سید داوود مصباح
گذرگاه خطر ناک تاریخ
قسمت هجدهم
تذکر : این که در این عصر پیشرفت های شگرف میدیا ووسایل ارتباط جمعی وانترنت می شود با یک کلیک به هر بخشی از تاریخ بشریت دست رسی پیدا کرد گذشته ای تاریخی را باز نگری می کنیم ، به این دلیل که تاریخ گذشته ی بشریت درس های بسیار فراوانی دارد که راه کشای آینده بوده و باید باز خوانی کرد . در راستای این نگارش تکرار کارکرد های ملال اور سران و سلاطین مورد باز نگاری قرار نمی گیرد . هدف این نگارش رفتن به کوچه و پس کوچه های تاریخ بشریت است که انسان برای زندگی بهتر تلاش نموده و به هدف خود نرسیده است و دلایل آن چه بوده که باید روشن ساخت . از ناکامی ها ، سرخوردگی ها وسر گیچه ها و شکست های پی در پی باید آموخت واز این دیوار و سد آهنین باید عبورکرد و رمزوراز و علت فقرو دشواری های زندگی را پیداکرد .
در دل سده نوزدهم میلادی :
قرن نوزدهم به گاه شماری گریگوری ( 1801 – 1899 ) / برابر به 1180 – 1278 خ / مشرق زمین ، افریقا و امریکای جنوبی همچنان از کاروان تمدن مدرن عقب بودند و لنگ ولنگان به زندگی سنتی و تخیلی خود، در خود پیچید و افتان و خیزان صرف به زنده بودن ادامه دادند . یک اصطلاح رایج درجامعه شناسی است بنام «ملت های بالغ ونا بالغ » که عمدتاً بلوغ یک ملت بستگی به دانش و خرد وآگاهی دارد، که جز از طریق آموزش های پایه و دانشگاهی مدرن میسر نیست ، که در این سرزمین ها که حال جهان سومی اش می خوانند ، وجود نداشت که هیچ ، بلکه آموزش علوم پایه و ساینس را ناروا و ضد دین می دانستند . تا هنوز هم ملاهای پاکستان و افغانستان چنین باور دارند و ساینس را معادل کفر می دانند . افکار دیوبندی و طالبانی و سلفی همین است که هست . فلسفه تا اوایل قرن پانزدهم که مجموالعلوم محسوب می شده از سده هفتم پیش از میلاد توسط « طالس ملیته یی » در همین ترکیه امروزی که روم شرقی اش می شناسند ، پایه و اساس تفکر انسانی قرار گرفت و جهان مادی را تشریح و تحلیل نمود که تا زمان افلاطون بیش از چندین فیلسوف به آموزش های علمی پرداختند و این پایه و مایه شد برای روم غربی و بعد اروپا . منشأ تمدن غرب از همین یونان و ترکیه تا به ایتالیا توسعه یافت . کلیسا و پاپ ها هم مثل ملاهای دکم ما شرقی ها چنین موضع ضد فلسفه ودانش داشتند که پروتستانها وبعدجامعه مدنی اروپا آنان را سر جایش نشاندند. تا اوایل سده نوزدهم اربابان کلیسا واشراف ، از همگانی شدن آموزش جلوگیری می کردند و می گفتند که آموزش عوام را گستاخ می سازد و از فرمانبرداری شان کاسته می شود . در 1810م اولین دانشگاه تحقیقاتی جهان به نام دانشگاه برلین بوجود آمد که از استادان وفارغان این دانشگاه منجمله این شخصیت ها بوده است : هگل ، کارل مارکس ، بیسمارک ، انیشتین و دیگران . این دانشگاه الگویی برای تمام دانشگاه های اروپاو امریکا گردید و فرانسه در دهه آخر قرن نوزده بیش از صد دانشگاه داشت ، که علاوتاً 33 دانشگاه در اواخر سده در فرانسه به دانشگاه افزوده شد . ویزه گی های این دانشگاه ها این بوده است که به کیفیت آموزش های پایه توجه می کردند و رقابت علمی جاگزین کمی تأسیس دانشگاها گردید . شرکت های بزرگ صنعتی و کشتی رانی به بخش اختراعات توجه جدی می کردند و اختراعات را میخریدند و مخترعین را تحت پوشش مالی قرار میدادند . درانوقت در اروپا ملت و دولت وجود داشت و دولت ها برای طرح قوانین و رهبری جامعه و اقتصاد از فلاسفه و دانشمندان بهره می گرفتند ، لذا دانش و علوم خریدار داشت . درسده 19میلادی درمغرب زمین علم ودانش به عنوان یک شغل محسوب گردید . واژه Scientist ( ساینتیست یا دانشمند ) اولین بار در سال 1833 توسط « ویلیام وول » متداول شد .
از میان تأثیر گذارترین دانشمند می توان به نظریه ای « چارلیز داروین » که در سال 1859 در کتاب اصل انواع منتشر شد ، اشاره کرد . همچنان « لویی پاستور » توانست اولین واکسن هاری رابسازد . « توماس ادیسون » توانست با اختراع لامپ به جهان نور ببخشد . در 1801 ژاکارد ماشین پارچه بافی را متحول ساخت . به همین ترتیب اختراع اجاق گاذی ، لوکوموتیوی بخار ، جنراتور برقی ، یخچال ، ماشین بحریر ، تلفن و تلگراف برقی و مقناطیسی ، وسایل طبی ، وسایل خانگی الکترونیکی ، ماشین سواری موتورسایکل ، رادیو و ضبط صوت مقناطیسی ، کمره های عکاسی رنگی و ارتباط بیسیم و ده ها اختراعات مدرن صورت گرفت و ساخت و ساز راه اهن و شهر سازی و سیستم های مدرن آبیاری و میکانیزه سازی کشاورزی و اصلاح فرآورده های نباتی و حیوانی در مجموع جهان علم و صنعت پیشرفت های عظیمی نمود . از دانشگاه های فرانسه ، انگلستان ، المان و دیگر کشورهای اروپایی دانشمندان ، فزیکدان ، ریاضی دان ،شیمی دان و طبیبان زیادی ظهور کردند که در جهان علم و صنعت تأثیر گذار بودند . فیلسوهانی ظهور کردند که جهان را روشن نمودند، چون : کارل مارکس ، فدریش انگلس ، فدریش نیچه ، فدریش هیگل و همچنان جان استواردمیل ، اگوست کنت ، کلود هنری دوروروی و سایر فیلسوف ها و دانشمندان و پژوهشگران علوم اجتماعی و اقتصادی و مخترعین دنیای صنعت و تکنالوژی .
ازدیاد دانشگاه های با کیفیت و متحول شدن جامعه و صنعتی شدن ومدرنیسم ، باعث ظهور اندیشه های نوین گردید و از جانبی هم سرمایه داری ضرورت به باز نگری اقتصادی داشت . با انکشاف راه و جاده و خط آهن ، مزارع هم برای تک محصولی شدن برای مواد خام کارخانه ها و بوجود آمدن مالکیت بزرگ و تولید صنعتی کشاورزی ، خورده مالکین قبلی زمین های شان را از دست دادند و صدها هزار دهقان از بیکاری روانه شهر ها شدند و به کارگر ارزان قیمت تبدیل شدند . این مناسبات نوین برای برده داری و نگاه داری از برده برای سرمایه داری صنعتی صرف نمی کرد ، با اشغال سرزمین ها ی دورو نزدیک جهان ، به برده داری نیازی نبود . لذا با هیا هوی بشردوستانه ( ! ) لغو بردگی را اعلام کردند . این نه از جهت بشر دوستی ، بلکه از سبب عدم با صرفه بودن سیستم برده داری در شرایط سرمایه داری بود . از جانب دیگر قیام های برده ها در امریکا و اروپا به ویژه انقلاب هائیتی که الگوی برای رهایی برده ها در جهان بود ،که دیگر برده داری را برنمی تافت . یک موضوع دیگر که سرمایه داری غرب و حکومت های وابسته به سرمایه داری نمی توانستند که بردگی را ادامه دهند ، بلوغ فکری افراد جوامع اروپایی و امریکایی بود که به سبب همگانی بودن مراکز آموزشی و دانشگاهی و مناسبات تجارت خارجی و مناسبات کارگری بود ، که اقشار جوامع به آگاهی لازم متناسب به صنعت و تکنالوز ومدرنیته برسند . در این زمان فعالیت فرهنگی و نشریات علمی و اجتماعی به حد بالایی رسیده بود ، که بتواند مردم به حد از آگاهی برسند که دیگر برده داری غیر قابل برداشت و تحمل اجتماع باشد . سرمایه داری به این نتیجه رسیده بودند که با نصف مخارج نگهداری یک برده یک کارگر را استخدام کرده می تواند . بخصوص که بانک ها با چاپ و نشر بانک نوت ها ، نیروی کار کارگر را به ارزانترین نرخ بخرند و بکار گمارند . تبعات صنعت و تکنالوژی در کنار دست آورد های خوب اجتماعی و تمدنی ، بد ترین آن بکارگیری کودکان ، زنان و استثمار شدید آنان در کار طاقت فرسای ساعات طولانی کار بوده است . شما اگر ناول های « چارلز دیکنز نویسنده و کنشگر انگلیسی ( 1812-1870) بویژه « آرزوی بزرگ » را بخوانید ، میزان کار طاقت فرسای کارگران و فقر شدید مردم و مرض و مرگ توده ها را بخوبی در انگلستان شهر لندن آن زمان در می یابید . این زمانی است که در شهر لندن حاشیه نشینی شهری بوجود می آید که صدها هزار فامیل در آلونک ها و کوچه و پس کوچه های کثیف با گرسنگی ومرض و مرگ دست و پنجه نرم می کردند . اما ، حکومت سرمایه داران در اوج قدرت ، برای توسعه مستعمره با هم در رقابت بودند و با شدت در تلاش غارت کردن ثروت و منابع ثروت در قاره هند و افریقا بودند و بخاطر تقسیم جهان بعد از جنگ های طولانی بر سر اشغال سرزمین ها ، سرانجام به این نتیجه رسیدند که بر سر تقسیم مستعمرات با هم به گفتگو بنشینند و کنگره وین نتیجه همان کشاکش اشغالگری جهانی بوده است .
کنگره وین از 1814- 1815م :
درین کنگره که سران اروپا گرد آمده بودند تا برای تقسیم جهان بین شان به همکاری وهم سویی انجامد . درین کنگره چهار کشوری که بر اساس پیمان «سومون » که همبستگی خود را در مقابل فرانسه ( ناپلئون ) اعلام کرده بودند ، بنیادگذار کنگره وین و تصمیم گیرنده بودند ، عبارت از امپراتوری روسیه ، بریتانیا ، امپراتوری اتریش و پادشاهی پروس بود . درین کنگره این چهار قدرت نظامی اقتصادی اروپا ، گرچه نمایندگی دایمی نداشتند ، اما در فرصت های مناسب حضور بهم می رسانیدند و مذاکرات شان را ادامه میدادند . هدف اساسی شان تقسیم جهان و تقسیم متصرفات فرانسه بین شان و همچنین تعیین مرزهای جدید کشورهای اروپایی و برگردانیدن شاهانی که توسط جنگ های هفت ساله « ناپلئون » تخت و تاج شان را از دست داده بودند . علاوتاً هریک از این قدرت ها ، اهداف خود را دنبال می کردند . بریتانیا برای تحکیم نیروی خود در دریا و قاره هند و افریقا و تضعیف و گرفتن متصرفات بلژیک واطریش و اسپانیا . امپراتوری روسیه بخاطر تسلط در مناطق بالکان و سرزمین های عثمانی وماورای قفقاز . سرانجام این قدرت ها نه روز قبل از شکست نهایی ناپلئون در جنگ واترلو در تقسیم جهان به توافق رسیدند و سند نهایی در هشتم جون 1815م به امضا رسید . بعد از امضاء این توافق نامه انگلیس مطمئین شد که روسیه به هند و افغانستان و متصرفات بریتانیا مداخله نمی کند با روسیه در تقسیم سرزمین ایران به توافق رسید . شمال ایران را به روسیه و جنوب غرب ایران را به شمول منطقه ی نفت خیز ، انگلیس بخود اختصاص داد . انگلیس بعد از امضاء توافق نامه تقسیم جهان به اصطلاح انگلیسی ها « نظم نوین جهان » که در اروپا بنام « کنسرد انگلیس » یاد گردیده است . انگلیس را در مقام ابر قدرت جهان قرار داد وبریتانیا در جهان حرف اول را می زد . پس از 1815، برتری نیروی دریایی انگلیس در آب های جهان غیر قابل چالش بود . کشتی های انگلیس به حمل فولاد ، ذغال سنگ و محصولات صنایع نساجی منچستر مشغول بود . ذخیره و انباشت طلا در بانگ مرکزی اعتبار بزرگی به پوند استرلینگ داد . « اف ویلیام انگدال » نویسنده کتاب صد سال جنگ سیاست های نفتی انگلیس و امریکا و نظم نوین جهانی ، در زمینه در مقدمه کتابش چنین می نویسد : « بریتانیا در اواخر دهه 1890 در همه جنبه های سیاسی ، نظامی و اقتصادی قدرت بلامنازع جهان بود . از سال 1815 طلای انگلیس که زیر نظر رشک ورزانه « بانگ انکلیس » پاسداری می شد ، زیر بنای نقش پوند استرلینگ به عنوان سرچشمه اصلی اعتبارات جهانی گردید . برتری ارتش پروسی کلید واقعی شکست ارتش ناپلئون در واترلو بود . ولی امتیازش ، بصورت سهم بزرگی از ذخیره طلای جهان که به لندن سرازیر شد ، به انگلیسی ها رسید « بخوبی استرلینگ » واقعیت آن روز ها بود . » 1
هدف از آوردن مطلب بالا در این است که : اول قدرت های جهان چگونه از پوتانسیل و توانا ئی دیگران سوء استفاده می کند . ناپلئون توسط ارتش پروس شکست می خورد و به دخایر طلای بانگ لندن افزایش می یابد و امتیازات زیادی را انگلیس از آن خود می سازد . دومین نتیجه این است انگلیس از شکست ناپلئون در واترلو ، قدرت بلامنازع خود در دریا را تکمیل می کند . سوم این که قدرت خود را بحیث ابر قدرت جهانی تحمیل می نماید . یک توضح به خوننده جوان باید داد، این که فکر نشود که بانگ های انگلیس و امریکا متعلق به حکومت بوده است . بانگ ها از زمان تأسیس خود در کشورهای سرمایه داری و منجمله بانگ های لندن کاملا غیر دولتی و براساس مشارکت سرمایه داران و کمپانی های بزرگ تشکیل و سیاست اجرایی آن به اراده مجمع موئسسین بوده است . صرف دولت بازوی حمایتی آن بوده و در بدل این خدمت ، مقداری کمک مالی در یافت میدارد تا سیستم اداری و بخصوص بخش نظامی خود را ادامه دهند . دولت مکلف به اجرای ساحه منافع کمپانی و بانگ های آن است . مثلاً در مثلث طلایی تریاک که انگلیس امپراتوری عثمانی را با آن همه رسوایی ها یش حمایت می کرد ، بخاطر دو موضوع بود . یکی نیروی حایل بین امپراتوری روسیه در هند و ساحات متصرفات انگلیس ، دوم کاشت و برداشت تریاک ارزان برای کمپانی تجارت تریاک به چین . این تجارت طلایی و پر منفعت متعلق به بخش خصوصی بود و دولت صرف سهم مالیاتی و مصارفات نظامی و جاسوسی ( ام او ای ) وکمک های مالی که به سلاطین شاخ زرین ( سلاطین عثمانی ) را شامل می شد ، که کمپانی هزینه آن رامی پرداختند . این شیوه کار سرمایه داری را هم اکنون که افشا شده در انتخابات ریاست جمهوری امریکا به روشنی ملاحظه می کنید . هر کاندید ریاست جمهوری میلیونها دالر از کمپانی ها ی امریکایی در یافت می نمایند . و رئیس جمهور در حقیقت با هزینه کمپانی ها به قدرت می رسند و مکلف به تأمین منافع آن ها می باشد . ترامپ عمدتاً با هزینه سه کمپانی اسلحه سازی به قدرت رسید و در زمان دولت داری خود با طرفند ایران هراسی میلیارد ها دالر اسلحه به عربستان و کشورهای خلیج و متحده عربی فروخت و درضمن جنگ های نیابتی را حفظ کرد . همچنان تولید کوکنار را در افغانستان حفظ کرد و سالانه نه هزار تن موادمخدر توسط کمیانی های کار مواد مخدر امریکا به بازار جهان مصرف انتقال می یابد . حال جوباید از ایالت دیلی ویر کنار ایالت نیوجرسی با حمایت خانواده « دوپان » دست اندر کار مجتمع صنایع شیمیایی می آید و اعضای ارشد کابینه اش از یهودی های صحیونیست است ، هرکدام از دلالان و لابی های کمپانی های بزرگ اسلحه سازی و انحصارات می باشند . بطور نمونه : « تونی بلینکن وزیر خارجه جوبایدن جز بنیان گذار و مدیران شرکت ویست ایکس است . این شرکت لابی و دلال شرکت های اسلحه سازی می باشد . لوید آستین یک افسر باز نشسته از دلالان شرکت « ریتیان » است و یک یهودی صحیونیست می باشد . وزیر خزانه داری خانم جنت یلن ، که در بانگ فدرال کارمی کرد . وزیر کشاورزی « تام ویلسک » حقوق بگیر سه شرکت مونسنتو ، کارگیل و ای دی ان می باشد . این شرکت های انحصاری فرآوردهای زراعتی و انحصاری است . » 2 به این ترتیب سیستم امریکا همین است که در دولت نمایندگان کمپانی ها و کارپریشن ها قرار می گیرند . در افغانستان کی نمی داند که این همه پیمانکاران امریکایی به همه آنچه دالر می آفریند ، با حمایت ارتش و منابع دپلماتیک امریکا و مافیای دولتی افغانستان ، می باشند . نویسنده کتاب « صدسال جنگ » یک اصطلاح دارد که به سرمایه داری امریکا و انگلیس می گوید « امپریالیسم بی خرج » این موضوع سیاست سرمایه داری غرب به ویژه انگلیس از 1815 کنگره وین آغاز اساسی می یابد که تا کنون این سیاست قابل اجرا است . مثلاً در افغانستان امریکا ادعا می کند که سالانه هفت میلیار دالر به باز سازی و مصارف دولتی افغانستان هزینه می کند . این مصارف را از معدن خانشین هلمند ده برابر دریافت می دارند . به این ترتیب که در نزیک معدن اورانیم و لیتیم خانشین هلمند یک میدان هوایی ساخته اند و هلیکوپتر های بدون خلبان یعنی پلوط که هر بال آن جهل تن وزن را حمل می کند و در معدن کرین و وسایل حفاری و سایر تجهیزات مشغول کار است و مواد کانی کمیاب و گران قیمت رامی برند . قرار بر آور مخصصین و معدن شناسان قیمت هر کیلو سنگ خام لیتیم Li 941/6 دوصد دالر امریکایی است ، همچنان پلوتونیم 064/244 Pu هر گرام چهار هزار دالر قیمت دارد که کاربرد اتمی دارد ، حال حساب کنید که روزانه چه اندازه ثروت این مردم از خود بی خبر را می برند ؟؟؟؟ آیا این گروه جنگجوی بنام طالبان که در کنار معدن خانشین هلمند وجود دارند ، آیا درین مدت یک مرمی بسوی استخراج کنندگان امریکایی فیر کرده است؟؟؟؟ . آیا حکومت دست نشانیده حتی یک ساعت روی این موضوع فکر کرده اند ؟؟؟؟ پس از کجا این ها حق سخن گفتن در مور افغان بودن خود را دارند ؟ که ندارند . شرم آور ترین بخش تاریخ افغانستان این ها است . بی حیا ترین مافیای در قدرت این حکومت ضد بشری در افغانستان کنونی است . مردم افغانستان در قرن 19 دوبار با ابر قدرت انگلیس با دست خالی با داس و طبر و تفنگ های چقماقی دهن پور با ارتش تا دندان مسلح چنان جنگید که در تاریخ بی مانند است و امروز این نسل همان قهرمانان و جانبازان ، چنان بی حرزه شده اند که یک مشت مافیای عامی بی سواد رهبر و لیدر ایشان است و چنان حکومت می کنند که برده داری بر آن رجحان دارد . آن زمانی که افغانها انگلیس را که ابر قدرت جهان بود چنان مالید که جهان حیرت کردند و ان زمان افغانستان ملت نشده بود ، قبایل بودند . حال که ادعای ملت شدن دارند ، چنان گیچ و پریشان شده اند که هر روزی که از خانه بیرون می روند به بازگشت دوباره خود بخانه باور ندارند . – ادامه دارد
28/02/2021
++++++++++++
قسمت هفدهم
همچنان که گفته آمدیم ، قرن هجدهم در اروپا نقطه عطف تاریخ و آبستن تحولاتی گردید که جهان و منظومه مارا تغییر داد . درین سده علاوه بر رخ داد های مثبت و مدرنیته و سکولاریزم وجدایی دین و دولت و پیشرفت های اقتصادی و اساس گذاری صنعت و تکنالوژی و انقلاب های اجتماعی سیاسی ، امابورژوازی با اذهان روشن شده از اندیشه ورزان و فلاسفه تمایل بر آن داشتند که در نظام سیاسی و اجتماعی و اقتصادی عدالت اجتماعی و دموکراسی را که منافع اکثریت شهروندان شان را تأمین کرده بتواند سیاست حکومتداری خوب را مدریت نمایند ، اما بخش بازرگانی ، تولید صنعتی و بکارگیری زنان و اطفال در کارخانه و کارگاه و ظهور کمپانی های بزرگ کشتی رانی و تجارت دریایی و پرداختند به اکتشافات و احمال نفوظ بر حکومت ، بورژوازی وسیله سیاست اقتصادی آنان قرار گرفت و کنترول بر حکومت ها را از دست دادند و خود به کارگذاران کمپانی ها تبدیل شدند . تأسیس بانک ها ، بنگاها ، اتحادیه های شرکت ها و ایجاد کمپانی های تجارت خارجی و کنترول بازار های داخلی توسط شرکت ها ودلالان بازرگانی باعث ظهور حکومت های شد که عمدتاً بروفق مرادو خواست سرمایه داری باشد . چنانچه تاریخ اروپا نشان می دهد که چگونه حکومت انگلیس از سرمایه داران و تاجران و حتی از دزدان دریایی انگلیسی حمایت می کرد . کارگذاران دولتی در اروپا عملاً به خدمتگذاران سرمایه داری تبدیل شد و در برابر توده های کارگری از سرمایه داری نمایندگی می کردند . کمپانی های تجاری و کشتی رانی برای بدست آوردن منابع وکالا هاو فرآورده های کشاورزی و باغداری به کشف و اشغال سرزمین های دورونزدیک می پرداختند ، که اشغال سرزمین های شبه قاره هند ، افریقای جنوبی و امریکای لاتین و خاورمیانه از نمونه های بارز آن است . این حرکت استعماری واشغال سر زمین ها زیان عظیمی بر اقتصادو هرهنگ جهانی وارد ساخت . یکی از این حرکت نوین استعماری اشغال سرزمین هندوستان بود که باعث تخریب اقتصادو بافت کهن مثبت اجتماعی و تولیدی و صنایع شبه قاره و ماحول آن گردید . در ابتدا پرتقالی ها و فرانسوی ها وبعد کمپانی بزرگ انگلیسی به عنوان تجارت و دوستی و حسن نیت به سواحل هند رفت و آمد و دادوستد داشتند . حکومت گورگانیان فکر می کردند که این ها هم مثل چینایی ها که سالیان درازی با هند تجارت و تبادل کالا داشتند و کشتی های چینی در سواحل هند پهلو می گرفتند و می رفتند و هرگز در امور حکومت شبه قاره مداخله نداشتند . روابط تجارتی بسیار دوستانه بین هندی ها و چینایی ها بر قرار بود . جاده ابریشم در طول تاریخ خود یک جاده تجاری بین چین و خاورمیانه و هند بود . و کالاهای مختلف با کاروان های بزرگ در رفت و آمد بود و هیچگونه مداخله در امور حکومت های منطقه صورت نمی گرفت . حکومت گورگانی ها فکر می کردند که این ها همچنان خواهند بود .
کمپانی هند شرقی :
در سده شانزدهم وهفدهم که کشتی و ناوهای بازرگانی از پرتقال ، اسپانیا ، هلند ، فرانسه و انگلیس در رفت و آمد وانکشاف سرزمین های دور بودند ، بارها باهم در زودوخوردخونین می پرداختند ودر رقابت شدید و دایمی قرار داشتند . ودزدان دریایی نیز با مساعد بودن موقع به کشتی های تجارتی حمله واموال آن را غارت می کردند . قوی ترین دزدان دریایی انگلیسی بودند ماجراجویان انگلیسی پس از شکست ناوگان اسپانیایی « آرمادا » در سال 1588م ، به شماری از کشتی های اسپانیایی ، پرتقالی دست یافتند . این کشتی ها و بارهای پرارزش ان ها دریانوردان انگلیسی را قادر ساخت ، به دور دنیا رفته به ثروت بشتر دست یابند .
بازرگانان لندنی درخواستی به ملکه الیزابت یکم نوشتند که اجازه سفر در یایی به اوقیانوس هند رابدهد .چون در خواست با ضمایم تحفه های گرانبهای همراه بود، الیزابت این اجازه را صادر کرد . در روز دهم اپریل 1591م « جیمزلینگستر » با کشتی ادواردبوناونچر و دو کشتی دیگر از بندر توربای انگلستان به سمت دماغه « امیدنیک و سپس به سمت در یای عرب حرکت کردند این جزونخستین سفر های ماورای بهار انگلیس ها به شمار می رود . آنها بعداً از اطراف دماغه امید « کانیاگماری » در جنوب هند به سمت جزیره مالایا نیز رفتند و درراه خود چند کشتی اسپانیایی و پرتقالی را شکارکردند و در سال 1594 به انگلستان باز گشتند . بزرگترین غنیمت انگلیسی ها که باعث شد تجارت ایشان رونق یابد ، تسخیر کشتی عظیم پورتقالی به نام «مادرخدا »توسط « سروالتررالی » و « جرج کلیفورد » در نبرد فلورس 1592م بود . روزی که این کشتی را به بندر دارتموث در دوون آوردند ، این بزرگترین کشتی بود که تا آن هنگام در کل انگلستان لنگر انداخته بود . این کشتی پر بود از صندوق های جواهرات ، مروارید ، طلا ، سکه های نقره ، عنبر ، پارچه ، پرده های نگارین ، فلفل ، میخک ، دارچین ، جوزهندی ، بنجامین ، رنگ قرمز ، قرمزدانه مکزیکی وآبنوس واز همه عمده دفترچه جهت یابی بود که مختصات مناطق تجاری هند ، چین و جاپان را نشان می داد . همین غنایم باعث تشویق انگلیسی ها برای تجارت ودست یافتن به ثروت وسرزمین هند گردید . از این غنایم به ملکه و سران حکومت رسید که در برابر پشنهاد اتحادیه تاجران تمکین داشه باشند . صندوق جواهری که لیاقت ملکه را داشت باعث سهولت کار اتحادیه تاجران گردید . مردم گروه گروه به دیدن آن کشتی بزرگ می رفتند وبه دریاسالاران تبریک می گفتند .
فرمان ایجاد کمپانی هند شرقی : روز31دسامبر 1600م دولت انگلستان فرمان ایجاد کمپانی هند شرقی را صادر کرد . وهمه ای بازرگانان ، مأموران ودریانوردان انگلیسی را که در قاره ی اسیا وآب های آن فعالیت داشتند عضو این کمپانی کرد . این کمپانی تا سال 1877 بکارخود ادامه داد . درهمین سال اول جنوری 1877م « بنیامین دیزرائیلی » نخست وزیر انگلستان ، کمپانی هند شرقی را منحل کرد و هندوستان را به عنوان بخشی از امپراتوری بریتانیای کبیر قرار داد . در همین روز « ملکه ویکتوریا » خود را پادشاه انگلستان وامپراتور هند خواند .
در سال 1615م جیمز اول پادشاه انگلستان « سرتوماس رو » را برای دیدار با « جهانگیر » امپراتور گورگانی هند فرستاد . هدف از این سفر ، تنظیم نظامنامه تجارتی بود که به کمپانی انگلیسی حقوق انحصاری ساخت کارخانه در سورات و دیگر نواحی را میداد . از کمپانی خواسته شد تا تحفه ها وهدایای از فروشگاه های اروپایی به درگاه امپراتوری پیشکش کند .
نتیجه :
این مأموریت کاملاً موفقیت آمیز بود « جهانگیر » از طریق « سرتوماس رو » نامه ای به پادشاه انگلستان فرستاد ، او نوشت : در راستای آنچه ضامن مهر به شاهی شما است ، من به همه بندرهاومملکت های قلمروخودم فرمان داده ام تا پذیرای هر بازرگان از ملت انگلیس باشند ، که ایشان دوستان من اند ، در هر جایی که خواستند زندگی کنند ، هرطوری که خواستند و به هر بندری که خواستند بروند . نه پرتقالی نه هیچ کسی دیگر حق تعرض به آنها را ندارند ، ودر هر شهری که خواستند بمانند ، من به هر یک از فرمانداران و ناخداها فرمان داده ام تا حلقه به گوش آنها باشند ، تاهرچندوچون که خواستند بخرند ، بفروشند و ببرند به کشورشان »
این نامه و پذیرایی از نماینده ای به ظاهر تجارتی انگلیس از حسن نیت و عدم درک سیاست استعماری انگلیس بود . در آن زمان اطلاعات جمعی از جهان محدود وقابل دسترسی سریع نبود از این تاریخ است که کمپانی هند شرقی دربست قاره هند را جزء قلمرو تجارتی و اقتصادی خود قرار داد و برای بیرون راندن پرتقالی ها ، هلندی ها و اسپانیایی ها و فرانسوی ها دست به عملیات جنگی و نظامی هم در دریا و خشکه زدند و سرانجام همه ای این کشورها را از قاره هند بیرون راندند ، گرچه شرکت های محدود پرتقالی ها تا دیر زمانی در سواحل هند دفتر نمایندگی داشتند . کمپانی هند شرقی از تاجران و دلا لان بزرگ وشرکت های عمده شهر لندن و عضویت بیروکرات های بلند پایه انگلیس و در بار بودند، و از 270 تا 300عضور علنی و رسمی داشت که این 300 تن علنی و بخش عمده ای آن مخفی برنامه های توسعه و انکشاف و تسلط بر قاره هند و افریقای جنوبی و دیگر مناطق جهان را تنظیم و مدریت می کردند که مشهور به کمیته سه صد ( 300 ) بوده است که در کتاب « جان کولمن » توضیح گردیده است . این کمپانی در نقاط مختلف شهر بندری کلکته و دیگر نواحی در ظاهر امر ، گویا برای شرکت دفتر های نمایندگی ، گدام وهنگرها و برای محافظت از آن گارد محافظ ایجاد می کردند و آرام آرام این شیوه اشغالگری پنهان و آشکار زیر نام بازرگانی و حسن نیت ادامه می یافت و برای آن که مقام امپراتوری را مطمئین سازند ، برای تشکیل گارد محافظین هندی ها را استخدام و آموزش نظامی می دادند . زود به زود از تقدیم تحایف به امپراتور مغولی هند غفلت نمی کردند و به هر بهانه و مناسبتی به مقدار و مرغوبیت تحفه ها به امپراتور و در باریان پرنفوذ ، می افزودند . در خفا این کمیته 300 و سران نظام انگلیس ، زمینه زوال امپراتوری گورگانی های هند را تسریع می کردند و ناسیونالیسم هندو و سکها را در برابر امپراتوری که بشترین بخش نظام امپراتوری را فارسی زبان ایرانی و افغانی و کشمیری تشکیل می دادند و در بار امپراتوری پر از شعرا و هنرمندان ایرانی بودند و فرمانداری های بخش ارتش هم به غیر هندی ها تعلق داشت ، که این تحریکات ناسیونالیستی هندی ها را توجیه می کرد .
کمپانی در اوایل 1620، ادعای مالکیت بر منطقه کوه میز در افریقای جنوبی را مطرح کرد و به اشغال و فرمانبر کردن سنت هلن زد . کمپانی در هنگ کنگ و سنگاپور نیز چنین کرد . ولی در هند ازلحاظ موقعیت جغرافیایی و گستردگی مناطق با فرهنگ های کمی متفاوت ، به ویژه قبایل پشتون شمال هند ، برای اقدام نهایی اشغال هند زود بود و انگلیس مجبور بود تا زمان بشتری را صرف آماده سازی شرایط اشغال نمایند . انگلیس نمی توانیست که قدرت رزمی هوتکی ها و دیگر قبایل را در نظر نگیرند ووارد اشغالگری هند گردد . انگلیس می دیدند که لشکر عظیم صفوی در 1712م نتوانیست قندهار را باز پس بگیرد و قدرت رزمی افغانان مشخص بود . ازین رو توان رودرویی با رزمندگان افغان که در سپاه امپراتوری کورگانی ها بخش های را تحت فرمان داشت ، را نداشتند . کمیته 300 به این نتیجه رسیدند که باید ارتش بسیار قوی در هند ایجاد نمایند تا بتوانند به اهداف نهایی که عبارت از اشغال شبه قاره باشد ، دست یابند . کمپانی با خر ساختن شاه و شاهزادگان گورگانی در سال 1803م ارتش حرفه ای به استعداد 260000 نفر افراز کردند که دوبرابر نیروی زمینی بریتانیا بود . درآمد کمپانی 13،464،561 پوند وهزینه های آن 14،017،473 پوند بود . این در حالی بود که در آغاز با 125 سهام دار و سرمایه ای برابر 72،000 پوند داشت .
کمپانی در 1717م ، فرمان سلطنتی از فرمانروای « گورگانی » دریافت کرد که این کمپانی را از پرداخت عوارض واردات کالابه بنگال معاف کرد . سران و سلاطین گورگانیان هند ، در واقع در برابر کمپانی رفتار دوستانه وساده لوحانه داشتند و اهداف اساسی دولت انگلیس و استعمار رانمی دانستند ، در حالیکه سرمایه داران انگلیسی منابع عظیم اقتصادی شبه قاره را درست محاسبه و ارزیابی کرده بودند و میدانستند که چه ثروت بزرگی از هند بدست می آورند . ازین جهت از مصارف نخستین که لازم است نباید ترسید . پرداخت رشوت های کلانی به سران دولت انگلیس وهم به سران حکومت گورگانی های هند می پرداختند ، درسالهای نخستین با ضرروزیان ادامه میدادند . در این زمینه کارل مارکس در مقاله ای مفصل توضیح داده که چند سطری از آن را این طور میخوانیم : « ازسال 1783م تا کنون برای نخستین بار است که مسئله هند به عنوان مسئله رسمی و دولتی در انگلستان مطرح می شود . آغاز حقیقی کمپانی هند شرقی به حدود سال 1702 باز می گردد ، و این زمانی است که شرکت های مختلفی که تا کنون با دسیسه چینی ، انحصار تجارت با این بخشی از جهان را بخود اختصاص داده بودند ، باهم ادغام شده واتحادیه مشترکی را بوجود آوردند . » در ادامه می نویسد : « سرمایه داران انحصار طلب از طریق پرداخت رشوه و ایجادفساد در اداره دولتی می توانند به اهداف خود برسند . نتیجه بررسی های پارلمانی از سال 1693 نشان می دهد که دادودهش های کمپانی هند شرقی نزد مردان سیاست که تا پیش از آن فراتر از 12000 ( هزارودویست ) لیور نبود به مبلغ 90000 ( نودهزار) لیور استرلینگ ارتقاء یافت . دوک لید (7) به گرفتن 5000( پنج هزار ) لیوراسترلینگ متهم شده بود ، وخود پادشاه عظیم الشأن نیز به گرفتن 10000( ده هزار ) اعتراف می کند . علاوه بر چنین رشوه خواری ها یی بدون هیچ شرم و خجالتی تلاش می کردند که با پرداخت وامهای کلان با بهره پائین به دولت و خریداری کردن روئسای کمپانی های رقیب ، چنین کمپانی ها را از بین ببرند . » 4
زوال و سقوط امپراتوری گورگانی های هند :
امپراتوری وسیع اکبر شاه تا پایان حکومت اورنگ زیب آخرین پادشاه گورگانی ادامه یافت و با مرگ وی در 1707م زوال آغاز شد . این اورنگ زیب سیاست و دانش لازم دولت داری را هم نداشت و تمام وقت او صرف بنیاد گرایی مذهبی اسلامی می شد . او درک نمی کرد که در پیرامون کشور پهناور هند چه می گذرد و انگلیسی ها مشغول چه کارهای است . او بی خیال از صبح تا شام با امور مذهبی و مداهان و شاعرانی ازین دست سر می کرد . انگلیس ازین بابت خیالش راحت بود وبه کسترش سرزمین های بشتر هند می پرداختند و به ساختن پادگانهای نظامی بشتر در مناطق جدید تری ، مبادرت می کردند . اورنگ زیب بر خلاف اکبر و شاه جهان که با هندی ها و سایر پیروان مذاهب و ادیان مختلف با تسامح رفتار می کرد ، او بسیار برخورد متعصبانه داشت و بر هندوان جزیه تعیین کرد و این رفتار او باعث نارضایتی عمیقی بین هندو ایجاد کرد و سرکشی ، جنگ و مقاومت ها و جنبش های مختلف در ایالات هند بوجود آمد که زمینه را برای انگلیسی ها مساعد ساخت تا به تحریک آنان بپردازند و هندو هارا به استخدام در ارتش خود در آورد . این روش اورنگ زیب باعث تضعیف امپراتوری گورگانیان در هند گردید .
گورگانیان در سال 1739م به سختی از نادر شاه افشار در نبرد کرنال شکست خوردند ، که عامل حملات نادر افشارومتعاقب آن حملات احمدشاه ابدالی و فرزندش تیمورشاه در شمال هند پیکر مقاومت هند را بیشتر به ضعف و پذیرش اثر گذاری اقدامات بریتانیا مساعد گردانید و این جنگ ها شکست آخرین میخ در تابوط امپراتوری گورگانیان هند بود . این لشکرکشی نادرشاه افشار ، احمدشاه درانی و پسرش تیمورشاه عملاً زمینه ساز سقوط نهایی گورگانیان و اشغال هند توسط کمپانی هند شرقی گردید و در 1857م ، امپراتوری بریتانیا رسماً حکومت تیموری رامنحل وحکومت شبه قاره به راج بریتانیا واگذار شد .
در مورد کشتار هندی ها توسط نادر افشار « دکتر محمود افشار یزدی » می نویسد : « دیوانه وار فرمان کشتار عام داد ، که عده ای کثیری بیگناهان به قتل رسید . . . نوشته اند ، نادر شاه بقدری متغیربود که کسی یارای نزدیک شدن و شفاعت نمودن را نداشت . در هند شنیده ام که یکی از رجال شجاعت نموده به او نزدیک می شود و این بیت را می خواند
کسی نماند که دیگر به تیغ ناز کشی مگر که زنده کنی خلق و باز کشی احمد شاه ابدالی تا آنجا که برایش مقدور بود مانند اسلافش در غارت و چپاول کوتاهی نکرد واین کشور هند را به خرابه مبدل کرد . جنگ پانی پت زمینه گسترش و تسلط انگلیسی ها را در سرزمین هند مساعد گردانید .
میر غلام محمد غبار می نویسد : « حمله در قلب هند با مصرف خون هزاران نفر افغان و هندوستانی ، برای درهم شکستن قوای ملی مرهته ، کار خطرناکی بود و هیچ نوع ارتباطی با منافع افغانستان و یا هندوستان نداشت . نتیجه این فتح درخشان در واقع عجله برای بر داشتن سنگ بزرگ از دم راه استعمار انگلیس بود . . . پس راه نفوذ استعمار باز تر شد . . . » 6
فرهنگ ، پوهاند ضمیر صافی ، اضغر بلگرامی ، فریه ، گونداسنگه ، فریزرتتلر ، ارنولدفنچر و دوپری ودیگران هم عین مطلب را با زبان و ادبیاد خود شان بیان نموده است . 7 تاریخ درس های دارد آموزنده که باید آموخت . . . ادامه دارد
منابع :
1-Carey, W,H.(1882) The Good old Days of Honorable John Company , Smite : Argus press Retrieved 2015-07-30 .
2-Desal, Tripta (1984) The fast India Company: A Brief Survey from 1599-to 1857 .
3- Karl Marx, New York Tribune 1853-1858,The Revolt in India
4- کارل مارکس ، کمپانی هند شرقی دست بلند استعمار بریتانیا ، ترجمه از فرانسه به فارسی : حمیدمحوی ، انتشارات : راه توده 28/5/2007 فرمت مقاله پی دی اف .
5- اصغر بلگرامی ، افغانستان و هند برتانوی ، صص، 17-19 ، ترجمه : عبالوهاب فنائی ، اکادمی علوم ، 1361خ .
6- غبار ، میر غلام محمد ، افغانستان در مسیر تاریخ ، ج اول ، صص 359-360 .
7 - نصیر مهرین ، کمپنی هند شرقی ومرگ وزیرمحمداکبر خان ، قسمت اول ،دروازه کابل ، سال اول ، شماره نهم ، جولای / اگست 2005م .
22/01/2021