م. نبی هیکل
تحلیل مختصر از اوضاع مشخص
مقدمه
در این تحلیل برای تفکر خواننده سهم قابل ملاحظه در نظر گرفته شده است تا بتواند برخی از واقعیتها را خود در چهارچوب ارایه شده در این تحلیل قرار داده و تصویر را کاملتر سازد.
نتیجه این تحلیل مختصر این است که: اعمال قدرت یگانه راه مشکل افغانستان است. اما باید دانست که اعمال قدرت تنها به معنای استفاده از ابزار نظامی نیست، زیرا جنگ تنها عبارت از تقابل تکنالوژی نظامی نیست. حتی رویارویی های ذروی به امکانات ذروی و اراده استفاده محدود یا گسترده از آنها بستگی دارند. اما در این رویاروی ها به سربازان و اجیران به آن گونه ای نیاز چندان نیست که در جنگهای عنعنوی نیاز است.
جنگ بدون منابع مالی، نظامی و بشری ممکن نیست. بنابرآن قدرت میتواند از راه قطع حمایتهای متذکره اعمال گردد.
واضح است که پاسخ به این سوال که: جنگ و صلح جاری را کیها تمویل مینمایند، اهمیت کلیدی دارد.
سانتسو استراتیژیست نظامی چینایی که اثر وی در سرتاسر جهان مورد احترام نظامیان قرار دارددر اثر خود زیرنام (Art of War) نگاشته است: دشمن خود را بشناس. آنگاه در جنگ شکست نخواهی خورد حتی اگر صد جنگ هم باشد. جنگ و صلح بدون مورال نمیتوانند موفق باشند.
مورال تنها عنصر خیلی مهم در میدان جنگ نیست بلکه مورال یا ذهنیت عامه برای پیروزی در جنگ و صلح نقش کلیدی را بازی میکند. اعمال قدرت، ذهنیت حاکم بر فضای جنگ و صلح مواد اساسی این تحلیل مختصر را میسازند. بر اساس این دو عنصر نیرومند میتوان آینده جنگ و صلح را پیشبینی نمود. ادعای اساسی این بحث سوال اساس این بحث را میسازد. این ارزیابی مختصر به این سوال پاسخ میدهد و از آن طریق سعی دارد ادعای انجام شده را بر کرسی نشاند.
آیا اعمال قدرت یګانه راه حل معضله صلح و جنګ است؟
شواهد و دلایل به این سوال مواد کافی برای پاسخ مثبت فراهم مینمایند. سه اصطلاح میتواند مورد دقت قرار داده شوند: اقناع، تحمیل، اجبار. زیرا قدرت به این سه شکل اعمال میگردد و هر سه را هم در مذاکرات صلح، هم در میدان نبرد مسلحانه و هم در جنگ روانی با صراحت میتوان تشخیص نمود.
اقناع قانع ساختن از راه استدلال است چه این استدلال سالم باشد یا ناسالم. مثال: آیا صلح میخواهید؟ آیا حاضرید برای صلح قربانی دهید؟ پس باید صلح رابه هرقیمت ممکن بپذیرید. اقناع از راه تطمیع نیز صورت میگیرد. نمونه های بسیار آن را در تاریخ معاصر شاهدیم.
تحمیل میتواند انواع مختلف داشته باشد از آن جمله دو شیوه آن یکی به نام (conditioning) نامیده شده و دیگری به نام (وادار سازی) در هردو حالت فرد یا ملت در یک تنگنا یا سه -کنجی قرار میگیرد که تنها یک گزینه برای انتخاب دارد. نتایج کاندیشنینگ و وادار سازی یکی اند در حالیکه آنها شیوهای متفاوت از همدیگر اند.در اجبار اعمال قدرت صورت میگیرد.نمونه های این حالات را در جریان جنگ و پروسه صلح میتوان یافت.
ما در پروسه صلح بیشتر اعمال قدرت را برحکومت شاهدیم در حالیکه امریکا و متحدان آن بر پاکستان و رهبران طالب کمتر اعمال فشار مینمایند. فشار بر طالبان بیشتر از راه پاکستان بصورت تحمیل نمایش داده میشود تا استقلال آنان را بازتاب دهد. صلحی که احتمال تامین شدن آن وجود دارد تنها از طریق اعمال فشار ممکن است زیرا خطوط سرخ طرفین رنگ خود را بدون فشار کمرنگ نخواهند ساخت. این یک سوی قضیه است در حالیکه مذاکرات صلح و تبادله آتش به موازات هم ادامه میابند گروه های دیگر نیز در این جنگ سهیم اند که بدون اعمال فشار( چه نرم یا خشن) مدیریت آنها ممکن نخواهد بود.
تنها اعمال قدرت میتواند مواضع طرفین را نرم سازد بخصو وقتی طرفین در یک حالت وابستگی کامل به اعمال کنندگان قدرت قرار داشته باشند.
ایجاد یک سیستم سیاسی یا یک حکومت مورد نظر امریکا و جامعه بین المللی نیز در حد اقل آن بدون تحمیل صورت نخواهد گرفت زیرا گروپهای منافع و مدعی قدرت دارای منافع و علاقمندیهای متضاد اند. بنابرآن میتوان نتیجه گرفت که اعمال فشار در اشکال مختلف آن صورت خواهد گرفت و تنها راه حل را بدست خواهد داد. اینکه راه حل به دست آمده بعدآ به سود ملت مدیریت خواهد شد یا نه یک امکان است که به حضور فکتورهای نیرومند ملی بستگی دارد.
قدرت ( چه نرم یا خشن) واحد دادو ستد سیاست ملی و بین المللی میباشد. این حقیقت را تاریخ بشریت تایید کرده است. مهمترین دلیل که قدرت واحد دادو ستد سیاسی میباشد این است که از یکسو در سیاست تنها قدرت و زور حرف اول و آخر را ابراز میدارد و از سوی دیگر سیاستمداران در پی تغییر حالات غیر دلخواه یا نا پسند به حالات دلخواه یا مورد نظر اند.مساعی صلح و هدف جنگها نیز همین اند تا حالات را تغییر دهند. در حالیکه حالات مساعد برای یکی حالات نا مساعد و غیر دلخواه برای دیگری است، چانه زنی میتواند به یک مودوس فیفیندی برسد که منافع طرفین را در حد اقناعی(sutisfycing) در نظر گیرد و اما زور و اعمال قدرت اغلب به آن راه حلی میرسد که منافع اعظمی یک طرف را تامین مینماید. حالات میانی نیز وجود دارند که به توازن قوای طرفین متخاصم بستگی دارند.
در حالت اولی هردو طرف دارای دستآورد اند و به نام بازی (win-win game) یاد میشود و در حالت آخری بازی برد-باخت نامیده میشود.
اعمال قدرت در این تحلیل به مذاکرات صلح و جنگ میان طرفهای درگیر رابطه دارد. طرفهای درگیر در این صلح و جنگ عبارت اند از حکومت جمهوری اسلامی و تحریک طالبان بحیث جوانب افغانی، و امریکا، پاکستان و ایران بصورت عمده بحیث جوانب غیر افغانی این پروسه. این طبقه بندی بر اساس مفکوره عوامفریبانه (مذاکرات بین الافغانی) بنا یافته است و نه تنها برای تحلیل کنونی بلکه برای صلح و جنگ و پیامدهای آن نیز قابل اهمیت است.
سوال مهم در این رابطه به افغانی بودن و به بین الافغانی بودن آن رابطه محکم دارد. آیا جوانب افغانی واقعآ افغانی بالذات اند یا افغانی بالفعل؟ آیا این صلح و این جنگ جاری نیز بین الافغانی است وقتی جوانب افغانی باشند؟
همچنان اصطلاحات دیگر در همین راستا طراحی شده اند مانند: جنگ تحمیلی، صلح در افغانستان، صلح در منطقه است. این مفاهیم ساخته و بافته شده سیاسی و عوامفریبانه اند وقتی با دقت به عمق روابط در این صلح و جنگ توجه میکنید در میابید جوانب باهم مانند تار و پود یک پارچه بهم بافته و تافته شده اند.به ساختار هرم قدرت نگاه کنید از همه ی جوانب دخیل در صلح و جنگ مهره های کلیدی امریکایی، طالبی و پاکستانی و ایرانی را میتوانید تشخیص دهید. رد پای این روابط در میدان جنگ و در مذاکرات صلح مشهود اند.
جنگ تحمیلی دارای چه مشخصات است؟ یک مشخصه آن این است که ما مجبوریم از خود دفاع کنیم و برای منافع خود بجنگیم نه برای منافع دیگران. در جنگ کنونی همه باهم در یک صف قرار ندارند. ماشین دولتی هردو جبهه جنگ را کمک میکند. همه ی نیروها متحدانه در این جنگ تحمیلی شرکت ندارند.ماشین دولتی به گونه های مختلف زمینه های سرباز گیری را برای دیگران فراهم ساخته است.آیا جنگ تنها بر حکومت تحمیل شده است یا بر همه؟ بسیج همه بر ضد این جنگ و ظیفه کیست؟
با این اعتراف که امنیت در افغانستان امنیت منطقه و جهان است، به این حقیقت اعتراف میشود که افغانستان منبع تهدید و خطر است. و این اعتراف یا با ادعای جنگ تحمیلی در تناقض قرار دارد، و یا آن جنگ را تبریه میکند.
دونوع اعمال قدرت را بیشتر در پروسه های صلح و جنگ شاهدیم:
اعمال قدرت دولتها:امریکا و پاکستان بر پروسه های صلح و جنگ اعمال قدرت میکنند تا آن دو پروسه را مدیریت نمایند. اعمال قدرت میتواند به هدف قطع آنها نیز صورت گیرد.برای امریکا پاکستان بحیث یک متحد با اعتبار با قیمانده است زیرا پاکستان با وصف آنکه در زمره دولتهای ضعیف شمرده میشود ، سه برتری عمده دارد:
- پاکستان دارای اسلحه ذروی است.
- پاکستان دارای ذخایر سرشار سربازان اعتقادی اجیر است.
- پاکستان تجربه و مهارت کافی مدیریت این سربازان اعتقادی اجیر را دارا میباشد که برای امریکا دارای اهمیت اند.
اعمال قدرت مخالفان سیاسی مسلح:مخالفان سیاسی مسلح در داخل یا بیرون از افغانستان از یک قماش اند و در شرایط کنونی برای دو هدف متحد شده و اعمال فشار/ قدرت میکنند:
-منافع مادی آنان چه در شرایط ادامه جنگ و انارشی و چه در حالت تامین صلح در اتحاد اعتقادی آنان نهفته است.
- تمایلات مذهبی، تعلقات فکری مجاهدین قدیم و جدید را در برابر سایر تمایلات متحد ساخته، بخصوص که طرح صلح و مصالحه در تفکر حاکم جامعه بین المللی به سود آنها است.
تفکر حاکم جامعه بین المللی در شرایط کنونی به سود ختم جنگ با یک شرط عمده است که امنیت آنها را تامین نماید. تامین امنیت آنها به این معنا نیست که افغانستان به منبع افراطیت مبدل نگردد، بلکه به این معنا است که تهدیدی برای آنها از این خطه نشآت نه نماید، بلکه مساله نظارت از رفتار مشکوک نیز مطرح است.
اعمال قدرت بر پروسه صلح و جنگ هدف مدیریت این پروسه را دارد تا برای پایان جنگ و تامین صلح شرایط مورد نظر را فراهم گرداند، در غیر آن با هدف قطع جنگ اعمال قدرت باید خود را بر منابع تهدید/ یعنی منابع تمویل جنگ متمرکز گرداند. مشکل اساس در این جا این است که تنها تحریک طالبان نه تنها متحد و متفق نیستند بلکه یگانه نیروی دخیل در این جنگ نیز نمیباشد. بنابرآن فراهم ساختن ذهنیت و تصفیه حساب با سایر نیروهای جنگنده نیز مطرح است و این هدف زود-رس نیس و مستلزم اعمال قدرت است.
مشکل بعدی ذهنیت صلح و جنگ است که این تحلیل به آن خواهد پرداخت.
به یادداریم که اعمال فشار یگانه راه حل برای جنگ و صلح است. اعمال فشار تنها به معنای فشار نظامی نیست بلکه ابزار و وسایل دیگر را نیز شامل میگردد. این راه حل در شرایط کنون صلح و جنگ و در هر قضیه دیگر صدق میکند. اعمال فشار محتوی تعداد زیادی از ابزار اند که میتوانند اعمال فشار نمایند. نرم ترین آنها (نفوذ) است. به نفوذ یک باورمندی یا یک رهبر میتوان بحیث مثال فکر کرد. نفوذ دریک انتهای کانتینیوم () یا خطالسیر یا مسیر قرار دارد و استفاده از ابزار نظامی عنعنوی و غیر عنعنوی در انتهای دیگر آن واقع است.
اما ذهنیت نیز شامل این ابزار است بخصوص وقتی ذهنیت معیین، ذهنیت حاکم و همه گیر باشد و با امکانات و ابزار توام گردند. سیاست اغلب ذهنیت سازی میکند تا شرایط را برای اقدامات بعدی فراهم سازد. ۴ ذهنیت در رابطه با صلح و جنگ وجود دارند.
۱. ذهنیت غربی:یک برخورد پراگماتیستی اساس این ذهنیت را میسازد.منافع اقتصادی و امنیتی آنان از راه تنبیه و پاداش تامین میگردد.جنگ به نفع آنها نیست در حالیکه صلح به نفع آنها است. راه حل وادار سازی طرفین به صلح از طریق تقسیم قدرت بر اساس قدرت و و فاداری طرفها به غرب. اما جوانب ذیدخل دارای خطوط قرمز اند.
۲. ذهنیت طالبی و پاکستانی: با درنظرداشت انقطاب های داخلی و وابستگی مالی،نظامی و سیاسی بر اساس این ذهنیت سقوط حکومت کنونی افغانسان با قطع یا کاهش این وابستگیها حتمی است.
۳.ذهنیت حکومتی: حکومت در حال تقویت مواضع مردمی و مالی خود در حضور یک دستگاه فاسد اداره و رهبری قراردارد و به امید ایجاد ذهنیت ضد طالبی و به طرفداری جمهوریت است.
۴. ذهنیت عامه مردم: مردم در شرایط اقتصادی و امنیتی کنونی دو مدل امارت طالبانی و جمهوریت را بر اساس تجارب مقایسه مینمایند. هیچکدام آنها ذهنیت حاکم را نمیسازند.
در حالیکه ذهنیت نخستی به ترتیب بیشتر متداول و حاکم بر اذهان اند تا دو ذهنیت بعدی، ذهنیت سومی در نتیجه اعمال طالبان پس از توافق با امریکا در حال رشد است. تبدیل آن به ذهنیت حاکم به اقدامات جدی حکومت بخصوص در رابطه با تامین امنیت، تامین حاکمیت یکسان قانون و ایجاد فرصتهای کاری و ایجاد اعتماد بستگی دارد.
نه تنها وادار سازی طرفین برای مشارکت سیاسی و تقسیم قدرت بدون اعمال قدرت/ فشار ممکن نیست بلکه زورآزمانیی ها در میدانههای نبرد مسلحانه موضعگیریها بر میزمذاکرات را مدیریت مینماید. تامین صلح داخلی نیز بدون اعمال قدرت ممکن نیست زیرا تامین فانون در جامعه ی که دهه ها در انارشی و بر اساس قانون جنگل زیسته به آن نیاز دارد. حدود بیست سال(۲۰۰۱-۲۰۰۲۱ ) تجربه این حقیقت را به ما نشان داده است.
پایان