احمد سعیدی
بحران موجود افغانستان و راه بیرون رفت آن
افغانستان بعد از سقوط طالبان بستر امن برای پیشرفت ومرجع امید برای مردم افغانستان شمرده میشد متاسفانه دیری نگذشت که در اثر بی تدبیری وبی کفایتی رهبران حکومت دوباره سرزمین ما به میدان جنگ وکشمکش های داخلی تبدیل گردید یکبار دیگر جنگ ها وکشتار های وحشتناک تر از گذشته دامنگیر مردم ما گردید. اینکه عامل اصلی این بحران چه وکه هست وحاکمیت موجود چه نقشی در زایش بحران دارد واینکه چه باید کرد تا ختم معقول ومنطقی این غائله بسیاری از مؤلفه ها وعناصر ذیربط را مورد تحلیل وتجزیه باید قرار داد.
بحران امنیت و همه بحرانها نا رضائیتی مردم سر چشمه أصلی این بحرانها ست.باید مردم راضی شوند وامنیت تأمین گردد تا جلوی همه نا بسامانیها ونارضایتی گرفته شود.
اول از همه باید نقش حمایت وعدم حمایت مردم از دولت مورد بررسی قرار گیرد.شما بیاد دارید در آخرین لحظات حاکمیت طالبان وقتی مردم از مداخله آمریکا وناتو حمایت میکردند طالبان قبل از فرا رسیدن نیرو های امنیتی از ترس مردم میدان را ترک میگفتند. اما امروز نفرت مردم از طالبان کاهش یافته و قضیه معکوس است چون حکومت نه عدالت را رعایت میکند نه قانون را ونه هم به زندگی عادی مردم توجه دارد .لذا میزان حمایت وتنفر مردم از یک نظام در استحکام ریشه ها وتطبیق بر نامه هایش خیلی اثر دارد.فعلا مردم به همان پیمانه که از طالبان ناراض بودند از برخی ادارات محلی وحتی اداره مرکزی کابل ناراض اند واین نا رضائیتی باعث شده تا مردم محل از مخالفت با طالبان دست بر دارند ویا از حمایت دولت خود داری کنند که در هردو صورت کارت سبز بدست مخالفین حکومت مصالحه ملی است.
چرا مردم ناراض اند.دلیل اول این نا رضائیتی بیعدالتی در عرصه سیاسی در عرصه باز سازی ویا هنجار شکنی های کلتوری توسط نیرو های خارجی ودولتی است که بجای محبت نفرت آفرینی میکنند.
هر چند عوامل بحران در کشور ما زیاد است درین نوشته تلاش میگردد تا نقاط برجسته بحران را انعاکس دهم در قدم نخست بی عدالتی بطور عام بد ترین عامل نا رضائیتی مردم است. از سوی دیگر به عقیده من نابسامانیهای کنونی زاده یک عامل ویا چند عامل کلی نیست بلکه بسیاری از مؤلفه ها وعناصر نقش خودرا درزایش بحران تا گسترش آن دارند
۱- نقش رهبری حکومت در بحران آفرینی.
۲-تقرر کادر های کم تجربه و بدون پشتیبانی مردمی :
۳- اثر منفی قوانین ونحوه نا درست تطبیق پالیسی ها.
۴- نقش بعضی رسانه ها واستفاده منفی از دموکراسی.
۵- کم سوادی توأم با اختلافات دیرینه قومی و زبانی
۶- نقش همسایه ها بخصوص پاکستان در بی ثباتی افغانستان.
۷- تنفر آفرینی توسط مخا لفین با تبلیغات زهر آگین.
۸- بمباردمان نیرو های پاکستانی در خاک افغانستان و بی توجهی مسئولین حکومتی.
در قدم اول باید به نقش حکومت اشاره کنم که در زایش وگسترش بحران کشور در سطوح مختلف اثر زیاد دارد.طوریکه قبلا تذکر رفت در پهلوی تمام عوامل حکومت افغانستان ، سیستم مدیریتی ناقص وکادر های کم تجربه ونا آشنا باعث اشاعه فساد مالی بحران اقتصادی وافتضاح سیاسی در کشور گردیده است.
بی کفایتی، قانون گریزی،بی تفاوتی ، پارتی بازی ودروغبافی در درون نظام باعث شده تا مردم نسبت به دولت بی اعتماد بوده به مخالفین بیشتر علاقه نشان دهند وعدۀ هم نوع نظام را نا کار آمد خوانده شعار های حکومت عبوری یا انتقالی سر میدهند.از طرف دیگرحکومت تمام بی تفاوتی های خودرا زیر یک شعار پنهان میکند که گویا تنها و تنها مخالفین عامل فساد قانون شکنی وتنفر آفرینی اند، شعاریکه باعث دلسردی مردم از حامیان وبی اعتمادی از دولت میشود.در کشوریکه مردم از لحاظ فر هنگی وکلتوری در بین خود و با جهان بیرون میانۀ خوبی نداشته باشند وحکومت هم مسئولیت بی کفایتی های خودرا بدوش دیگران بیاندازد طبعا مردم در مورد نظام وحامیان اش دید منفی پیدا میکنند مثل اینکه حالا ما شاهد این موضوع هستیم.ازطرف دیگر توظیف وجا بجای کادر ها بپاس روابط قومی یا پارتی بر مشکل کنونی افزوده است.بسیاری از کادر های که از بیرون کشور می آیند به زندگی در افغانستان باور ندارند به این خاک بیگانه اند ودلسوزی چندانی هم ندارند .این گروه که به سیستم اروپا وآمریکا عادت کرده اند افغانستان را محل امن برای زندگی ندانسته در صدد اختلاس زر اندوزی اند تا خودرا با شرائط کاپیتالستی بیرون از افغانستان آماده سازند تمام سر مایه هارا به بیرون انتقال میدهند.کادری که بافت ها وشرائط اجتماعی افغانستان را درک نکند وآماده زندگی ومردن در خاک خود نباشد قطعاً به این کشور خدمت نخواهد کرد.امروز فیصدی زیاد از مسئولین عالی رتبه دولتی فامیل های شان در کشور های خارج اند ونمیخواهند به افغانستان بیایند تلاش دارند بخاطر آسایش فامیل های خود از افغانستان سر مایه انتقال دهند وبس.قانون شکنی میکنند رشوت میخورند وبا دشمنان افغانستان معامله میکنند واز دست هرکس پول میگیرند با چنین عناصری نمی شود افغانستان ، را آرام ویا آباد نمود.
حل این معضله: با تطبیق عدالت ویا قانون پذیری قابل حل است.عدالت در عرصه مشارکت سیاسی ،عدالت در تشکیلات اداری ،عدالت وتوازن در تطبیق پروژه های باز سازی وانکشاف ملی،وتقرر بر معیار شنا خت از نیاز های کشور ودلبستگی به این سر زمین.
سیاست بحران زا: سیاست دولت باعث بحران کنونی است.سیاست مبهم جنگ وصلح با مخالفین سیاست دو پهلو با همسایه ها وخارجی ها همه مسائل اند که مردم نمیتوانند راه راست را از کج فرق کنند ویا بین دوست ودشمن فرق قائل شوند .حکومت تا هنوز بین نیرو های طرفدار دولت ومخالفین تفاوت قائل نیست، صد ها جنایتکار بطور فرمایشی از زندان رها گردیدند اما یک تعداد از مدافعین وطن مورد مجازات قرار گرفتند. در چنین حالتی مخالفین بیشتر تشجیع شده خودرا حق بجانب دانسته بحران گسترش پیدا میکند.لذا سیاست دولت در برابر همه مبهم ودو پهلوست. در برابر مخالفین مسلح در برابر مداخله همسایه ودر برابر استراتیزی ناتو در افغانستان .این حکومت حامیان ملی خود را دشمن وناقضین قوانین کشور معرفی میکند اما در رهایی جنایتکاران دست بالا بلندی دارد با چنین حربه کند وگندیدۀ نمی توان علیه تروریسم مبارزه کرد مگر اینکه حکومت را اصلاح نمود.به عین تر تیب سیاست چاپلوس مأبانه در برابرهمسایه های مداخله گر اعتماد ملی را سست تر و نا امید کننده تر میسازد. تنها این مشکل نیست قوانین نیز در افغانستان بحران آفرین است
قوانین افغانستان از جمله قانون اساسی بحران مشروعیت میباشد قانونی که هم از جامعه سنتی حمایت مکیند وهم از دموکراسی غربی اینها با هم تناقض دارند باید قانون سوچه وعام فهم باشد که بحث وسیع وبزرگ است چه قانون اساسی افغانستان منحیث مادر قوانین علاوه از تناقضات حقوقی دارائی تشابهات وتداخلات خیلی وسیعی هست که بسیاری ها قدرت درک وهضم آنرا ندارند .همان است که از رئیس جمهور شروع تا کار مند عادی قانون را میتوانند به نفع خود تفسیر در تطبیق وعدم تطبیق آن دچار مغالطه میشوند. واما نقش تطبیق پالیسی ها در زایش وگسترش بحرانهای فراگیر فعلی چنین توضیح میشود.
بیرون رفت ازاین بحران:
اول تغییر در ساختار سیستم، سیستمی که صلاحیت رئیس جمهوررا محدود سازد .تشکیلات اداری ونظامی بازنگری شود.در تعین مسئو لین محلی یعنی ولسوالی ها نظر مردم گرفته شود.اگر مردم وعدۀ همکاری وحمایت از مسئولین خودرا بدهند دیگر چانس نفوذ مخالفین در منطقه گرفته میشود.