م. نبی هیکل
نگهی گذرا به داعیه عزیزپور
ادعای اساسی آقای عزیزپور این است که آیات صریح در قرآن وجود دارند که به کشتن ، خبیث بودن و ... نامسلمانان حکم میکنند و بنابرآن نتیجه گیری مینماید که مسلمانان و نامسلمانان بر اساس قرآن باهم برادر نیستند. وی در استدلال خود برای اثبات این ادعا آیاتی از قرآن گواه میآورد و گاهی از ابن رواق در مورد دین ۱، ۲و ۳ استناد مینماید. از نظر علمی بر خورد وی میتدولوژیک نیست. نخست از ایات کشتن و خبیث بودن نا مسلمان ما نمیتوانیم و منطقی نیست نتیجه گیری نماییم که مسلمانان و نا مسلمانان باهم برادر نیستند، بلکه ممکن است نتیجه گیری شود که اسلام دین تکگرا و متعصب است یا خشن است. زیرا برادران همدیگر را میکشند: هابیل و قابیل یک مثال ماقبل تاریخ آن است. در اسلام مسلمانان برادران(دینی)خوانده شده اند، اما نه تنها طالبان و داعشیان امروز، برادران دینی خود را در افغانستان به مراتب بیشتر از کافران کشته اند، بلکه قتل و جنگ و فتوحات بسیار گواه بر برادر کشی اند. مسیحیان نیز همدیگر را کشته اند. بنابرآن نتیجه گیری عزیز پور خطای منطقی دارد.گذشته از آن آیات و شواهد متعدد دیگر ذکر شده در قرآن را نادیده گرفته است.
خلاصه استدلال بنده در پاسخ های قبلی و کنونی این است که: قرآن را باید با درنظرداشت شرایط، مخاطبان آن و زبان آن درک کرد و در آن هدایات موضیعی و هدایات و احکام عام را در نظر گرفت. آقای عزیز پور به قول کارل پوپر؟! با دیدن چند قاز سفید حکم میکند همه ی قاز ها سفید اند. و دکتر سها نیز چنین مینماید وقتی با چند مورد که اشتباه فکر مینماید نتیجه گیری میکند که قرآن کتاب (محمد) است نه از خدا. در اصول تحقیق علمی از چنین نمونه های کوچک که از مجموع نمیتواند نمایندگی نماید، نمیتوان نتیجه گیریهای عمومی انجام داد.
قصد ندارم در اینجا به هر اعتراض وی پاسخ دهم زیرا نیازی برای آن وجود ندارد. از آقای عزیزپور به خاطر فراهم سازی لینک ( نقد قرآن) اثر داکتر سها(Soha) تشکر مینمایم و بهتر میدانم بر استدلال های داکتر سها بیشتر بحث صورت گیرد که استدلال ها ی آقای عزیزپور بصورت کلی یا قسمی برآن تکیه دارد. در پای این یادداشت تنها به سه اشتباه فکری داکتر سها اشاره مینمایم و نقد کتاب وی را به آینده میگذارم.
در اینجا این سوال مطرح است که آقای عزیز پور با اثبات این که ( مسلمانان و نا مسلمانان در قرآن باهم برادر نیستند) و بنا بر آن جناب احمد محمد احمد الطیب امام جماعت مسجد الازهر نیز به خطا رفته است که آنان را بر اساس قرآن برادر پنداشته، چه را میخواهد به خواننده خود به اثبات بر ساند؟ گیریم اینها نه برادر و نه برابر اند، و دین اسلام یک دین خشن ضد کفر و الحاد از نظر عزیزپور است. آیا میخواهد ثابت کند که قرآن کتاب خداوند نیست و یا خدا خشن و ستمگر است و دینش نیز؟ گیریم عزیزپور و سها و ابن ورق و دیگران به کمک آنان الین را ثابت کردند، چه تغییری در وضعیت کنونی افراطیت رونماخواهد شد؟بحث عزیزپور و سها و ابن ورق را دانشمندان زیادی از سالیان دراز بدینسو انجام داده اند و چیز چندان تغییر نکرده است.
در پاسخ قبلی ابراز داشتم که این یک مساله اعتقادی است و اثبات و رد آن تاثیر چندان بر اعتقادات معتقدان ندارد، زیرا انسانها اغلب آنچه را میپذیرند که قناعتبخش میابند و بر دل آنان مینشیند. به گونه مثال آقای غزیز پور به همان اندازه بر باورهای خود استوار است که منم و خواننده نیز یا استدلال وی را درست میپندارد یا از بنده را. من با عزیز پور نزد قاضی نمیروم زیرا قاضی نیز مانند من و عزیزپورفکر مینماید. اما برای این کار میتدهای دیگری وجود دارند که حقانیت یا عدم حقانیت دین را ثابت نماییم. از آن شیوه ها نیز به همان نتیجه قبلی میتوان رسید.
بر اساس سروی ها ۴۰٪ دانشمندان علوم طبیعی به خدا باور دارند در حالیکه ۶۰ در صد یا ناخداباور اند یا اگنوسیست اند. بنده جانبدار چنین بحث ها نیستم. مشکل باورمندیها در فراتر از مذهب نیز وجود دارد. جدال میان تیوریسنهای فیزیک کلاسیک و کوانتوم، علوم طبیعی و علوم اجتماعی و مکتب های سیاسی مثالهای این مورد اند. من و عزیزپور به حد آن نوابع و مخترعان دارای استدلال و دانش علمی اگر هم باشیم باورمند به ارزشهای اعتقادی خویشتنیم.
آقای عزیز پور مرتب به خرد و عقلانیت پناه میبرد و آن دانشمندان نیز پیشقراولان خرد و عقلانیت اند ، اما در رابطه با باورها و ارزشها منقسم باقیمانده اند. هیچ انسانی علاقمند خشونت نیست اما تشویق تفکر خشن و تبریه افراطیت از طریق استدلال عزیزپورانه از نظر عقلانیت تبلیغ افرا طیت است. میخواهیم به طالب و داعش بفهمانیم که به خطا رفته اند و آیات صلاح و همزیستی نیز در قرآن وجود دارند یا میخواهیم مانند عزیزپور آیاتی از قران بیاوریم تا روشنفکران را نیز بر حقانیت راه و تبریه اعمال آنان متقاعد سازیم، که آنها ( طالبان و داعشیان و سایر افرا طیون) بر حقند، قرآن و خدای شما به کشتن ما امر کرده است؟ چنین است موضعگیری عزیزپور.
گیریم پیامبر خشن، قرآن خشن و دین خشن، عزیزپور که بر خلاف خشونت است چرا در صف مسلمانان افراطی و ادمکش قرار گرفته و به نمایندگی از آنها مسلمانان را به خشونت ترغیب مینماید که خدا و قرآن شما چنین حکم مینمایند، بر خیزید برادر نیستید و آنان ر ا بکشید. آیا این خرد ورزی است؟
درک بنده این است که برای درک دین و قرآن تنها از طریق خواندن و درک قرآن و سنت و تفاسیر نه تنها ممکن نیست بلکه منطقی و علمی نیز نمیباشد. چرا من چنین میاندیشم؟
وقتی شما به شرایطی که قرآن بر پیامبر نازل گردید، شیوه حفظ و جمعآوری و تفسیر در آن عهد مینگرید، بدون شک میخواهید آنچه را باور میکنید یا نه، بر منطق و شواهد بنا نهید هرگاه واقعآ میخواهید به یک نتیجه گیری سالم برسید. استدلال ها باید نه تنها از نظر منطق نظری سالم باشند و به نتیجه گیری درست توسط هریک دیگر نیز منتهی گردند بلکه شواهد عینی نیز باید آنها را تایید نمایند. این یک اصلی است که دانشمندان میتدولوژی و ایپیستیمولوژی بر آن باور اند. در مورد درک قرآن، سنت و دین نیز میتوان این اصل را معیار قرار داد.
شرایط آن زمان، شیوه وحی، اشتیاق مسلمانی، هراس و فردگرایی دینی ناشی از رقابت در مسلمانی و درک انسانی همه بر درک ما از منابع اساسی دین تاثیر میافگنندو بنا برآن برای درک بهتر و سالمتر به آنها با میتدولوژی علمی باید برخورد نمود. در پاسخ های قبلی تلویحآ از تیوری و پراکتیک در دین یاد کردم. در امتداد توجه به مجموع شرایط آن زمان لازم است به موضعگیری خویش در رابطه با دین توجه نماییم زیرا این موضعگیری ما بر درک و تحلیل ما اثر میگذارد.موقعیت ما زاویه دید ما را متاثر میسازد. شما حتمآ از هوا- پیما به زمین نگاه کرده اید و از دریچه منزل نیز به بیرون نگاه کرده اید و این تفاوت برای شما آشکار استکه آنجا که ایستاده یا نشسته اید زاویه دید شما را میسازد.
سوال اساسی این است که شما به وجود یک خالق جهان باور دارید یا ندارید و یا نمیدانید که هست یا نیست؟ هر فردی در رابطه با مذاهب با این سوال روبرو میگردد، و اگر باور دارید به چه نوع خالقی باور دارید. داکتر سها همه تقصیر کاستی های قرآن را بر دوش پیامبر مینهد و عزیز پور شاید نیز، زیرا ردپای سهاک را دنبال میکند. استدلال عزیزپور بیشتر بر آیاتی از قرآن، و با الهام گیری از اثر سها زیر نام (نقد قرآن) و اثر ابن ورق ( چرا من مسلمان نیستم) استوار است. ابن ورق که در یک فرهنگ اسلامی (جمهوری اسلامی ایران) بزرگ شده است، در مقدمه اثر خود از تجربه خود در دین اسلام در مورد همه ی ادیان چنین نتیجه گیری مینماید.
‘’I now consider myself a secular humanist who believes that all religions are sick men's dreams false—demonstrably false—and pernicious’’,( Warraq, Ibn, 1995,p.xiii).
این تعمیمکاری (generalization) را در استدلال عزیزپور، سهاک و ابن ورق با وضاحت شاهدیم. اشتباه استدلال هرسه تن آنان همرنگ اند زیرا با دیدن چند قاز سفید نتیجه گیری کرده اند که همه ی قازها سفید اند.
از اثر داکتر سها سه اشتباه فکری را بهگونه مثال یادآوری مینمایم:
مثال اول: در دومین پره گراف ( مقدمه ضروری) آقای سها مینویسد: ( ا گر قرآن كتاب خدا باشد بايد حداقل دو ويژگي اساسي داشته باشد. اولا صد در صد و از هر جهتي درست و بدون ضعف باشد . زيرا
كلام خداست و خدا عالم و عاقل است و خطا نمي كند. ثانيا: بايد داراي معجزه باشد)( سها، ۱۳۹۳، ص. ۲۵) . این پیش فرض درست است، زیرا بیانات، بیانگر قوت بیان و قوت فکر نگارنده اند. اما نویسنده قوی میتواند ساده بنویسد از فنون و بیانهای ادبی استنفاده نماید. اما دومی نه زیرا چرا باید دارای معجزه باشد؟ شاید در کلام وی اعجاز وجود داشته باشد. انسانها و هستی مادی و معنوی بحیث خلقت خداوند همه از نظر آن یکی که به خداوند باور دارد، معجزه های خداوندپنداشته میشوند.
داکتر سها در اینجا برای مولف میگوید چه مشخصاتی را کتاب وی باید داشته باشد یا میداشت. آیا نویسنده اختیار تعیین پیام و شیوه بیان را دارد یا خواننده؟ آنگونه که نقد پیام حق خواننده است، تعیین هدف و، و سیله بیان آن حق نویسنده است. از سوی دیگر این شرایط نه شرایط و مشخصات ضروری کتاب آسمانی است نه مشخصات و شرایط بسنده برای آن که اگر نداشته باشد پس کتاب الهی نیست. ده فرمان یا کوماندمینت کدام یک از آن شرایط را دارد یا انجیل و تورات؟
گذشته از آن وقتی ما به شیوه نزول آیات قرآن بر پیامبر بیاندیشیم، میتوان استدلال کرد که قرآن ممکن است بیاناتی از پیامبر را نیز در خود داشته باشد. این استدلال که چون این کتاب خصایص خدایی را ندارد که آن را نگاشته است پس کتاب وی نیست به این دلیل نیز غیر قناعتبخش است که خدای قادر مطلق و فعال مایشا هرچه لازم بیند همان میکند. دکتر سها خود را در نقش رهنمای مونوگراف یا تیزس قرار میدهد. اما این پرسش که: آیا قرآن علایم و مشخصاتی را دارا است که بتواند نشان دهد که:
۱. پیام الهی است،
۲. برای یک قوم و یک پیامبر با ذهنیت و فرهنگ مخصوص،
۳. در زمان معیین؟ نازل شده است، و
۴. آیا در قران چیز های فراتر برای انسانیت و بشریت وجود دارد؟چنین یک سوال تحقیق قابل تبریه و عاقلانه است.
گذشته از آن اگر بپذیریم که کریم سروش در ست میگوید پس این امکان وجود دارد که سخنان پیامبر نیز به اراده خداوند درآن قران جا دارد چنانکه سخنان جبراییل نیز در آن وجود دارندو یا پیامبر میتواند حدس زد که گاه گاهی نتوانسته میان حالات فکری خود و حالات وحی تفکیک نماید. چنین یک حالت را شما ممکن است نیز تجربه کرده باشید که آنچه را در خواب دیده اید یا در بیداری با هم اشتباه کرده باشید یا گونه های دیگر آن را. پس تکیه بر یک نتیجه گیری عاقلانه نیست. تفکیک لازم میافتد میان آنچه عام است و یا خاص . حکم اطاعت از خدا و رسول و ا ینکه هرکه از رسول اطاعت کرده از خدا اطاعت کرده میتواند، رهنمای تفکر قرار گیرد. گیریم ( پیامبر بحیث انسان اشتباه کرده باشد)، آیا منصفانه و عاقلانه است همه ی انچه را مربوط به خدا میشود و یا درست و سالم اند دور انداخت؟ کاری را که شما با هر متن دیگر بار بار انجام میدهید در مورد قرآن از انجام آن ابا میورزید.
اشتباه فکری دوم: داکتر سها آیت ۸۹ سوره النحل را نقل میکند که میفرماید:
ترجمه: و اين كتاب را كه بيانگر هر چيزى است و براى مسلمانان رهنمود و رحمت و بشارتگرى است بر تو نازل كرديم (89 (
از این ترجمه آشکار است که آیت یاد شده ۱. خطاب به پیامبر است، و ۲. مخاطب مسلمانان آن زمان است. و از هرچیز ممکن است منظور از چیزهای آن زمان باشد. اعتراض داکتر سها چنین است:
غلط بودن ادعاي همه چيز داشتن قرآن كه بديهي است . همه چيزدر هزاران كتاب هم نمي گنجد چه رسد در يك كتاب. اين ادعا، مفسرين راسخت به دردسر انداخته است و بعضي ادعا كرده اند كه منظور از همه چيزداشتن، همه چيز لازم براي هدايت بشر بسوي خداست(داکتر سها، ۱۳۹۳، ص. ۲۶ ).
آیا منطقی است فکر شود که تعبیر مفسران نادرست، اما تعبیر یا اعتراض داکتر سها درست باشد؟ در قرآن مطالبی به اشکال حروف پیهم ذکر شده که گویای اختصار اند، در قرآن همچنان مطالبی وجود دارند که بصورت اختصاصی بیان شده که برای اهل د انش، برای مومنان یا برای آنانی اند که فکر میکنند یا از عقل استفاده مینمایند.
مثال وجیزه ها را در نظر گیرید که همه چیز یک کتگوری وسیع از تجارب را یا اصول را در یک بیان مختصر بیان مینماید. مثال ساده آن عبارت است از: آزموده را آزمودن خطا است. یا مثالی از قرآن که میفرماید: هر نفسی میرنده است.
این دو مثال از استدلال خیلی سطحی دکتر سها نمایندگی مینمایند. مثال سوم یک اشتباه سیلوجیک است جایی که میفرماید:
داکتر سها از یک سیلوجیزم استفاده مینماید که دارای دو پیش شرط(premises) است به نامهای کبرا و صغرا و یک نتیجه گیری.
پیش فرض کبرای وی میگوید: اگر قرآن از خدا باشد بدون خطا و ضعف و دارای معجزه است.
پیش فرض صغرا: قران پر از خطا و ضعف است و معجزه ای هم ندارد.
نتیجه: پس قرآن از خدا نیست.
خواننده بیدرنگ متوجه میشود که پیشفرض دومی خود یک نتیجه گیری صغرا است. این نتیجه گیری دومی بر چه استوار است؟
این استدلال از دید خواننده عادی نقصی ندارد، اما از نظر دانشمندان منطق این یک اشتباه منطقی است. این نوع سیلوجیزم را (categorical preposions) مینامند.
در این نوع سیلوجیزم: هردو پیش فرضها و نتیجه گیری عبارت از کتگوری های مفروض (categorical propositions) اند، زیرا هر یک از آن دارای دو اصطلاح یا بیان اند، اما میتواند ۶ اصطلاح متمایز باشند، مگر نیستند، تنها سه اصطلاح“whales,” “mammals,” and “animals وجود دارند که از طریق شش/ ریه ها تنفس میکنند . . . (Kelley David, 2014, pp.179-80).
اما کدام کتگوری به نام کتب خدا وجودندارد و اگر باشد دارای مشخصات نیست و نباید با اگر (if) پیش شرط اساسی آن آغاز گردد. در ساختار استدلال سها پیشفرض دومی باید ساحه وارد در ساحه پیش فرض نخستی باشد. یعنی ما از عام در این استدلال بسوی خاص میرویم و نتیجه گیری ما از آن دو پیشفرزضها،خاصتر میگردد. استدلال میتواند چنین عیار گردد:
کتاب خدا عاری از خطا است.
قرآن کتاب خدا است
قرآن عاری از خطا است(اما ما از کجا میدانیم که ادعای دومی ا درست است؟)
اما در استدلال بعدی سلامت ادعا ها انکار ناپذیر اند:
انسان میرنده است ( آیا کسی را دیده اید نه مرده باشد)
سقراط انسان است
سقراط میرنده است
یااز دانشمندان منطق در این مورد میخوانیم. مثال آتی از (Kelley David, 2014,p. 145) آتی گرفته شده است:
1. Whales are mammals.
2. All mammals breathe by means of lungs.
3. Whales breathe by means of lungs.
در این ساختار ما از کل بسوی خاص نتیجه گیری مینماییم نه به این گونه که اگر الف مساوی ب باشد و ب مساوی پ ، پس پ مساوی الف است. استدلال سها در اینجا یکنوع اشتباه منطقی است، در حالیکه میتواند در فارمت منطق ابداکتیف قرار داده شود. استدلال سها به ا شتباه منطقی آرگومینتوم ایگنورانتیام شباهت دارد.
استدلال از انکار یا نادیده گیری به نام آرگومینتوم - اد- ایگنورانتیام (Argumentum ad ignorantiam): در این نوع استدلال، استدلال میشود: از آنجایی که یک چیزنادرست ثابت نشده است، بنابرآن درست است. بر عکس آن نیز اشتباه است اگر استدلال شود: از انجایی که چیزی ثابت نشده درست/ راست است، پس آن شی در وغ است. به عبارت دیگر ما از چندین آیت نمیتوانیم حکم صادر نماییم که قرآن کار محمد است . این نتیجه گیری ها دکتر سها در کتاب( نقد قرآن است) ، یا سایر احکام آن خشن است آنگونه ای که عزیزپور استدلال مینماید .
ساختار استدلال ابداکتیف گرفته شده از(Roger W.Schavaneveld, et al.,) چنین است:
در این نوع استدلال پیش فرض اساسی یعنی (O) عبارت است از: اگر قرآن از خدا باشد بدون خطا و ضعف و دارای معجزه است. یعنی (if H then O)= اگر قرآن از خدا باشد(if H) ، (then O) یعنی بدون خطا و ضعف و دارای معجزه باشد.
پیشفرض تابع یعنی (if H then O) عبارت است از: قران پر از خطا و ضعف است و معجزه ای هم ندارد. یعنی اگر چنان باشد پس باید (O) باشد.
در جدول دوم (H =O). نتیجه گیری عبارت است از (H) که مثبت است.
این ساختار به نتیجه منفی نمیانجامد. و در فارمت سیلوجیزم نیز نمیگنجد.
بنابرآن، برای درک قرآن و دین لازم میافتد برعلاوه تحلیل شرایط و احکام نورماتیف و تعبیرهای انجام شده از آنها به خلقت خالق نیز توجه نماییم تا شواهد عینی ای را دریابیم که ادعاهای موافق و مخالف را بتوانند تایید نمایند. بدین گونه ما یک میتدولوژی علمی را به کارمیبریم تا دریابیم آنچه احکام نورماتیف الهی بیان میدارند- بدون احکام شرایط ویژ ه زمان و مکان- توسط خلقت و قوانین آن مورد تایید قرار میگیرند یا نه.
در علوم معاصر دو شرط برای تیوری های نورماتیف گذاشته شده است:
۱. هر تیوری باید عاری از تناقض گویی باشد- یعنی دارای تسلسل منطقی باشد.
۲. اظهارات تیوری را واقعیتهای بیرونی/ عینی تایید نمایند.
این یک نتیجه گیری نورماتیف است که (هر نفسی ذایقه مرگ را چشیدنیست). این اظهار تیوریتیکی را واقعیتهای عینی دنیای ما تایید میکنند. از این میتدولوژی ما در حد اقل آن میتوانییم برای درک قرآن و دین نیز استفاده نماییم. در زندگی روزانه وقتی مشاهد ات مکرر ما دروغگویی یک شخص را ثابت میکند ما نتیجه گیری مینماییم که شخص مذکور دروغگو است. این یک حکم نورماتیف است که واقعیتهای عینی آن را تایید کرده اند. واضح است که مشاهدات ما نیز باید سنتی نه بلکه میتدولوژیک باید باشند، در غیر آن نتیجه گیری ما درست نخواهد بود.
در این جا مختصری از چند مشخصه بنیادی و موجود در خلقت را نام میبرم که نشان میدهند:
ما مسلمانان خالق و دین وی را نادرست درک کرده ایم. این مشخصات عام، تکرار شونده و انکار نا پذیر اند و شرایط ضروری را برای امتحان بندگان در دنیا فراهم میسازند. به عبارت دیگر وقتی شما به آزمایشات بزرگ لابراتواری توجه میکنید شرایط آزمایش در لابراتوار فراهم میگردد تا امتحان لازم بتواند در یک شرایط کنترول شده صورت گیرد. این مشخصات شرایط امتحان انسانها را در لابراتوار زندگی اجتماعی فراهم میسازد.
این مشخصات عبارت اند از:
۱. گوناگونی: گوناگونی در موجودات حیه و غیر حیه، در ماده و معنا. عقاید ، اد یان و مذاهب مختلف شاهد گوناگونی هستیم.
۲. همزیستی و همکاری: گوناگونیهای هستی با و صف تضادها در همزیستی به سر میبرند. آفتاب و مهتاب، شب و روز در حالیکه متضاد اند در همزیستی قرار دارند.
۳. قانونمندی: نظم و قانونمندی در امور: در شب و روز در تولد و مرگ و ...
۴. تضاد: وجود مثبت و منفی، تضاد های خوب و بد، نیکی و بدی و در افکار و عقاید و ... در هستی مشهود اند.
۵.توزیع عادلانه:خوبی ها و کاستی ها بر جغرافیا و بر ملتها و افراد تقسیم شده اند به گونه ای که سایر مشخصات را تامین و تضمین مینمایند.هیچ ملت و قوم بد و یا خوب وجود ندارد. افراد نیز توانایی خوبی و بدی را دارند.
۶. آزادی: آزادی انتخاب، آزادی عقیده گسترده ترین آزادیهایی الهی اند. انسانها آزاد اند معبود خود را و باور مندیهای خود را انتخاب نمایند و مسوول انتخاب خویش اند.
مشخصات یاد شده نه تنها در احکام عام و عمومی قرآن وجود دارند بلکه در جامعه بشری نیز وجود دارند و بیانگر این واقعیت اند که اکثریت مسلمانان- نه تنها مسلمانان موروثی- بلکه تعلیم یافته و تحصیل کرده خالق و دین وی را درست درک نکرده اند.
اگر بحیث مسلمان به یک خدا واقعآ باور داریم ،و او را رحمن الرحیم میخوانیم و قادر مطلق و اسمای الحسنی را به وی نسبت میدهیم، و این همه مشخصات را هم در ذات وی و هم در خلقت وی میابیم، و در واقعیت نیز میابیم که رفاه و ترقی را به آنانی نصیب گردانیده که مانند انسانهای متمدن عقلانی عمل مینمایند، ساده لوحی بیش نیستیم که دین وی را خشونت و قتل و تعصب و بی عدالتی و بی خردی بدانیم.
به باور اینجانب تنها با چنین یک برخورد میتدیک و علمی میتوان دین را شناخت و باور کرد که برای تعالی اخلاقی انسان نازل شده است. این ادعا با این بیان الهی سازگاری دارد که خداوند در آغاز به فرشتگان از اراده خود برای ایجاد جانشین بر روی زمین خبر داد. خلیفه خدا یعنی نماینده خدا بر روی زمین که دارای توانایی، اختیار و اخلاق عالی انسانی میباشد. دین هدف رسیدن به این مقام را دنبال مینماید.
از توجه شما تشکر
منابع
سها،(۱۳۹۳). نقد قرآن. چاپ دوم. اثر دیجیتل. منبع قابل دسترسی:
Ibn Warraq(1995). Why I am not a Muslim. New York: Prometheus Books.e-book.
'