میر عصمت الله سادات

 

ببرک کارمل و ششم جدی

بخش دوم
محترم کارمل فرمودند: چند روزی از قتل بی‌رحمانه نور محمد تره کی( سپتامبر 1979), گذشته بود، وضع کاملاً نا معلوم و نگران کننده بود. از وطن اخبار مختلف می‌رسید، تیلفون زنگ زد و همان مربی کمیته‌ای مرکزی حزب کمونیست چکوسلواکی با لحن صمیمانه خواهان ملاقات شد. همان روز بعداز ظهر وعده ملاقات گذاشتیم.
برای من غیر مترقبه بود ، ملاقات صورت گرفت، برخلاف گذشته،دیدار، مستقیماً با مسائل سیاسی آغاز شد.از من در مورد انکشافات سیاسی، معلومات خواست وپرسید که حاضر هستید، درصورتیکه امین به شما مراجعه کند، باوی همکاری نمایید. من در جواب گفتم با ترکی بلی،  همكارى مينمودم ، اما با امین به هیچ وجه نی، زیرا در واقعیت، وی، مسول همه فجایع و کشتارها، می‌باشد و با کشتن تره كى ، سر نوشت خود را هم رقم زد. رفتارش بیشتر دوستانه شد، برایم گفت، رهبری شوروی از قتل تره كى , بدست امین, شوکه شده است. یک تعداد از هواداران تره کی زندانی شده اند وچند نفر مهم به مسکو، آورده شده اند. راستش، رفقای ما و شوروی ها بمن وظیفه سپردند،تانظرشما را در مورد وقایع اخیر وشخص امین معلوم نمایم. افرادی مهم خلقی در مسکو گفته اند که بعداز وحدت حزب دموکراتیک خلق افغانستان در 1977، تره کی فرد اول و کارمل فرد شماره دوم حزب پذيرفته شده اند. در عدم موجودیت تره کی، کارمل از مشروعیت کامل برخوردار است تا رهبری حزب را به عهده گیرد. شما، حالا، رهبر بلامنازع حزب هستید. مکثی نمودم، در جواب گفتم که این موضوع عادی نیست باید با رفقایم در بلگراد مشوره نمایم؛ دو روز بعد ، چند نفر مسولین بلند پایه دیگر چک به ملاقات آمدند. .نخست،ازآنها،بخاطراقامت ام،در آنجا، ابراز امتنان نمودم. صحبت دوستانه بود. آنها اطلاع دادند که یک هیئت شوروی خواهان ملاقات با شما است، گفتم چطور شد، که علاقمند ملاقات با من هستند، آنها حتی نامه های مرا جواب ندادند. با میانجیگری چک ها ، ملاقات با هیت مذکور در پراگ صورت گرفت.بعداً موافقه گردید، برای مذاکرات بیشتر به مسکو برویم. از رفقا ,داکتر آناهیتا راتب زاد، دوکتور نجیب الله،نوراحمد نور, محمود بریالی و عبدالوکیل نیز دعوت کردم، تا به مسکو جهت مشوره و تصمیم گیری بیایند. در آنجا دیدار های جداگانه و دسته‌جمعی با رفقا صورت گرفت. همه برای کنار زدن امین و احیأ حزب واحد و عمل مشترک جهت باز گرداندن روال عادی اجتماعی، رهایی همه زندانیان سیاسی، سهیم ساختن سایر نیروهای ملی و وطن دوست در ساختار قدرت سیاسی، موافقه کردند.
با جانب شوروی هم ملاقات های متعددی صورت گرفت. از طرف کارمل صاحب، برای جانب شوروی گفته شد، مردم ما دوست ندارند، عساکر خارجی را در خاک خود داشته باشند. بر علاوه از عواقب بین‌المللی آن هم هشدار داده شد. به گفته فقید کارمل، در ارتباط عساکر، در این مقطع زمانی، ما در مقابل امر انجام شده Fait accompli قرار داشتیم، چون از ماه جون 1979 جابجایی آنها آغاز شده بود. جانب شوروی توضیح دادند که برای اعزام قطعات حالت ناگزیری به میان آمد. ما،براساس در خواست مکرر افغانستان این کار را انجام دادیم ، و در صورت تغیر مثبت، خروج قطعات در ظرف حتی ماه ها امکان پذیر است.
ببرك كارمل به مبارزه و شجاعت بى نظير رفقا كه در سازمان مخفى عليه رژيم ترور و اختناق امين مبارزه مينمودند ، باور كامل داشت و همچنان به رفقاى طرفداران تره كى و مخالفان امين در داخل حزب و دولت حساب ميكرد و اطمينان داشت كه به اتكأى انان بايد مردم و وطن را نجات داد.
البته در پرنسيپ ببرك كارمل طرفدار و طراح ان بود تا زعامت دولتى به شخصيت با اعتبار ملى همانند نور محمد اعتمادى منتقل گردد ، كه متاسفانه بعد از نشر خبر بى بى سى مبنى بر نقش گيرى اعتمادى در دولت اينده ، امين به قتل او و تعداد شخصيت هاى ديگر اقدام نمود.
ببرك كارمل همچنان طرفدار ان بود تا يكى از نظاميان برجسته و متعهد ميتواند در رأس قرار گيرد . كارمل ميل و رغبت شخصى به رفتن در قدرت نداشت و البته در قبال  سرنوشت وطن ، مردم و منجمله زندانيان بود كه تعداد زياد رفقاى حزبى نيز شامل ان بود ، احساس مسؤليت بزرگ مينمود.
، بخصوص كه همزمان اطلاعات ناآرام کننده می‌رسید که امین قصد دارد همه زندانیان را از بین ببرد و مسولیت را بالای ترکی بیاندازد، امین دیدار های با ژازدافیر سفارت آمریکا درکابل و نمایندگان حزب اسلامی گلبدین انجام داده  و قرار بر این شده بود که تا حکومت مشترکی را ایجاد نمایند. در همان هفته، آغا شاهی، وزیر خارجه پاکستان به کابل پرواز کرد، ولی بخاطر برف باری شدید، طیاره اش نتوانست در کابل فرود آید.
[ كه چگونگى اين پلان بعد از شش جدى در اعلاميه تلويزونی محترم سيد محمد گلابزوى افشا گرديد ]
رفقای حاضر، استدلال داشتند، که مردم ، قوای مسلح و حزب، به صدای شناخته شده، ضرورت دارند و درچنین شرایطی دشوار و پراز مسولیت ، باید تصمیم می‌گرفتیم.
در اولین اقدام حکومت تحت رهبری ببرک کارمل، همه زندانیان رها شدند و صفحه جدید  به روی مردم ما باز شد. به استثنای گارد شخصی امین در هیچ جای دیگر مقاومتی صورت نگرفت، برعکس، از همه قطعات قوای مسلح پیام های تبریکی سرازیر گردید .در این رابطه، نقش سازمان مخفی پرچم و هواداران ترکی مهم ارزنده بود.
اکنون، که سه دهه از این روز میگذرد، با توجه به اوضاع و احوال آن زمان، سرکوب امین با آن همه جنایات، اجتناب ناپذیر بود.
دولت جدید به بسیار وعده ها اش عمل کرد. پیشنهادات برای خروج قطعات شوروی بلافاصله بعد از شش جدی انجام شد، طرف مقابل در رس، آمریکا، نپذیرفت. آمریکا خواست تا انتقام شکست های خود، در نقاط دیگر جهان را ،از شوروی بگیرد.انها به همه طرح های صلح و آشتی ملی، حتی بعد از عودت قطعات جواب رد دادند. با در نظر داشت کرونولوژی حوادث، نه دخول عساکر شوروی باعث آغاز جنگ بود،و نه خروج شان منتج به ختم جنگ گردید.
موقعیت جیو استراتژیک کشور ، پرابلم های ناشی از استعمار ،فقر، عقب‌ماندگی اجتماعی و استفاده نا جایز از دین منحیث اربه سیاسی وجنگی ، در آغاز وادامه جنگ طولانی در کشور نقش اساسی را دارا می‌باشد.
با وجود همه دشواری های ناشی از جنگ تحمیلی، دهه شصت خورشیدی شاید پیشرفت های در همه عرصه ها،اقتصادی ،اجتماعی،فرهنگی می‌باشد. اردوی نیرومند باقوای هوایی مجهز، که در آن زمان در زمره بیست اردوی قوی جهان بود ،ایجادگردید.وحدت ملی ، تساوی حقوق همه ملیت ها و اقوام با هم برادر و برابر و تساوی حقوق زن و مرد، از دستاورد مهمی آن زمان بشمار میرود. هر ملیت افغانستان، ببرک کارمل را مربوط به خود می‌دانست و می‌داند.
این دوره، طولانی ترین دوره یی بود که وحدت حزب(حزب دموکراتیک خلق افغانستان بعد ها حزب وطن) حفظ شد،وحزبی ها مشترکا برای اهداف شان که همانا خوشبختی مردم و دفاع از وطن بود، مبارزه کردند.
در سفر از المان به مسکو به منظور عيادت ببرك كارمل ، و در صحبت كه با هم داشتیم ، با تاكيد خاطر نشان مينمود كه :
« بزرگترین درسی از این همه جنگ ها باید آموخت، این است که افغانها باید خود به پا ایستاد شوند و منافع ملی و وحدت ملی شان را، برسایر منفعت ها، رجحان دهند. هیچ نیروی خارجی آورنده خوشبختی و سعادت نمی‌باشد. »
بلند است آنقدر ها آشیان عجز ما، بیدل
که بی سعی، شکست بال و پر نتوان رسید آنجا
پایان
با عرض حرمت
میر عصمت الله سادات دسامبر 2020, جرمنی

 

++++++++++

 

بخش اول
درتایخ محاصر افغانستان روز های زیادی است که تاثیرات مهمی بر روند سیاسی کشور به جا گذاشته است. شش جدی یکی از این ها می‌باشد. این روز، از یکسو پایان رژیم خود کامه و سفاک حفیظ‌الله امین، رهایی ده ها هزار زندانی سیاسی و ختم فضای اختناق را همراه داشت، از جانبی دیگر وسعت جنگ و رویارویی قدرت های بزرگ و اوج جنگ سرد را رقم زد.
البته قبل ازاین روز،حوادثی زیادی اتفاق افتاد که سرانجام منجر به شش جدی گردید.
بطور فشرده، اختلافات درون سلطنت، نقش سردار ولی داماد شاه، در دامن زدن تضاد ها و حرکات و تحریک امیز اش باعث نارضایتی داود خان شد، و شاه نتوانست مسایل را در شورای سلطنت حل نماید. سرانجام داود خان علیه پسر عمو اش ظاهر خان دست به کودتا زد. اعلام جمهوریت اقتدار گرا (authoritarian) ،در واقع راه را برای بی‌ثباتی آینده کشور هموار نمود. در این میان اخوانی ها که قبلاً هم باداود خان میانه خوبی نداشتند، خودرا در معرض خطر احساس کردند و به چندین اقدام کودتایی دست زدند که به ناکامی انجامید. درنتیجه، رهبران شان در سال 1974 به پاکستان فرار نمودند.انها با حمایه حکومت پاکستان عملیاتی در لغمان و پنجشیر انجام دادند. این در واقع اولین مداخله آشکار پاکستان در امور داخلی افغانستان به حساب میرود.
داود خان اگرچه انسان وطن پرست و با تقوا بود، اما سیاست های زیگزاگ اش، دوستان اش را از وی دور کرد،دوستان جدیداش باوی صادق نبودند. کدر رهبری نظامی اش، متشکل از افراد بی کفایت بود. جمهوریت داود باعث تقویه عناصر افراطی در راست و چپ گردید. یکی از این عناصر افراطی، حفیظ‌الله امین بود، که با استفاده از فرصت، در مغایرت با فیصله های حزبی و پس از زندانی شدن رهبری حزب، دستور قیام را صادر کرد.اختلافات نظر بین اکثریت سالم و اقلیت ماجراجو به رهبری امین از همان روز هفت ثور هویدا بود. ببرک کارمل شدیداً باقیام مخالفت نمود، و خطاب به افسران قیام کننده، که برای رهایی شان به زندان آمده بودند، گفتند که حتی اگر من ورفیق ترکی را اعدام می‌کردند، شما حق نداشتید تانک ها را به جاده ها بیاورید. موضوع دوم در همان روز نوع برخورد با سرنوشت داود خان بود، که ببرک کارمل با قتل داود خان مخالفت شدید کرد. آخرین خواست داود خان، حاضر شدن رهبر کودتا و تسلیمی اش بود،  کارمل این را فرصتی برای حل مسالمت آمیز دانست. بعد از موافقت ترکی به قادرخان هدایت دادند،تا بطرف ارگ حرکت کند. امین که وضع را چنین دید به افسران در ارگ امر حمله بالای ‌داود خان را داد. به همین ترتیب اختلافات روی مسائل اساسی ادامه یافت، تا اینکه رفقا مجبور گشتند به حیث سفیر به خارج بروند.
و اما شش جدی: این حادثه را باید در همان اوضاع و احوال حاکم در کشور، منطقه و جهان ارزیابی و تحلیل نمود.قابل یادآوری میدانم، هدف این نوشته انتقال حقایق، همان طوری که از زبان فقید ببرک کارمل در جریان اقامت ناخواسته چار ساله شان در مسکو، شنیده ام، می‌باشد، تا باشد،گوشه های تاریک روشن گردد و نسل جوان و پژوهش گران واقع‌بین از آن استفاده نمایند. هیچگاه در صدد سبک و سنگین کردن افراد و حوادث نمی‌باشم. اینجانب، در آن سالها، چندین بار از کارمل صاحب خواهش نمودم، تا خاطرات آن روزها را تحریر نمایند. ایشان استدلال می‌کردند که چون این فصل تاریخ هنوز ورق نخورده و حوادث خونین در کشور ادامه دارد، نوشته های از این قبیل پیش از وقت می‌باشد. با دریغ والم که زمان برایشان یاری نکرد.در آن روزگار، بار ها برای من یادآوری می‌کردند، منحیث ژورنالیست (اشاره شان به دوره کارام در روزنامه کابل نیو تایمز بود) یاداشت های داشته باشم. اینجانب مسولیت خود میدانم، تا  همان یاداشت هاو خاطرات را در قید قلم بیاورم. البته باید خاطرنشان کرد، برای درک موقعیت استراتژیک کشور ما و بکارگیری در سیاست های آینده ، این همه تجارب، بسیار ارزنده است. بر علاوه، شناخت بهتر از جنبش مترقی کشور، نقش رهبران آن، بخصوص شخص ببرک کارمل میباشد، که در چه شرایط دشوار و سرنوشت ساز مهین عمل می‌کردند و مسولیت را قبول کردند. مثله بر سر تبره نیست بلکه ابراز حقایق، دادن قربانی و مسولیت پذیری می‌باشد. آینده را به آیندگان میگزارم، با قضاوت همه جانبه و بی‌طرفانه شان. بقول حضرت بیدل: بیدل ز آبرو طلبی دست شسته ایم،، این آرزو بنای دو عالم به آب داد.
برمی‌گردم به اصل موضوع:
چند ماه بعد از هفت ثور، عده از رهبری جناح پرچم به حیث سفرا تعین گردیدند.ولی، به زودی ، از وظایف سبکدوش و به کابل فراخوانده شدند.این همزمان با زندانی شدن تعداد کثیری از کدر های ملکی و نظامی حزب در داخل کشور بود. در این زمان، رفیق کارمل به رفقای سفیر توصیه نمود تا همه در محوریت شاد روان داکتر اناهیتا راتب زاد، در بلگراد جمع گردند و خود از دولت چکسلواکی تقاضای پناهندگی سیاسی نمودند. دربلگراد، به رفقا دو وظیفه سپرده شد. اول، ایجاد تماس با احزاب مترقی و سازمان های جهانی و جلب توجه آنها به وضع داخل وطن، مخصوصاً سرکوب و زندانی شدن حزبی ها، روشنفکران و هموطنان بی گناه ما و تعقیب سیاست های نادرست و افراطی. دوم، تامین روابط با سازمان مخفی حزب در داخل کشور. قابل یادآوری میدانم که تقریباً هم زمان، زنده یاد مجید سربلند، پس از برکناری ازپست جنرال قنسولگری در بمبی، هسته‌ای را در هند ایجاد و ظایف مشابه را به پیش می‌برد. کارمل صاحب خود هم گزارشات و تحلیل های آماده می‌ساختند و به رهبری چکوسلواکی و عنوانی رهبری حزب کمونیست اتحاد شوروی ارسال می‌کردند. در این یاداشت ها ایشان اوضاع کشور، اشتباهات دولت، مداخلات خارجی، مخصوصاً پاکستان و عواقب اوضاع، هشدار می‌دادند. بنابر ملاحظات دیپلوماتیک به نامه ها جواب داده نمی‌شد. مناسبات پراگ و کابل در سطح پایین قرار داشت، زیرا امین خواهان برگردانیدن رفیق کارمل به کابل بود. در این مورد رهبری شوروی وقت ملاحظات سیاسی شان را با پراگ در میان میگذاشتند. اما، رهبری پراگ مخصوصاً شخص گوستاف اوساک با این موضوع موافق نبود. شاید علت، مخالفت اش، این بود که موصوف خود یکی از مبارزین ضد فاشیزم واستالینیزم بود. وی بین سالهای  1954--60 به همین علت زندانی بود، و موقعیت رفقا را به خوبی، درک می‌کرد.
در چکسلواکیا، نخست برای شان در محل دور افتاده در شکارگاهی یکی از شاهزادگان سابق که به دولت تعلق داشت، جا داده شد. اما بعد از آنکه امین دو نفر تروریست را جهت ترور ببرک کارمل گماشت، محل زندگی شان تغییر یافت. در همه این مدت ضروریات زندگی از جانب مقام های محلی آن کشور تامین می‌گردید، و عرصگاهی یک مربی(وی همان شخصی است که بعد از شش جدی به درخواست کارمل صاحب، به حیث سفیر آن کشور در کابل تعین گردید) حزب کمونیست چکوسلوکیا، جهت احوال گیری میامد، که کمتر روی مسائل سیاسی تماس می‌گرفت.
تماس با پراگ عمدتاً توسط شاد روان عبدالله بهار، دستیار و همراه رفیق کارمل از طریق پست و تیلفون صورت می‌گرفت. در این مدت، یک بار داکتر صاحب آناهیتا به ملاقات شان آمده بود. یکبار هم، زمانی که رفیق کارمل شدیداً مریض بود، شهید دوکتور نجیب الله بدون اطلاع قبلی نزد شان رفته بود. به گفته کارمل صاحب، بعد از چند روز مریضی و تب شدید، احساس کردم کسی پاهای مرا مساژ میدهد. چشمم را باز نمودم، رفیق نجیب را، در حالیکه اشک در چشمانش حلقه زده بود، دیدم. بی‌درنگ ازاش پرسیدم که چطور بدون اجازه قبلی به اینجا آمده است (منظور دسپلین شرایط مخفی حزبی), در جوابم گفت وقتی که، اطلاع حاصل نمایم که خودت مریض هستی دیگر اجازیی در کارنبود. هردوی ما درحالیکه اشک از چشمان ما جاری بود همدیگر را در آغوش گرفتیم.
روز ها و شب ها همینطور می‌گذشت. از داخل کشور خبرهای ناخوشایندی مبنی بر زندانی شدن ها، کشتار و جنگ می‌رسید. دولت ساحات بیشتری را از دست می‌داد، وبر بنیاد قرارداد دسامبر1978 تقاضای کمک نظامی،از اتحاد شوروی، می‌نمود. تا این دم، جانب شوروی آماده نبود پرسونل نظامی بفرستد. احوادث به سرعت به پیش می‌رفت، تا اینکه حادثه هرات و قیام بالاحصار صورت گرفت. شوروی ها به تشویش افتادن که مبادا رژیم دوست شان در کابل به دست شورشیانی که از حمایه پاکستان، ایران، دولت های محافظه‌کار عرب و آمریکا برخوردار بودند سقوط نماید. سرانجام، در جون 1979, رهبری شوروی, با بی‌میلی، موافقه نمودند، قطعات نظامی را برای بار نخست در میدان های نظامی بگرام، شیندند، دهدادی و کابل جابجا نمایند. آمریکا ، تلاش می‌ورزید پای شوروی را در افغانستان بکشاند و بعداً همین جا زمین گیر شان نماید. قابل تذکر است، که برژنسکی مشاور امنیت ملی کارتر درست همین مورد رادرخاطرات خود تحریر کرده است، یعنی زمانی که وی از جابجایی اولین قطعه نظامی شوروی اطلاع حاصل می‌نماید، ناوقت شب می‌باشد، با آن هم برای کارتر زنگ می‌زند و برایش تبریکی می‌دهد که پلان به خوبی پیش می‌رود.
بعد از مدتی، نور محمد ترکی متوجه اعمال امین میگردد، و اختلافات میان هواداران ترکی و امین گسترش می‌یابد. شوروی ها هم به ترکی از نقش امین هشدار می‌دهند و خواستار بازنگری در سیاست ها میشوند. در این مبارزه قدرت، سرانجام، امین پیروز می‌گردد و بطور بی‌رحمانه ترکی را به قتل می رساند و هوادان اش به زندان می‌اندازد. در این میان چار نفر از وزرای وفادار به ترکی هر یک سید محمد گلاب زوی، محمد اسلم وطنجار، اسد الله سروری و شیر جان مزدور یار، به کمک شوروی ها به مسکو انتقال یافتند.
ادامه دارد
میر عصمت الله سادات دسامبر 2020,جرمنی

 

 


بالا
 
بازگشت