میر عصمت الله سادات
دعوت نجیب الله از ببرک کارمل به کابل
بخش سوم
در اخیر بخش دوم نوشتم که روی خط تیلفون از کابل
دوکتور نجیب الله بود که میخواست با ببرک کارمل صحبت نماید.
بعد از احوالپرسی، محترم نجیب الله با لحن محبت
آمیز و مملو از صمیمیت، گفت که ؛ من حالا به منزل مادر( فقید دوکتور آناهیتا
راتب زاد) آمده ام و میخواهم به اطلاع شما رفیق کارمل عزیز برسانم که، امروز من
و شورای مرکزی حزب، بعد اینکه، اطلاع حاصل نمودیم، که شما در مسکو بسیار عقب
وطن دق آورده اید و خواهان برگشت به مهین هستید، فیصله نمودیم که هیچ مانعی
برای برگشت شما به وطن وجود ندارد. هروقت شما خواسته باشید برای من بگوید، تا
آمادگی های لازم را بگیریم؛ . فقید کارمل هم با صمیمیت پاسخ داد و از نجیب الله
و اطلاع خوش اش، ابراز سپاس و قدردانی نمود.
بعداً، داکتر صاحب نجیب الله اضافه نمود، ؛شما
رهبر و بنیاد گذارحزب ما هستید. شما ما را تربیت و رهبری نموده اید. همه
دستاورد ها و موفقیتهای ما، نتیجه کار و راهنمای مداوم شما میباشد. وقتی شما
بخیر برگردید، هرچیز و نقشی شما بخواهید، ما، همان کار را انجام میدهیم؛ .
ببرک کارمل در جواب، ضمن امتنان از کلمات محبت آمیز نجیب الله، در جواب گفتند،
؛من، برای خود هیچ نقشی نمیخواهم، منحیث یک مو سفید اگر در کدام زمینه و موردی
که شما ضرورت داشته باشید و از من بخواهید، مشوره خواهم داد. اگر لازم دیدید
بپذیرید و اگر نه، مهم نیست. راستش، این جا خسته شده ام و از دوری وطن و مردمم
رنج میبرم. میخواهم در شرایط دشوار صلح و جنگ در وطنم و در کنار مردم ام باشم؛
. ایشان اضافه نمودند، در شرایط کنونی، ما در حالت دفاع از وطن قرار داریم،
خودت، به حیث فرد اول دولت و حزب با مسولیت و اعتماد کامل وظایف ات را به پیش
ببر، دراین راستا، از پشتیبانی من هم برخوردار هستید. نجیب الله با سپاس از
موضع گیری ببرک کارمل، علاوه نمود، وقتیکه شما بخیر کابل بیاید، مطمین باشید در
مسایل مهم مشوره شما را خواهم گرفت
، ودر اخیر یادآوری کردند که من، همین اکنون به سفیر ما در مسکو هدایت میدهم
تا فردا نزد شما بیاید و همه آمادگی ها و تدابیر لازم، را برای بازگشت شما به
وطن ، روی دست بگیرد. محترم کارمل در اخیر صحبت به نجیب الله گفتند، که
میخواهند به حیث یک افغان عادی در اولین پرواز روتین آریانا به وطن بازگشت
نماید. فردای آن روز، محترم محمد داود رزمیار سفیر وقت افغانستان در مسکو در
دچه (اقامتگاه) نزد محترم کارمل آمده و وعده سپرد که به زود ترین فرصت ممکن
شرایط مسافرت شان را فراهم خواهد نمود.
به این ترتیب، ببرک کارمل بعد از یک اقامت
ناخواسته تقریباً بالای چار سال ، به شام یازدهم جولای 1991 ذریعه پرواز
آریانا، به وطن عودت نمودند. در میدان هوایی مسکو، عده زیادی از افغان ها و
محصلین مقیم مسکو برای خداحافظی حاضر شده بودند. ببرک کارمل با ایراد بیانیه
کوتاه به آنها گفت که به حیث یک افغان به وطن خود برمیگردد، و از همه خواست تا
در شرایط فعلی دفاع از وطن باهم متحد و یکپارچه شوند ، که باکف زدن ها همراهی
گردید. بعداً از طریق V.I.P میدان هوایی
به طیاره داخل شدند. مسافرین، که قبلاً در طیاره جابجا شده بودند، با دیدن ببرک
کارمل، متعجب شده و به کف زدن پرداختند. اینجانب هم ، ایشان را تا داخل طیاره
همراهی کردم. در موقع خداحافظی فقید کارمل از من پرسید که رفقای سفارت و رفیق
رزمیار را دیدی، آمده بودند؟ من در جواب گفتم که متأسفانه، نیامده بودند. هر دو
متعجب شدیم. وضع، یک مقدار غیر معمول به نظر میرسید. با مسولیت میتوانم بیان
نمایم، تا همین لحظه داخل طیاره، ببرک کارمل در جریان نبود که در کابل چه واقع
شده و چرا این سردی روابط؟ ! قابل یادآوری میدانم، که ژورنالیست ایتالیایی،
آقای Vallire.Pilizzari که ،به صورت
فوقالعاده از ایتالیا آمده بود، تامحترم کارمل را درسفر به کابل همراهی کند،
عصر همان روز،تیلفونی برایم اطلاع داد که برایش مشکلی پیش آمده و نمیتواند به
کابل برود. قرار شد، فردا با هم ببینیم و روی مشکل صحبت نمایم. فردای آنروز،
آقای پلیزاری دلیل نه رفتن اش به کابل را ،برایم توضیح داد.وی گفت که از جانب
وزارت خارجه شوروی برایش گفته شده که در کابل وضع تغیر کرده، زیرا نجیب الله
تحت فشار رهبری حزب قرار گرفته و شخصاً، طوریکه قبلاً تفاهم شده بود، به
پذیرایی ببرک کارمل به میدان هوایی نمیرود. روزی بعد، از کابل اطلاع حاصل
نمودم که تنی چند از هواخواهان ناعاقبت اندیش، با بخش به اصطلاح؛ شبنامه؛ از
مردم خواسته بودند تا جهت پذیرایی از ایشان به جاده ها برآیند، و این گویا،
باعث نارضایتی محترم نجیب الله شده است. به همین دلیل همه برنامه های دیگر، لغو
شده است.واقعیت این است که چنین کاری خودسرانه، از جانب بعضی اشخاص صورت گرفته
بود. بعد ازینکه، مرحوم کارمل از آن اطلاع حاصل کرد، آنرا تقبیع نموده و طفلانه
خواند. کسانیکه احتمالاً در چنین سازمان دهی سهم داشتند، از انجام آن انکار
ورزیدند. ببرک کارمل ، در کابل به رفقا گفت که نجیب الله شخصاً، برایش تیلفون
نموده بود و ما به تفاهماتی رسیده بودیم. هیچ کس حق نداشت، بدون اجازه خودم به
چنین اعمال ماجراجویانه دست بزند. از جانب دیگر، نجیب الله هم، بعد از آن اقدام
جسورانه و صحبت تیلفونی با ببرک کارمل، نباید بخاطر یک عمل که خود فقید کارمل،
هم از آن اطلاع نداشت، 180 درجه تغیر موقف دهد.این موضوع میتوانست حتی
تیلفونی بین شان حل گردد.
واقعیت امر این است که دوکتور نجیب الله، بعد از
دعوت از ببرک کارمل مورد انتقاد بعضی از اعضای هیات اجراییه (گرفتن نام ها را
مصلحت ندیدم) و مشاورین شوروی قرار گرفت. هیات اجراییه انتقاد داشت که با آنها
قبلاً مشوره نشده بود و شوروی ها این کار را ؛شتابزده؛ نامیدند. افزون بر
این، یک تعداد از مشاورین داخلی داکتر صاحب شهید با برگشت ببرک کارمل مخالف
بودند. آنها مواضع خودشان را در خطر میدیدند. همه دست به دست هم داده و موضوع
استقبال را بهانه قرار داده ، خواستند مناسبات ایجاد شده، بین آن دو را، برهم
بزنند. متاسفانه موفق هم گردیدند. آنها نتوانستند درک نمایند که تفاهم حاصل شده
میتوانست به یکپارچگی حزب و تقویت سنگر های دفاع از وطن کمک نماید. دوکتور
نجیب الله میتوانست، از نفوذ معنوی ببرک کارمل در حزب، قوای مسلح و نیروهای
قومی به نفع استحکام نظام، تحقق مصالحه ملی و بلاخره، فروپاشی نظام، جلوگیری
نماید. اگر، این امر به وقوع می پیوست، شاید، همه یک سرنوشت دیگر میداشت.
افسوس!!
مخالفین این تفاهم، حتی پافراتر نهاده، به نشر
مطالبی در ضدیت و تخریب ببرک کارمل، در روزنامه ها و جراید به اصطلاح آزاد که
از جانب ریاست هفت، وزارت امنیت دولتی، کنترول وتمویل میگردید، پرداختند. در
یکی از این مطالب تحت عنوان, ؛ ببرک کارمل...... راک اند رول (Rock und
Roll) میکند ؛ به پخش اکاذب، و بدور از فرهنگ
افغانی دست زدند. طبیعی است که این گونه نشریات به یکپارچگی حزب و امر مصالحه
ملی، مفید واقع نمی گردید. و احساسات هزاران هوادار ببرک کارمل را در داخل و
خارج از کشور، جریه دار میکرد.
اینجانب، در تابستان 1990دو ماه ،را ، برای دیدن
فامیل در کابل، سپری نمودم. در این مدت با تعدادی زیادی از رفقا، دراین میان
بعضی از اعضای شورایی مرکزی و هیات اجراییه حزب ، دوستان محترم مانند شاد روان
عبدالرحیم هاتف معاون اول ریس جمهور ، افراد با نفوذ سیاسی و قومی مثل محترم
سید منصور نادری، جهانگیر خان قوماندان قومی شینوار ،جنرالان قوای مسلح و
فاتحان جنگ جلال آباد از نزدیک دیدار و تبادل نظر نموده ام .نظامیان و صفوف
حزب، از روحیه عالی برخوردار بودند. اما، متاسفانه در رهبری حزب، فهم یکسان از
سیاست مصالحه ملی وجود نداشت، آهسته، آهسته مسایل قومی زبانی و سمتی، بجای
منافع ملی، رجعان پیدا کرده بود. زمانی که در مورد امکان قطع کمک های اتحاد
شوروی ویا صف های طویل برای شکر و مواد خوراکی در مسکو، برایشان میگفتم، باور
شان نمیآمد. با تأسف، هیات اجراییه حزب، پلان B (دوم)
نداشت. همه توجه به پلان پنج فقره یی ملل متحد، معطوف بود. پلانی که، اصلأ نه
وجود داشت و نه عملی بود، زیرا مصالحه ملی بدون اجماع داخل نظام، منطقه و جهان،
نه آن وقت ممکن بود و نه در وضع موجود امکان پذیر است .
اینجانب با بیان حقایق و تجربیات تلخ و شیرین
فوق، در پی ملامت و سلامت نمی باشم. علاوه میدارم، تاریخ دهه شصت میلادی با
نام همین دو شخصیت سیاسی گره خورده است. دانستن حقایق و تاریخ مهم است، اما
نباید در گذشته باقی ماند. باید از تاریخ آموخت و نقد علمی را به حیث یکی از
شیوه های کاروخود آموزی بکار برد. در شرایط موجود که باز همه بود و نبود کشور
ما مطرح است، بر همه نیروهای مترقی و وطن دوست است تا صفوف خودرافشرده تر سازند.
حزب دموکراتیک خلق افغانستان ( بعداً حزب وطن)یک
نسلی از وطن دوستان را در خود پرورانید و هزاران انسان متعهد به وطن را قربانی
داد. حزب با طرح تیزس های ده گانه و مشی مصالحه ملی یک هدف تاکتیکی دوام دار،
بخاطر احیاء صلح و قطع خونریزی در سرزمین افغانها را دنبال نمود. اما اهداف
استراتژیک آن همانا رفاه مردم ما و تأمین عدالت ، عدالت اجتماعی، حقوق
دموکراتیک و حقوق زنان، میباشد کماکان پابرجاست.
پایان.
با حرمت، میر عصمت الله سادات مارچ 2021
++++++++++++
بخش دوم
در اخیر بخش نخست نوشتم، که قرار بود یک هیات
شوروی به ملاقات بیاید.
بلاخره روز موعود فرا رسید و هیات، به دیدن ببرک
کارمل آمد. قابل ذکر میدانم که، چون در این زمان دچه،( اقامتگاه) تحت بازسازی
قرار داشت، ایشان, در آپارتمان پنچ اطاقه، که قبلاً، شوروی ها برایش تخصیص داده
بودند، زندگی میکرد. ریاست هیات را شخصی بنام جنرال شبرشین ، ریس اداره اول
کی. جی. بی و معاون کریچکوف که در کابل بنام مستعار الکساندر آف مشهور بود، ریس
عمومی آن سازمان ، به عهده داشت.
ملاقات به سردی آغا گردید. بعد از احوال پرسی
مختصر، جنرال که از طریق ترجمان صحبت میکرد، خطاب به کارمل صاحب، گفت که
متأسفانه هواداران شما در کابل مزاحمت ایجاد میکنند، ما و رفقا، در کابل تصمیم
گرفتیم تا، آنها را، که محمود بریالی برادر شما هم در میان آنها میباشد،
زندانی نمایم .خواستم قبل از اقدام ، شما را در جریان قرار دیم. از جا بلند شد
و میخواست برود.در همین لحظه، ببرک کارمل که بی نهایت نا راحت و قهر شده بود،
به لحن جدی به جنرال گفت که لطفاً در جای تان قرار داشته باشید و جواب مرا هم
بشنوید .بعدا، به او، به زبان انگلیسی گفت که میدانم که خودت، انگلیسی بلد
هستی، و ادامه داد، به گرباچوف بگوید که من از تهدید و شانتاز نمیترسم. حال
اگر رفقا را زندانی میکنی، میخواهی مرا تهدید نمایی. مطمین باشید، اراده و
برنامه نادرست ات را نمیتوانی بالایم تحمیل نمایی. بعداً، رو به هیأت نمود و
گفت، حال میتوانید بروید. هیات از جا بلند شد و بدون خداحافظی با سراسیمهگی ،
اطاق را ترک کردند. شاید، آنها، منتظر چنین جواب تند، ازجانب کارمل صاحب
نبودند. بعداً، ببرک کارمل دوسه سگرت را دود کرد، از من پرسیدند که برخورد
متوازن بود. جواب دادم، بلی ، از لحاظ افغانی و سیاسی کاملاً بجا و متناسب بود.
تقریباً سه روز از این رویداد گذشته بود که از
کابل ، اطلاع رسید، محترم محمود
بریالی و جمع کثیر از رفقا زندانی شده اند. دولت به محترم قاسم آسمایی که در
آن زمان، سارنوال اختصاصی بود، هدایت داد تا حکم بازداشت رفقای فوق را صادر
نماید، اما موصوف نپذیرفت، و دلیل آورد که براساس قوانین جاری در کشور، آنها
کار خلاف قانون انجام نداده اند و نمیتواند حکم صادر کند. دولت ایشان راهم از
وظیفه سبکدوش و روانه محبس نمود. شش ماه آنها در زندان باقی ماندند. ببرک
کارمل، در این مدت، دست به پروتست مدنی زد. تمام این مدت، از آپارتمان بیرون
نرفت. شوروی ها که متوجه این امر شدند، بارها داکتر موظف را نزد شان روان
کردند، تا وی را به بیرون رفتن از منزل، تشویق نماید، اماموثر نشد. حتی اطلاع
دادند که ترمیم دچه (اقامتگاه)، تکمیل شده است، دوباره به آنجا بروید، اما،
محترم کارمل نپزیرفت. وضع همین طور ادامه یافت، تااینکه رفقا رها شدند و ببرک
کارمل به اعتراض اش پایان داد و به اقامتگاه برگشتند.
همانطوری که در بخش نخست نوشتم، موضوع مهم دیگری
در آن زمان، تدویر کنگره حزب دموکراتیک خلق افغانستان و تغیر نام حزب بود.
باوجودیکه کارمل صاحب هنوز عضویت کمیته مرکزی حزب را دارا بود، از هیچ جانبی و
شخصی تماسی با ایشان، گرفته نشد و حتی کتبی هم از ایشان تقاضای بعمل نیامد
تانظریات و یا پیشنهادات شان در رابطه ابراز نمایند . این در حالی بود که، در
این مدت اضافه از چار سال، کارمل صاحب، همواره حق العضویت حزبی اش رابه منشی
حزبی ،در سفارت افغانستان ارسال مینمود.
در روز تدویر کنگره، ببرک کارمل بینهایت نا آرام
و متأثر بود. من هچگاهی ایشان را چنین ناراحت ندیده بودم. تقریباً ، تا، نا وقت
شب بیدار ماندیم ،و روی موضوعات مختلف صحبت کردند .این ناآرامی، از لحاظ سیاسی
، انسانی و اخلاقی، کاملاً قابل درک بود. کنگره دوم حزب بعد از 26سال، تدویر
میابد، رهبر و بنیانگذار حزب، کسی که هشت سال تمام، در پارلمان شاهی، صدا بلند
کرد و حزب را به مردم معرفی کرد، بلاخره کسی که بخاطر نجات مردم و رفقا, مسولیت
بزرگ را پذیرفت و آنها را به این همه مقامات رسانید ، دعوت نمیگردد. دایر
کنندگان، هم، کسانی بودند که زمانی به نام کارمل قسم میخوردند و در بیانات شأن
چندین بار از او نقل قول میکردند ، حالا، حاضر نیستند، او را به حیث عضو عادی
حزب هم در تالار راه دهند. چه سقوط اخلاقی!! از جانب دیگر، این بیانگر واقعیتی
است که رفقای مسول در آن زمان، سیاست متضاد و دوگانه، را تعقیب می کردند . در
حالی سیاست مصالحه با مخالفین مسلح، پالیسی روز بود، اما، در رابطه به حزب،
سیاست عدم تحمل پذیری و حذف کردن را ، دنبال میگردید. ما، میتوانستیم، کنگره
را به یک گردهمایی وحدت و آشتی تبدیل کنیم، واز موضع یکپارچه به طرف تحقیق مشی
مصالحه ملی گام برداریم. افسوس!
برخورد با ببرک کارمل، چه در دوران اقامت
ناخواسته، در مسکو و چه در موضوع کنگره، ما را به یاد داستان های دراماتیک،
مخصوصاً در درامه های٫ ژول سزار، و ؛کلوپاترایی ویلیم شکسپیر میاندازد . در
ادبیات فارسی دری ، شاید این شعر حضرت سعدی تمثیل خوبی از آن باشد.
یا وفا خود نبود در عالم----- یا کسی اندرین
زمانه نکرد
کی نیاموخت علم تیر ازمن--- که مرا عاقبت نشانه
نکرد
سرانجام، کنگره گذشت و باز هم بدون اینکه از
کارمل صاحب پرسیده باشند، ایشان را عضو شورای مرکزی اعلام نمودند.
کنگره، نشان داد که حزب نتوانسته است ، از
سنترالیزم منحیث اصل تشکیلاتی فاصله بگیرد. نمایندههای تعین شده از بالا به
سازمان ها معرفی میشد، وهیات رهبری جدید با رأی علنی انتخاب شد. این خود یک
عقب گرد بود. احداقل 26 سال قبل، در کنگره اول، هفت نفر رهبری با رأی سری
اشتراک کنندگان کنگره انتخاب شده بودند.
بعد از کنگره, در یکی از جلسات شورای مرکزی حزب
وطن، موضوع برگشت ببرک کارمل به وطن مطرح گردید. دوکتور نجیب الله این بار
برخورد متفاوت نمود، و بدون مشوره با هیأت اجراییه حزب، با صراحت بیان نمود که
هیچ موانع در مقابل برگشت کارمل صاحب به کابل وجود ندارد. در عین روز همراه با
محمود بریالی به منزل شاد روان دوکتور آناهیتا راتب زاد رفته و تماس تیلفونی با
کارمل صاحب بر قرار نمود. در پنج سال گذشته این نخستین دیدار نجیب الله با
داکتر صاحب راتب زاد بود.
بعد از ظهر مسکو بود، که تیلفون در دچه(اقامتگاه)
زنگ زد، وشخصی از آن سوی خط گفت که داکتر صاحب نجیب الله میخواهد با محترم
کارمل صاحب صحبت نماید. تیلفون به کارمل صاحب برده شد و آن دو بعد از گذشت،
اضافه، از چار سال ، با هم صحبت کردند. لحظه مهم و تاریخی بود.
ادامه دارد
مارچ 2021
+++++++++++
بخش اول
ببرک کارمل، تقریباً چهار سال را دراقامت نا
خواسته در مسکو سپری نمود. اینکه چه عواملی باعث گردید تا به مسکو برود ،
نیازمند بعث جداگانه میباشد، که البته در آینده به آن پرداخته خواهد شد.
طوریکه بار ها نوشته ام، یکبار دیگر خاطر نشان
میسازم، هدف از همه نوشته ها، منجمله نوشته حاضر، رسانیدن حقایق، به نسل
بالنده کشور و پژوهشگران بی طرف میباشد. ما باید توانایی شنیدن حقایق را داشته
باشیم، از تجارت خوب و زشت گذشته بیاموزیم و نقد علمی را، بپذیریم. با مسولیت
میتوان نوشت که همه مطالب ذیل، حقایق و چشم دید ها میباشد.
محلی که فقید ببرک کارمل بین (1987--1991)در مسکو
زندگی نمود، سربرنی بور نام داشت و درحومه شهر مسکو قرار داشت. ویلا و یا دچه
که در آن زندگی میکرد، یکی از مهمانخانه های دولتی شوروی سابق بود. دچه موصوف
از لحاظ تاریخی نیز با اهمیت بود، زیرا چند دهه قبل، یکی از اعضای بیروی سیاسی
حزب کمونیست چین، بنام مینگ که با ماهو اختلاف پیدا کرد، در همین دچه، در تبعید
زندگی میکرد. بعداً، ابوبکر یکی از رهبران یمن دموکراتیک در آنجا، در جلا وطنی
زیست. باید تسریع گردد، از لحاظ برخورد روزمره، رهبری شوروی وقت همه تشریفات،
یک ریس جمهور سابق را رعایت ،و تسهیلات لازم را فراهم می کرد . بعلاوه پرسونل
خدماتی، شش بادیگارد بنوبت مسولیت امنیت تعمیر و محافظت شخصی شان را به عهده
داشتند. کنترول و محدودیت بر رفت و آمد وجود نداشت، اما معلوم بود که اطاق
پزیرایی با وسایل استراق سمع مجهز بود، بدین لحاظ همه صحبت های مهم در خارج از
منزل، صورت میگرفت.تیلفون منزل هم شنیده میشد. گاه گاهی، هیأت های شوروی
متشکل از ارگانهای مختلف، هم به ملاقات ببرک کارمل، میآمدند. خواست آنها
تقریباً یکسان بود. آنها تقاضا داشتند تا محترم کارمل، منظما، اعلامیه های در
دفاع از رهبری حزب و دولت افغانستان بدهد و سیاست مصالحه ملی
را مورد حمایت قرار دهد . ببرک کارمل همیشه در جواب شان
استدلال مینمود ، که، مشکل با شخصی و مشی مصالحه ملی نیست، اینجانب و حزب ما،
با شش جدی، رهایی زندانیان سیاسی پیشنهادات برای مذاکرات، عملاً این سیاست را
آغاز و پیش برده ایم، و با طرح تیزس های ده گانه تکامل بیشتر یافت. مشکل من با
شما است.سیاست های شما شفاف نیست. اگر یک طرح جامع که، برگیرنده، قطع مداخلات
خارجی بخصوص از پاکستان و ایران، خروج قطعات شوروی و مذاکرات بین الافغانی با
تضمینات بینالمللی، ارائه دارید، میتوان از آن حمایت کرد. اما طوریکه دیده
میشود، شما موضوع افغانستان را، جزیی، از داد و ستد های جهانی تان با غرب،
بخصوص آمریکا کرده اید. بعد از خروج قطعات هم، مطابق به قرارداد های دو جانبه،
باید به تحویل دهی کمک های لوژستیکی وپرزه جات، به اردوی افغانستان ادامه دهید.
پا فشاری شان روی یک نقشه راه، از قبل تنظیم شده، بر بنیاد منافع افغانها بود،
که منجر به صلح در افغانستان گردد.
در این مدت دوستان و رفقای زیادی هم برای دیدن
شان میآمدند، که این، یگانه منبع خرسندی و مصروفیت شان، را تشکیل میداد و با
علاقمندی از آنها پزیرایی و جویای احوال وطن میگردید. به دقت تمام، به
توضیحات و تحلیل ها شان، گوش میداد و در اخیر ارزیابی خود را نیز برایشان
ابراز میداشت. همه را، به یک پارچگی و دفاع از وطن و نظام تشویق مینمود.
یکبار عصمت مسلم قوماندان مشهور لوای قومی، از قندهار نزد شان آمده بود. بسیار
زیاد، نسبت به کارمل صاحب کلمات محبت آمیز بکار برد، اورا رهبر و پدر خطاب
نمود. از بعضی برخورد ها نسبت به خودش در کابل، ناراحت بود. بعد از صحبت نسبتاً
طولانی، در موقع خداحافظی، محترم کارمل به مسلم گفت که از وی دو خواهش دارد،
اول متوجّه صحت اش باشد، و دوم، در کنار و همکار نظام باقی ماند، که مرحوم مسلم
با تعظیم نظامی پزیرفت.
در آن زمان دوستان زیادی از داخل شوروی سابق و
عده هم حین سفر به مسکو، به ملاقات ببرک کارمل میآمدند. مشکل است از همه اسم
برد. اما میتوان گفت که در برگیرنده، شخصیت های غیر حزبی و بلند پایه های
دولتی، حزبی ، فرهنگی ونظامی افغانستان بود.
بعلاوه، روزنامهنگاران شوروی و خارجی مقیم مسکو
همیشه علاقمندی شان را برای مصاحبه و دیدار با کارمل صاحب نشان میدادند. از
این میان، میتوان از دیدار مسولین نمایندگی CNN
، و روزنامه مشهور ایتالیایی Carrier
dela Sarrio در مسکو نام برد. این دیدارها،
مصاحبه نی، بلکه انها،نوشتن کتابها و تحقیقات بالای افغانستان را روی دست
داشتند و علاقمند صحبت های مرحوم کارمل بودند. بدین لحاظ ملاقات آنها، طولانی و
شکل تبادل نظر را داشت.همچنان، ژورنالیست شناخته شده ایتالیایی، Vallire
Pelizzari, که بعدها، دو کتاب روی مسائل
افغانستان نوشت، چندین دیداری با کارمل صاحب دردچه، انجام دادند. در این میان،
دیدار با ژورنالیست جوان روسی، ارتیوم برویک ،از هفته نامه اگنیوک، از اهمیت
خاصی برخوردار است. پدر موصوف هم از ژونالیستان مشهور شوروی بود.مارشال ورینکوف
معاون اول وزیر دفاع شوروی در مصاحبه با اگنیوک حرف های نادرستی در رابطه به
جنگ افغانستان بیان داشته بود. این موضوع به کشمکش جدی بین ببرک کارمل، کمیته
مرکزی حزب کمونیست و وزارت دفاع شوروی تبدیل شد. سرانجام فیصله شد تا اگنیوک
مصاحبهیی با کارمل صاحب هم انجام دهد. کمیته مرکزی بعضی پراگراف های مصاحبه را
نپزیرف. این به چانه زنی جدی بین ما تبدیل شد. در اخیر مصاحبه به اختصار در
اگنیوک به نشر رسید. بعدها، بعد از برکناری ورینکوف ، متن کامل مصاحبه در
کمسمولسکایا پراودا به چاپ رسید. قابل تذکر میدانم که مارشال ورینکوف از جمله
حامیان سرسخت جنرال شهنواز تنی بود. با تأسف، ارتیوم برویک هم سالها بعد در یک
سانحه هوایی جان اش را از دست داد. همینطور، سنیگروف خبرنگار پراودا، مشاور
سابق درفش جوانان، دیدارهای با کارمل صاحب داشتند. موصوف مطالب اش را به نشر
سپرده که توسط دوست گرانقدر یاسین صادقی به فارسی دری ترجمه شده است.
شخص دیگری که بعضاً به دیدار کارمل صاحب در مسکو
میآمد، شاد روان سیاووش کسرایی، شاعر سر شناس و از فعالین فرهنگی و سیاسی جنبش
چپ ایران بود. موصوف هم بعد از کابل در مسکو زندگی میکرد و با هم روابط نزدیک
داشتند.
در سالهای اقامت در مسکو اتفاقات زیادی واقع
گردید. بعضاً روز های دشوار را باید سپری مینمود. از میان میخواهم به دو موردی
که در سرنوشت حزبی و سیاسی آن وقت مهم بود، اشاره یی داشته باشم. موضوع نخست به
زندان انداختن رفقا در اکتوبر 1988 و مطلب دوم، تدویر کنگره دوم حزب دموکراتیک
خلق افغانستان میباشد. قابل تذکر میدانم در همین کنگره بود که حزب تغییر نام
داد و به حزب وطن مسمی گردید.
در هفته اول اکتوبر 1988، تیلفونی به کارمل صاحب
اطلاع دادند که هیتی مهم و بالا رتبه، عنقریب، به ملاقات شان میآیند. قبل از
وقت موعود، فقید کارمل از من پرسیدند که، چه فکر میکنی، روی چه موضوعی با من
صحبت خواهند کرد. من در جواب گفتم، حتماً روی موضوعات قبلی.اما، موضوع صحبت و
برخورد هیات، کاملاً غیر مترقبه و تعجب آور بود.
ادامه دارد:
فبروری 2021