عثمان نجیب
پیش یادی از من !
زبان پشتو بهدلیل فقرِ باروری و نهبود بالندهگی نهتنها بهزبانفارسی که برای نخبهگان خود پشتون هم مایهی دردِسر بوده است. حکام خودکامهی افغانستان به جای تلاش در پرورش عاقلانهی ردِ پا یابی پشتو به جامعه، سعی بر تحمیل استبداد گونهی آن کرده که در نتیجه حتا نخبهگان خود شان هم دچار سرخوردهگی و سرگیچه گی شده اند.
بر خلاف این ها، اعراب وقتی سرزمینهای پهناور خراسان دیروز و ایران و افغانستان تا آنسوی مرز های شمالی کنونی افغانستان که روزگاری جز سرزمینهای کشور ما بودند را اشغال کردند، انتظار نه داشتند تا باوجود ایمان آوردن مردم به اسلام، خود اعراب ناگزیر به پذیرش و حتا یادگیری زبان فارسی شوند. باز ماندههای امروز اعراب همان قومشریفعرب هموطن ما اند که بزرگان شان عاقلانه اندیشه داشتند و درک کردند. عرب با وجود محوکردن بیرحمانهی آثار و گنجینههای بزرگ علمی و ادبی خراسان زمین به این باور رسیده بود که نه میشود زبان فارسی را محو کرد. ناچار همه عربها فارسی آموختند و تا امروز یکی از ارکان تشکیل ملت ما اند. و گستردهگی زبان عربی را میدانیم که تا کجاست.
به دید من گشودن در برای چنین مباحثی سودمند اند تا پرتاب های احساسی.
نقد سیاسی و مسلکی را همهی ما حق داریم اما هتک حرمت و احساسی نوشتن در صلاحیتما نیست هر کی و از هر کجا که باشیم.
چندی پیش یک نگاره یی از داودخان را در برگهی آقای حمید روغ یکی از ارکان اصلی حزب دموکرات خلق افغانستان دیدم. در ذهن من دوران پرسشها شروع شد که آیا این عضو محترم کلیدی حزب با نشر آن عکس به این نتیجه رسیده اند که راه رفتهی شان اشتباه بوده و یا این که برمبنای کدام دلیل شخصی است؟ به هر دلیلی این نگاره جایی برای نشر در برگهی ایشان نهدارد. اما من حق نهدارم زشت و ناپسند برخورد کنم. تا خود را در آیینهیی نه بینیم آیینهی دگران شده نه میتوانیم.
عذر من:
مبارزه ی ما علیه پشتون ها و زبان پشتو نیست.
مبارزهی ما برضد تیکهداران سیاسی پشتو است که پشتو را خار چشم دیگران ساخته و قومگرایی را پیشه کردهاند تا به ثروت و قدرت خود بیافزایند. پشتون و پشتوی بیچاره ی بیخبر از دنیا چی؟ گناهی دارد که توسط نخبهگان تبار خود شان هم چنان مورد استثمار قرار میگیرند و در فقر و بی سوادی به سر میبرند. درست مانند برخی فروخته شدهی فارسی که از نام فارسی فقط به نفع خود استفاده میکنند شما خوانندههای بابصیرت بهتر از من میشناسید شان.
برای آن که از عدم جانب داری من و یا نگاهی احساسی من مطمئن باشید خدمت تان می نگارم که من چندی قبل سه نوشته ی آقای غرزی لایق را نقد کردم، در روایات سیاسی جایی که شاد روان لایق صاحب قابل نقد بودند به آن پرداخته ام که در آن زمان حیات داشتند. یا همین دشب و امشب بر دو پست جناب دکتر روغ که پیشینهی دیرینهی کاری هم با ایشان دارم نقد کردم. یا جواب می گیرم یا مسکوت می گذرند. اما همهی این ها بیان آن نیست که ما از علمیت آن ها و حتا خدمتی که به زبان فارسی کرده اند چشم پوشی کنیم. اما سیاسیون و پست فطرتانی چون غنی و کرزی و فضلی و محب و و یون و اصولی ستانکزی دیگران شان داشتیم که فارسی را دشمن پدر کلانهای شان میدانند. به همان دلیل بوده که سعی کردند اگر بتوانند زوال آفتاب فارسی و فارسیگویان را خودِشان رقم بزنند. این نقیصهی عقلانیشان در تمام ابعاد جغرافیایی زبان فارسی و پارسیسرایان مطرح بود. اما پندار غلطی داشتند چون تاریخ و پویایی و شکوه پارسی و پارسیگویان را نهمیدانند. فارسی چمنِ سبزی در فرش زمردین زمان و زبانهای جهان است که حتا در ملل متحد بهتر مصرعی از فارسی برای نوشتن نهداشتند و مصرعی از سخن سعدی را در آنجا نوشتند و فضا را آراستند.
نه شاید که نامت نهند آدمی
به خاطر داشتهباشیم که پشتونهای فارسینویس و فارسیسرا دهها مرتبه بهتر از برخی فارسی زبانهای ما مینویسند و میسرآیند، شادروانها استادعبدالحیحبیبی که چند روز قبل من نقدگونهی تُندی را در مورد دیدگاه شان نوشتم، سلیمانلایق، حسنبارق شفیعی، دکتر نجیبالله، و حالا غرزی لایق. دکتر حمیدروغ، دکتر صبورالله سیاه سنگ، از هنرمندان عزیز نگارگرِ ما هژبرشینواری و فراوان شخصیتهای دگر پشتون تبار هزار بار از منی بیسواد و از بسیاری باسوادان تاجیک تبار بهتر و رساتر مینویسند حد اقلی از نوشتههای پشتو نهدارند. من که شخصاً در نویسنده بودن حتا شاگرد درجهی بیستم هر یکِ اینها نیستم.
مبارزه ی ما علیه پشتون ها و زبان پشتو نیست.
مبارزه ی ما برضد تیکهداران سیاسی پشتو است که پشتو را خارچشم دیگران ساخته و قومگرایی را پیشه کردهاند تا به ثروت و قدرت خود بیافزایند. پشتون و پشتوی بی چارهی بیخبر از دنیا چی؟ گناهی دارد که توسط نخبهگان تبار خود شان همچنان مورد استثمار قرار میگیرند و در فقر و بی سوادی به سر میبرند. درست مانند برخی نخبهگان فروخته شدهی فارسی که از نام فارسی فقط به نفع خود استفاده میکنند و شما بهتر از من میشناسید شان.
فیصدی بسیار قاطع نسلهای تحصیلکردهی پشتون باوجود
آگاهیهای بلند و دسترسی به زبانفارسی و حتا نوشتهی فارسی پایاننامههای دانشگاهیشان هرگز از دشمنی و کینتوزی باپارسی عقب نهنشستند. دانشمندترینهایشان مثل محمود طرزی، عبدالحی حبیبی و دکترنجیب و سلیمان لایق و اکرم عثمان و بعدها ناپختهها و کمسوادهایشان مثل فاروقی، حکمتیار، یون، اصولی، منگل، لالۍ و شاهانِ نادان شان مثل عبدالرحمان و امانالله و کرزی و غنی به روشهای گونهگونه مقابله بافارسی را شروع کرده تیشه به ریشهی زبان پارسی و پارسیزبانان زدند. باری دکتر نجیب در ملاقات با پشتونهای خود تاریخ پښتانه را پنجهزار سال گفت و اسلام را مهمان پشتونها خواند یعنی اعراب افغانستان را فتح کردند و ۱۴۰۰ سال است که پشتون مسلمان شده است. اما نه گفت که ۳۶۰۰ سال دیگر تاریخ پشتون چهگونه آمد و چهسان گذشت و کدام دستآوردهای پنجهزار سال را دارند؟ چند دانشمند، چند پروفیسور، چندهزار تحصیل کرده، چند میلیون آدمهای سر به تن ارز، و همینگونه در تمام ابعاد. بزرگترین دستآورد پشتون همان پارسیستیزی شان بود و است که حالا قوام یافته ودر وجود طالبان نهایی شده است. اما هیچ تاریخنویس پشتون نهگفت که همهی پارسیستیزان حالا نیستند اما پارسی و فارسی و دری که همه یکی اند، چرا از پا نیافتاد و برعکس بارورتر شد و عالمگیر. کوششهای آنان برای نامگذاری های مختلف اشتقاقی ساختهای و تقسیم یک زبان به چند زبان دیگر چرا بیاثر ماند؟ وضعیت زبان پشتو حالا در چی حال است؟ وقتی از غرزی تا کرزی همه فارسی مینویسند و فارسی میگویند آیا یک مقالهگونهی بیمحتوای یون و یا چند سخنرانی به معنای حکام پشتون به زبان پشتو این زبانٍ در حال افول و نزول را نجات خواهد داد؟ در بهترین حالات اگر همان ۱ تا ۵ فیصدی از پشتون واقعی و باافکار عالی بدون برتریخواهی نه باشند که کمی پشتو مینویسند، یقین کامل دارم که حکامِ جاهل پشتون نوشتن به زبان یهودی را ترجیح میدهند اما نهمیخواهند فارسی بنویسند و اگر به صلاحیت شان باشد فارسی زبانان و فارسیگویان را از دایرهی دین و دنیا خارج میکنند که بحمدالله چنان صلاحیتی را خدا هرگز برای شان نهخواهد داد و ملت ما هم بیتفاوت نهخواهد گذشت.