بصیرهمت
منابع: مجله مسایل بینالمللی و سایت بی بی سی
چرا؟
امریکا در تغیر رژیم ها و تامین ثبات سیاسی در شرق میانه ناکام است
از سال 1950، تا کنون ایالات متحده سعی نموده است تا دولت ها و رژیم های حاکم کشور های خاور میانه را سقوط دهد و این تلاش در ایران ، افغانستان ،عراق، مصر، لیبی و سوریه طی دهه های اخیر کاملا مشهود بوده است .
لست طویلی را میتوان ارایه نمود که شامل اهداف برکناری رهبران کشور ها و یا تغیر در سیستم سیاسی ان ها میگردد و واشنگتن برای دستیابی به این اهداف تلاش های مداوم انجام داده است . انگیره و محرک این مداخلات در کشور ها گسترده و متنوع و دارای متود ها و شیوه های گوناگون است . در برخی حالات ایالات متحده کودتایی را در کشور ها براه انداخته و یا از کودتاچیان حمایت نموده و در حالات دیگر به کشور ها مستقیما حمله ور شده و این کشور ها را اشغال نموده است . برخی اوقات تحریم های شدید و گاهی هم غیر انساندوستانه را اعمال نموده و ساحه های ممنوعیت پرواز را بر بدنه جغرافیا و تمامیت ارضی یک کشور به اجرا در اورده ، در برخی حالات حملات نظامی بر پایگاه های نظامی، ذخیره گاه های سلاح و ساحات تمرکر قدرت را سازماندهی و در تعدادی از کشور ها اپوزیسیون فعال کشور ها را تامین سلاح مهمات و کمک بیدریغ مالی نموده است . مگر همه این تلاش ها و مداخلات دارای یک اصل مشترک اند و ان اینکه این تلاش ها به هدف نرسیده و نتیجه منفی داشته است . و در هریکی از این حالات تهدید بیشتر متوجه ایالات متحده بوده است .
دست کم گرفتن چالش های بعد از تغیر رژیم ها از جانب سیاستمداران امریکایی و تضمین های بی پایه سیاستمداران تبعیدی و بازیگران محلی بی پایه این کشور ها و اتکا سیاستمداران امریکا بر انها بر بعد این چالش ها میافزاید . در هر مورد ایالات متحده زود هنگام اعلام پیروزی نموده و هیچگونه پیشبینی و تدبیری در مورد رفع بی ثباتی سیاسی و بهبود خلای امنیتی که بعد از فروپاشی این رژیم ها بوجود امده نداشته است که در نتیجه برای دهه های بعدی هزینه های هنگفت مالی و جانی را هم امریکا متقبل شده و هم کشوری که در ان مداخله صورت گرفته روی ثبات و امنیت را ندیده است .
چرا تغیر رژیم ها در کشور های شرق میانه نهایت بعرنج و پیچیده است و چرا رهبران و صاحبنظران امریکا به این باورمند اند و چنین می اندیشند که میتوانند بر اوضاع مسلط گردند، در حالیکه در عمل قادر نیستند . البته ارایه جواب دقیق به این پرسش دشوار است ،مگر انچه که مهم است بدانیم اینست که در هریک از حالات الترناتیف مناسب وموثر برای این تغیرات موجود نبوده است . در 2011 ،زمانیکه مقامات ارشد امریکایی موضوع استعمال اسلحه و حمله نظامی بر علیه معمرالقذافی را مورد بحث قرار میدادند رابرت گیت وزیر دفاع انزمان و با تجربه ترین عضو تیم امنیت ملی اداره اوباما به همکاران خویش خاطر نشان نمود که "زمانیکه شما جنگ را اغاز نمودید هرگز نخواهید دانست که این جنگ چگونه به پیش خواهد رفت".مگر این هشدار رابرت گیت دست کم گرفته شد . انچه واقعیت دارد اینست که در هر حمله ،مداخله و اشغال و یا تغیر رژیم در شرق میانه که توسط امریکا صورت گرفته اگر این اقدام گاهی دقیق هم بوده ،پیامد های ناگوار و پیشبینی ناشده ای دربر داشته و برای مردم ان کشور ناخوشایند بوده و امریکا مهمان ناخواسته بشمار امده است .
زمانیکه واشنگتن در 2003 به حاکمیت صدام خاتمه بخشید و عراق اشغال گردید ،در عوض ناخواسته به ایران نیرو داد. ، جهاد گرایی را در سراسر خاور میانه رشد داد،شک و تردید را در سراسر جهان در مورد نیت نیک امریکا و استعمال بجا و مشروع نیرو بیشتر ساخت و خشم و نفرت مردم امریکارا در مورد مداخله نظامی امریکا برای دهه های اینده چند برابر نمود . و برای رهبران فرد محور شرق میانه انگیزه داد تا بخاطر تحکیم قدرت شان و جلوگیری از چنین حملاتی از هرگونه مجرا و تدبیری بشمول دسترسی به سلاح هستوی استفاده نمایند .
در 1953 ، سی ای ای نخست وزیر نشنلیست ایران محمد مصدق را سقوط داد ، البته به امید اینکه با سقوط مصدق و بقدرت رساندن رضا شاه پهلوی ، شاه، فرد قابل اعتماد امریکا در منطقه خواهد بود تا ایران را از بلاک شوروی بدور نگه دارد، مگر رژیم سرکوبگرانه و سختگیرانه توام با فساد شاه در جامعه ایران که توسط ولینعمتان امریکایی اش حمایه میشد نتوانست ثبات را در ایران حفظ نماید و پایه های رژیم را در جامعه تحکیم بخشد که بلاخره منجر به انقلاب اسلامی 1979 گردید و رژیم اسلامی ضد امریکایی را در ایران به میراث گذاشت.
در افغانستان ، ایالات متحده طی سالهای دهه 1980، احزاب جهادی را حمایت سیاسی و مالی نمود که باعث خروج نیروهای شوروی از افغانستان گردید . مگر با احراز قدرت توسط مجاهدین مورد حمایه امریکا ، افغانستان طی یک دهه به مرکز هرج و مرج و بی ثباتی مبدل گردید و باعث جنگ دوامدار داخلی و بلاخره باعث ایجاد دولت بی رحم و افراطی طالبان گردید و با ادامه این بی ثباتی جنبش های گوناگون افراطی اسلامی در سراسر جهان رشد نمودو در نهایت حمله دیگر ایالات متحده ، بعد از حادثه یازدهم سپتامبر، در 2001 بر افغانستان انجام شد .
بعد از قیام مردمی که 2011 در مصر صورت گرفت ،در نتیجه این قیام حسنی مبارک جایش رادر نتیجه انتخابات 2012 به یک دولت استثنایی اسلامی خالی نمود . مگر دیری نپایید که این رژیم انتخابی اسلامی با استعمال نیروی نظامی از جانب جنرالان مصر سقوط داده شد که این جنرالان با سرکوب خونین رهبران اخوان المسلمین مصر اکنون در اعمال خشونت و سرکوب از رژیم حسنی مبارک بدتر و بدتر اند .
تجربه مداخلات نظامی و کودتا های نظامی که سی ای ای حامی ان بوده و یا تغیرات رژیم های که با کمک دپلوماتیک امریکا در کشور ها صورت گرفته نشان میدهد که با سقوط و سرنگونی یک رژیم ،خلای قدرت بخصوص خلای سیاسی و امنیتی ظهور نموده و کشور ها به بی ثباتی سیاسی و نبود امنیت مبتلا گردیده اند .
در سال 2011 ،با حمایت ایالات متحده رژیم قذافی سقوط داده شد .با سقوط نهاد های دولتی رژیم قذافی، خشونت، نا امنی و جنگ داخلی لیبی اغازو سلاح و مهمات ذخیره گاه های لیبی در سراسر منطقه توذیع گردید و باعث بی ثباتی در کشور های همسایه لیبی بخصوص کشور های چاد و مالی شد و سیل از مهاجران سرازیر کشور های اروپایی گردید . خشم روسیه را برانگیخت تا دیگر اجازه ندهد در شورای امنیت سازمان ملل مصوبه ای به تصویب برسد تا وسیله ای برای امریکا و ناتو در سقوط رژیم ها ی عدم دلخواه انها گردد. انچه که در لیبی صورت گرفت ،چنین فکر میشد که سقوط قذافی باعث خواهد شد تا سایر رهبران دکتاتور و فرد محور بدون سرکوب مخالفین شان دست از قدرت بردارند و در غیر ان به سرنوشت قذافی روبرو خواهند گردید . مگر در عمل چنین اعمال نیرو و مداخله نظامی در کشور ها از جمله لیبی تاثیر منفی بجا گذاشت. بعنوان نمونه ، در سوریه،بشار اسد که خود حوادث لیبی را دنبال مینمود از قتل بیرحمانه ووحشیانه قذافی که توسط شورشیان لیبی صورت گرفت به چنین نتیجه رسید که مخالفینش را بیرحمانه سرکوب نماید . که در نتیجه باعث ظهور گروپ های مختلف جهادی گردید ودیری نگذشت که دامن همسایگان سوریه از جمله عراق را گرفت .
تلاش امریکا و متحدینش بخاطر سقوط رژیم اسد و حمایه بیدریغ مالی و سیاسی مخالفین اسد که شامل شورشیان جهادی میگردید فاجعه انسانی بار اورد و منطقه را بخاک و خون کشید . تلاش روسیه و ایران در حفظ رژیم اسد و حمایت مالی مخالفین اسد از خارج باعث گردید تا نه تنها بشار اسد سقوط ننمودبلکه باعث تشدید خونریزی و ادامه جنگ داخلی در سوریه گردیدو به مصیبت اشکار انسانی انجامید . سیل مهاجرین بر سراسر جهان ازجمله کشور های اروپایی چنان عظیم بود که از جنگدوم جهانی تا کنون سابقه نداشت . ادامه این مهاجرت های جمعی تاثیرات منفی را در اروپا گذاشت که از جمله باعث قوت گیری سیاستمداران پاپولیست و نیرومندی احزاب ضد مهاجرت گردید .
مشکل عمده اینست که ، زمانیکه رژیم موجو در کشوری سقوط می نماید (و یا در نتیجه اعمال فشار از خارج از لحاظ توانمندی و اداره تضعیف میگردد)خلای سیاسی و امنیتی بوجود میاید و جنگ قدرت اغاز میگردد و در بسا حالات این خلای قدرت باعث میگردد تا مردم الترناتیف دیگری را جستجو نمایند و راه های دیگری را بجویند تا جهت تامین امنیت خویش ،فامیل و نزدیکان شان به هر نوعی ممکن خود را مسلح سازند و جهت نیل به ان به شبکه های قبایلی، قومی و خویشاوندی روی اورند وفرقه گرایی ،قوم گرایی و رقابت های داخلی تشدید نمایند و گاهی هم حرکت های سکتاریستی و جدایی طلبی را دامن زنند.
گاهی هم در استانه مداخلات خارجی ،گروپ های که حتی دارای اشتراکات ناچیزی اند باهم ایتلاف می نمایند . مگر زمانیکه رژیم سقوط نمود این ایتلاف ها مدت زیادی دوام نمی نماید و این گروپ ها بخاطر احراز و تحکیم قدرت ، حتی محلی،بجان هم می افتند و اغلبا گروپ های افراطی و خشن حاکم میدان میگردند و نیروهای عملگرای معتدلتر به حاشیه رانده میشوند . در مقابل انانی که از قدرت بدور مانده اند برای تضعیف جانب مقابل از هرگونه عملی دریغ نمی نمایند .
تجربه چند سال اخیر نشان داد که زمانیکه ایالات متحده در عراق و افغانستان تلاش نمود خلای امنیتی و سیاسی را پر نماید، خود را هدف حمله و دشمنی گروپ های محلی داخلی این دو کشور و کشور های همسایه انها که از حضور نظامی امریکا دل خوش ندارند یافت . مقاومت دوامدار و بی ثباتی درونی در برابر نیروهای خارجی باعث گردید که هزاران تن قربان شوند و ترلیونها دالر بمصرف برسد، مگر از ثبات و امنیت نشانی نباشد . خلای امنیتی ایجاد شده بعد از تغیر رژیم ها نه تنها رقابت ها و دشمنی ها در درون کشور اشغال شده را بخاطر احراز قدرت میان گروپ ها احزاب و اقشار مختلف جامعه بوجود میاورد بلکه همین کشوری که از خلای قدرت رنج میبرد دستخوش مداخلات و رقابت های کشور ها و رقبای منطقه نیز میگردد.
زمانیک دولتی سقوط داده شد ،قدرت های منطقوی و جهانی با عجله میخواهند تا با ارسال پول ،اسلحه و گاهی هم با مداخله نظامی هواداران خود را جایگزین قدرت و یا شامل قدرت سازند . و گاهی هم میخواهند این کشور را در حیطه نفوذ خویش قرار دهند . تلاش های واشنگتن در این کشور ها بخصوص در شرق میانه، نه امنیت و ثبات را به ارمغان اورد و نه دموکراسی را بلکه در عوض ، این مداخلات و حمله های نظامی که به اصطلاح با نیت خوب انجام شده منجر به خشونت های دوامدار، نا امنی بی ثباتی سیاسی و مقاومت گروپ های مختلف این کشور ها در برابر این مداخلات گردیده، بنیاد گرایی اسلامی را رشد داده و باعث تلفات سنگین انسانی گردیده است .
تعداد زیادی امریکایی ها دوست دارند که مداخلات امریکا در کشور ها با نیت نیک و سخاوتمندانه باشد تا مورد استقبال مردم این کشور ها قرار گیرد اما در عمل طوری است که زمانیکه ارتش امریکا برای سرنگونی رژیم های حتی غیر مردمی و نامحبوب دست میزند هیچگاهی چنین مداخله ای بعنوان یک عمل ازادی بخش بحساب نیامده و مردمان این کشور ها از این مداخله پشتیبانی نمی نمایند . طوریکه در بالا متذکر شدیم بعد از کودتای نظامی تحت حمایت سی ای ای در ایران که باعث سقوط محمد مصدق گردید علاقمندی و دوستی مردم ایران را نسبت به امریکا بیرنگ ساخت و حمایت دوامدار امریکا از شاه ایران منجر به رشد احساسات ضد امریکایی و حتی به امریکا ستیزی مبدل گردید .
چندین دهه است که پاکستان تلاش های ایالات متحده در مورد ایجاد ثبات در افغانستان را خنثی نموده است . ایران تلاش های ایالات متحده در عراق را با حمایه و تشویق ملیشه های شیعه تضعیف نموده است و لیبی در اثر مداخله و رقابت کشور های خارجی به چند پارچه تبدیل شده است . در سوریه ، روسیه و ایران در برابر تلاش های امریکا برای تغیر رزیم در سوریه شدیدا مقاومت نمودند و این تلاش را ناکام ساختند .
در افغانستان ،کشوری که درانجا سوئ ظن به خارجی ها خیلی عمیق است، حامد کرزی کسی که بعد از حمله بر طالبان در 2001 ، امریکا وی را رییس جمهور این کشور ساخت،با وجود موضعگیری ها ی اخیرش در برابر امریکا و عدم امضا توافقنامه امنیتی با امریکا ، هرگز نتوانست اعتماد مردمی را در افغانستان حاصل نماید و از ذهن افغانها مبنی بر اینکه وی دست نشانده خارجی ها و مورد حمایت خارجی ها است فرار کندو اکنون بعد از دودهه اشغال افغانستان توسط نیروهای امریکایی و ناتو ، حضور سنگین نظامی امریکا طی دودهه و مصارف هنگفت پولی و تلفات انسانی، طالبان نیمی از جغرافیای افغانستان را تحت کنترول دارند و نفاق ملی بداد میکند، فساد گسترده و تولید و قاچاق مواد مخدر ، بیکاری و فقر شدید اقتصادی دامنگیر این کشور است .و سرنوشت صلح هنوز هم در گرو خواستهای طالبان قراردارد .در این مورد بر اخرین ارقام ارایه شده رسمی که در سایت بی بی سی به نشررسیده ذیلا توجه نمایید:
( براساس گذارش وزارت دفاع امریکا :مصرف مجموعی نظامی امریکا در افغانستان از اکتوبر 2001 تا سپتمبر 2019 به 778 ملیارد دالر امریکایی میرسد،و تحت عنوان انکشاف توسعه و اجنسی های دولتی، 44 ملیارد دالر در پرژه های بازساری در افغانستان بمصرف رسیده است .که در مجموع این رقم به 822 ملیارد دالر میرسد . البته مصارف امریکا در بیز های عملیاتی که در پاکستان صورت گرفته شامل این رقم نمیشود . تلفات سربازان امریکایی شامل مرگ 2300 تن و زخمی شدن 20660 تن میگرددو ده های دیگر بر امراض مدحش روانی مبتلا گردیدند ).
زمانی دیک چینی ،معاون رییس جمهور امریکا ،چنین پیشبینی مینمود که با حمله بر عراق و سقوط صدام حسین نیروهای نظامی ایالات متحده چون"نیروی رهایی بخش" استقبال خواهند شد . مگر تجربه چند سال بعد از حمله ثابت نمود که این پیشبینی دیک چینی خوشبینانه و مغرورانه بود . در عوض اینکه مردم عراق نیروهای امریکایی را "نیروی رهایی بخش" نامند ، برعکس، نیروهای امریکایی در برابر یک قیام خونین ضد امریکایی روبرو گردیدند . حتی رهبران عراقی که با حمایت ایالات متحده بر اریکه قدرت نشستند نتوانستند مطابق خواست واشنگتن عمل نمایند و بصورت عموم این رهبران بیشتر بر منافع داخلی کشور شان می اندیشیدند و از این تشویش داشتند که در صورت گوش دادن به خواستهای خارجی ها نمیتوانند جای پای در میان مردم خویش باز نمایند و در عوض مشروعیت حاکمیت شان مورد سوال قرار میگیرد . مگر امریکایی ها دیگر انتخابی نداشتند و مجبور بودند تا از این رهبران حمایت نمایند .
مداخلات چند دهه اخیر امریکا در شرق میانه تحت نام تبدیل این رژیم ها ی سرکوبگر و اتوکرات به رژیم های دموکراتیک صورت گرفت ،در حالیکه پژوهش های گسترده علمی نشان میدهد که یکی از عوامل عمده توسعه دموکراسی توسعه اقتصادی ،همگونی و اتحاد قابل لمس قومی اتنیکی و سیاسی و فرهنگی و مهمتر از ایننهادینه گردیدن نورم ها و نهاد های دموکراتیک در یک کشور است ،مگر بدبختانه کشور های مدرن امروزی در شرق میانه از نبود چنین خصوصیاتی دموکراتیک رنج میبرند . البته این همه بدین معنی نیست که تحقق دموکراسی در این کشور ها ناممکن است مگر در عمل نشان داده شده که تحقق دموکراسی نمیتواندبا حمله و تجاوز و اشغال کشوری توسط کشور دیگری از جمله با حمله و تجاوز ارتش امریکا تحقق یابد . پایان