مهرالدین مشید
خوش الحانی صالح برای غنی مسؤولیت او را سنگین تر می سازد
خوش الحانی های صالح برای برائتدادن غنی
در این روزها امرالله صالح به ژاژخایی و خوش الحانی های سیاسی آغاز کرده و اما هنوز روشن نشده که با این دیپلوماسی در پی برائت دادن خود است و یا برای برائت غنی لابی گری و خوش خدمتی می کند. وی در آخرین تویت خود گفته: "من از اشرف غنی میخواهم نوار گفتگوهای صلح با خلیلزاد و دیگر دیپلماتها بخصوص ماههای جولای و آگوست را منتشر کند تا تبلیغات فزاینده ای که بحران موجود را اشتباه خود حاکمیت افغانستان میدانند مهار کند. حالا وقتش است." این در حالی است که مخالفت غنی برای تشکیل حکومت انتقالی آشکار است و دلیل آن پس از فرار و تسلیمی حکومت به شبکهء حقانی به همگان آفتابی شد. وی در صحبت با شماری تاجران در ابوظبی بی شرمانه بر این خیانت خود اعتراف کرد و به حتا فخر نمود. غنی نه تنها مردم افغانستان و حتا آمریکا را هم فریب داد. چنانکه وزیر خارجهء آمریکا گفت که قرار بود به رهبری طالبان حکومتی تشکیل و اعضای حکومت غنی شامل آن باسد و اما غنی رد کرد وگفت تا آخر با طالبان می جنگد. اما غنی ترسید و فرار کرد. تا حال صالح نمی داند که خیانت اصلی غنی چه است و او بدون آنکه به اصل خیانت غنی بپردازد و حاشیه روی می کند تا حقیقت تسلیمی حکومت به حقانی و فرار او را هم مانند گزارش کندر خاکستری نشان بدهد. مگر صالح نمی داند که غنی روز ۱۵ آگست را روز سقوط کابل به طالبان وعده کرده بود. چنانکه غنی صبح ۱۵ آگست تمام کارمندان نظامی و ملکی را به گونهء مرموز رخصت کرد و کارمندان ارگ را پیش از یازدهء صبح رخصت نمود و دروارهء زندان ها را پیش از ورود طالبان باز نمود. فضای کابل را برای ورود طالبان آماده کرد و خودش فرار نمود. او چنان ماهرانه عمل کرد که سر تمامی همکاران بیرون حلقه ای خود مانند بسم الله محمدی و دیگران کلاه گذاشت که سخنان محمدی مبنی بر به فریب کشیدن او از سوی متین بیگ رئیس دفتر غنی موجه نیست؛ بلکه او خود را در برابر پول فروخت و جرات دفاع از کشور را نکرد و حتا زمانی که سادات نسان های او را کند، از خجالت زیر آب نشد و جرات مقابله با طالب را ننمود. این که شاید بنابر شتاب شماری برنامه های سیاه غنی ناتمام ماند و باتاسف که در این مورد به سکوت مرگبار تن داده و حاضر به سخن گفتن نیست. ممکن از اینکه صالح در کابل نبود و در پنجشیر بود و ممکن که به اطلاعات نادرست غنی و حواریون اش بسنده کرده است.
صالح در حالی سخن از صلح مکارانه و دروغین غنی می زند که فریب او در پیوند به صلح برای مردم افغانستان آفتابی است. برای صالح بهتر خواهد بود تا برای عدم اطلاع خود از زد و بند های غنی و محب و فضلی سخن بگوید که در غیاب او معامله کرده اند و شاید او می خواهد با این گونه اظهارات از نرخ توهینی کم کند که غنی و اطرافیانش در حصهء او انجام داده اند و بر سر او کلاه ماندند. این سخنان صالح پهلوی دیگری هم دارد. او می خواهد با این سخنان طوری وانمود کند که او تا آخر از چشم غنی نیفتاده بود و در خیانت و دزدی با او شریک بوده است. این شاید بدترین دفاع صالح را از غنی وانمود کند. بهتر خواهد بود تا برای پیش گیری از آبرو ریزی های بیشتر سکوت اختیار کند تا عیب و هنرش آشکارا نشود. صالح در پنجشیر هم کارنامهء خوبی ندارد و در آنجا هم خود را معاون رئیس جمهور خود خوانده عنوان کرد و با این اعلان جبههء مقاومت را از پشت خنجر زد و مول هایی را هم که با خود برده بود، در سرنوشت جبهه تاثیر معکوس کرد. اینکه غنی سکوت کرده و در مورد خیانت و سازش ها و معامله های پشت پردهء خود چیزی نمی گوید. این دلیل نداشتن گپ نیست؛ بلکه او گپ های زیادی به گفتن دارد و شاید اجازهء گفتن و افشا کرون را نداشته باشد. ممکن شتاب شماری از همکارانش در مورد غنی پیش از اظهارات او عجلهء بی موقع باشد. ممکن غنی از شرم تا آخر لب به سکوت ببندد و ممکن هم روزی حقایق را جعل و تحریف کند و بربرائت خود سخن بگوید. در این میان یک چیز جالب است آن اینکه آقای صالح باوجود نوشیدن های صبحانهء اطلاعات از معامله های طولانی غنی با شبکه های استخباراتی بی خبر مانده است. آن سازش پنهان غنی با آی اس آی و شبکهء حقانی است که غنی به نحوی صالح را تفاله و زباله کرده بود. باتاسف که غنی در پایان کار به دام آی اس آی چنان افتاد که تپیدن برایش محال شد. این سناریو شاید شبه نجیب احمد زی باشد که او نیز فریب آی اس آی را خورد و در چهارراهی آریانا به دار آویخته شد. آی اس آی برای غنی هم وعدهء ریاست را داده بود و اما در لحظات آخر متوجه می شود که بازی خورده و در تور آی اس آی افتاده است و فرار را بر قرار ترجیح داد و لکهء بدنامی تاریخ را قبول کرد.
اگر غنی شجاعت می داشت و خوب بود که کشته می شد تا مردم به آن مشت زدن های او بر سینه اش باور می کردند. در این صورت از قطار سیاه کاران و وطن فروشان تاریخ چون شاه شجاع ها و کارمل ها رهایی پیدا می کرد. حال بر صالح است که نخست جای خود را در معادلهء غنی نشان بدهد و بعد حق دارد که سخن از صلح غنی و راز های ناگفتهء او سخن بگوید. بهتر خواهد بود تا صالح سکوت کند و غنی سخن بگوید تا مردم میان او و غنی به داوری بنشینند.
بالاخره این که افشاگری ایکه صالح از غنی تقاضا کرده است. هرچه باشد، دلیل برائت او نیست و برعکس مسوءولیت او را در برابر مردم افغانستان به دلیل پنهان کاری هایش سنگین تر می سازد و از راز غنی و پنهان کاری های او برضد مردم افغانستان بیشتر پرده برمی دارد. حتا گفته می توان که این عذری بدتر از گناه است و یا به تعبیری کار خراب کردن و چهار زانو نشستن معنا می دهد. غنی بنا برتعهدات پنهانش هرگز آن نوار ها را رسانه ای نخواهد ساخت و حال بر آقای صالح است تا بر برائت حکومتی که غنی با فروش آن به حقانی ها از آن دست کشیده و فراموش اش کرده است؛ جرات کند و دست به افشاگری بزند و تا سیاه روی شود هرکه در او غش باشد. آغای صالح مطمئن باشد که با این ضرب زبانی ها نه چیزی از خیانت و فریب و جنایت غنی و نه هم اندکی از بار مسوءولیت خودش کم می شود و برعکس سنگین تر هم می شود. البته بخاطریکه هیچ عقل سالم قبول نمی کند که رئیس جمهور در غیاب معاون نخست خود چنین سازش کلان را با حقانی ها نماید. آنهم معاونی که هر صبح اطلاعات می نوشد و از راز های پشت پرده آگاهی دارد. بازهم اگر غنی توانسته در غیاب صالح چنین کاری کند. این بیشتر به عزت و حیثیت آقای صالح برمی خورد و مقام او را بحیث معاون اول بیشتر زیر پرسش می برد و این گفته ها حقیقت پیدا می کند که صالح معاون نمادین و تشریفاتی بوده است. بنابراین این خوش الحانی هایش بجایی نمی رسد و برای هیچ کس قابل شنیدن نیست و بیشتر معنای تیر افگندن در تاریکی را می دهد.
آقای صالح بداند که هنوز پرسش های زیادی وجود دارد که بدون اما واگر ها به آنها باید پاسخ گفته شود. در این جا نمی خواهم روی زد و بند های صالح در زمان ریاست امنیت وی بپیچم و یا در مورد برخورد گزینشی او با قاچاقبران مواد مخدر سخن بگویم. او آنقدر به دور امریکایی ها خط کشیده بود که هر لحظه روابط و کار های آنان را تحت نظر داشت و آنان را سابه وار دنبال می کرد. چنانکه صالح در زمان ریاست امنیت خود بک کارمند به اتهام رابطه داشتن با امریکایی ها به زندان کشاند و بعد تحت فشار دیگران ناگزیر به آزادی آن شد. این در حالی بود که صالح روابط تنگاتنگی با امریکایی ها داشت و دلیل به زندان کشاندن کارمند یادشده بوسیلۀ صالح هراسی بود که مبادا راز های او را با مافیای شمال افشا کند. دراین مقاله دنبال بحث های یادشده نیستم واین جا بحث بر سر حکومت فاسد غنی و فرار نابهنگام او است که ممکن در تبانی با صالح انجام شده است. حمایت صالح از غنی پای او را به گونۀ آشکارا به شراکت در جنایت غنی می کشاند. رفتن نابهنگام صالح به پنجشیر در شرایط حساس که هر ساعت یک ولایت و ولسوالی به گونۀ دراماتیک و در واقع به دستور غنی سقوط می کرد، برای همگان پاسخ برانگیز است و بی تفاوتی و ناتوانی و مسؤولیت ناپذیری او را بحیث معاون اول رئیس جمهور به نمایش می گذارد. چقدر شگفت انگیز و مسخره است، سفر شخص دوم حکومت به پنجشیرکه به گفتۀ خودش هر صبح اطلاعات نوش جان می کند و نبض اطلاعات کشورو منطقه و جهان را گویی در نبض دارد اما غنی در زیر ریش او؛ اما در غیاب او طالبان در تبانی با غنی وارد کابل می شوند.اگر غنی بی خبر از او معامله کرده و پس آنچه او از اطلاعات صبحانه نوش جان کرده، نه اطلاعات ضد اطلاعات؛ بلکه اطلاعات ناقصی بوده که عکس اطلاعات را نوش جان می کرده و نه اصل آن ها را؛ اگر او اطلاعات نوش واقعی است و پس با غنی هم پیمان بوده و به دستور شبکه های آی اس آی و سی آی ای و ام آی 6 و دیگران عمل کرده و درتوطیه برضد مردم افغانستان همدست و همداستان است. |
|
ورنه چگونه ممکن است که شورای امنیت با این همه عرض و طول آن و با هزینه های میلیون ها دالری سر به سجود به درگاۀ آی اس آی گذاشت و از تحلیل وضعیت کوتاه آمد و دچار شکست استراتیژیک گردید. چه شد که نیرو های چندین هزاری ارگ یک باره فلج گردید و قوای مسلح افغانستان از کار افتاد و شگفت آورتر این که نیرو های هوایی دست به عقب نشینی زد و حتا یک طیاره در آن روز پرواز نکرد. مهم تر این که فضای افغانستان تحت کنترل امریکایی ها بود و چگونه شده که چهار هلیکوپتر بدون مزاحمت فضای افغانستان را عبور کند و سلامت به میدان هوایی ازبکستان نشست کند. یا این که چگونه ریاست عمومی امنیت ملی به یک باره گی فلج گردید و نیرو های امنیتی یک باره ترک وظیفه کردند و تمامی حوزه ها و پوسته امنیتی را رها کردند و حتا دروازه های زندان ها پیش از رسیدن طالبان گشوده شد. اگر این نیرو ها غافلگیر شدند و پس چگونه غافلگیر شدند و چه دستانی در عقب این غافلگیری قرار داشت. ناتو چگونه یک باره از این حادثه بی خبر ماند و رابطۀ آن با نیرو های مسلح افغانستان قطع شد. این در حالی است که میان ناتو و نیرو های رزمی افغانستان کمیسیون هماهنگ کننده وجود داشت و این کمیسیون چگونه فلح گردید.
عجب این که چه واقع شد تا تمامی دستگاۀ تبلیغاتی حکومت یک سره سکوت اختیار کردند و آنانی که از بام تا شام به سود غنی فراری تبلیغ می کردند و کاۀ او را کوه نشان می دادند، به او القاب ها دادند، لب تکان ندادند و نه تنها آبرویی برایش کمایی نکردند و بر بی آبرویی او دهل هم کوبیدند. گیریم توطیه گرانی وارد بازی شدند. غنی چرا دست به اقدام نزد و سکوت اختیار کرد. او دست کم اعلامیه ای صادر نکرد و حتا حاضر به برگزاری کنفرانس خبری در سطح فراملی نشد تا جهان از حوادث پشت پرده آگاه می شد و اگر استعفاهم می کرد و باید برای انجام آن جوسازی می کرد. تا حال هیچ پرسیده نشد که چگونه غنی دربست تسلیم محب و فضلی شد. آیا او از آنهمه فساد کلان و روابط استخباراتی او آگاهی نداشت؟ مگر دست تنگی غنی و مصرف بیش از 160 میلیون دالر در کمپاین انتخاباتی او از سوی فضلی سبب وابستگی غنی به او شده بود.
چرا یک باره کانال های ارتباطی غنی با جهان مسدود شد و چه عوامل دست به دست هم داد و روابط میان ولایت ها و کابل قطع شد و تمامی ولایت ها یکی پی دیگر سقوط کردند. چرا دستگاۀ دیپلوماسی و سیاست خارجی افغانستان برای هماهنگی بینالمللی، منطقهای و حتا در سطح کابل قطع و فلج شد؟ چه عوامل روابط درونی گروه مافیایی غنی را در ارگ از هم پاشید؟ چگونه غنی نتوانست با استفاده از پول های زیاد رقبای خود را اغفال کند و با دادن پول و مهمات از آنان استفاده کرده نتوانست؟ تا هنوز آشکارا نشده است که چه چیزی سبب بحران اعتماد میان غنی و هیأت مذاکره کننده شده بود؟ چگونه هیأت گفت و گو کننده اغفال شدند؟ چه سازش هایی در پشیت دروازه های گفت و گو ها جاری بود و چرا عمر داوود زی 1.3 میلیارد دالر از سفارت قطر بدست آورد؟چگونه خلیل زاد توانست با به درازا کشاندن گفت و گوها روی مسایل تخنیکی غنی را بی اعتبار نمود؟ بالاخره اگر توطیۀ بزرگی در کار بود و پس چرا غنی دست کم برای حفظ عزت خود سکوت کرد و دست به افشاگری نزد و یا پیش شرط هایی را مطرح نکرد؟ دراین شکی نیست که پاسخ گفتن به این پرسش ها ساده نیست و عبور کردن از آنها هم امری ساده نیست. برای پاسخ گفتن به این پرسش ها نیاز به تحقیقات وسیع و همه جانبه و تهیۀ گزارش های تحقیقی به کمک آگاهان سیاسی منظقه ای و بین المللی و آگاه به مسایل حقوقی و جامعه شناسی و اقتصادی و انسان شناسی و حتا فلسفی است تا با جدا کردن موی از خمیر به پاسخ مسایل بالا بپردازند. بجای آنکه آقای صالح به پرسش های بالا پاسخ بدهد تا زد و بند های پنهان غنی آفتابی شود و برعکس به دفاع از حکومت او برآمده است. مردم می دانند که صالح چگونه و بوسیلۀ کدام شبکه ها وارد تیم غنی شد و ممکن سرنخ این بازی به تشکیل حزب حق و عدالت برگردد. نظر به گفتۀ آقای فاروقی صالح یکی از هم پیمانان حزب حق وعدالت بود و بعد بنا بر مشورت های شبکه های استخباراتی او از اشتراک در نشست اعلان موجودیت این حزب انصراف نمود. نزدیکی او با غنی هم از همین جا آغاز شد و در دور اول ریاست جمهوری او روابط نزدیک با غنی داشت و در دور بعدی بحیث معاون نخست او تعیین شد؛ اما غنی صلاحیت های مالی صالح را ازطریق فضلی محدود کرده بود. بودجۀ صالح و دانش را فضلی بوسیلۀ واحد های بودجوی خود تنظیم می کرد، اما زمانی که در نوشتۀ وحید عمر خواندم که هرنشست بدون وقفه به دیالوگ توصیفی خسته کنندۀ غنی و صالح بدل می شد. ازاین نکته بیشتر به عجز صالح پی بردم که او زیاد نگران خود بود تا مبادا غنی او را هم مانند وزیران برکنار کند. از این رو او تلاش می کرد تا همیشه دل او را بدست آرد. سخنان اخیرش هم ناشی ازهمان هراس است و شاید فکر کند که غنی در یک زد و بند دیگر وارد صحنه می شود و او از کاروان غنی عقب نماند.
گفتنی است، یکی از دلایلی که مسعود او را بعد از سفرش به امریکا به خوبی تحویل نگرفت و شاید همین رابطه ها باشد. بهتر بود تا صالح برای حفظ عزت و آبروی خود اعمال غنی را تقبیح کند و ناگفته های خود را درمورد پنهان کاری های او بگوید تا مردم مطمین شوند که آنچه غنی انجام داده، درغیاب و بی خبر از صالح صورت گرفته است. در غیر این صورت پنهان کاری های صالح بحیث معاون نخست، درمورد غنی بر بار مسؤولیت او افزوده و او را بیشتر شریک خیانت غنی می سازد.
آنچه شگفت آور است، سکوت مرگبار و معنا دار آقایان غنی و صالح و دانش است که تمام مردم افغانستان را شگفت زده گردانیده است.در این تردیدی نیست که این گونه سکوت های استخباراتی از قبل خریده شده و فریاد های آنان در موزه های استخباراتی برای همیش آرشیف می شود. بنا براین اظهاراتشخصی که خود را مسؤول دفتر مطبوعاتی غنی خوانده، اراجیفی بیش نیست، وی گفته است"غنی به دقت اوضاع افغانستان را زیر نظر دارد و همۀ ملاقاتها و تماسهایش مطابق به معیارهای دپیلماتیک و اصول کشور میزبان سازماندهی میشود." وی در حالی این سخنان را گفته که شایعه های بازداشت او به بیرون درز کرده است. گفته می شود که تلاش هایی برای به عدالت کشاندن غنی به جرم جنایت بشری و خیانت ملی به را افتاده است. مردم افغانستان خواهان محاکمهء او اند و خوب می دانند که غنی دیگر زباله شده و حتا موزهء سیاسی تاریخ هم از او شرم دارد. بنابراین دید و بازدید هایش ممکن در محور توطئه های جدید برضد مردم افغانستان باشد تا از دوکان سیاسی ابوظبی به لبنان فرار کند و از محاکمه رهایی پیدا کند. یا اینکه در تبانی با استخبارات آی اس آی و ابوظبی و قطر و شاید هم آمریکا و شماری کشور های دیگر برای پیش گیری از محاکمهء حتمی خود دید و بازدید می کند.
شگفت آور تر این که بجای آن که غنی و صالح و دانش نخست ازهمه ازمردم افغانستان پوزش بخواهند، برعکس مقام های درجه چندم آن از مردم افغانستان عذر می خواهند و می گویند که غنی آنان را فریب داده است. هر یک اتهام کم کاری و وطن فروش خود را به گردن دیگری می اندازند. متین بیگ رئیس دفترش از مردم عذر می خواهد و محمدی سرپرست وزارت دفاع غنی می گوید که متین بیگ او را فریب داده است و به همین گونه مقام های دیگر؛ اما در این میان سخنان صالح مبنی بر افشای گفت و گو های صلح غنی با خلیل زاد مضحک تر از همه است. صالح بجای آنکه از غنی بخواهد تا دست به افشاگری بزند و در مورد پرسش های بالا پاسخ بگوید و برعکس حاشیه روی کرده و به تعبیری خود را به کوچۀ حسن چپ زده است تا افکار مردم را به فریب بکشاند. صالح و غنی و سایر هم پاتکی های غنی و یاران گرمابه و گلستانش بدانند که مردم افغانستان از آنان نفرت دارند و هرگز به آنان و به سخنان شان باور ندارند و آنان را خاینان و معامله گران در تاریخ خونین نیم قرن اخیر تلقی می دارند. مردم افغانستان باور دارند که نام های آنان در تاریخ در ردیف شاه شجاع ها وحتا بدتر از آن نوشته خواهد شد. با تاسف که آنان حتا جرات شاه شجاع را هم نداشتید. شاه شجاع جرات کرد که به مردم بگوید، قیام تان را قوام ببخشید و اما غنی و یارانش فرار کردند و مردم را دست و پا بسته برای طالبان و پاکستان تسلیم کردند. یاهو