م. نبی هیکل
ندای وحدت
جامعه روشنفکری در بدنه ملت حیثیت سر را دارد جایی که مغز در میان جمجمه و ادوات سامعه، باصره و شامه و ذایقه و توانایی لامسه نیز در آن جا قرار دارند. این حقیقت را نمیتواند انکار کرد. جوامع پیشرفته صنعتی و دموکراتیک نیز پیامد رهبری این جامعه اند. در حقیقت جامعه روشنفکری بخصوص قشر جوان آن لوکوموتیف انکشاف را میسازند زیرا این جامعه به آگاهی دهی، ب بسیج نیروها و به تربیت مدیران و رهبران آینده کشور میپردازند.
در مصیبتهابی تاریخی ملت و خانه مشترک نیز این جامعه روشنفکری نه تنها سسهیم بلکه تقصیر آن را نیز به نوبه خود بر عهده دارد. ما سهم اعضای این جامعه را به دو گونه مستقیم و غیر مستقیم در درازای دهه های مصیببار شاهد یم. جامعه روشنفکری افغان از این مساله به خوبی آگاه است و تلاش دارد نقض یک مغز سالم را ایفا نماید، اما با وصف این درک و اراده ایفای نقش مثبت نتوانسته حتی به آهداف و آرمانهای کوتاه مدت و تاکتیکی دست یابد. جامعه روشنفکری بدون شک متفرق و متشتت است و این توقع که همه ی آن جامعه در یک سازمان واحد متحد گر دند واقبینانه نیست اما در چدو یابیشتر جنگرهای ملی میتوانند متحد گردند. از سوی دیگر دید واحد ملی میتواند دیدگاه های متفاوت و گوناگون را مانند اقو.ام و قبایل متفاوت و گوناگون برای کار مشترک مکتحد گر داند. تاریخ سیاسی سایر کشور ها گواه این حقیقت اند.
وضعیت کنونی ما تاسف انگیز و رقت بار است زیرا: مردم در افغانستان در اندیشه سرما و معده اند در حالکیه زمامداران طالبی در اندیشه تحکیم حاکمیت اند.این همان چیزی است که همه با چشم میبینند و با پوست و استخوان احساس میکنند. عاقبت مرگ است اما زیستن در فاصله میان امروز و مرگ آیندهیک ملت را میسازد. سوالهایی که در مورد آینده برای برخی ها پیش میایند عبارت اند:
- ایا زمامداری طالبان ادامه خواهد یافت؟
- چه راه های بیرون رفت از حالت کنونی وجود دارند؟
ما هنوز به آن بیماری همانندیم که میخواهد بواسطه مسکن ها درد جانگداز را تخفیف بخشد. در مورد علاج فکرکردن را تا کنون مسوولیت خویش ندانسته ایم و آن را به دیگران واگذاشته ایمدر ذحالیکه ملبت در قهقرا به سر میبرد و روشنفکرا یا به فکر یک محل مصوون و مامون اند و یاهنوز درگیر اختلافات درونی اند، دیگران در مورد سرنوش ملت و کشور مصروف جانه زنی اند.
همه شرایط ضروری ذهنی و عینی برای اتحاد روشنفکری و ایجاد یک بدیل برای حاکمیت مردمی در اینده مساعد است و تنها شرایط بسنده را باید مورد ارزیابلی قرار داد. شرط بسنده همان شرطی است که در نتیجه آن اتحاد روشنفکری میتواند تحقق یابد.
دو انکشاف مثبت
دو انکشاف قابل توجه عبارت اند از تشکیل مقاومت دوم و اتحاد کمیته فعالین ح.د.خ.ا و نهضت واحد زحمتکشان افغانستان در یک مجتمع واحد زیر نام ( حزب زحمتکشان افغانستان).
تشکیل حزب زحمتکشان افغانستان در نتیجه اتحاد دو واحد سالها را در بر گرفت و نتوانسته همه یا اکثر جزایر فکری حزب مادر ( یعنی حزب دموکراتیک خلق افغانستان ) را دوباره متحد سازد. در حالکیه تعصب فکری و گروپی هنوز بحیث مانع بزرگ بر سر راه اتحاد همه خانوده چپ قرار دارد. این تعصب به اعتماد میان جامعه روشنفکری و اعتماد مردم بر روشنفکران که به نحوی از انحا: یا به علت سهم مستقیم یا غیر مستقیم یا بی تفاوتی در برابر حوادث سیاسی - در مصیبتها سهم داشته اند زیان رسانده است.
بار بار پیشنهاد کردم تا جامعه روشنفکری بر یک کود رفتاری ملی توافق نمایند تا از آن طریق بتوانند برای کار مشترک بصورت مشترک عمل نمایند.
تحلیل نگارنده این است که تحریک طالبان در دو دستگی و انزوا قر فرار گرفته است. حتی پاکستان حاضر نخواهد بود طالبان را بر دوستی و اتحاد خود با امریکا مبادله نماید، بخصوص وقتی طالبان در اندیشه حمایت از طالبان پاکستانی و استقرار یک حکومت طالبی در آن کشور باشند، کشوری که دارای سلاح اتمی نیز میباشد.
طالبان توانایی تعامل با مردم خود را ندارند، بگذار تعامل با جامعه بین المللی و جامعه دولتها بر اساس حقوق بین الدول را.
اما تا انجایی که به مردم افغانستان مربوط است، آینها گروگانهای بیش نیستند که نجات آنانو پرستاری از آنها نیز کار دیگران است و خود دارای امکانات و اسباب نیستند. ما همه شاهدیم که جامعه افغانی که بیش از یکصد حزب سیاست داشت از آغاز تا پایان قهقرا در سکوت و غیابت قرار داشتند و دارند.
بقا، استقلال و رفاه یک کشور را دو عامل تامین و تضمین مینماید:
۱. پاتریوتیزم: پاتریوتیزم احساس وطندوستی است و ترکیبی است از احساس دوستی خانه مشترک بحیث مادر که ما را در دامان خود پرورش و تغذیه کرده است و احساس و اراده خدمت تا حد فداکاری برای آن. در فرزندان این مادر پرعطوفت و باشندگان این خانه مشترک اولی وجود دارد و دومی غایب است.
۲. زیربناها های استقلال سیاسی و اقتصادی: زیربناهای استقلال سیاسی عبارت از نهادهای متعهد ملی اند مانند احزاب سیاسی، فرهنگی و مسلکی ملی، اتحادیه کارگری و نهادهای ملی نظامی.
بنیادهای استقلال اقتصادیعبارت اند از زیر بنا های اقتصادی مانند تعلیم و تربیه، آب و برق، صنایع و راه های مواصلاتی.
هر راه حل دیگر در جایگاه نخست بدون ایجاد بنیادهای استقلال سیاسی به تکرار تاریخ منتهی خواهد شد. بنیادهای استقلال اقتصادی پس از آن میتوانند ایجاد و استقلا سیاسی را تقویت نمایند.
در شرایط کنونی تنها دو راه حل باقیست:
۱. مودوس فیفیندی: در این نوع راه حل، تغییرات مناسب و قابل قبول برای جوانب، با شرکت جامعه بین المللی، همسایگان افغانستان و دسته ای از طالبان جستجو و تحقق خواهد یافت. مردم در آن نمایندگی نخواهد داشت. پیش بینی این امکان دشوار است اما نا ممکن نیست.
۲. جامعه جهانی از خادمان جهادی در پهلوی سایر تحریمها برای مقاومت در برابر طالب استفاده خواهد کرد زیرا نیروی دیگری بحیث بدیل نه وجود دارد و نه در حال تشکیل است.
چراغ آخر توتل:
اینچراغ در پایان تونل زمانی روشن خواهد شد که نهادهای استقلال سیاسی در کشور ایجاد و از منافع و آرمانهای مردم دفاع نمایند. برای این کار هنوز فرصت وجود دارد زیرا سازمانها ی سیاسی و اجتماعی وجود دارند متشکل و سایر شرایط( ضروری) مهیا و اماده اند. تنها شرایط بسنده غایب اند و این درست میتواند مانند یک لایتر عمل نماید.
سازمانهای سیاسی بهتر است وجدان ، شعور و دانش خود را در این شرایط برای اتحاد و ایجادیک بدیل ملی برای حکومتداری ملی به کار اندازند.
یکبار دیگر به روشنفکران کشور در داخل و خارج از افغانستان پیشنهاد مینمایم تا اصول آتی را بحیث کود رفتاری ملی/ منشور ملی مورد نقد و بررسی قرار دهند و به دور آن متحد گردند.
روشنفکران میهن به دور اصول انسانی و دموکراتیک متحد گردید!
۱. هرنوع تغییر با تغییر در نفسها آغاز میگردد. تغییر را باید از خود بیاغازیم. بدین لحاظ به ایجاد و تحکیم اعتماد، ار تقای سطح آگاهی و دانش اعضای سازمان و مردم توجه لازم صورت میگیرد.
۲. وداع با شیوه معمول و مروج اندیشه و عمل را شرط ضروری موفقیت در مبارزه میدانیم، و
هر نوع مظاهر تعصبفکری و گروپی را بحیث مظاهر آن شیوه تفکر و عمل محکوم میکنیم وغیر قابل تحمل میدانیم.
۳. مجتمع خود را از آنانی پاک نگهمیداریم که دست و دامن آلوده دارند و فاقد نام نیکو اند.
۴. شفافیت درکار، کار تخصصی و رعایت دقیق اخلاق مسلکی مشخصات کار ما را در همه ی سطوح فردی، سازمانی و ملی تشکیل میدهند.
۵. تبدیل کار مردمی به نقاط مبارزه و تبدیل نقاط مبارزه به کار مردمی ماهیت اساسی مبارزات مدنی ما را میسازد.
۶. ما معتقدیم که حمایت مادی و معنوی سازمان ها در داخل جامعه افغانی باید جستجو گردند نه در بیرونازآن.
.۷توانایی سازمان از نظر ما در درایت سیاسی، توانایی مدیریت و بسیج منابع ملی و در کسب اعتماد
مردم تبارز مینماید.
۸. سازمان ما منافع ملی را با دقت و بصورت اوپراتیفی/ عملی تعریف مینماید.
۹. کار ما بر احترام به تفاوتها و کار مشترک برای تحقق اهداف مشترک و رشد استعدادها و توانایی های فردی استوار میباشد.
۱۰. ما معتقدیم که تخصصی شدن فعالیت های سازمان نه تنها تقدیر از استعدادها و به معنای تقسیم صلاحیت ها بر اساس شایستگی میباشد بلکه این توانایی ها و استعدادها را رشد میدهد و به تربیت نسل جدید مدیران و رهبران کمک مینماید.
۱۱. ما از ایدیولوژی خاص پیروی نمیکنیم بلکه از تیوری ها و دانستنی های علمی در مبارزه استفاده مینماییم. از نظر ما تیوریها و ایدیولوژیها چراغ رهنما اند و از تقدس برخوردار نیستند.
۱۲. ما به این باوریم که تعهد و اراده راسخ برای دفاع از حقوق حقه مردم به شمول حق حاکمیت مردم بر سرنوشت آنان هدف اساسی مبارزه مدنی ما را تشکیل میدهد.
۱۳. دفاع از عدالت، و انکشاف متوازن را ضروریات حیات اجتماعی می پنداریم. ما همچنان از اقتصاد بازار آزاد با تمایلات اجتماعی حمایت میکنیم.
۱۴. حمایت قاطع از استقلال؛ تمامیت ارضی افغانستان واحد در صدر اهداف ما قرار دارد.
۱۵. حمایت از و تشویق مشارکت افراد و سازمانها را در تصمیمگیریها در اشکال مختلف آن وظیفه خویش می پنداریم.
۱۶. ما معتقدیم که برای تحقق عملی اصول و اهداف سازمان به برنامه عملی نیاز وجود دارد که در آن اصول و اهداف متذکره بصورت عملی و قابل پیمایش تعریف میگردند.
۱۷. سازمان برای رشد کار و تصمیمگیری های تخصصی دفتر علمی را در ساختار خویش ایجاد مینماید.
۱۸. ما معتقدیم که حضور احزاب سیاسی متعهد ملی برای دفاع از حقوق حقه مردم و تامین حاکمیت مردم ضروری میباشد.
۱۹. تعهد مینماییم این اصول را بحیث رهنمای اندیشه و عمل خویش قرار دهیم.
این اصول مساعی فردی و جمعی افراد و سازمانها را در جهت کار مشترک برای تحقق اهداف مشترک ملی بحیثیک دید مشترک ملی سوق میدهد .
بیایید متحد گردیم!
از توجه شما تشکر