عبدالقیوم میرزاده
واما مسئلهٔ خط دیورند
قسمت سوم و پایانی
اما بنا بر اینکه موضوع خط دیورند به یک تابو غیر قابل بحث وگفتگو تبدیل شده هیچ رهبر، هیچ حزب سیاسی، هیچ مقام مسئول و کوتاه سخن هیچ افغان بخود اجازه نمیدهد تا در این باره ابراز نظر کند وآخرالامر از مسئولین کشور بپرسند که تا کی کشور تان را در یک جنگ اعلام ناشده با پاکستان قرار داده ومردم تانرا در زیر حملات خونبار جنگ اعلام ناشده غرقه در خون نگهمیدارید؟ بر علاوه تحت این بهانه ونبود سرحدات کنترول شده افغانستان آماج تهدید مافیای بین المللی در عرصه های ترافیک مواد مخدر( تحت عنوان جداگانه توضیح گردیده است)، سنگهای قیمتی، معادن، جنگلات - چوب و چهار تراش، مواشی، انرژی و مواد غذایی قرار گرفته و هرروز ثروت عظیمی از این کشور در زیر سایه جنگ ونا امنی بوسیلهٔ همین مافیایی ها از کشور خارج میگردد. چون مرز معین ورسمی وجود ندارد بناءً مسئلهٔ اسکان کوچی ها که یکی از معضلات بسیار اهم سیاسی واجتماعی کشور ما میباشد لاینحل باقیمانده وپاکستان مدیریت این موضوع را دردستان خویش محکم نگهداشته وبحیث یک پروژه سیاسی، اجتماعی و استحباراتی هر از گاهی برای تشدید بحران های قومی از آن بهره برداری میکند.
برای برون رفت از این منجلاب های سیاسی، اجتماعی ونظامی باید درک همه مردم ما خاصتآ سیاست مداران، رهبران دولتی واحزاب سیاسی از منافع ملی معین گردد ومنافع ملی ما تعریف مشخص یابد، راه سالم دولت – ملت با اقتدار از طریق اعتماد همگانی و سرتاسری در کران تا کران کشور تآمین گردد، دیگر تابو ها و تآثیرات آن از سیاست های رسمی کشورکاملآ زدوده شود، نباید به این تابو های ذهنی گرانه چون خط دیورند وتابو های همسان اجازه داد که همه کشور به پایش قربانی شود ولی هنوز هم شکمش از خون افغان سیراب نگردد، دیگرما نباید هنوز هم قربانی مرز بندی های بازی بزرگ امپراطوری های روس وانگلیس قرن نزدهم باشیم، هکذا امروز اتحاد شوروی منحیث حافظ وحمایت کننده (جنبش های رهایی بخش ملی) هم وجود ندارد و میراث دارش جمهوری فدراتیف روسیه بنابر استراتیژی های سیاسی و دکتورین نظامی اش در مناسبات بین الدول دیگر این وظیفه را عهده دار نیست، بناءً تا کی این زخم خونین را تخریش کرده و بهترین فرصت ها را از دست داده و سرنگونی خویش را مشاهده کنیم.
برای ایجاد دولتی که بتواند این پرابلم های عدیده را که در این نوشتار از آن ذکر بعمل آوردیم مهار کرده و بحرانی بزرگی را که کلید حل آن هم اکنون در دستان پاکستان ومخصوصآ سازمان استخبارات نظامی آن میباشد بصورت موفقیت آمیز مدیریت کند لازم است تا از طریق تیم های متخصص و مدبر اداره چی، جامعه شناس، سیاستمدار، حقوق دان، کارآگاهان نظامی – امنیتی - دفاعی – کشفی و مجاری دیپلوماتیک تمام تدابیر وامکانات را بخرچ داده تا این دولت مقتدربتواند با تدبیر کلید این بحران را بدست خود گیرد، اگر دست بیگانه وعمال داخلی اش از گوشه وکنار کشور و اهرم های اقتصادی کوتاه گردد به یقین به همان تناسب اقتدار دولت در محلات تآمین میگردد، نباید دولت به خلآ قدرت در محلات تن دهد باید جاییکه از وجود دزدان، رهزنان، طالبان، داعشیان وقاچاقبران تخلیه وپاکسازی میگردد سریعآ نیرو های دولتی وارگانهای اداره دولت جابجا گردد. توسعه ارگانهای ادارات پاسخگو و کارآ دولت در محلات، ارگانهای تعمیم و تآمین دیموکراسی در سرتاسر کشورو بلند بردن نقش واشتراک فعال مردم محل در این ارگانها کلید حل بسیاری از معضلات و چالش ها در راه ملت و منافع ملی میباشد. اشتراک وفزونی نقش مردم در مسایل سیاسی، اجتماعی واقتصادی دولت واداره کشور مشروعیت بیشتر دولت را درمیان مردم تضمین میکند همچنان توزیع عادلانه قدرت و ثروت جامعه در میان همه مردم مشروعیت دولت را صحه گذاشته ، اعتبار دولت را بیشتر ساخته وبحران اعتماد را در جامعه از بین میبرد. ماکس وبر دولت مدرن ملت را متشکل از ارگانهای سیاسی، اداری وامنیتی میداند که حق استفاده انحصاری از زور مشروع بر مردم را در سرزمین معین دارا میباشد. که با ایجاد ادارات قانون گزاری، تطبیق وتحقق قانون در محلات، برقراری نظم وامنیت در سراسر کشور، اداره قضایی سالم برای حل اختلافات مردم وانسجام امور برای اتحاد همه مردم این دولت ها را از دولت های خود کامه و مستبد متمایز میگرداند. باید متذکر شد که در هیچ کشوری در دنیا هویت ملی قبل از تأسیس دولت ملی بوجود نیامده است بناءً اکنون دولت مردان افغانستان، جامعه مدنی، سازمانهای سیاسی واجتماعی، اتحادیه های صنفی، جوانان، زنان، کشاورزان، اهل کسبه و در یک کلام همه مردم افغانستان در گام نخست دست بدست هم بدهند وازیک حکومت مقتدر که توان حکمروایی در سراسر کشور را داشته باشد حمایت کنند، یک حکومت مقتدر میتواند امنیت را در سراسر کشور تآمین کند، در صورت تآمین امنیت در سراسر کشور ما همه به همه آزادی های خویش نایل میگردیم یا در بد ترین حالت میتوانیم در یک فضای امن برای رسیدن به همه آزادی ها و اهداف اجتماعی، سیاسی و صنفی خویش از همه شیوه های مبارزه مسالمت آمیز استفاده کرده وخود را به منزل مقصود برسانیم و به این ترتیب چون ملت مترقی وسربلند از هویت بزرگ ملی برخوردار شویم.
در کشوری چون افغانستان که بحران های عمیق اجتماعی را پشت سر گذاشته لازم است تا دولت مداران ما با دقت بیشتر به اشتراک همه مردم در اداره کشور وتوزیع عادلانه قدرت و ثروت کشوردر میان ملت بصورت یکسان توجه داشته باشند. در غیر آن مثل همیشه دو لت ها شکنند وآسیب پذیر بوده و پروسه ملت شدن به درازا کشیده وبا عدم اشتراک مردم در ساختار های اداره بی ثباتی، ملوک الطوایف وبی نظمی درکشور حکمفرما بوده و آب به آسیاب دشمن ریخته و کفاره آنرا مردم ما به قیمت جانهایشان میپردازند.
تجربه بما بوضاحت نشان داد که هیچ کشوری در جهان برای ما صلح و آرامش به ارمغان نمی آورد، بر عکس همه برای منافع خود وکشور هایشان تا کنون فقط جنگ، برادر کشی وویرانی مادی ومعنوی را به کشور ما به ارمعان آورده اند، یونانی ها، مغول ها، عرب ها، فارس ها، انگلیس ها، روس ها، پاکستانی ها، امریکایی ها ودیگران همه وهمه با با ورود شان در کشور ما جنگ را با خود آورده اند همه شان تنها استراتیژی های حمله به کشور ما برای دستیابی به منافع خودشان راداشته اند وهیچکدام شان در بارۀ عواقب فاجعه بار این لشکرکشی ها حتی کمترین توجه را نکرده اند که بعد از هر حمله ویرانگر با چند دسته شدن مردم بومی در دفاع ومخالفت با سیطره بیگانه ونبود روحیه ملت واحد ومنافع ملی کشور ما از لحاظ ساختار اداره و سرزمین دستخوش بحرانات عمیق سیاسی، اجتماعی واقتصادی گردیده است که هر باراعمار مجدد کشور و ساختار های آن برای مردم ما بسیار گران تر از مخارج وتباهی های جنگ تمام شده است.
در اینجا یک مکث کوتاه از راهبرد قدرت های بزرگ وشرکت های تسلیحاتی در بروز بحران ها ومدیریت این بحران ها هم خالی از مفاد نخواهد بود.
این کاملآ واضح است که بحرانات بین المللی ومنطقویی عمدتآ بوسیله قدرت های بزرگ البته در زمان جنگ سرد بیشتر بوسیله آیالات متحده امریکا واتحاد شوروی وبعد از آن بیشتر در تحت استراتیژی های ایالات متحده امریکا وهمکاری وهمگرایی اتحادیه اروپا، روسیه بوسیله کشور های زیر حوزه نفوذشان ایجاد میگردند و حق مدیریت این بحران ها را هم تقریبآ همیشه برای خود شان محفوظ نگه میدارند. معمولآ بحران ها بوسیله نفوذی های این قدرت ها از طریق کودتا های نظامی، تظاهرات وآشوب های خونین خیابانی، به قول این قدرت ها " نا فرمانی ها"، تهیه اسناد جعلی از خطرات احتمالی منطقویی وبین المللی وجابجایی مهره های کلیدی در دولت ها که منجر به مشاجرات، اختلافات و زد وخورد ها میان رهبران گردیده وهر کدام برای تقویت موضع شان در زیر شعار های دروغین واغواگرانه از میان مردم شان سرباز گیری کرده و ودامنه آشوب ها را تا خارج از مرز هایشان توسعه میبخشند و درست همینجاست که بنابر خود فروختگی، کوتاه نظری و درک نا کامل از اوضاع ملی و بین المللی و پیآمد های مداخله خارجی، زمینه مداخله خارجی برای کشور شان را فراهم میگردانند که کنترول اوضاع از دست شان خارج شده و مدیریت بحران بدست آنهایی می افتد که روی این بحران سرمایه گزاری کرده بودند. اما آنچه برای کشور شامل حوزه بحران در بعد داخلی بسیار از اهمیت فراوان برخوردار است همانا عکس العمل اداره این کشور ها در قبال این بحران ها ودیدگاه هایشان برای برون رفت از این بحران میباشد اگر در افغانستان نه حکومت با طالب ونه سایر نیرو هایی سیاسی وشبه نظامی در میان خود وبا دولت کنار نمی آیند، اگر درعراق حکومت با مخالفین سنی وشیعه وکرد ها با همه توافق ندارند، اگر در سوریه حکومت با مخالفین سنی وسیاسی وکرد ها وهمه در میان هم توافق نمی کنند و اگر اسرایئل با فلسطینی ها به موافقه نمیرسند، اگر در یمن حوثی ها با سایر هموطنان خودشان توافق ندارند، اگر در لیبیا همه مخالفین سرباز اجیر کرده اند و کشور شان راگرفتار آشوب بزرگ کرده اند واگر عربستان سعودی با ایران بر سر یک اجماع منطقویی توافق نمیکند ودر هر کجایی دیگر این کره خاکی که نزاع وکشمکش جریان دارد معلومدار است که نظامهای این کشور ها نه بر پایه دولت – ملت استوار بوده بلکه بر پایه همین کشمکش ها ونزاع های ذات البینی در جدال دایمی بسر میبرند و بدین ترتیب فضای نظامی – امنیتی حاکم بوده همکاری وهمگرایی در میان نخبگان ومردم مفقود میباشد که بدین ترتیب فرصت بسیار ارزشمند برای شرکت های تسلیحاتی ایجاد شده و باعث حضور قدرت های بزرگ برای رقابت با همدیگر بر سر توسعه جایگاه ونفوذ میگردد که کفاره مادی ومعنوی همه این شاخ وشانه کشیدن ها ورقابت های این قدرت های بزرگ را مردمان مسکون حوزه بحران میپردازند. چون مدیریت این بحران وکلید حل مسایل مورد مناقشه وخود مهره های نفوذی بدست قدرت های بزرگ بیرونی میباشد بناءً مسایل آنقدر بغرنج، پیچیده وذوجوانب میگردد که راه حل آن غیر ممکن به نظر میرسد ودر حقیقت همین است خواست اصلی بازیگران بازی بزرگ در حوزه های منافع حیاتی یا ستراتیژیک شان. پایان مبحث « واما مسئلهٔ خط دیورند» بر گرفته از کتاب ملت منافع ملی و دولت ملت در افغانستان
هلند، مارچ ۲۰۲۱
++++++++++++
نوشتهٔ نهایت ارزشمند از قلم توانای محترم احسان الله مایار را زیر عنوان «تصور رهایی افغانستان از چنگال جنگ» منتشرهٔ ۲۰فبروری ۲۰۲۱ ویبسایت آریانا افغانستان آنلاین مطالعه کردم . نویسنده با ژرف بینی معضل افغانستان را به کاوش گرفته و راه حل منطقی و عملی را در برابرمردم و سیاسیون کشور قرار داده است احسنت به ایشان.
در بارهٔ مشکل کشور ما افغانستان عزیز با پاکستان و مسئلهٔ خط دیورند در کتاب « ملت منافع ملی و دولت ملت در افغانستان» از این قلم توضیحی ارائه کرده ام که به سلسلهٔ نشر کتاب متذکره عنوان «واما مسئلهٔ خط دیورند» بتاریخ ۱۱ فبروری سال ۲۰۱۹ ازطریق ویبسایت آریانا افغانستان آنلاین و سایر ویبسایت های افغانی منتشر گردیده است. در جو موجود بین المللی وضرورت تشدید فعالیت های دستگاه دیپلوماسی کشور وآگاهی مردم در قبال مسایل افغانستان و پاکستان و تزئید فشار برای حل این معضل خانمانسوزخالی از مفاد نمیبینم که این نوشته یکبار دیگر اقبال نشر پیدا کند. چون این عنوان کتاب تفصیل بیشتر دارد لازم میپندارم تاعنوان متذکره در سه قسمت در معرض دید و خوانش هموطنان عزیز خویش قرارگیرد.
بر گرفته از کتاب ملت منافع ملی و دولت ملت در افغانستان
و اما مسئلۀ خط دیورند
چنانچۀ در مباحث قبلی با اختصار در بارۀ خط دیورند یا معضل اصلی اختلاف افغانستان – پاکستان سخن گفتم، زیرا این مسئلۀ بحرانزا در صدۀ اخیر ریشۀ وعامل اصلی ادامۀ خشونت وجنگ در افغانستان بوده و آرامش را از مردم ما گرفتۀ و بیشترین افتراقات وانقطابات جامعۀ ما بنابر موجودیت همین تابوی دیورند از جانب پاکستان و کشور هاییکه برای تحقق ستراتیژی های شان نیازمند این سیاست تباه کن هستند، حمایت میگردد و از طرفی حکومت هادر افغانستان هم از روی دیدگاهِ شان با این مسئلۀ مورد رد وحمایت بین المللی و منطقویی قرار گرفته اند، لازم است تا مکث بیشتر در زمینه صورت گرفته و خود مسئله و پیآمد های آن در بعد ملی، منطقوی و جهانی به ارزیابی گرفته شود.
در این جا خالی از مفاد نخواهد بود تا با ارائۀ تاریخچه وپس منظر خط دیورند بر آگاهی خوانندگان افزوده تا آنها بتوانند دیدگاه روشنی در زمینه داشته باشند.
در کشمکش های فراوان در سیر تاریخ منطقۀ مناطق مورد منازعۀ آنطرف خط دیورند بین دولت های افغانستان و هندوستان بعد ها هند برطانویی بسیار دست بدست گشته و چنانچۀ در مباحث قبلی تذکار دادم حاکمیت گذرگاه های خیبر، بروخیل، چترال، کرم، گومل وبولان برای دولت های منطقه و استیلا گران خارجی از اهمیت فوق العاده برخوردار بوده است، انگلیس ها در سال ۱۸۰۴ میلادی درست بیست وپنج سال بعد ازتجاوز وتسخیر دهلی از پیشروی روس ها در آسیای میانه باخبر شده و عمیقاً از این بابت نگران بودند، به همین خاطر به کمک وتطمیع سرداران افغانی به افغانستان حمله کرده که طی قیام کابلیان آنها شکست مدهشی خورده که این رویداد به نام جنگ اول افغان وانگلیس ثبت تاریخ گردبده است. در سال ۱۸۷۶ روس ها به سرعت به سوی آسیای میانه پیشروی کرده و خود را به کناره های دریای آمو رساندند، که این امر برای انگلیس ها بسیار نگران کننده بود وباعث دومین جنگ افغان وانگلیس گردید، البته این زمان اوج بازی بزرگ بود که مداخلات بیشرمانۀ انگلیس ها در امور کشور ما و تبدیل کشور ما به میدان جنگ رقابت های تسخیر آسیای میانه وهندوستان ازجانب امپراتوری های اروپایی را باعث گردید.
جنگهای اول ودوم افغان وانگلیس که بر طبق سیاست پیشروی ویا ستراتیژی های(Fotwardpolicy) در کشور ما به پیش برده شد و نتائج تلخ این جنگ ها وناکامی قوت های انگلیس در میدان های نبرد ورویا رویی در جلگه های نا شناختۀ افغانستان آنها را واداشت تا سیاست (Fotwardpolicy) ستراتیژی یا سیاست پیشروی هند برتانوی را درقبال کشور ما بازنگری کنند و آنها مصمم گشتند تا سیاست یا ستراتیژی جدید (Back to the Indos) سیاست بازگشت به سوی سند را اتخاذ کرده وبه این ترتیب از سرزمین پهناور هند دفاع کرده وبه وسیلۀ عمال نفوذی اش عمق ستراتیژیک خویش را برای جلوگیری از پیشروی روسیۀ تزاری تا دریای آمو یا حد اقل جنوب هندوکش تحت نفوذ داشته باشند و به حکم این ستراتیژی زیر نظرمتخصصین سیاسی ونظامی انگلیس برای جلو گیری از حملات کشور گشایانۀ افغانها وجلوگیری از پیشروی روسیۀ تزاری ساحۀ سرحدی سۀ مرحلۀ ای ایجاد گردید که هر کدام دارای موقعیت معین سیاسی یا جیوپولیتیک بودند وشامل سرحد اولی ایالت پشتونخواۀ امروزی، سرحد دوم شامل مناطق قبایلی یا اجنسی های امروزی چون باجور، مومند، خیبر، اورکزی، کورم، وزیرستان شمالی و جنوبی و سرحد سوم شامل کشور افغانستان میباشد که پاکستان بعد از تهاجم اتحاد شوروی به افغانستان وجلب حمایت بین المللی در راستای جلوگیری از نفوذ پیشروی روس ها عین همین سیاست انگلیسی را دوباره تجدید کرده و اکنون نظامیان پاکستانی در تحت همین پالیسی دکتورین نظامی خویش را تدوین کرده اند.
که به منظورتوضیح بیشتر رویداد های سالهای ۱۸۰۰ میلادی در افغانستان فشرده ای از نگارش های پژوهشگر تاریخ اعظم سیستانی را که طی مقالات متعددی از رویداد های تاریخی افغانستان در دوره های سلطنت شاهان متأخر افغانستان تا استرداد استقلال افغانستان وهمچنان مقالۀ پشتونستان و زخم ناسور خط دیورند منتشرۀ ویب سایت افغان جرمن آنلاین درینجا بیان میدارم:
" در سال ١٨٣٢ ميلادى، شاه
شجاع به کمک انگليسی ها
و سيکها بر قندهار
حمله آورد و سرداران قندهارى
از سردار دوست محمد خان استمداد نمودند. سردار دوست محمد خان به تدوير جرگه
يى در کابل پرداخت و از برادرش- سردار سلطان محمد خان- حکمران پیشاور و
برادرزادۀ اش- نواب محمد زمانخان- حاکم جلالآباد خواست تا در اين جرگه
شرکت جويند. اما برادر و برادر زادۀ امير، شخصاً
در اين جرگه
شرکت نورزيدند و پسران خود را فرستادند.
سردار دوست محمد خان تصميم گرفت به کمک سرداران قندهارى
بشتابد اما قبل از آن بايد خود را از پشت سر خاطر جمع مي نمود. بنا برين، ابتدا
بر جلالآباد لشکر کشيد و نواب محمد زمانخان را پس از يک نبرد سخت اسير گرفت و
به کابل فرستاد و به جاى او برادر خود- سردار امير محمد خان را مقرر و ننگرهار
را به کابل ملحق ساخت و سپس به عزم قندهار
حرکت نمود. سردار سلطان محمد خان- حکمران پیشاور از اين اقدامات و سوقيات سردار
دوست محمد خان ترسيد و خود را تحت الحمايۀ رنجيت سنگ حکمران مقتدر پنجاب قرار
داد. از آن تاريخ به بعد پیشاور عملاً
در کف سيک
ها
قرار گرفت و تصرف و الحاق مجدد آن به افغانستان مشکلات و دردسرهاى
فراوانى را به بار آورد.
در سال ١٨٣٦ ميلادى امير دوست محمدخان به آرزوى الحاق پیشاور به افغانستان، لقب «اميرالمومئين» بر خود گذاشت و بر ضد سيک ها به خاطر استرداد پیشاور از چنگ آنان اعلام جهاد داد و از تجار و سوداگران و مردم کابل به «دم و درم و قدم» استعانت خواست. فقط پنج لک روپيۀ از اين اعانۀ به دست آمد که بسيار ناچيز بود. لذا به ضرب سکه پرداخت.
«امير دوست محمد به عزم جنگ و جهاد – کمر ببست و بزد سکه ناصرش حق باد»
در جنگى که ميان لشکريان افغان و قواى سيک در آن سوى درۀ خيبر رخ داد، بنا بر دسايس جاسوسان سيک و تلاشهای «هارلان» جاسوس امريکايى سيکها، دسته يى از قواى افغانى به سرکردگى سردار سلطان محمدخان به طرفدارى سيکها از جنگ دست گرفتند و به صف دشمن پيوستند و پول و امتياز به دست آوردند. دستۀ ديگر هم که خود را ناتوان مي ديد، از مقابله و مقاتله با دشمن سرباز زد و به کابل برگشتند.
در سال ١٨٣٧ ميلادى دوباره امير دوست محمدخان بر ضد سيکها اعلام جهاد کرد و پسران خود سردار افضلخان و سردار اکبر خان را همراه با برادرش سردار جبارخان و برادرزاده اش سردار شمسالدينخان در رأس ١٢هزار نفر به جنگ سيکها فرستاد. سيکها با لشکر چندين برابر لشکر افغانى در محل جمرود جلو قشون افغانى را گرفتند و با حملات پياپى خود تلفات سنگينى را بر قواى افغانى وارد آوردند. در روز دوازدهم جنگ اتفاقاً سپه سالار قواى سيک با سردار اکبرخان روبرو شد و در يک جنگ تن به تن سردار اکبرخان او را ضربهيى زد که از زین بر زمين افتاد و ديگر از جا نجنبيد. غريو در لشکريان دشمن افتاد و پشت به لشکر افغان دادند و خود را تا پیشاور رسانيدند. اکبر خان مي خواست دشمن شکست خورده را تعقیب کند و پیشاور را تصرف نمايد. اما نواب جبارخان برادر امير دوست محمدخان که مردى سالمند و بى حرارت بود، مانع پيشروى قواى افغانى بسوى پیشاور شد و حمله بر پیشاور را موکول به تصميم و هدايت امير دوست محمد خان نمود و بنابرين نامه يى به امير نوشت و آن را به وسيلۀ پيکى تندرو به کابل فرستاد و از تلفات جانى قواى افغانى و شکست دشمن تذکر داد و هدايت خواست. امير دوست محمد خان که نيروى کمکى آمادۀ نبرد در کابل نداشت و ميدانست که تدارک يک چنين نيرويى وقت زيادى در بر مىیگيرد و طبعاً تا آن زمان دشمن نيز امکانات دفاعى خود را اکمال خواهد نمود، لذا به قواى افغانى دستور بازگشت داد. ولى اين بدان معنا نبود که امير از فکر تصرف و الحاق مجدد پیشاور به کشور دست گرفته و منصرف شده باشد.
در سال ١٨٣٧ ميلادى برنس به نمايندگى گورنر جنرال هند برتانوی همراۀ با کاروان بزرگى وارد کابل شد و با امير دوست محمدخان پيرامون ايجاد يک بازار تجارتى بزرگ در ديرۀ غازيخان و اشتراک تجار کابلى و بخارايى در آن بازار سال يکبار، به گفت و گو پرداخت، امير دوست محمد خان که مى دانست موضوع تجارت و بازار تجارتى محض حرف است و اصلاً مقصد انگليس ها چيزهايى ديگرى است، به سوالات برنس پاسخهای مناسب داد و به زودى معلوم شد که اهداف و نيات انگليس از فرستادن پرنس به دربارش چيز ديگرى است.
برنس امير را از نيات روس و ايران نسبت به هرات آگاۀ ساخت و از او خواست تا همراۀ با سرداران قندهارى در دفاع از هرات بپرازد. امير هم که تا حدودى در سياست انگليس وارد بود، از برنس خواست تا به اولياى امور هند بگويد، که او حاضر است تا از هرات در برابر حملۀ ايران به دفاع بپردازد، به شرط آنکه بر متحد خود، سيکها، فشار آورند تا پیشاور را دوبارۀ به افغانستان مسترد نمايند. برنس به اين پيشنهاد امير دوست محمدخان موافقت مقدماتى خود را ابراز داشت و ضمن نامه يى به ويسراىهند نوشت که دوستى با امير افغان مواضع انگليس را در اين کشور مستحکم تر خواهد ساخت و بنا برين حکومت هند برتانوی بايستى اين شرط امير افغان را بپذيرد.
هنوز برنس در کابل بود که سفير روس به نام ويتکورويچ به دربار امير دوست محمدخان از طريق قندهار مواصلت ورزيد. امير افغان سفير روس را بطور عادى پذيرفت و از مذاکرات جدى با او تا آمدن جواب انگليس خوددارى ورزيد. مدتى بعد پيام انگليس ها به برنس رسيد که هرچۀ زودتر به هندوستان برگردد. تا اين وقت امير دوست محمدخان با سفير روسيه مذاکرات خود را تمام کرده بود و يک کاپى مذاکرات را به برنس داد تا به اولياى امور خود آن را در ميان گذارد.
هدف امير دوست محمدخان از آگاه کردن انگليسها از نتايج مذاکرات خود با سفير روسيه اين بود تا انگليسها را به استرداد پیشاور از چنگ سيک ها و دوستى با خود تشويق کرده باشد. زيرا سفير روسيه در ملاقات با امير دوست محمدخان کمک دولتش را به امير براى به دست آوردن مجدد سرزمين از دست رفتۀ پیشاور وعده داده بود. ولى انگليسها که قصد داشتند سرحدات هند را در صورت امکان تا آمو و در غير آن اقلاً تا کوهای هندوکش وسعت دهند، اين تقاضاى امير افغان را چونان دست درازى به قلمرو هند برتانوی تلقى نموده و با عقد معاهدۀسه جانبه در لاهور در ١٨٣٨ و پخش اعلاميه يى پر از دروغ و افترا نسبت به اعمال و نيات امير دوست محمدخان ، دست به لشکرکشى به افغانستان زدند و با بيرون راندن يک رهبر قانونى افغان، و جانشين ساختن يک شخص ضعيفالنفس و فاقد وجاۀت ملى به نام شاه شجاع بر تخت کابل، افتضاح بزرگ تاريخى را به راه انداختند که سرانجام نه سرحدات هند را تا آمو کشانيدند و نه تا کوه های هندوکش، بلکه با تلفات فراوان جانى و خسارات هنگفت مالى، مجبور به عقبنشينى فضيحتبار از افغانستان شدند.
بدينسان، آرزوى الحاق مجدد پیشاور و مناطق قبايلى به افغانستان، نۀ تنها تاج و تخت کابل را از امير دوست محمدخان گرفت و مدت چهار سال (١٨٣٩ تا ١٨٤٢) او را، آوارۀ کوۀ و بيابان و زندانى ديار بيگانگان نمود، بلکه جان فرزند عزيز او، وزير اکبرخان، قهرمان ملى ما را هم از او گرفت. زيرا يک سال پس از جنگ اول افغان و انگليس، انگليسها سند را از دست اميران سند متصرف شدند (١٨٤٣) و دو سال پس از تصرف سند، پیشاور را هم از چنگ زمامداران سيک به تصرف خود در آوردند(١٨٤٥)، وزير اکبرخان براى تصرف مجدد پیشاور از چنگ سيکها در سال ١٨٤٥ قوايى بدون اجازۀ پدر به پنجاب فرستاد که در جنگ گجرات شرکت ورزيدند. مگر موفق نشدند. بعداً به وزير اکبرخان که در لغمان بر بستر مريضى افتاده بود، به دستور مخفى انگليس به وسيلۀ طيبب هندى که از کابل براى معالجه اش فرستادۀ شده بود، زهر خورانده شد. گويا او به جرم الحاق پیشاور به افغانستان توسط زهر ترور شد و از جهادن در گذشت.
انگليس ها که با لشکرکشى و صرف مبالغ هنگفت و تحمل تلفات بزرگ انسانى در جنگ اول خود با افغان ها نتوانستۀ بودند سرحدات هند برتانوی را لااقل تا هندوکش توسعه ببخشند. پس از حملۀ ايران بر هرات در سال ١٨٥٧ و امضاى معاهدۀ پاريس با آن کشور دو ضربه مهلک و تاريخى بر پيکر افغانستان وارد کردند و بعد به عقب نشستند.
ضربۀ اولى، تشويق ايران به اعمال نفوذ در سيستان و تقسيم آن ناحیه با آب هيرمند بين دو کشور با حکميت انگلستان در ١٨٧٢ بود که تا ١٩٧٢، براى يک صد سال مايۀ نزاع ميان ايران و افغانستان واقع شد و اين دو کشور همسايه و هم نژاد و همزبان و همکيش را از هم جدا ساخت و مانع رشد همکارىهای اقتصادى و فرهنگى ميان آنان گرديد. سرانجام در ١٩٧٢ با گذشتن قرار داد تقسيم آب رودخانۀ هلمند از پارلمان و صحۀگذارى شاه افغانستان و بعداً تأئيد پريزدنت داوود، اين زخم ناسور گويا التيام يافته باشد؟
...و اما ضربۀ دومى که مهلکتر و خون چکانتر از ضربۀ اولى بود، جداکردن قسمتهايى چون: بلوچستان شامل سيبى، دارو و چاگى، کويته، چمن، پشين،کرم، وزيرستان، پاراچنار، سوات، باجور، بنير، دير، چپلاس، چترال، باشگل و غيره از پيکر افغانستان و پيوستن آن به هند برتانوی در ١٨٧٩ بر طبق معاهدۀ تحميلى گندمک بود که بعداً در معاهدۀ نوامبر ١٨٩٣م بين امير عبدالرحمنخان و انگليس به طور دايم ازافغانستان جدا و توسط خط ديورند به هند برتانوی تعلق گرفت.
مجموع مناطق قبايل آن سوى خط ديورند، از کويتۀ بلوچستان تا ديره جات و پیشاور واز بنو و وزيرستان تا خيبر و چترال، سرزمينى را در بر مىگيرد که در سال های پس از جنگ جهادنى دوم و بطور خاص در ١٩٤٧ بعد از به ميان آمدن پاکستان از بطن نيمقارۀ هند به نام «پشتونستان» مورد ادعاى افغانستان با پاکستان واقع گرديد."
همچنان برای آگاهی بیشتر خوانندگان این سطور متن معاهدۀ دیورند را با متون دری وانگلیسی آن در این جا می آورم تا شک وتردید های ایجاد شده میان مردم در بارۀ این معاهدۀ در خصوص صد ساله بودن این معاهدۀ و یا آنکه این معاهدۀ تا کدام زمان قابلیت اجرائیوی داشته و سائر نظریهها در این راستا برطرف گردد:
موافقتنامۀ (Agreement) دیورند یا کنوانسیون کابل(Kabul Convention)میان امیر عبدالرحمان خان، جی، سی، اس – امیر افغانستان و بستگانش از یک سووسر هنری مورتیمر دیورند، ک.سی.،آی. ای، سی. اس.آی- سکرتر خارجی حکومت هند به نمایندگی از حکومت هند، از سوی دیگربه علت مطرح شدن [یک رشتۀ] مسایل در رابطۀ با سر حد (frontier ) افغانستان به طرف هند، و به علت این که هر دو، عالی جناب امیر و هم حکومت هند خواستار حل این مسائل با تفاهم دوستانۀ و تعیین حدود ساحۀ نفوذ خود برای این که در آیندههیچ اختلاف نظری در این زمینۀ میان دو حکومت موتلف رخ ندهد، قرار زیر توافق نمودند:
n ۱- Frontier یا حد شرقی و جنوبی قلمرو عالی جناب امیر از واخان تا مرز پارس خطی را که در نقشۀ پیوست موافقتنامه کشیده شده است، تعقیب خواهد نمود.
n ۲- حکومت هند در سرزمین های واقع در عقب این خط به طرف افغانستان، هیچگاهی مداخلۀ نخواهد نمود و عالی جناب امیر نیز در سرزمین های واقع در عقب این خط به طرف هند، هیچگاه مداخله نخواهند نمود.
n ۳- حکومت برتانیه توافق می نمایدکه به عالی جناب امیر، اسمار و وادی بالای آن را تا چنک واگذار می نماید. از سوی دیگر، عالی جناب امیر توافق می نمایند که هیچگاه در سوات، باجور و چترال به شمول وادی ارنوی یا باشگل مداخلت نخواهند کرد. حکومت برتانیه همچنان توافق می نماید، چنانی که در نقشۀ مفصلی که از پیش به عالی جناب داده شده، نشان داده شده است، ملک برمل را به والاشأن عالی جناب واگذار نماید و عالی جناب از ادعای خود به بقیه سرزمین وزیری و داور دست می کشند. والاشأن عالی جناب همچنان از ادعای خود به چاگی دست بردار می باشند.
n ۴- خط frontier پس از این، تا جایی که عملی و مطلوب باشد، از سوی کمیسونرهای (هیات های عالی رتبۀ) مشترک برتانوی و افغانی با تفصیل پیاده و نشانه گذاری خواهد شد و هدف هیأت ها این خواهد بود که با تفاهم یکدیگر به سرحدی(boundary) موافقت نمایند که با بالاترین دقت ممکن مطابق خط مرزی پیوست نقشۀ این موافقتنامۀ، با در نظرداشت حقوق محلی موجود روستاهای متصل به frontier باشد.
n ٥- در رابطۀ به مسألۀ چمن، امیر از ادعای خود بر پاسگاۀ های جدید حکومت برتانیه دست می کشند و به حکومت برتانیه حق خود را که در آب سرگی تلری با خرید به دست آورده اند، به حکومت برتانیه می سپارند. بر این بخش frontier، خط بر گونۀ ذیل کشیده خواهد شد:
از قلۀ کوه سلسلۀ خواجۀ عمران- در نزدیکی پشاکوتل که در قلمرو برتانیه می باشد، خط به گونه یی می رود که مرغۀ چمن و چشمۀ شر اوبه را در افغانستان می گذارد و چشمۀ شر اوبه خط عدل میان قلعۀ چمن نو و تهانۀ افغانی مشهور در آنجا به نام لشکر دند می گذرد. سپس، خط حدعدل میان ایستگاه راه آهن و کوۀ بچۀ به میان بولدک می رود و به سوی جنوب گشته، شامل سلسله کوه خواجۀ عمران می شود و پاسگاه گواشه را در قلمرو برتانیه می گذارد و راهی را که به سوی شوراوک از جانب غرب و جنوب گواشه می رود، به افغانستان وا می گذارد. حکومت برتانیههیچ مداخلتی تا به فاصلۀ نیم میل از این راه نخواهد نمود.
n ٦- همۀ مواد این موافقتنامه که از سوی حکومت هند و عالی جناب امیر افغانستان توافق گردیده است، رهیافت کامل و دلخواه همۀ اختلاف نظرهای اصولی که در میان ایشان در بارۀ این frontier ، است، می باشد و هر دو، حکومت هند و عالی جناب امیر افغانستان بر ذمۀ خود می گیرند که هر گونه اختلافات در جزئیات، مانند اختلافاتی که بر آن در آینده مأموران رسمی مقرره برای نشانه گذاری خط boundary خواهند داشت، با شیوۀ دوستانه حل خواهد شد تا برای آینده تا جای امکان همه گونه اسباب سوء تفاهمات میان دو حکومت بر داشته شود.
n ٧- [به خاطر] رضایت کامل عالی جناب امیر افغانستان در وفاداری به حکومت برتانیه و آرزومندی ایشان که افغانستان را مستقل و نیرومند ببینند، حکومت هند هیچ اعتراضی بر عالی جناب امیر در باب خریداری و وارد کردن مهمات جنگی [ در خاک هند] نخواهد کرد و این حکومت به ذمه می گیرد که در زمینه به وی تا اندازه یی کمک هم خواهد نمود. افزون بر این، برای نشان دادن روحیۀ دوستانۀ شان برای این که عالی جناب امیر افغانستان وارد این گفت و گوه ها شده اند، حکومت هند به ذمه می گیرد که برآن وجۀ عطیۀ سالانۀ دوازدۀ لک روپیۀ که کنون به عالی جناب پرداخت می گردد، شش لک روپیۀ افزود شود.
امضای امیر عبدالرحمان
خان
امضای اچ. م. دیورند
کابل،۱۲ ماۀ نوامبر ۱۸۹۳
متن انگلیسی موافقتنامه دیورند
(کنوانسیون کابل)
The Durand Agreement or the Kabul Conventionof1893.
Whereas certain questions have arisen regarding the frontier ofAfghanistan on the side of India, and whereas both His Highness the Amir and theGovernment of India are desirous of settling these questions by friendlyunderstanding, and of fixing the limit of their respective spheres of influence, so that for the future there may be no difference of opinion on the subjectbetween the allied Governments, it is hereby agreed as follows :
1- Theeastern and southern frontier of his Highness’s dominions, from Wakhan
to thePersian border, shall follow the line shown in the map attached to
thisagreement.
2- The Government of India will at no time exerciseinterference in the
territories lying beyond this line on the side ofAfghanistan, and His
Highness the Amir will at no time exercise interference inthe territories
lying beyond this line on the side of India.
3-
The BritishGovernment thus agrees to His Highness the Amir retaining Asmar
and the valleyabove it, as far as Chanak. His Highness agrees, on the other
hand, that he willat no time exercise interference in Swat, Bajaur, or
Chitral, including theArnawai or Bashgal valley. The British Government also
agrees to leave to HisHighness the Birmal tract as shown in the detailed map
already given to hisHighness, who relinquishes his claim to the rest of the
Waziri country andDawar. His Highness also relinquishes his claim to Chageh.
4- The frontierline will hereafter be laid down in detail and demarcated, wherever this may bepracticable and desirable, by joint British and Afghan commissioners, whoseobject will be to arrive by mutual understanding at a boundary which shalladhere with the greatest possible exactness to the line shown in the mapattached to this agreement, having due regard to the existing local rights ofvillages adjoining the frontier.
5-With reference to the question of Chaman, the Amirwithdraws his objection to the new British cantonment and concedes to theBritish Governmeni the rights purchased by him in the SirkaiTilerai water. Atthis part of the frontier the line will be drawn as follows:
From the crest of the KhwajaAmran range near the PshaKotal, which remains in British territory, the line will run in such a directionas to leave.
Murgha Chaman and the Sharobo spring to Afghanistan, and to passhalf-way between the New Chaman Fort and the Afghan outpost known locally asLashkar Dand. The line will then pass half-way between the railway station andthe hill known as the MianBaldak, and, turning south-wards, will rejoin theKhwajaAmran range, leaving the Gwasha Post in British territory, and the roadto Shorawak to the west and south of Gwasha in Afghanistan. The BritishGovernment will not exercise any interference within half a mile of theroad.
6- The above articles of' agreement are regarded by the Government ofIndia and His Highness the Amir of Afghanistan as a full and satisfactorysettlement of all the principal differences of opinion which have arisen betweenthem in regard to the frontier; and both the Government of India and HisHighness the Amir undertake that any differences of detail, such as those whichwill have to be considered hereafter by the officers appointed to demarcate theboundary line, shall be settled in a friendly spirit, so as to remove for thefuture as far as possible all causes of doubt and misunderstanding between thetwo Governments.
7- Being fully satisfied of His Highness?s goodwill tothe British Government, and wishing to see Afghanistan independent and strong, the Government of India will raise no objection to the purchase and import byHis Highness of munitions of war, and they will themselves grant him some helpin this respect. Further, in order to mark their sense of the friendly spirit inwhich His Highness the Amir has entered into these negotiations, the Governmentof India undertake to increase by the sum of six lakhs of rupees a year thesubsidy of twelve lakhs now granted to His Highness.
H. M. Durand,
Amir Abdur Rahman Khan.
Kabul, November 12, 1893
هلند، فبروری ۲۰۲۱
+++++++++++++
قسمت دوم
عده ای از مردم افغانستان به این باورند که موافقتنامۀ دیورند برای مدت صد سال اعتبار داشته و در سال ۱۹۹۳ تأریخ آن منقضی گشته و از اعتبار ساقط است. اما رویداد های تأریخی بعد از امضای این موافقتنامه به وضاحت میرساند که به نظر دولتمداران انگلیسی هند برتانوی این موافقتنامه تنها تا زمان حیات امیر عبدالرحمن خان اعتبار داشته وبا وفات امیر مذکور این موافقتنامه نیز از اعتبار ساقط گردیده است. به همین منظور بعد از جلوس امیر حبیب الله خان پسر امیر عبدالرحمن خان لاردکرزن (Lord Curzon ) از ایشان دعوت بعمل آورد تا از هندوستان بازدید کرده ودر بارۀ بسا مسایل مورد علاقه با مقامات هند برتانوی ملاقات وگفت و گو کنند که مسئله بازنگری موافقتنامه های سرحدی در متن مسایل مورد علاقه انگلیس ها شامل بود. امیر حبیب الله خان مایل سفر به هندوستان نبود وبه جواب لارد کرزن پیام فرستاد که نیازی به این سفر نمیبیند زیرا با همه تفاهماتی را که پدر مرحومش با انگلیس ها داشت احترام گذاشته وبه آن پابند میباشد. ولی این پاسخ برای انگلیس ها قانع کننده نبوده ووایسرا به سفر امیر حبیبالله خان تآکید بیشتر کرده و به جانب افغانی خاطر نشان کرد که توافقات ایشان با شخص امیر عبدالرحمن خان بوده وتنها در طول حیات وی اعتبار داشت و اکنون امیر جدید باید این موافقتنامه ها را تجدید کند. وبرای اینکه امیر حبیب الله خان را تحت فشار قرار داده تا این توافقات را مجددآ تأیید وامضاء کند ارسال مبلغ مقرره ۱.۸ میلیون روپیه هندی اجازه ترانزیت جنگ افزار به افغانستان از راه هندوستان که در موافقتنامه دیورند درج شده بود را قطع کرد. این هم به این منظور که توافق ارسال پول ترانزیت هم در موافقتنامه دیورند درج بود که با وفات امیر عبدالرحمن خان فسخ شده است.
عده ای هم ادعا دارند که موافقتنامه دیورند با زور وفشار بر امیر عبدالرخمن خان تحمیل گردیده است واین معاهده تحمیلی است. در حالیکه امیر عبدالرحمن خان پس امضای موافقتنامۀ دیورند در حالیکه شخص هنری تیمور دیورند هم حضور داشت درباریانش را در یک مجلس بزرگ دعوت کرده ضمن سخنرانی مفصل در بارۀ توافقات انجام یافته برای حل وفصل مسائل سرحدی با انگلیسها چنین بیان داشت:"سایر ملل امور خویش را منظم کردند الا افغانستان. چهارده سال است که من مصروف اصلاحات ام. هر ملتی در مقابل دشمنان خود دوستانی دارد. مگر افغانستان. امروز ما نیز دوست لایق و شریک در سود و زیان خود یافتیم و لازم دیدم که حدود بین طرفین معین و اختلافات جزیی رفع گردد. من با دولت انگلیس سخن گفتم و حدود شمالی مملکت شما را به واسطۀ او با دولت روس تعیین نمودم، همچنین حد بندی مغرب مملکت شما را با دولت ایران نمودم و اندک اشتراک سرحدی که با دولت ختای(چین) داشتیم، به نامه و پیام معین گردید. ... ولی پس ازین ترک کینه کردیم ... دولت انگلیس هیچگاه از فاصل سرحد به این سو تخطی نخواهد کرد. من هم وثیقۀ یی به او دادم که از جانب دولت در برابر مستقلۀ افغانستان تجاوز متصرفانه به عمل نخواهد آمد ... سر هنری دیورند نیز ضمن تأکید سخنان امیر گفت که این سخنان سراپا حقیقت است که ما در سود و زیان هم شریکیم . اکنون که مسألۀ سرحد فصل شد، امیدواریم که روز به روز دوستی و دلگرمی زیادتر شود."
امیر حبیب الله خان با آنکه حاضر نشد تا به هندوستان سفر کند اما موافقت کرد تا وزیر دولت در امور خارجی برتانیه در هندوستان آقای لویی دین (W.Dane Louis ) را در کابل به منظور گفت و گوبه حضورش بپذیرد و در نتیجه گفت و گو های دو طرف بالاخره به تأریخ ۲۱ مارچ سال ۱۹۰۵ موافقتنامه جدید را غرض تأیید تمام تعهدات قبلی ذکر شده در موافقتنامه دیورند را به شمول مبلغ ۱.۸ میلیون روپیه هندی حق ترانزیت وارسال قرضه های قبلی تأئید گردید. امیر حبیب الله خان در این موافقتنامه که به نام موافقتنامه ( دین – حبیب الله ) مشهور است چنین تعهد سپرده است:
"من اعلیحضرت امیر حبیب الله بدین وسیله توافق مینمایم که در امور مهم اساسی وفرعی مندرج موافقتنامه خط دیورند در رابطه با امور داخلی و خارجی وسایر تفاهماتی که اعلیحضرت پدر مرحوم من با حکومت اعلی برتانیه منعقد نموده و مطابق به آن عمل کرد، من هم مطابق به آن موافقتنامه عمل نموده ام، عمل مینمایم و عمل خواهم کرد، و من در هیچ معامله یا پیمانی آنها را نقض نمی نمایم." یعنی اینکه این موافقتنامه تا زمان در گذشت امیر حبیب الله خان سال ۱۹۱۹ یعنی تا جنگ سوم افغان وانگلیس اعتبار داشتکه بعد از جنگ سوم افغان وانگلیس یک هیئت عالی رتبه افغانستان تحت ریاست علی احمد خان به راولپندی رفته وبه تأریخ ۸ اگست سال ۱۹۱۹ میلادی معاهدۀ صلح را با نمایندگان دولت برتانیه به امضاء رسانیدند، که بر اساس این معاهده دولت برتانیه استقلال افغانستان را برسمیت شناخت ولی انگلیسها در این معاهده افغانستان را متجاوز خواند و همچنان تمام موافقتنامه های طرف انگلیس را با امرای قبلی افغانستان به شمول پرداخت سالانه ۱.۸ میلیون روپیه هندی حق ترانزیت را فسخ اعلام کرد و در بارۀ مشروعیت خط دیورند در مادۀ پنجم این معاهده چنین توافق کردند:
" دولت افغنستان سرحد هند وافغانستان را همانطوریکه توسط امیر مرحوم (حبیب الله خان) پذیرفته شده بود میپذیرد." به این ترتیب تعیین حدود سرحدات افغانستان با هند تذکر یافته در معاهدۀ دیورند از قید زمان حکمروایی امرا وسلاطین افغانستان خارج و مشروعیت آن به وسیلۀ حکومات دو کشور افغانستان و برتانیه به طور دایمی تسجیل وتأئید گردید.
همچنان جانب انگلیسی طی این معاهده متعهد شدند که اگر دولت افغانستان با رفتار نیک خویش در برابر دولت برتانیه در جریان شش ماه دوره امتحانی حسن نیت نشان دهد، دولت برتانیه برای برقراری مناسبات سیاسی دوستانه هیئت مجددی را به افغانستان اعزام میدارند وهمان بود که در جنوری ۱۹۲۱ هنری دابس (Henry R.C. Dobbs) نماینده فوق العاده برتانیه به کابل آمد و معاهدۀ جدیدی برای بر پایی مناسبات سیاسی_ تجارتی میان دولتین افغانستان و انگلستان با امضای دابس نماینده دولت انگلیس ومحمود طرزی نماینده دولت افغانستان به تأریخ ۲۲ نوامبر ۱۹۲۱ در کابل به امضاء رسید. گرچه این معاهده، معاهدۀ صلح راولپندی مؤرخ ۸ اگست ۱۹۱۹ را منسوخ اعلام کرد اما در بارۀ سرحدات افغانستان معین شده در معاهدۀ دیورند در مادۀ دوم این معاهدۀ جدید چنین قید کردند:
" دو طرف مرز هند وافغان را همانطوریکه از سوی دولت افغانستان در مادۀ پنجم معاهدۀ ۸ اکست ۱۹۱۹ منعقده راولپندی پذیرفته شده بود، متقابلآ میپذیرد"
قابل یاد آوری است که در مادۀ چهاردهم معاهدۀ سیاسی – تجارتی ۲۲ نوامبر ۱۹۲۱ منعقده کابل همچنان به حکومات هردو کشور صلاحیت داد تا در صورت اعتراض به مفاد این معاهده طرفین میتوانند در ظرف سه سال طی یادداشت رسمی آنرا فسخ کنند. برای آگاهی بیشترخوانندگان این سطور متن مادۀ چهاردهم را می آوریم:
" مواد این معاهده از تأریخ امضای آن نافذ گردیده، واز همان تأریخ تا سه سال دوام می نماید. هرگاه هیچ یک از دو طرف، دوازده ماه پیش از پایان سه سال متذکره، طرف دیگر را از تصمیم خود مبنی بر فسخ آن آگاه نسازد، معاهده مرعی الاجرا می باشد الی اختتام یک سال پس از همان تأریخی که یکی از دو طرف آنرا فسخ نموده باشد."
شاه وطندوست، ترقی پسند ومحصل استقلال افغانستان امان الله خان در زمان زمامداری اش هیچگاهی این معاهده را فسخ نکرد زیرا او ومشاوران وطندوستش بخوبی میدانستند که دشمنی با امپراتوری انگلیس عواقب نا گواری را برای کشور ومردم ما به بار می آورد واز طرف دیگر ادارۀ مناطقی که در طول صده های فراوان هست وبود کشور ما را بلعیده وهیچ سودی از آن نبرده ایم چه دردی ما را دوا خواهد کرد. در زمان دولت محمد نادر شاه طی یک یادداشت دیپلوماتیک میان شاه ولی خان وزیر مختار حکومت افغانستان و آرتور هندرسن (Arthur Henderson ) وزیر خارجه برتانیه به تأریخ ۶ جولای ۱۹۳۰ که در مادۀ دوم آن چنین آمده بود: " در پاسخ به یادداشت شما من نیز افتخار دارم تا رسماً ضبط نمایم که درک ما نیز همین است که این دو معاهدۀ ۱۹۲۱ ومعاهدۀ جون ۱۹۲۳ دارای اعتبار تام بوده وکاملآ مرعی الاجراء اند."
بعد از تجزیۀ کشور هند و ایجاد کشور پاکستان در سال ۱۹۴۷ حکومت افغانستان از هند برتانوی خواست تا برای ایجنسی ها یک سال مهلت داده شود تا در بارۀ سرنوشت شان در پیوستن و نپیوستن شان به پاکستان تصمیم اتخاذ کنند، ولی حزب مسلم لیک طراح ایجاد پاکستان و انگلیس ها این خواست حکومت افغانستان را نپذیرفته و بسوی انتخابات وهمه پرسی میان مردمان ایجنسی ها رفتند، که با وصف کار توضیحی وتشویقی حکومت افغانستان و تحریم قطعی بزرگترین وموثرترین سازمان سیاسی پشتون ها یعنی جمعیت خدایی خدمتگار تحت رهبری خان عبدالغفار خان و جمعیت رضاکاران زلمی پشتون پنجاه وپنج درصد باشندگان ایجنسی ها به پیوستن به پاکستان رأی دادند.
مراد از بیان این سیر تأریخ، جدال ها، جنگ وگریز ها، تمهیدات، تعهدات وتوافقات در قبال معضل سرحدات شرقی وجنوبی ما با پاکستان این است تا ذهن خوانندگان این سطور را در زمینه روشن ساخته تا بتوانند به دسایس و جنگ افروزی های بعدی در این باره را که کشور ما را تا پرتگاه امحا ونابودی کامل کشانیده و صد ها سال از کاروان مدنیت وپیشرفت بازمانده یصورت منطقی داوری کرده و منافع علیای ملی را تشخیص داده بتوانند.
از این زخم خون چکان و پیش زمینه های آن صد ها سال سپری شده که در سیر این حوادث صدها هزار انسان بیگناه ما کشته وقسمت اعظم هستی مادی ومعنوی ما نابود گردیده است و دشمنی کشور همسایه ای را به جان خریدیم که از تآسیس اش هنوز چند دهه انگشت شمار نمیگذرد ولی با درایت و مدیریت موثری که داشته است توانسته جهان را به این اقناع برساند تا از موقفش در قبال ادعای افغانستان مبنی بر تردید بر خط دیورند در تمام محافل بین المللی و نشست های سازمان ملل متحد حمایت بیدریغ کرده وافغانستان پیوسته به انزوا کشیده شود. در سپتمبرسال ۱۹۴۷ عبدالحسین خان عزیز نماینده فوق العاده افغانستان در سازمان ملل متحد بر علیه عضویت پاکستان در سازمان ملل متحد رأی داد ولی چون جو بین المللی خلاف ادعای افغانستان سیر داشت بناءً در اکتوبر همان سال نامبرده رأی منتفی خود را پس گرفت وبه این ترتیب افغانستان با کشور نو تأسیس پاکستان به سطح سفارت روابط دیپلوماتیک تآمین کرد. همچنان ایالات متحده امریکا در سال ۱۹۴۷ در دوران جنگ سرد به منظورجلوگیری از نفوذ شوروی یا کمونیزم پیشنهاد تأسیس پیمان های بغداد، سیتو وسنتو را در ساحات حوزه نفوذش یعنی شرق میانه، خلیج فارس و بحر هند ارائه داد که در سال ۱۹۵۵ حین عضویت اش در سازمان سنتو Central Treaty Organization با وصف آنکه پارلمان افغانستان در سال ۱۹۴۹ بطور یکجانبه معاهدۀ دیورند را ملغی اعلام کرده بود، خط دیورند را مرز بین المللی افغانستان با پاکستان اعلام کرد. همچنان با وصف پیشنهادات موکد ومکرر نماینده گان دولت افغانستان در کنفرانس های کشور های اسلامی منعقده شهر لاهور پاکستان ۱۹۴۷ و کنفرانس کشور های غیر متعهد یا عدم انسلاک منعقده الجزایر ۱۹۷۳ برای شامل ساختن "حق خود ارادیت خلق های پشتون وبلوچ" دراجندای این جلسات هیچگونه موفقیت را در موجودیت رهبران پر آوازه آنزمان چون جواهرلعل نهرو، جمال عبدالناصر، مارشال جوزف بروزتیتو و احمد سوکارنوبدست نیآورد و تا کنون هیچ کشوری از موقف افغانستان در این زمینه حمایت نکرده است.
محمد داود خان هم در زمان صدارت اش ۱۹۵۳ – ۱۹۶۳ و هم در زمان ریاست جمهوری اش بحیث اولین رئیس جمهور جمهوری افغانستان ۱۹۷۳ – ۱۹۷۸ در تحت افکار ناسیونالیستی بسیار مصمم بود تا حمایت هند و اتحاد شوروی را بدست آورده سازوبرگ نظامی ودفاعی کشورش را تحکیم بخشیده و پاکستان را تحت فشار مضاعف قرار دهد به این منظور اومسئله را به لویه جرگه مطرح کرده و اجازه خریداری سلاح ومهمات نظامی را از هر کشوری که باشد بدست آورد چون ایالات متحده امریکا وغرب حاضر نبودند برای دشمن پاکستان اسلحه بفروشند بناءً او به اتحاد شوروی غرض خریداری تسلیحات نظامی و تحکیم سیستم دفاعی کشورمراجعه کرد و این مراجعه فرصت طلایی را برای تحقق استراتیژی های روسها در منطقه فراهم کرد ودر شرایط آنزمانی جو جهانی که اتحاد شوروی داعیه دار جنبشهای ضد استعماری رهایی بخش ملی بود، شعار رهایی خلقهای پشتون وبلوچ از تآثیرات استعمار بهترین گزینه برایشان محسوب میگردید و به همین ترتیب در ورای تحکیمات نظامی ودفاعی محمد داود خان روسها با اعزام متخصصین نظامی وتربیت کادر عسکری راه های نفوذش را در همه عرصه ها اعم از ملکی ونظامی باز و تآثیر گزار در سیاست های داخلی وخارجی افغانستان گردید که کودتای ۲۶ سرطان ۱۳۵۲ (۱۶جولای ۱۹۷۳) وهم در کودتای ۷ ثور۱۳۵۷ (۲۷ اپریل ۱۹۷۸ ) صریحآ این نقش را به بیان میگیرد، که در آخرین تحلیل محمد داود خان این زمامدار وطندوست و ترقی پسند به این حقیقت پی برد که شوروی ها برای رسیدن به اهداف شان در قبال حریف جهانی اش این سیاست ها واقدامات تحریک آمیز را بر علیه پاکستان مدیریت میکنند در حالیکه آنها میتوانستند بحیث فاتح بی مثال جنگ جهانی دوم در زمان تأسیس کشور پاکستان با استفاده از نفوذ و اعتبار بین المللی اش مسئله خط دیورند و مسئله پشتونستان وبلوچستان را به آسانی وبی درد سر حل وفصل کنند، که نکردند زیرا برای سیاست های بعدی شان به آن نیازمند بودند. همان بود که با میانجگری عربستان سعودی و ایران راه تفاهم ومذاکره را با پاکستان اتخاذ کرد و طی دید وادید ها با ذوالفقار علی بوتو صدراعظم پاکستان توانستند اساس روابط حسن همجواری با یکدیگر را بنیاد گذارند، آنها به این نتیجه رسیدند که مبارزات و فعالیت های سیاسی پشتون ها وبلوچ های پاکستان یک مسئله داخلی پاکستان بوده و رهبران این جنبشها هرگز خواهان تجزیه پاکستان نبوده بلکه در رعایت قانون اساسی پاکستان خواهان امتیازات بیشتر سیاسی در ساختار پاکستان میباشند. آنچه را که امروز رهبران پشتون ها به صراحت لحجه اعتراف میکنند. به قول دکتور شیرزوی که در زمان سفر محمد داود خان به پاکستان سفیر افغانستان در اسلام آبادبود در مراسم یادبود از خاک سپاری مجدد محمد داود خان در سال ۲۰۰۹ در لندن بیان داشت، " در آنزمان ذوالفقار علی بوتو که داود خان را پدر خطاب کرد در اخیر سفر ضمن بیانیه در حظور تمام وزرای کابینه اش اظهارداشت که " پدرم (داوود خان) هر فیصله یی که برای رفع اختلافات میان دو کشور بکنند من آن را قبول میکنیم و متیقنم که او هرگز راضی نخواهد گردید که پسرش را در برابر ملتش کم بیاورد." که اگر سیاست گزاران بعدی این مامول را انکشاف وتوسعه میدادند احتمالآ ما اکنون موقعیت کاملآ متفاوتی در منطقه وجهان میداشتیم ولی متآسفانه با اشغال افغانستان بوسیله اتحاد شوروی و طرح شعار های جهاد ومقاومت در برابر تجاوز روسها برای پاکستان فرصت های طلایی را فراهم ساخت تا با استفاده از کمکهای بین المللی خاصتآ ایالات متحده امریکا، کشور های عربی و کشور های اروپای غربی استراتیژی بسیار درازمدتی را برای حصول موقعیت عمق ستراتیژیک در افغانستان و ساحه مطمئن برای تمرینات نظامی و آماده سازی جهادیون کشمیرطرح وعملی کند که پروژه های آوردن مجاهدین افغان در صحنه سیاسی افغانستان و طالبان و مدیریت بحران افغانستان و دست بالایش در مسایل افغانی حکایت گردسترسی پاکستان به این استراتیژی میباشد. گرچه بعد از ۱۱ سپتمبر ۲۰۱۱ و اشغال افغانستان از جانب ایالات متحده امریکا تا حدودی جابجایی مدیریت بحران را به نفع استراتیژی های ایالات متحده امریکا تغیر داده است ولی سیاست گزاران ودولت مداران افغان نتوانستند از این فرصت ها برای نیل به منافع ملی کشور بهره جسته ویکبار برای همیشه این زخم خونین را جراحی قطعی میکردند و هزاران حیف که سیاست گزاران ودولت مداران ما در تحت فشار و سایه شوم سیاست های طرح شده در خارج از مرز های افغانستان با کتمان حقایق ونپذیرفتن خط دیورند بحیث مرز بین المللی وشناخته شده افغانستان - پاکستان و جلوگیری از یک گفتمان ملی در این زمینه مسئله را به یک تابو تبدیل کرده ومسله خط دیورند را به چنان یک ارزش بزرگ ملی تبدیل کرده اند که میلیون ها انسان این سرزمین را و تمام دارایی وهستی این کشور را قربان کرده ولی در بارۀ آن حتی یک جمله هم بزبان نمی آورند. تا کنون بخاطر این تابوی شوم چندین بار تمامیت ارضی کشور ما در معرض تهدید مستقیم قرار گرقته وحتی سرحدات جدید خط کشی شده و پول جداگانه انتشار یافته است ومنطقه را چنان بحرانی فراگرفته است که حتی درمدیریت آن قدرت های بزرگ هم اکنون ضعف نشان میدهند. صدور تروریزم از پاکستان وحاشیه های سرحدی افغانستان و پاکستان ومناطقی که افغانستان حاضر نیست آنرا سرحد رسمی بشناسد امروز به معضله بزرگ بین المللی تبدیل شده که افغانستان یکجا با پاکستان وقدرت های بزرگ جهان در این معضل سهم مساوی دارند، این مسئولیت بزرگ تأریخی است.
با ارائه معلومات که در بالا ذکر کردم ادعا هایی مبنی بر تحت فشار قرار داشتن امیر عبدالرحمن خان از جانب امپراطوری برتانیه در زمان عقد این معاهده کاملآ منتفی گردیده زیرا همانطوریکه برای روسها سواحل شمال دریای آمو مناطق مطمئنی برای دفاع استراتیژک تشخیص گردیده بود برای انگلیسها هم گذرگاه های خیبر بروخیل، چترال، کرم، گومل وبولان ستراتیژیک ترین نقاط دفاعی تشخیص داده شده بود، همچنان امیر عبدالرحمن خان هم خواستار همان ساحه نفوذ بود که بتواند حاکمیتش را تآمین کند. او در میان پادشاهان افغانستان یکی از محدود رهبران افغانستان بود که حاکمیتش در سراسر قلمروش تآمین بود.
همچنان ادعا میگردد که خط استعماری بوده و قبایل پشتون را دو پارچه کرده است، در حالیکه این حقیقت ندارد، از یکطرف این خط بیشتر به عامل جیو پولیتیک متکی است تا عامل قومی و اتنیک واز طرف دیگر اگر این خط در هر کجایی غیر از ساحات مندرج در عهدنامه دیورند هم میگذشت حتمآ واحد های قومی ونژادی را از هم جدا میساخت. نگاه اجمال ومطالعه خطوط سرحدی کشور های جهان این را بوضاحت میرساند که کمتر کشوری را در جهان میتوان سراغ کرد تا مردمان و باشندگان سرحدی علایق مشترک نژادی، قومی و فرهنگی با هم نداشته باشند که بوسیله خطوط سرحدی از هم جدا شده اند. عده ممکن از روی بی اطلاعی در این زمینه وعده هم احتمالآ بنابر دستور مغرضین اجنبی و عده هم از علاقه مفرط خواب یک افغانستان بزرگ که سرحدات شرقی وجنوبی اش اتک و بندر گوادر باشد را میبینند، اینکه خط دیورند را ما قبول نداریم چنین افاده را مستقیم وغیر مستقیم میرساند که کشور پاکستان تجزیه شده تمام ایالت هایش به جز پنجاب به افغانستان تعلق بگیرد، اگربا عقل سلیم بیاندیشید آیا چنین چیزی عملی وممکن است؟ چطور امکان دارد ما به حیث یک کشور منزوی، ضعیف و بی دفاع که قدرت دولتی را در پایتخت کشور خویش تمثیل کرده نمیتوانیم سه ایالت و یک اداره فدرال قبایلی یک کشوری را که از قدرت بزرگ تهاجمی ودفاعی برخوردار بوده وبه رغبت جامعه بین المللی صاحب سلاح اتومی میباشدغصب کنیم؟ چرا ما ورهبران و سیاسیون ما نمیتوانندهمه مردم را به این امر ملتفت سازند که عنوان کردن خط دیورند پیوسته برای ما وکشور ما حیثت انتحار وخود کشی را داشته است؟ (ادامه دارد)