خوشه چین
هنوزانسان باشی
بازهم نمیدانی که ماسکاو(؟؟؟؟؟) چوب میزند بعد نامش را میگذارد کشمش.
هفتاد وپنج سال ازعمرعزیزت گذشت
هنوز نفهمیدی که لیلی مرد بود یازن
تکیه به خودسازی خود نمی کنی
دربازی اوصاف وچلوصاف غرق هستی ازخراسپ میسازی ازقاطر خر،ازنسل هردویش قاطر .دربازی پادشاهی سرموی کنک غرق هستی سخت است که نامت را بگویند انسان هستی.
خودت هنوزخودرا درک نکرده ای که مواد خام هستی ،دریک فابریکه ازتواخوان ساخت خوراکت را استخوان ساخت.درفابریکه دیگر ازتو خرس ساخت نوشابه را ودکا.
عقلت را معطوف به نتشه بازی وسویته بازی و(پپشه بازی)گروگان گرفت.
درفابریکه پاکستان ازتو شادی ساخت درلب هرخانه تورا وادار به بازی ساخت.
گاهی دردروازه قطرگاهی درراول پندی گاهی درکویت گاهی درماسکاوخودرا معرفی مینمایی که من( امیرالمنافقین هستم).
کجک بودی تورا ازخون انسان آذوقه داد تربیت درسطح تازی ساخت.
ازعقیده ات برایت شمشیر ساخت ازچرک وچرب خود شکمت را سیرساخت زبانت را الوده به گثافت ساخت درقلبت نفرت پاشید خودرا از برترجلوه دادی
ضد صفات انسانی عمل کردی مشکل است ازت یاد نمایم که توهنوزانسان باشی.
بازهم نمیدانی که ماسکاو(؟؟؟؟؟) چوب میزند بعد نامش را میگذارد کشمش.
درک مـــن ازیــــن نوشتــــــه دوستان عزیزآبستن آفت دیگراست
خـــزان مـــاه جمــــع آوری حاصــــلات زمستــان سرد بی ثمراست
بهار فصل نو فصـــــــل زاد ولــــد است طبــــعیت بــه آرایش خود
داستان پایان نمی یابد داعش وطالب همان شمس وقمراست.
مردم افغانستان دربین دوسنگ آرد است.
خیانت کاران خودش محافظان گارد است.
سرسنگش ناتو وشریکان او.
زیر سنگش روسیه تزاری
وکشورهای بادیگاردش.
تاکه به خود نیایید او مردمان بومی.
هزار سال دیگر همان تخته وآشکارد است.
آنانی که عاشق زیباییها میباشند.
بامن همراه میشوند.
ای انگور توکه به مانند من شرین هستی.
لذت بخشی همیش ازعصر قدیم هستی.
آبت آب حیات است شیر ین ترازنبات است.
با وزن هستی وباارزش در روی زمین هستی.
ترشی ات ضد چاپلوس وچربیهااست.
ازشیرینی گفتیم درزمان تلخی شربت بیو فرین استی.
بیشترین امکانات نظامی ولوژیستیکی دراختیار کسی بود که وطن خودرا خوب تر تخریب مینمود.
افغانستان ازهمان زمان سقوط حاکمیت دموکراتیک خلق افغانستان (وطن) دراشغال پاکستان درآمده بود.
چهار دشمن سفید بشریت.
1_شکر
2_روغن
3- نمکپ
4- بیرق طالبان
از انسانهای که عامل افتراق میشوند فاصله گرفت.
باید فاصله گرفت ازمیان تعمیر تهداب خام جنبش زلزله گرفت
خرد وآگاهی خصیصه ای انسانهای آگاه میباشد.
باید احترامشان کرد ازشان مشوره گرفت آن را قبله گرفت
(خوشه چین) ویاران او به توان مندی خود ایمان دارند.
درمسیر حرکت آرام، سلسله جنبان دارند.
انسانهای آزادی خواه اند واستقلال طلب.
این مزدوران اند که برشانه یوغ برپشت پالان دارند.
مرده ها ی سیاسی بمثابه مواد گنده درجامعه باعث انواع امراض سیاسی گردیده اند.
بهترهمین است که درباتله دانی تاریخ انداخته شوند
(خوشه چین)هوای گرم است.
برای اجناس یخ بندان آلارم است.
بامرده ها سروکاری ندارد هرگز.
بدون سوغات خانه آینده شرم است.
برای کشهای بی حرکت موجها تصمیم میگیرند
آنانی که ازمبارزه دست کشیده مرده اند.
بلی!بسیاری های شان جنازه اش را برده اند.
در تابلو دلنوشته را میخوانید.
برضد نوشته هوگو نوشته شده است.
دنیا همه هیچ کاردنیا همه هیچ ای هیچ گرد هیچ مپیچ.
آن که هیچ گفته است ازانسان موجود بی شعور میسازد.
ویکتور هوگو انسان را موجود باشعور آگاه سازنده وافزار ساز معرفی میدارد
.
عیاران درفکر بریدن دسته های تبراند.
شکایت درختان ما ازهمین رهگذراند.
دسته تبر که دشمنی به اصل ریشه خوددارند.
بدانید ازهرقوم ومذهب اندیشه که هستند.
نادان کثیف نالایق دشمن تمامی خلق کشور مادروپدراند
اصولاً
دیکتاتوران به پوز میخورند.
درخاک مالیده تربوز میخورند.
خصلتاً عامل ویرانی های جامعه خویش.
گوش را کر چشم را کور بیخبر مرموز میخورند.
ملا وطالب ومجاهد تکه های سفید بودند ومیبا شند.
بسیار به سرعت سیا ولکه دارمیشوند.
بادیموکراتها همنشین هستند مردار میشوند.
(ندای) سبزیده درباغ امید نهال من است.
آبیاری وپرورش به درخت امیال من است.
راه دور درسفر پستی وبلند اش نسازد خسته ام.
دوستان عزیز اینکه نوشته ام شرح حال من است.
آنانی کس که درکنار من می آیند یارجانی من اند.
آنانی که نمی آیند آشنایی شان مفت سیال من اند.
الماس وذغال همزاد هم اند.
در دعوا و دنگله مقابل هم اند.
مقاومش مبدل به الماس میگردد.
فردایش،نگین الماس وطلا همنشین هم اند.
ذغال که ازصحنه گریخت لایق بخاری.
میده وچیده درسوزاندن ممد هم اند.
نه آنیم که مارا بخرند.
نه زمینیم که درما بچر ند.
نه جنسیم غیرمتحرک
بگیرند وباخود ببرند.
موجودیم ما،آگاه
بیناوشنوا از اعمال شما وآنها.
نه سختیم ونه زشت.
گفته ایم ومیگوییم هرکه هرچه کشت آن مید رود.
برگ خزان نماینده گی ازحاصل درخت است.
فردایش زمستان سخت است.
دیدید که عین وغین وکرزی بدون تخت است.
آنکه دربلا میماند توده های کم بخت است.
پیش روی رسالت مندان باوجدان وظایف خیلی سخت است.
باخرس تعهد سپردن عمل میخواهد.
تخلف ازتعهد به سرعت اجل میخواهد.
داود خان دومرحله تعهد کرده بود.
طرفت العین سرعت جل وبل میخواهد.
جایگزین دارد به روز مبادا هفت ثور.
تمرد درمقابل آمر ازجانب مادون.
اداره را ازبیخ کند وکپل میخواهد.
شاگردان باا ستاذان ازمواضع بی تربیگی وچشم سفیدی.
رهبران با حرکت های نامردانهمانند پنجل میخواهد.
خدایارهیچ کس نیست.
خدا باهیچکس برابر نیست.
حیات میبخشد ومیگیرد ودوباره زنده میسازد.
ازینکه چگونه میبخشد ومیگیرد.
کاراوست.
نه اینکه شیخ میگوید وطالب میگوید وملا میگوید.
طالب:
پارچه امتحانت غلط است.
نیمه جان آمدی به اشاره پاکستان آمدی.
ازشهر بلوچستان آمدی.
برای کشتن انسان آمدی.
برای ویرانی افغانستان الی قزاقستان آمدی.
تکرار احسن
خوشه چین درمبارزه حرف الف است.
بحیث پسوند عامل میشود به پیش.
اگردروسط آمد ودرآخر افتیده هارا چون کرین به بالا بلند مینماید.
وخودش همیش تنها میگردد.
کینه دلان هنوزبامن کینه دارند.
همیش دراشتباه غرق ناوقت خینه دارند.
درفکرکهن غرق اند باهمان ذهن کهنه ای.
میبینم شان که کلاه خودرا پینه دارند.
دولت فراگیر دولت همه شمول.
با دولت قاعده وسیع فرق مینماید.
دردولت فراگیر حلقات وابسته به مافیا ازهمه اقوام گردهم می آیند.
هیچ دردی را التیام نمی بخشد.
وابستگی اش را بابیگانه تمثیل مینماید.
اما دولت باقاعده وسیع مفهوم علمی دارد که درچنین دولت بابرنامه مشترک(پلتفورم)مشترک بربنیاد بینش ودانش درشکل گیری نظام نقش بازی مینمایند.
اینجا ست که پای بی ثباتی لنگان میگردد طرف ثبات دائمی خاتمه می یابد.
با تمام هوشیاری که داشتی دررخ باختی
کنون که باختی حریف را ازدست نده.
زندگی بدون داشتن حریف روبه پایان میرود.
تاکه خانواده خاص دعوای پادشاهی کند.
مجبوراست این مقام را ازبیگانه گدایی کند.
عقربه ساعت زمان یکنواخت می چرخد.
این اختلافاتی که بین خانواده چپ مترقی با آنکه هیچ امتیاز مادی درمیان نبود.
روزگارشان را روز گار گلی ساخت.
همه طرف را بازی گر تله لی لی ساخت.
بعد ازین میان این دزدان چپاول گران خیانت کاران دین ومذهب ناموس وطن چه خواهد شد.
آهسته آهسته بعد ازگذشت خ اهیم دید.
آن روز که عمرخربه سرآید
دل خوش نکنی که گاونرآید
تاکه دراین طویله بازاست
یک خربرود خردیگرآید
مشکل عیاران مشکل زبان نیست.
مشکل عیاران اختلاف میان تاجک وافغان نیست.
مشکل مان مشکل سازمان دهی خودی است.
معاش بگیران هستند که بین هم سیال اما انسان باوجدان نیست
از انسانهای که عامل افتراق میشوند فاصله گرفت.
باید فاصله گرفت ازمیان تعمیر تهداب خام جنبش زلزله گرفت.
خرد وآگاهی خصیصه ای انسانهای آگاه میباشد.
باید احترامشان کرد ازشان مشوره گرفت آن را قبله گرفت
خوشه چین ویاران او به توان مندی خود ایمان دارند.
درمسیر حرکت آرام، سلسله جنبان دارند.
انسانهای آزادی خواه اند واستقلال طلب.
این مزدوران اند که برشانه یوغ برپشت پالان دارند.