عثمان نجیب
فقط تجزیه راهِحل است نه فدرالیسم و نه نسخهی دیگر
در مروری به فرستههای دوستان یا نشراتِشبکههای اجتماعی با موردی برخوردم که یک جوانِ پشتون برای بزرگان خودشان در آنسویمرز دیورند سخن میگفت و همه پشتون پاکستان و خیبر را مشران خود خطاب میکرد. او از هریک چنین نام میبُرد: اچکزی صایب، منظور پشتون صایب، شیرپاو صایب، حقانی صایب، سراجالحق، … تاته وایم… لینک را فشار دهید:
لینک را فشار دهید:
<VID-20211208-WA0026.mp4>
این آقا پس از چهلوپنج سال خسته شده در حالیکه همه اقتدار دست قبیلهاش بود. یکی از سران قبایل پشتونِ داخلی را نام نهبرد و همه پشتونهای پاکستان را یادکرد. اچکزی را که برای بودنِ یک پرچم پشتونِ افغانستان گلوی مخالفت پاره کرد و گفت باید زمونږ « پاکستان » خپله بیرغ په دغسې جرگو راوړۍ حالا بگوئید که حق با کی است؟ این جوان گله دارد که چهلوپنجسال است لر و بر میگوئیم هم لر برباد شد و هم بر. ما کجا برویم و چی کنیم؟ همهی تان برای ما یک راه نشان بدهید..اچکزی صایب و … صاحبان دگر. وقتی اینان در چهلوپنج سال حاکمیت مطلقه و نوبتوار بالای ما حاکم بودند و لر و بر یکی نه شد و پشتونِ خیبری و پاکستانی بارها ایشان را از خود راندند حالا از خستهگی مینالند. پس ما که سه صدسال یعنی شش برابر بیشتر از اینان زیر ظلم و ستم و تکرویی پدران و نیاکانِ شان گذراندیم و حد پنج تا شش نسل قربانی دادیم حق نهداریم برای سرنوشت خود تصمیم بگیریم؟ پسا انتشارِ دیدگاه ابتدایی من در مورد تجزیهی افغانستان به بخشهای شمالی و جنوبی همانگونه کهپیشبینی کرده بودم مورد انتقادات برخی از تاجیکتبارها و پارسیگویان و تاجیکشدهها قرار گرفتم. پشتون تاجیکشده که گناهی نهدارد و درک او از تاریخ تاجیکها بسیار نازل است و حتا تاریخِ اصلی پشتون را هم نهمیدانند. برخی تاجیکتبارهایی که با شعارهای مصلحتی و کهنهی افغانستان واحد در آمیخته اند فکر میکنند که با بحثهای آرمانگرایانهی شان مدال پیروزی علیه من یا دیگر طراحانِ جدایی از سوی پشتونها برایشان تفویض میشود چون خودکُش و بیگانهپروری کردهاند. نه بانوان و آقایان ، شماها یک ترسِکسبی و ارثی را تجربه میکنید. من و امثال و همسالانِمن از گذرگاه حقیقت میآئیم. سالها افغانستانِواحد گفتیم، تمام عمر وحدتِملی گفتیم، همهی روزگاران برادری و برابری گفتیم. اما تنها ما گفتیم و نوشتیم و قلقله کردیم. جانبمقابل فقط گاهی برای ظاهرسازی سخنبر زبان آورد و در کاغذنوشت و به مخازن و انبارهای نوشتهها فرستادش و دیگر هرگز درپی آن نهشد و نهمیشود و نهخواهدشد تا منی پارسیگفتارِ مادرزاد را بهحیث عضو متساویالحقوق کشوری و افغانستانی بپذیرد. جایگاه من همیشه در صفِ سوم و چهارم آنهم بهطور بیاعتماد و ناپایا است و خواهد بود و باوری هم نیست که بمانندش یاخیر؟.من حقدارم برای فرزندم و نوادهام و نسل آیندهی کشورم برابری را ارمغان کنم یا مبارزه در راه کسبِ آنرا برایشان بیاموزانم تا مثل من و نسلِ من و ششنسل پیش از من نهباشند. من یقین دارم که مبارزات اقوام برای تثبیت جایگاهحقوقی شان بیشتر ومدنیتر و غیرقابلِ مدیریت قبیلهسالاری میشود. هزاره و ازبیک و ترکمن توانسته اند مسیر خودها را بیابند. باوجود آنکه رهبران شان معاملهگر بودند. اما دیدیم که هیبت حضور هزاره در کابل و کلانشهرهای دیگر چیغوغا برپا کرد حتا ارگ نشینانِ دزد و بیوجدان و شرففروشِارگ ایشان را با انتحاریها استقبال نمود چون از قوتِشان ترسید. دیدیم که ازبیک و ترکمن چیگونه ولایاتِشمال را بهلرزه آورد تا دوستم را از تبعید برگرداند. اینکه چرا دوستم برخلاف دههیشصت و نیمهی اول دههیهفتاد بسیار محافظهکار و عزلتگزین و حتا نوعی با ترسهمراه شد برای من که بسیار و بسیار او را میشناسم موجبِ حیرتزدهگی گردیده. از خلیلی و محقق و مهدوی و بازماندههای کاظمیشهید و انوری که گلهیی نیست. آنان در رزم و بزم از تقیهی خود استفاده کرده خودرا با هرنظامی برچسپ میزنند و راهی برای بقایقوم خود جستوجو دارند و خودشان هم منفعتهای گزافِ مالی و اداری و سیاسی نصیب میشوند. معاملهگری رهبرانسیاسی هزاره اظهرمن الشمس است. و دیدیم که حالا در پهلوی طالب هم قرار دارند. همانهایی مثل مهدوی که دیروز فرعونسان به رویجادههای کابل پرسه میزدند. اما باخونشهدای دهمزنگو جنبشروشنایی معامله کردند. مارشال فهیم غنیمتی از تاجیکتباران بود که باوجود اشتباهاتاش ارگ از او میلرزید. او هم میفهمید که پشتوناقتدارگرا هرگز میانهی برادری با دیگران بهخصوص با تاجیکتباران و پارسیگویان نهدارد. در معادلاتسیاسی پسا مارشالفهیم باز هم عنانقدرت به دست قانونی معاملهگر افتاد. رهبری عمدهی پارسیگویان محور پنجشیر بود. پنجشیری که مسعود آن را بارها سربلند بهجهان معرفی کرد و ماندگارش ساخت. اما برخی کلانهای پنجشیرِی پسا مسعود و پسا مارشال و حتا در دوران اقتدار مارشال راه شان را از همهکس جدا کرده و ارتباطات مستقیم با ارگ و ایادی آن را پیشهکردند. همچنان تمام امتیازات را چند نفر از نام پنجشیری و تاجیکتبارها بهخود قاپیدند. در همهی امور خودرا جازدند و تاجیکهای دیگر برای بار دوم دستِ دوم شدند. حتا پنجشیریهای مستحق برای برگزیده شدن در مقاماتِ
دولتی از نظر انداخته شدند. در بیرون از محدودهی پنجشیر من بر اساس ایجاب وظیفه ناظر حالاتی بودم که کسی تا هنوز نهمیداند. من میدانم که آقایجنرالعتیقالله بریالی چهگونه قربانیبازیهایاوپراتیفیارگ شد. من میدانم که چرا استاد عطامحمدنور طبلاختلاف بارهبری محوریتپنجشیر را پسا مرگِمارشال کوبیده عمرش را برای عقدهکشی و پشتیبانیهای هرگاهی گذشتاند. من میدانم که امراللهصالح چرا عروج کرد و چرا از پنجشیر و پنجشیری رو گرداند و میدانم که عبدالله چقدر در عقدهمندسازی امرالله علیه پنجشیریهای خودش نقش داشت. من میدانم حمیدخراسانی چهگونه به دستِ امرالله برای اجرای گزینههایی پرورده و بعد دور انداخته شد که حالا یکجانی و طالبنمای خطرناک از او ساخته شد. من میدانم که شادروان مارشال تا چیحد فشارهایی را به سبب دریافت اطلاعات نادرست بالای آقایان ایزدیار و حفیط منصور وارد کرد و بعد توسط شخص ایزدیار برای شان دلایل گفته شد که قانع گردیده و گفتند از دل شان برآمد. من میدانم که اشتباهات خُرد و کوچک در برخورد با کادرهای دیگر پنجشیر مثل آقایان ریگستانی، ضیایی، بعدها مولاناصاحب عبدالرحمان، آمرصاحب پنجشیر و دیگران سبب بروز کینههای درونی شد. روزی من در ریاست دفتر وزارت دفاع با آقای څارنوال کرامالدین خان صحبت داشتم گپ جالبی گفت : « هر وختی مارشال یک ملاقات رسمی داره و مه رفتیم داکتر تاجمَد ده جای مه شیشته. ده صدارت، ده وزارت و ده هرجای. ای دفه به مارشال میگم که جای مه ده کجاس…؟ » هدفش آن بود چون رئیسدفتر وزارت دفاع است قانوناً باید در تمام امور مربوط بهوزارتدفاع در رکاب مارشال میبود اما از داکتر صاحبتاجمحمدشکوه داشت که هیچوقت جایش را برایش خالی نهکرده است. عقدههای درون پنجشیریگری که حالا سبب شده تعدادی بهنوعی عقدهگشایی کرده و حتا با طالب همگام و همراه شده خیانت را پیشه کرده و پنجشیر یک دست را چنددسته بسازند. در بیرونِ پنجشیر از پهندشتِ شمالی تا شمالکابل و نقاط دیگر افغانستان مرتبط به پارسیگویان و تاجیکتباران بود که همه فرماندهان دورانِ مقاومت در پشت دَرهایبسته ماندند. جنرال بابهجان و جنرال اماناللهگذر دو فرمانده زبردستی که خطوط اساسی دفاعی مقاومت را مدیریت میکردند و مدافعاناصلی و اساسی سنگرها بودند. جنرالبابهجان حتا زمانیکه آقایان بصیر سالنگی و ایوب سالنگی سالنگها را رها کرده در پروان به طالب پیوسته بودند برحسب هدایت فرمانده مسعود غرض دفاع از سالنگها توظیف شد که بامتانت و مردانهگی آنجا را دفاع کرد و زمانیکه بصیر سالنگی دوباره پشیمان شده و برگشت قهرمانملی باوجود تأکیدات جنرالبابهجان، بصیر سالنگی را تحویل نهگرفته و در مخابره با او صحبت نهکرد و گفت که بگیل شدهها دگه به حال نهمیآیند. الماس زاهد برای منافع خود آدمزیرکوهوشیاری بود. در اول آمدنِ به کابل یکی از منازل را در محلهی وزیراکبرخان که بعدها دفتر تکتفروشی و سیاحتیسکای شد غصبکرد، مالک آن تعمیر صاحبِ واسطه بوده، یکی دوبار خودش را به آقایکرزی رسانیده بود تا بهعرض او رسیدگیکند. هرباری که کرزی مستقیم به آقایالماس میگفته تا خانهرا تخلیه کند، وعدههای بیعمل میداده. مارشال فقید از اولین سفر امریکاییخود برگشته و در رستورانتشاندیز همه جنرالان و فرماندهان را دعوتکرده گزارشسفرشان را میدادند. حین صحبت چشمشان بهچهرهی آقایالماس زاهد افتاد. بیدرنگ برایش گفتند: « هموخانی مردکه ره تخلیه نکدی… کرزی چند دفه مستقیم برت گفت مه برت گفتم … فکر نکو که زور کرزی برت نمیرسه … مگر کرزی خوب آدم اس حوصله میکنه… اگه دلش شوه دوتا از همو قطی گوگردکا “ هدف شان موترهای زرهی مجهز با سلاحهایسنگین آمریکاییها بود “ پشتت روان کنه خانی خوده هم برش میتی ….» الماسخان گفت که هزار دفه تخلیه میکنم صایب. همان تخلیه و همان آشنایی او با کرزی بود که دیگر کرزی بی حاجیالماس غذا صرف نهمیکرد. کرزی دو هدف داشت: منزوی ساختن مارشال از طریق استخدام فرماندهان اش. ایجاد افتراق و دودستهگی بیننیروهای به شدت مسلح و نیرومند شمال و مقاومت. باچنانترفندی مؤفق شد. حتا یکی از جنرالان برازندهی پنجشیر که مارشالِفقید همه صلاحیتها را خالصانه برایش داده بود در صحبت تنهایی با من مارشالفقید را جنایتکار گفت. من گفتم مارشال صاحب اما بیشتر از همه برای شما صلاحیت داده است بازهم چنین گفت: ( ….پاککاری جنایاتی که مارشال کده بسیار سخت اس…) من روزی را شاهد بودم که همینآقا از همان دفتر خود به آقای معصومی رئیسِ دفترکرزی زنگ زد و درست تضرعکنان گفت برخی وعدهها مثل ترفیع و دادنِمدال برای شان و سپردن یککرسی دپلوماتیک برای شان باید عملی شوند که آقایکرزی وعده داده بود. وقتی آنحالت را دیدم تضرع آقای اشکریز یادم آمد که به یارمحمد برادر مزدک باگلوی پر از بغض و گریه از آن ولینعمتخود تقاضای کمککرد، اما چندساعت بعد یک دوستِ من از فرودگاهکابل برایم در تلفن گفت یارمحمد هم گریخت. وقتی تلفن شان ختم شد من شیوهی تلفظ واژهی حول و حوش را که غلط کرده بودند برای شان توضیح داده و گفتم: بالای کرزی مرزی اعتبار نیس ناحق زنگزدید. راستی هم چنان بود، سیاستمدار، استخباراتچی، تاجر اصلی و سابقهدار افغانستانی بهخصوص که از تبارِقبیله باشد هرگز مدار اعتبار نیست. و ما دیدیم که نادرغدار حتا به قرآنکریم هم اعتنا نهکرد. جنابِ جنرالصاحب عرایض منی فقیر را نادیده انگاشته و بهتکاپوی دپلومات شدن افتادند و من تمام مراحل بعد از آن را شاهد بودم که نه و نهشد تا امروز نهشد. بعدها مفصلتر میخوانید. اما آنچی شد خلعسلاح مجاهدین و مقاومتگران خودشان شد که زرادخانههای پنجشیر و شمالی را داوطلبانه به ارکانِقبیله سپردند فقط وعده گرفتند و موترهای شان اجازهی دخول به ارگ را بدون تلاشی داشت و بس. اما هیچکسی از اعضای کمیسیونهای جمعآوری اسلحه که حقیر هم یک عضو آن بودم شاهد سپردن اسلحه از جنوب و شرق و جنوب غرب و مناطق پشتون نشین نهبود.
دلیلی که من سخن را به درازا کشانیده اینجا آوردم آن است که وقتیما به جریان یک فدرالیسم نهادینه ناشده در افغانستان برآئیم و سالها پس باز هم با چنان روحیه و افراد و خود رهبر خواندهها و خودبزرگبینها در نظام فدرال شمال یکجا باشیم، اینگونه افراد قبرکَنهای ما میشوند و مرکزیت فدرال را میفزوشند. سیاست خارجیما، سیاست دفاعیما، سیاست اقتصادیما و روابط بینالمللی ما به صورتمطلق تحت حاکمیتقبیله قرار میگیرد و هرگز کسی برایما اجازهی استقلالیت را نهمیدهد. درنتیجه ما یا پنبهکاران خواهیم بود یا شالیکاران یا گندم دَرَوهایی که مکلف میشویم تا حاصل دستخود را دودسته تقدیم یک جابر دیگر کنیم. چنانیکه همینحالا در اروپایمدرن برخی افراطیهای جرمنی هالند را باغ و فارمهایشان میدانند و مردمان آن را دهقانان خود. در کشور ما هم به گونهی آخرین مثال دیدیم، طی بیستسال فعالیتمجلسنمایندهگان و سنا چیزی را که پشتونسیاسیاقتدارگرا خواست به هزار نیرنگ و حیلهتصویب شد. اما در چیزیکه حتا پس از تصویب هردو مجلس به آن اعتراض کردند خانقبیله به بهانهیی آن را توشیح نهکرده دوباره بهمجلسین فرستاد تا زمانی که مطابق میل شان تصویب شد. من که آنچی و چه را مینویسم آگاهانه مینویسم نه خیالپردازانه. ما درگیر تئوریهای کهنه و نو هستیم که عمدتاً انگلیس و آمریکا و به تازهگیها چین و هند و روس و ایران نسخههای آن را برای ما میدهند. پشتوننگری و پشتونقدرتمداری در افغانستان از برنامههای پسا هندبرتانوی است که انگلیس آن را به ما میراثشوم داده. طرح فدرالسازی امروزی که نمایندهی اروپا هم عنوان کرد اگر برنامهی از پیش تعیین شدهی جهانی و بهخصوص انگلیس نهباشد فقط در حد ابرازنظر باقی میماند. مگر جهان چرا در بیستسالِ پسین به داعیهی فدرالخواهی لبیک نه گفت؟ من هم میدانم که تار سیدن به فدرالیسم و یا تجزیه راه درازی در پیش است و هیچکدام یکشبه اتفاق نهمیافتد، شرایط برای تجزیه آماده نیست و فیصدی بیشتر تحصیلکردههای تاجیکتبار و پارسیگو محافظهکارانی اند که حتا با نامبردن از کلمهیتجزیه تنشان میلرزد.
بانوان و آقایان! وقتی در خانههایمان دچار مشکل همزیستی میشویم صدبهانه میتراشیم تا از پدر و مادر و از خواهر و برادر جدا شده ره خود را بگیریم. چهگونه است در کشور مشترکی باشیم که یک بخشیملت ترا نهمیپذیرد و تو مثل عاشق به پای او خم شوی؟ و او ادې تیرې ادې میرې… میگوید.
لذا بسندهگی و بسیارهگی کاری و ناکاری ما هم در سیستم فدرال و هم در مکانِ تجزیه زمانگیری و فداکاریخواهی دارد و ما باید از جایی آغاز کنیم. ما هنوز به خود نارسیده تشویش ظهور پانترکیسم را داریم. جناب بهرمان نجیمی وعده داده اند که آن را بررسی میکنند. اما این بررسیهای قبل از وقت بیباوری تازه است به یکی از قویترین همگامانِ ما در مسیر فدرالیسم یا تجزیه. مارشال دوستمی را که من میشناسم هرگز تن به قدرتگرایی ترک و ازبیک نهمیدهد. بهخصوص که حالا محافظهکارتر شده است. اگر ما تاجیکها و پارسیگویان شهامت پیشقدمی در راه جدایی را نه داریم پس بودن ما در رکاب ترکتبارانِ کاکه و عیار و همسطح خود ما ظلمدیدهی دستِ پشتونِاقتدارگرا بهتر است. سهصدسال هیچ بودیم بقیه دوران را که در یکنظامِ انسانی و قدرتمداران با معنویت و درددیده باشیم هزاربار بهتر از امروز است. و یا اگر ترکیسم به عنوان یکقدرتِ فدرالطلب ظهور کند و اقدام نماید توانِ آن را هم دارد. پس بگذاریم ترکتباران یا حتا خود قبیلهگرایان از تمامیتخواهی به سوی فدرال یا تجزیه بروند تا مترسکهایی برای تاجیک و پارسیگوی ترسو شوند. اما به تأکید و تکرار یاد میکنم که روزی خواهد رسید تا اسلاف ما برای عبور از فدرال به تجزیه ناچار شوند و میشوند. پس چرا از همینحالا اساسات مبارزهی ایجاد افغانستان شمالی را نهگیریم. انگیزه که بخش اساسی این کار است بسیار قوی و بلاتغییر وجود دارد، شرایط عینی و ذهنی اگر برای عملی شدن امروزِ تجزیه وجود دارد برای تداوم آن گامبرداری های نخست ضرور است.
برخی تاجیکتبارها در بیستسال پسین چنان طول و عرض را از دستداده و مسحور قدرتکاذب پشتونسیاسی و اقتدارگرا شدند که وقتی سخنان شانرا میشنوی شاخ میکَشی. با چنین اشخاص که هرقدر مقتدر و آگاه هم باشند و برایت قابل حساب باشند ره به جایی برده نه میتوانی.
++++++
چرا باید نبرد کنیم؟
لازمهی تقدیم رسالهها و نبشتههای چاپشده پیشگفتارهایی اند در ورای چرایی چنان یکتصمیم و انباشتِ برگههای نوشتار پیرامون بحثِخاص.
کشورِ ما که بهدلیل و دلایل بیشمار و مدام حالتِ حساس و گذرا داشته و بهخصوص در نزدیک به سهصد سالِ پسین هیچگاهی صاحب استقرار و سکون نهبوده و در تلاطمِ امواجِ خشونت بهسَر برده. واضح است وقتی مکانِ اسکانِمان پرآشوب باشد پس ما هم با دلهرههای زندهگی همراه میباشیم و کاکتوسها بستر و خارهای خلندهی آنان خوابگاه مان اند. در آنصورت است که نبرد برای رهایی از یوغ سلطهگرایان واجب میشود.
کیها مسئول اند؟
در بزنگاههای سیاسی و فکری و تباری جهان تنها کشوری که مسئولانِ مسئول نهداشته و عمدتاً مربوط یک قوم بودند افغانستان است. پیآیند مبارزات و اختلافات و گاهی هم جنگهای خونین داخلی کشورها صلحی بوده که غالب و مغلوب داشته یا توافق سیاسی و تباری را ارمغان آورده است. در نتیجه کشورهای بزرگی مثل آمریکا و اتحادیههای بزرگِ کشوری مثل اروپا به وجود آمده. تیرهگی روزگاران ملت در افغانستان زمانی به نقطهی انفجار رسید که قبیلهگرایان سنتی و مدرن بهگونهی مستقیم یا انحنایی و مارپیچان راه شان برضدساکنانِ اصلی سرزمینِ ما درنوردیدند. لذا اینان مسئول تمام فاجعه در کشور اند به خصوص از عصر عبدالرحمانی تا امروز. بدی حادثهآفرینی پشتونِ سیاسی و اقتدارگرا مدام این بوده که بافروکشی انقطابهای ذاتالبینیشان و آشتیهای پشتونولي بیدرنگ تیغِکین و کشتار را بهسوی اقوام دیگر برگرداند و متفقاً بر ازبیکها، تاجیکتبارها و هزارهتبارها و عمدتاً پارسی گویان برگردانده و به آنان تاخته اند.
مقتدرانِ اصلی کیها اند؟
تاریخِ حقیقی نبردهای داخلی میان قومی در افغانستان با روایاتِ حقیقیکهنی نشان داده که از احمدشاه تا احمدزی رکابدارانِ دفاع اقتداری پشتون سیاسی فقط همین تاجیکها، ازبیکها و هزارهها بودند. و با حضورِ آنان در فصولِ مختلف سیاسی و تاریخی و حتا گاهی روا داشتنِ جبر بر همتباران شان بیشتر شده و خودشان عاملِ آن بدبختیها بوده اند. نمونهیبارز بر ثبوت گفتار ما
بیست سال پسین است که با تفنگ تاجیک و ازبیک و هزارهی همراه و همکار کرزی و احمدزی ملت به تباهی کشانیده شد تا قبیلهسالاری و پشتون قدرتمداری نهادینه شود. و اما دیدیم که وقتی اختلافهای میانگروهی با پشتون بروز کردند پشتونِ اقتدارگرای سیاسی و ملیگرا و قومگرا همهی اقوام دیگر به خصوص این سه دسته را کنار زده با هم دست اتحاد به سرکوب آنان داده اند. ولی هیچگاهی تاریخ گواهی نه داده است که پشتونِ احمدزی غلزایی یا پشتون کرزی و یا هر زی دیگر درانی به تنهایی و بدون کمک خارجی به مصاف تاجیکتباران، هزارهتباران و ازبیکتباران رفته باشد و پیروز بوده باشد. حتا روایات اسلام آوردنِ کافرستانِ سابق و نورستان امروز را همه میدانیم. ناچاری پناهبردنِ پشتونِ دایم مغلوب به خارجیها و نیروهای استکباری و استبدادی و آمپریالیستی ایشان را به عنوان دستنشانده شدههای قدرتهای خارجی ملزم به انجام جاسوسی، اطاعتِ بدون چون و چرا در بدل استمرار حاکمیت و رفتار در خط مسیرگزینی توسط باداران شان میکند. پس پشتونِ اقتدارگرا هرگز و در تنهایی قادر به مقابله با تاجیکتبارها، هزارهها و ازبیکها و دیگر اقوام نیستند و غیر پشتونها مقتدرانِ اصلی سرزمینی به نام اجباری افغانستان اند.
کیها امتیاز گیر اند؟
اقلیتِ خاینی مثل کرزیها و غنیها و پسرانِ شیرخواری چون خوشحال سادات.
مدعیانِ دروغگو و قاتلان حرفهیی که قدرت را در دست دارند و سرنوشتهای هویتی را به خواست خود رقم میزنند و همه مربوط به یک تبار اند. صاحب همه انواع امتیازات اند. شعار پارینه و حالینهی شان همان تخیلات واهی اکثریت و اقلیت است. در حالی که بر بنای هر محاسبه اینان حتا اقلیت هم نیستند. دلیل هم تلاش های دیرینهی شان به خصوص از زمان داود تا سقوط نجیب همانا چسپیدن به قبایل پشتون در مرزهای شرقی و جنوبی افغانستان است. در افغانستان حاکمیت میکنند، حکمروایی دارند، گاهی شریعت را خودِشان میسازند و گاهی دموکراسی را عنوان میکنند زمانی غیرمنسلک میشوند. اما محتوای برنامههای حذف اقوام داخل افغانستان در محراق برنامههای قدرتطلبی و هژمونی سیاه پشتونیزم قرار دارد. حتا اگر باورهای سیاسی و عقیدتی شان در اختلاف باشد. مشکل در این است که اینان حتا به باورهای سنتی و مدرنیته هم ایمان نهدارند. یعنی هرگز حاضر به سرشماری حقیقی نفوس نیستند، به اسکانها و سکنههای پیشا سی ده سال اهمیتی نهمیدهند. بدبختی تاجیکتبارها و پارسیگویان و هزارهها و ازبیکها خودفروختهگی چهار تا آدمِ بیوجدان و خود رهبرخوانده و خودبزرگبین و صاحباقتدار محلی و تسلیحی است که برای پابوسی ارکان رهبری قبیله باهم در رقابت و تقابل اند. آنها باوجود داشتنِ تمام امکانات و حربههای تثبیت جایگاه اول همیشه به دوم و سوم بودن قانع شده اند. چون دلیلی برای حمایت از مردمِ خود در وجودِ نهمیبینند و تنها به خود و خانهوادههای شان فکر میکنند. در نتیجه امتیازها را همهی پشتونهای قلدر و بیسواد و بیوقوف به ابتداییترین الفبای آدمیت از مردم دزدیدند. حالا سخن بهجایی رسیده که تفالهها و آشغالهای قبیله مانند خوشحال سادات هم در جمع آدمها ظاهر شده و بیفکر از بیغروری و بیغیرتی و وطنفروشی و ناموسفرپشی خودش و باباهایش با زمینه سازیهای استخبارات جهانی و امپریالیسم در بزرگترین کانونهای جهانی هر گَندی را از دهنِ بویناک خود بیرون پرتاب کرده دعوای اقلیت و اکثریت دارند و به قولِ عام هم دزدی دارند و هم نالههای خیبری. فکر میکنند ملت کَر و کور و گنگ است که بیست سال اقتدار در دست کی بود و چی کرد؟ از کرزی تا ذلیلزاد و از غنی تا طالبزاد حاکمِ امروز.
حدود اربعهی افغانستان شمالی:
شرق ختم سروبی
جنوب ختم چهار آسیاب
غرب ختم ارغنداب و شروعِشهرستانِسبزوار
مؤلفهها و ظابطههای فدرالیسم به دردِ کشورهایی میخورد که عاقلان عالمان و آدمان حاکمانِ عادل در آنها صاحب اقتدار اند و یا ملتهای شان بیدار و نهترس هستند و قانون در آنکشورها سخن میگوید نه قاموسِ قبیلهسالاری. همین پاکستانی که امروز غنی کرزی ما را در اشغال آن داده اند کشوری دارای تمام تواناعمال قانون است و ما بارها شاهد بودهایم که قدرت مردمیشان چهگونه حاکمان را برانداختته است.
لذا به نظر من از لابیگریهای بیهوده برای طرح فدرالیسم که باز هم نوعی وابستهگی است، ایجاد افغانستان شمالی و جنوبی بهترین راه و گزینهی سیاست و نفسِ راحت کشیدن برای مردمان هردو افغانستان است. نظریهپردازان و فدرالخواهان در افغانستان هرگز به این بدی فدرالیسم اندیشه نهداشته و نهپرداخته اند که اقتدار مرکزی نظامهای فدرالی بازهم به چیکسی در افغانستان تکیه دارد؟ قبول کنیم که این نوعی نظام را داریم آیا حس تمامیتخواهی، هژمونی سلطهگرایی و گریز از فرضیهی محالِ اقلیت و اکثریت از افکار پشتونِ مدعیمالکیت افغانستان اختتام خواهد یافت و توزیع عادلانهی ثروت و قدرت باز هم در انحصار آنها نهخواهد بود و فدرالیستها در محلاتِ شان دستِباز و افکارِ منسجم و بیدلهره از دسیسهی پشتونیزم خواهند داشت؟ نه و هرگز نه.
نسخهی اصلی همان افغانستان شمالی و جنوبی است و بس. دیوارها از ختم چهار آسیاب و از ختم سروبی بنیاد گذاشته شوند و گذرگاههای مرزی بین کشور های افغانستان شمالی و جنوبی ایجاد گردند و تناسب سنجشهای ساحات غربی همچنان از ختم ارغندی و از شروع خط فاصل میان سبزوار و کندهار و یا متکی به ارزیابی اصل ساحه صورتگیرد. البته که این طرح به عنوان یک دیدگاه ابتدایی است و میدانم که پیش از همه چندتا چکچکیهای پارسیگو و ظاهراً تحصیلکردهی آرمانگرا به علیه من و برضدِ من میتازند. اما اینگروه باید یک تحلیلی عمیق از نزدیک به سهصدسالِ پسین در کشور داشته باشند و بدانند که جایگاه شان در کجا بوده است؟ هرگز جایگاهی نه دارند جز به دست گرفتن سرنوشت خودشان با افغانستان شمالی. آنگاه است که میبینیم قدرتمدارانِ بیمغزِ پشتون چیالگویی از خیبریهای لر و بر میگیرند و خودِشان تا کدام سرحد مصدر خدمت به عامِ پشتونِِ بیچاره میشوند که همیشه از آنها به حیث گلولههای دهنِتوپ استفاده کرده اند.
+++
آمریکا و نوکران شان به کدام شعارها آمدند؟
پشتون در هر صورت صاحبِامتیاز و اول است هم خاین هایشان و هم تنبلهای شان.
صلحِ باعزت چی شد؟
خائنین چنین میگفتند: اگر کشته هم شویم یک قدم از دستآوردهای خود عقب نهمینشینیم.
طنزگونهی سیاسی اجتماعی.
این بود شعارهای شان و عملکردهای شان:
یک قدم از دست آوردهای بیست سال اخیر عقب نه مینشینیم. آریاناسعید تولید کرده میرویم
آریاناسعید باز خودش میفهمه که چیکار و چیرقم کار کنه…
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نه مینشینیم. سیتاقاسمی تولید میکنیم یادش میتیم که اول گریانکها کنه باز طوفانکها کنه باز دگه میفامه که چیگکها کنه.
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نهمینشینیم. آزادی را چنان تجلیل میکنیم که نه عُرف
میشناسیم و نه عادت و نه هم ادب …به پسرانِما حق میدهیم تا در مکاتب با سلاحها و بادیگارد های شان داخل شوند…حتا حق دارند…استادان شان را به مرمی بزنند…چون ما پسرِ جنرالشریف هستیم و خواهر زادههای جنرال شاهآقایحیدری هستیم اگر چی مامایما حالا خدا بیامرز شده.
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نه مینشینیم… پسران خود را حق میدهیم که دختران مردم را آزار بدهند و اذیت نموده و حتا تجاوزگروهی کنند… و بهخاطر دختر خود سرمایهی ملی را تاراج
میکنیم و بایگانی افغانستان فیلم را به ارگ انتقال میدهیم چون پشتون و پدر دختر رئیسجمهور غنی هستیم.
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نه مینشینیم…دختران و زنان خودِمان را در خانهها کوتهقفلی میکنیم تا کار نهکنند و درس نهخوانند… زنان و دختران مردم را بیشرمانه اذیت میکنیم که در
هیچجا راحت نهباشند چون پشتون هستیم و غنی و کرزی و فضلی و محب ناموس نه داشتند.
ار دست آوردهای خود یک قدم عقب نهمینشینیم…پرینا را میآوریم و در یک ساعت برایش یک لک دالر میدهیم…چون پول مردم بیچاره پیش ما و شریک ما پشتون است.
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نه مینشینیم. کسی و کسانی را شبانگاه با بلدوزر زنده زیرخاک میکنیم که چرا زمینهای شان را برای توسعهی عینومینه در کندهار نه میدهند و مانع ساختن شهرکهای ما در هرجای میشوند چون برادران کرزی خاین و پشتون هستیم.
از دست آوردهای خود یک قدم عقب نه مینشینم و تمام ادارات را به جایگاه های فساد اخلاقی مبدل میکنیم… برای ما چی که دختر کسی، زن کسی و فامیل کسی بدنام شد.چون فضلی هستیم، محب هستیم، اتمر هستیم.
از دست آوردهای خود یک قدم عقب نه مینشینیم و رابطه را بر ضابطه ترجیح میدهیم… دنبال نتیجه هم نیستیم و در قصهی نقص و ضررش هم نیستیم. یک آدم دیوانه و جانی و قاتل و به نام
ملاترهخیل و فامیل شان را به وکالت و سناتوری رساندیم چون پشتون کوچی بود و حتا هویت خود را تغییر داد چون کرزی بیوجدان را میشناخت. یک قدم از دستآوردهای خود عقب نهمینشینیم از اخترِ لُچک در مزار و پسر او که دزد، رهزن و قطاعالطریق و اختطافچی را تبرئه میکنیم چون پشتون هستیم اما یک وزیر دولتی را به اتهامهای ناحق بهخاطر هزاره بودن و غیرِ پشتون بودن بدنام و محکوم میکنیم چون در رأس قدرت هستیم.
از دست آوردهای خود دفاع میکنیم…حتا باید علم و دانش آموختن برای پشتون سهمیهبندی شود…بد کرده کسی که شب و روز درسخوانده نفرهای مام اگر عقل نه دارند اما حقدارند حتا بهجای اول نمری دانشگاه مطابق سهمیه بروند. یا علیزایی را در هرات حمایت میکنیم تا هر جنایتی که میخواهد انجام بدهد چون پشتونِ ماست.
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نه مینشینیم. ما ده تعداد محبوسین و زندانیهای بگرام و گوانتامو زیادی میخواهیم… که باید از کُلِ مردم اونجه بندی باشند…بلای ما ده پس شان که
گناهکارانند یا بیگناهان… اِی خو عدالت عمری نیست که زندانها از یک قوم دَک باشد و قومهای دیگر بیرون. دلِشان که گناه دارند یا نهدارند دلِشان که تروریست هستند یا نیستند اما باید مثل اکثریت تروریستهای قبیلهیی بندی باشند. یک قدم از دستآوردهای خود عقب نه مینشینیم برای ممتاز و باند او اجازهی هرنوع خیانت را میدهیم چون ما سیاف هستیم و او برادزادهی ما و پشتون زبردست شیخِ پغمان است. یک قدم از دستآوردهای خود عقب نه مینشینیم
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نه مینشینیم…چرا؟ جاسوس شدیم که صلاحیت نهداشته باشیم… یکسناتور چرک و انتصابی از یک قوم خاص اما مسلمیار شخصاً جاسوس و بی ناموس هستیم… در بین قومِ خود جای نهداریم اگر در انتخابات شرکت کنیم…مردم مثل سگ از خود شان دور ما میکنند …ما باید تا آخر عمر رئیس انتصابی سنا باشیم…چون مسلمیار هستیم و خواصی هستیم.
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نشینی نهمیکنیم… ما اکثریت هستیم برادر کلان هستیم ده بین برادر کلانی هم باز خود ما کلان هستیم مقصد نفع خود ما و دو سه تا رفیق ما بٰجُل باز ما و اولاد های خود ما آرام باشند …ما ره به دگه بیادرای بیچاره و عاجز ما چی غرض…به همو خاطر گاوهای و گوسفند و همه چهارپایانِ خوده دَه جمع آدم حساب کدیم که تعداد پشتون زیاد شوه. دنیا هم به سازِ ما میرقصه چون از پدر پدر جاسوس و اجنت هستیم. قرآنی ره که خدا فرستاده وسیله قرار میتیم و دُوکهبازی میکنیم باز پشت گناه و ثوابش نهمیگردیم چون پشتون هستیم و حضرات و مجددیها به امر باداران شان یعنی انگلیس کتی ما کمک میکنن و عیارهای شمال ره مثل امیرحیبیبالله خادم دین رسولالله چنواری میکنیم. اما گلبالدین حکمتیار و جمعهخان همدرد را که جنایتکاران قرن و وطن فروشان اند به دلیل پشتون بودن قهرمان میشماریم.
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نه می نشینیم….دل هر کس که خوش اس یا خفه ..،فاروق جان مکتبهای خیالی ساخته…خوب کده …راستش از چشم او آدم مام میترسیم…یک دفعه مرز دیورنده قبول کدیم…چند روپیهگک خرچی هم گرفتیم…مچم از کجا بوی کشید… چون همکاسی ما کلانای جاسوسی هستن وخت رسوا ساخت… پدر چند میلیون دالرک لعنت که ما گرفتیم … همو ره فاروق نامرد نماند که ده جان ما اثر کند…گفت یک چال به خود نگاه کده…راستش ترسیدیم که او چال چی باشه…هر چی که فاروق وردک گفت قبول کدیم …صد جای مقررش کدیم…
یک قدم از دست آورد های ما عقب نه می نشینیم. چون تخلصما دانش است و خود ما بسیار بی دانش …هر صبح و شام با فخر و افتخار راهها را مسدود میکنند منی تازه به دوران رسیده از سرک های خلوت عبور و مرور میکنم… هرترافیک و سرباز بیچاره ره که قانونه تطبیق کرد لتوکوب میکنم و دهن و پوزش ره با دندان هایش یکی میکنم… بازپرس گری وجود ندارد… چون قانونپوه هم استم …خدا هم ده آخرت حسابی میکنه حاضرت خُو از ما باشه.
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نه مینشینیم. چون از حدود ۴۵۰ نفر نمایندهی مجلس و سناتور سالها فقط ده تا پانزده نفر آدم و پاک بودند متباقی از عبدو تا سدو و از یون تا ملا لیونۍ و از قانونی تا ابراهیمی و از لالۍ تا همایون از اصولی تا فراری از شکریه تا فوزیه همه و همه دزدان و سلاخان گوشتِ ملت اند.
یک قدم از دستآوردهای خود عقبنشینی نه میکنیم. چون همه قراردادهای وزارتخانهها، همه کرسی های دولتی و دپلوماتیک، ارضی مفیده مثل شیرپور به خانهوادههای بستهگان ریاست دولت، مجلسین رسیده است. و بهعنوان رشوتِ رسمی اداری حتا در زیباترین ارتفاع تپههای وزیرمحمداکبر خان به آقایثابت یک ویلا اعمار کردند.
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نه مینشینیم … چون آقای ثابتِسرسفید در دفتر خود مستند توسط یکی از رؤسای باوجدان حین تجاوز عملی بالای یک مهربانو ناگزیر به فرار همساعته از وظیفه و بعد از کشور خارج شد.
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نهمینشینیم. چون دگروال صاحب بخش صحی قوایهوایی به طورمستند حینتجاوز به یک بانوی بیچاره گیر آمد و بهدلیل ارتباطداشتن زبانی قبیله کسی او را چیزی نهگفت.
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نهمیرویم. چون آقای محمدآصف صدیقی بیناموس و معاون دوم مجلسِسنا قومای غنی خاین فراری همسر نکاح شدهی یک مسلمان را مورد تجاوز قرارداد و شیرازهی یک خانهواده را شکست. چون از ولایت رئیسِجمهور بود…کسی زورش نه رسید اما از لوگر بود…
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نهمینشینیم. چون افتخار قایمکردنریکارد برنده شدن تجاوز گستردهی استادان بالای شاگردان در زادگاه رئیس جمهور را داریم.
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نه مینشینیم. چون از برکت بیتوجهی ما مردم در هرات و چندین ولایت دیگر به شمول نیروهای قهرمان قوای مسلح نادانسته گوشتسگ و خَر خورانده شدند و پس از افشا شدن هم کسی مجازات نه شد. و در ارگ هفده رقم گوشت خوراک غنیگک بوده…
یک قدم از دست آورد های خود عقب نهمینشینیم. چون فحشا را قانون و گناه را افتخار دانستیم برخی های ما حتا تا جایی پیش رفتیم که دختران و پسران ما در برنامه های تلویزیون ها بدتر از کرکتر های فیلم های نیمه برهنه ظاهر شدند و به آن ها افتخار کردیم.
یک قدم از دست آورد های خود عقب نه می نشینیم. چون صد ها انسان به نام مرگ کروناویروس شهید و اجزای وجود شان به خارج صادر شد.
یک قدم از دست آورد های خود عقب نهمینشینیم. چون مانند نعمتالله شهرانی رئیس بیوجدان تدوینقانوناساسی داشتیم که از برکت آن به این حال رسیدیم.
یک قدم از دست آوردهای خود عقب نهمینشینیم. چون همه گرسنهها، دزدها و بیناموس و بیسواد ها اما جاسوس های پلید از هتلها و رستورانتها و سگشوییهای غرب و ناتو مثل سگهایهار به کشور ما ریختند و گویا دولت تشکیل دادند. و همه هست و بود ملت را به تاراج بردند و خودشانرا سیراب عشرت کردند.
از دست آوردهای مان یک قدم عقب نهمیرویم. چون اجازه دادیم باداران ما آن دزدان عصر مدرنیته از آمریکا و اروپا و انگلیس با تمام امکانات به سرمایههای زیرزمینی ما هجوم ببرند و هزارها پرواز مخفی انتقالاتی را انجام دهند.
خلاصه و خالصه از دست آوردهایمان عقبنشینی نه میکنیم. که غروری برابر مغز یک طفل هم نداریم توسط گلاب منگل دهنهی غوری را دشمنان ملت و هم قبیلههای پشتون خود سپردیم و قدرت و مکنت و جلال وطن را برای پاکستان و خیبر پشتونخواه واگذار شدیم چون پشتون هستیم دنبال آن نیستیم که کسی از ما پرسان میکند و به همین دلیل بود که هم توهین ترامپ را در بگرام قبول کردیم و هم ملت را جوخه جوخه به کشتارگاه طالبان فرستادیم چون پشتون ماستند و حقدارند مطابق حرفهی آدمکُشی شان مردم را به رگبار ببندند. دو یا سه فیصد پشتون هوشیار و آگاه و مدنی و عالم که داریم پیش ما بی ارزشها از پارسیزبانان اند.
دیگر دلایل را تو بنویس هموطن دردمند…