خوشه چین
ما،دربین دوگاواتومی
خردمندان مکلف اند که خرد وآگاهی را نقه نقطه کلمه به کلمه جمله به جمله به فرد فرد گروپ گروپ خانواده خانواده قریه به قریه شهربه شهر برسانند.
وبفهمانند.
زمانی علم وخرد درجامعه ریشه دوانید درخت پربار خرد ثمرش به جهان میرسد.
ما دربین دوگاوخورد وخمیرشدیم
گذشتگان را بلعید مگر ما پیرشدیم
درهرمرحله چراغ هارا خامــوش
درتاریکـی بسته درزنجیــــرشدیم
هیچ مرجع باصلاحیت نپرسید که چرا درافغانستان همیش چراغها را خاموش میسازید.
ازخودشان برضد خودشان شستشوی مغزی مینمایید ازافغانستان کشتارگاه انسان تیارکرده اید.
خصوصاَ پاکستان به نیابت امریکا ومتحدینش کرایه میگیرد مراکزتربیتی انسان وحشی را میسازد.
وقطرتمویل کنندۀ امکانات مالی.
بهترین هوشیار همان است که بیشتر حرف نزند. نصیحت های پدرانه نکند.
ازاستعدادهای خود کارگرفته بتواند ابتکار به خرج دهد درمعرض عمل واجرا قراردهد.
بودیم
دیروزهم بودیم باایدیه های متفرق.
مگرامروزهم هستیم.
درفضای دیگر متحد به امید ساختار فضای بهتروخوب تر.
ازما هکت وشو نمانده است.
ازینها زدن وماوو، نمانده است.
چیزی جزبدست آوردن آزادی واستقلال.
جنک برسرتقسیم بین من وتو نمانده است.
دست آورد طرفین جز چند بیوه ویتیم نمانده است.
دردل کدورت نیست ذهن پاک است وروشن برای دوختن پیراهن جدید درتن حلقه جوان سیاست گذاران فردا.
طرف داران محیط زیست فعال گردیده اند.
هرحادثه آموزنده است.
ازافتادن سیب برزمین وشنای صابون درحوض حمام وجذب ذرات گرد وخاک باشانه سر.
این سه حالت حادثه بودند.
برای تجربه و آموزش وپایه سازی وتهداب حرکتهای بعدی.
مادراین عصر ازتمامی حادثه های که حادثه های دلخراش دیگری می آفرینند.
فقط ازمرده ها قهرمان سازی را آموخته ایم برا ویرانی دیگر.
هرگاه که اسمی ازشان را ببری بوی گندشان فضارا خراب میسازد.
ازین خاطراست طرف داران محیط زیست فعال گردیده اند.
بیایید که عشق وعاشقی را گفتارکنیم.
دوستی ومحبت را ازین بسیار کنیم.
خارهای دشمنی را ازریشه خشک کرده.
زمین خاره را تبدیل به گل وگلذار کنیم.
حرکت: ازقطرات باران طوفان میشود.
ازذره اتوم ویران جاپان میشود.
مانع ازین دلخراشی ها انسان باوجدان میشود.
بودیم تابه هستیم فرق میکند.
دیروزهم چیزی نبودیم جزوسیله بیگانه امروز وسیله بیکانه دردست اطفال چون جرنگانه.
دردست جوانان چون خروسان جنگی میدان.
آینده نگرباش چون اروپاییها وامریکاییها سواربرسرخرباش.
گویند
رییس الوزرا را درکدام جمع حساب کنیم
انسانی که چندین زبان میفهمد چندین آدم است.
درکشورچندملیتی انسانی به کاراست که حد اقل به چهارزبان وچهارکتاب آشنایی کامل داشته باشد که ما آن را انسان مکمل بشناسیم.
گویند که لفظ گنگ را گنگ میفهمد مردم گنگه نیست مردم عادی دزد موش منگه نیست که پشک برای شان تهیه بداریم.
زهرخور
تخلــــص دوم مــن زهرخــــوراست
ازکوهســــتان اســـد مارخــــوراست
زهرخوردن مفهــــوم فلســــفی دارد
دراینـــجا تصمیم بــــدرد بخوراست
میگوید که بایک قفاق روی ها افگار
بادیدن درد دل چشم ها همه کوراست
آن آدم بلند خوشه چین قدش لوراست
معضلات راحل مینمایم ماجرا هرگزنه؟
چراکه منزل ما ازینجا خیلی دوراست
می پیند
چشمم میبیند مغزم خوشه هارا می چیند
قلبم احساســـم را به تپـــایش می آورد
انگشتانم همه چیده ها را با هم می پیند
من میخواهم با انسانهای شـــرافت مند سیاست کنم
باقی مانده عمرم را بخاطرانسان وطنم ریاضت کنم
دشمن دانا
دشمـــــــن دانــــا بلندت میکند
برزمینت می زند نادان دوست
دراینجا دشمن دانا(خردمندان اقوام) ازدید منفی نگران همان شخصیت ها ورسالت مندان(انسان)نگرمیباشند که بادید انسانی پیرامون انسان افغانستان طبعیت افغانستان ومحیط زیست افغانستان کوه ودریا جنگلات ومعادن افغانستان مینگرند.
نادان دوست همان رهزنان دزدان قطاع الطریقان بی خصلتان فرومایگان سادیستان بیگانه پرست خودکش اند. تاجک نادان ضد خردمندپشتون نادان پشتون ضد خردمند تاجک همین قسم سایراقوام باشندگان این سرزمین.
من این چنین افراد را درجمع انسان به شمارنمی آورم.
ذره هستم
ذره هستم ذره میخواهم که کـــوه شوم
همراه تووهمفکرانت وارد،بگومگوشوم
مهمترین حایل بین هــوای سردوگـــرم
بهترین نمونۀ اخلاق نمایش ،شوشویم
غلط
غلط فهمان را نبایـــد ناکام کرد
اینهارا بیشتـــرنباید بـــد نام کرد
آنها استعداد خوب داشتند میدانم
تجدید تربیتش داد خوشنام کرد
حقیقتا اگرما به همان اندیشه که قبلن داشتیم تغیرش ندهیم وتکاملش ندهیم خودما تغیر نمی یابیم وقتی که خود ما تغیر یافتیم پرامون جهان ما تغیر می یابدو
درمیدان مبارزه چوب وسنگ نمیگیریمو
حاصل خویش را ازکشت چرس وبنگ نمیگیریمو
راه ما رسیدن به مقام والای انسان است وبس.
درخت پرمیوه میشویم سر به تعظیم خودرا باننگ نمیگیریم.
همه اقوام را به حساب فیصدی به شمارمیگیرند.
مگرکس نگفت که انسان چند فیصداست.
(خوشه چین)
بلی!
راه انسانی
ساختن جاده کارساده نیست
ازقبل همه کس آماده نیست
رنج ومحنت وخستگی است
زمان عیش ونوش باده نیست
راه دورودرازاست به مقصد
پستی وبلندی فــــراوان عراده نیست
جادۀ که مــــــا ساختۀ ایــــم(ندا)است
این راه راه مــــردم راه پــــاده نیست
راه حق است مساوات بین الاقوام
کس پهره دارمــــانع اســــتاده نیست
راه نهضت راه انسانی وعدالت است
تفاوت مذهب وجنسیتی نروماده نیست
جهت اعماراستعداد ونیازمطرح است
زورگویی حریف درگردن قلاده نیست
ماراچنین سخن کاراست
مارا درعدن کاراست.
درهرجا که دُر باشد.
ولو ازشهرعدن کاراست.
درجهان انیانیت وشرافت
احترا به مقام والای زن کاراستو
آدم وانسان که برایش مقام شرف داده شده است.
دربیخ بته اش ملا وطالب خاراست.
اینها خزیده گان کنارزیارت ها.
منجیله زنان به مانند مارواژدهاراست.
مارا به کوه بلند کس نگیرد تسلیم
همان ذغال سنگیم که در«صبرشهر»نگین الماس میشویم.
(خوشه چین)
صداهای دلخراش درکاینات ثبت شده اند.
صدا های قاتلان پنجاه سال جنگ.
هوز هم برای خود چهره برحق میدهند.
صداهای خوش آیند هم ثبت شده اند.
احمد ظاهر نینواز بلتون رخشانه شیر غزنوی رازق شوقی حمیدالله چهاریکاری دُری لوگری، قدیم رحیم غمزده.
خردمندان طبیبان علاج تعصب اند.
تعصب بدترین بلای مسری انسانی درفامیل خانواده قوم وقبیل سمت منطقه وکل کشوراست.همین اکنون گلون گیر کشورمان است.
ویروسی است که ازبیرون توسط پول درروح وروان طبقات سازی تزریق میگردد.
چه زیبا سروده است اقبال لاهوری.
برخلاف سیاست پنجاب وپشاوری.
درحقیقت طالب را دشمن علم بدان.
دروجود طالب تحقیرزن ازبیغوری.
متن پایین
ازعلامه اقبال لاهوری
قوت مغرب نه ازچنگ ورباب
نه رقص دختران بی حجاب
نه زسحرساحران لاله روست
نه زعریان ساق ونه ازقطع موست
محکمی اورا نه ازلادینی است
نه فروغش ازخط لاتینی است
قوت مغرب همه علم وفن است
ازهمین آتش چراغش روشن است
علم وفن را ای جوان شوخ وشنگ
مغزمی باید نه ملموس فرنگ
ما دربین دوگاو
ما دربین دوگاوخورد وخمیرشدیم
گذشتگان را بلعید مگر ما پیرشدیم
درهرمرحله چراغ هارا خامــوش
درتاریکـی بسته درزنجیــــرشدیم
ذره هستم
ذره هستم ذره میخواهم که کـــوه شوم
همراه تووهمفکرانت وارد،بگومگوشوم
مهمترین حایل بین هــوای سردوگـــرم
بهترین نمونۀ اخلاق نمایش ،شوشویم
غلط
غلط فهمان را نبایـــد ناکام کرد
اینهارا بیشتـــرنباید بـــد نام کرد
آنها استعداد خوب داشتند میدانم
تجدید تربیتش داد خوشنام کرد
چه بگویم برای تان!
من زیباترین زن جهانم
مهتاب چهارده خراسانم
روح وروانم پریشان است.
آخرزن تحقیر شده،افغان انسان است.
من انگیزه می آفرینم برای تمامی بانوان افغانستان زن افغانستان به مانند تمامی زنهای پیشرفته جهان دارای شعور بالا عقل خرد آگاهی وآزادی میباشند.
آزادی حق طبعی ومشروع ما است.
حق گرفته میشود داده نمیشود.
ما حق تحصیل داریم حق کارداریم.
حق انتخاب کردن داریم حق انتخاب شدن داریم.
حق داریم سیاست کنیم.
وزارت کنیم داکترباشیم معلم باشیم وکیل باشیم قاضی وارنوال باشیم.
پولیس باشیم درپشت ماشین باشیم وزیروصدراعظم باشیم
مقام والا
درمیدان مبارزه چوب وسنگ نمیگیریم.
حاصل خویش را ازکشت چرس وبنگ نمیگیریم.
راه ما رسیدن به مقام والای انسان است وبس.
درخت پرمیوه میشویم سر به تعظیم خودرا باننگ نمیگیریم
آیا حقیقت دارد؟
یک شاه دو رییس جمهورفرارکردند
اولی خزانه را برد خواهران خودرا رها کرد
عیارمردتاریخ محترمانه حفاظت شان کرد
رییس جمهوراول فامیل خودرا باخزانه انتقال داد مگرخودش گیرافتاد
آن شیرگه میگفت درملک شیران بی خبرنیایید که میخورمتان
رییس جمهوردوم باخزانه وخانم خود زنده فرارمگرسرگینش درتاشکنت ریخت.
میمُرد مگرمردم را نمی شرماند.