عثمان نجیب
امرالله جان یک دیورند باز دیگر هم دارد
____________________________________
در مرور تازه های امروز دنیای رسانه نگاشته یی از آقای غرزی لایق را از نظر گذراندم. متن آن مانند همیشه بازتابی از واژه گرایی و عاریت گرفتن ها و دیسانت کردن ها است. اما برازنده گی آن اقرار دل و طینت شان برای ختم بازی سیاسی یی به نام مرز دیورند است. آگاه امور سیاست و نظام با ورود به آن بی درنگ نوعی انصراف از این ماجرای خون خوار را می دهد.
بحث این جا است وقتی کسانی از طیف آقای غرزی چنین نظریه می پردازند، هیچ گونه عکس العمل منفی در قبال نه دارد. در حالی که هیچ چیزی جدیدی در آن جز همین ویژه گی ختم غایِله یی به نام دیورند دیده نه می شود و حق هماین است که دیگر بر آن نقطه ی پایان دهند. ولی اگر این بحث را به گونه ی مثال لطیف پدرام یا ملک ستیز و یا فوزیه کوفی و یا رحمانی و یا یک هم وطن دیگر ما غیر از تبار آقای غرزی طرح کنند، شهر ها را حادثه می آفرییند و دهن ها تا گلو پاره می گردند و صدا ها همه یک جا در واکنش منفی علیه انان هم آهنگ می شوند و به انواع تکفیر ها و اتهامات مواجه می گردند.
آرزو داریم روزی آقای غرزی به چرایی این موضوع نیز بپردازند.
محمد عثمان نجیب
رزاق مأمون - گزارش نامۀ افغانستان
۱۳۹۷ آبان ۱۸, جمعه
برای ما چیرهشدن بر تابوی «مرز دیورند» یک ضرورت است
غرزی لایق
۱۲۵سال هیولای «مرز دیورند»: دگر تا کجا؟
پرسمانِ «مرز دیورند»، به ویژه پس از زایشِ کشور پاکستان بالای خرابههای امپراتوری هند برتانوی در سال ۱۹۴۷ میلادی، پیوسته و پایدار پیوندها و وابستهگیها میان دو کشورِ همجوار، افغانستان و پاکستان را تنشزا و کین توزانه میساخته، در قیدِ مد وجزرهای ناگزیرِ جهانی و منطقهیی، هر از گاهی استنادهای همسایهگی و پایستهگی باشندههای دو جناح «مرز» را تا اوجِ شکنندهگی و ویرانی میرسانده است. مسالهی «مرز دیورند» به زخمِ چرکین در مناسبات دو کشور مبدل شده، در بستهگی تنگ با این ناسور، بیشترینه افغانستان به مثابهی کشورِ گیرمانده در خشکه، صدمه دیده و هزینههای هنگفت را در این راه خرچ نموده است. آنچه در امروز، با گذرِ صد و بیست و پنج سال پس از دستخطِ پرپرسش و پرتنشِ «پیمانِ دیورند» به نسل من رسیده است، در پهنا و درازای پرداختِ بهای گزاف به هدفِ ناپذیرفتنیساختنِ این مرز، سرهای بیشمار به باد رفته و خونهای فراوان سرازیر شده است.
گرهی که در مبحثِ «مرز دیورند» نسل من باید به گشودنِ آن بپردازد، پیش از همه از این پرسش مایه میگیرد که مگر ما نیز به نسل پس از خود، به فرزندان و نوادههای خود که در پرتو نرخهای مدرنباوری و ارزشهای جهانِ نو به بسندهگی میرسند، چنانکه پیشینیانِ ما بر ما روا داشته اند، پشتارهی سنگینِ «مرز دیورند» را به ارمغان بگذاریم تا در تنور سوزندهی این تابوی چندلایه عذاب بکشند و بر ما نفرین بفرستند؟
دوامِ این خطکشی ننگین استعمارِ برتانوی، اینک در ۱۲ نوامبر ۲۰۱۸ به ۱۲۵ سال میرسد، زیانی که هستی مادی و معنویتِ زادگاهِ زخمی ما به تقصیر این آفتِ دورانِ سیطرهی انگلستان در منطقه متقبل گردیده است، غیر قابل گویش و شمارش است.
آنچه در گفتمانِ دنبالهدار پیرامون «مرز دیورند» مایهی دلگیرندهگی و دلسردی میگردد، گریزِ زمامدارها و حاکمیتها در افغانستان از پرداختن به کالبدشگافی این غدهی خبیثه و پایانبخشیدن به این سوگنامهی گه شماری نوینِ این سرزمین است. طی ۱۲۵ سال چیرهگی کابوسِ «مرز دیورند» بر دماغها، فیلمنوشتِ این آشوب و آگاهانهگی داغنگهداشتنِ تنورِ کینه میان افغانستان و پاکستان چنان زیرکانه مهندسی شده است که کوچکترین سرپیچی از مشی متعارف حکومتی و بیانِ بیریای پندارِ خودی سببِ تکفیر و نفرین میگردد. «مرز دیورند» در وجدان همهگانی افغانها به کلیشهی ناموسی مبدل شده است.
حاکمان افغانستان، پس از زایشِ کشور پاکستان در سال ۱۹۴۷، سرنوشتِ «مرز دیورند» و بازکردنِ گره کور در مناسبات با همسایه را پیوسته و پیگیر به «مردم افغانستان» نسبت داده و سستی و درماندهگی حکمروایی خود را با تنپوشِ ژولیده و ارزانِ «رأی مردم افغانستان» و یا «ارادهی آزاد مردم دو جناح مرز» پنهان نموده اند. این پندارِ ناجایز و فریبنده که طی دهههای پیهم به بازارِ پرخاشهای «دیورند ستیزی» و «دیورند پذیری» با سخاوت عرضه میگردیده، با دریغ، امروز به باورِ بخش زیادِ آگاهان کشور مبدل شده و ریشههای پرداختنِ درست و حسابی با این مسأله را میخشکاند.
گزینهی «رأی مردم افغانستان» در حلِ معضلِ «مرز دیورند» در حالی بیپایهگی و بیهودهگی خویش را برجسته میسازد که تمام زمامداران افغانستان در برههی یاد شده، مشروعیتِ حاکمیتهای شان را، به گونه و اندازٍ خود شان، به ارادهی مردم افغانستان بخیه نموده و خود را برگزیدهی مردم جا زده اند. گویهی «ارادهی مردم» در این میانه، فریب و ترفندی بیش نیست که گردانِ دنبالهدار آن با تمامِ کروفرِ بدآهنگ اش، فقط به هدفِ گولزدنِ افکار همهگانی سرریز میشود. تمام پیمانهای پیش و پس از «عقدنامهی دیورند» تا «قرارداد ستراتیژیک» با ایالات متحده امریکا که سرنوشت، تمامیت و سمتگیری افغانستان را تا ژرفا و پهنا متأثر میساخته است، در غیاب مردم و در مدارِ تنگِ دولتمردان به امضا رسیده است.
گزینهی «رأی مردم افغانستان» که از دالانِ قدرت تا ردههای چیزفهمهای افغان پیهم روی مراجعه به آن پافشاری میکنند، سببِ چاقشدنِ این پرسشها در مخیلهها میگردد که چهگونه، چهوقت و با کدام ابزارها «رأی مردم» را در پرسمانِ «مرز دیورند» به دست آزمایش میسپارند؟ میزانِ آگاهی مردم در نبودِ خبررسانی ثقه و امانتدار از روندِ گفتگوهای پنهانی در این باب و لاغری دانستنیهای مردم از ریز و درشتِ این معضل، دلبستن به «رأی مردم» در مسألهیی که انگیزهی بنیادینِ سوگ افغان را ساخته و پیوسته دوامِ موجودیتِ افغانستان را تهدید میکند، خیالپردازانه و حتی ناکام است. رویای «رأی مردم» در این عبا و قبا، بیگمان، به معنی فرار از پرداختن به مسأله و دوامِ بیثباتی و هرجومرج در مناسبات دو کشور همسایه است.
تاریخچهی «مرز دیورند» و رابطههای پرخم وچم میان افغانستان و پاکستان میآموزاند، همانگونه که ریخت این معضلِ زشت در سازش با سودِ ذاتی روسیهی تزاری و بریتانیا کبیر شکل یافت، هستارِ تنشزای آن نیز، به پیمانههای بایسته، پاسخگوی منافعِ درازمدتِ نقشپردازانِ «بازی بزرگ» است که در پی سود و سودای خویش در منطقه، پَرِ «مرز دیورند» را هنوز از روی میز برد و باخت دور نه میسازند. حربهی «مرز دیورند» همان مترسکی است که به مدد آن زمامداران افغانستان و پاکستان را در مسیرِ نیات و برنامههای زورمندانِ جهان سمت و سو داده و افکار همهگانی مردمِ دو کشور، به ویژه تودهی پشتون در دو طرف مرز را با پخشِ چنان اندیشههای بلندپروازنه تپندهگی میبخشد که سیاستِ رسمی کابل و اسلام آباد آن را موعظه میکند. پنهان نیست، هر از گاهی که یکی از زمامداران افغانستان به نیتِ بهبودِ رابطهها با پاکستان و دستیابی به همسویی در معضلِ «مرز دیورند» پا پیشگذاشته است، با سرنوشت هیبتناک روبهرو گردیده است.
بغرنجسازی پیشینهی حقوقی «مرز دیورند» و چیرهسازی آگاهانهی ندانمگرایی از صحت و سقمِ پیمان و یا پیمانهایی که مرز میان افغانستان و هند برتانوی را قانونیت می بخشند و ارایه تفسیرِ ناجویده و بیپایه از راستینهگیهای تأریخی یکی از بازیچههایی است که عمر تشنج و تنش میان دو کشور همسایه را به سودِ زورآوران جهان و به ضرر مردم دو کشور درازتر ساخته و فهمِ مردم را به کجراه میکشاند.
تشهیرِ همین چندگانهگی و بذر دودلی در دماغها برای چهرهها و ساختارهایی در دو جناح مرز بسترِ راحت پهن میکند که در گرو بازیهای رشتارهای خبرچینی بیرونی، صفِ هواخواهان و بدخواهانِ ستیهندهی شناسایی «مرز دیورند» در میان آموزشیافتهها را رنگینتر میسازد. این نارسایی زمینهسازِ سرراستِ سرزدنِ چهرههای عوامفریب، وطندشمن و فتنهگر در صحنهی سیاسی هر دو کشور است که در جامهی ریایی رجزخوانیهای آبدار و دلسوزانه، بابِ «مرز دیورند» را در ظرفِ پلیدترین چشمداشتها و نازلترین ادبیات به هدفِ ویرانسازی یگانهگی و همزیستی باشندهگان سرزمین ما به کار میگمارد. در این راستا نقشِ منفی مزدبگیران و سخنگویانِ تیرهها و قبیلههای دو طرف مرز و عطش سیریناپذیر شان برای دستیابی به سود و امتیازهای فردی زمینههای زدودنِ کینه و خصومت در رابطههای دو کشور را تخریب نموده و هزینههای ناخواسته و کمرشکن را برای جلبِ دلالان قبایلی بر دوش حکومتهای افغانستان بار میزده است.
چیرهشدن بر تابوی «مرز دیورند» و پرداختن به بازنگری این معضل در روشنی دگرگونیهای نوین جهانی و در پیوند تنگ با سودِ ذاتی زادگاه ما که بیرونجستن از غلافِ نفرت و خشونت در برابر همسایه و گذار به نرمش و تدبیر و ریزبینی را ناگزیر میسازد، بی گمان، صرفهجو تر و ایمنتر از پیشآمدهایی است که طی ۱۲۵ سال اخیر افغانستان را از کاروانِ تمدن، رفاه و خودکفایی بیگانه ساخته و کشور را بار بار تا مرز ورشکستهگی و پاشیدن کشانده است. هرگاه جهان خواستارِ برگشت ثبات و آرامش در منطقه باشد، پروسهی زدودنِ کدورت و نفرت میان افغانستان و پاکستان را تکانهی سودمند میبخشد. خیلی سادهلوحانه خواهد بود هرگاه جهان امروز و رابطهها میان کشورهای واقعا موجود را از ریزبینِ ناصوابِ برتریجویی و عظمتطلبیِ جنگجو مشاهده نمود و از همین زمین، به برآیندهای خیالی و جدا از راستینهگیهای زمان ما دل خوش نمود.
بیگمان، ارادهی همهگانی مردم، سرانجام داد را بر سرنوشت جاری میسازد و دامن بیداد را بر میچیند، تا به ثمررسیدن این نهال و خیزشِ باشندههای دو سمتِ «مرز دیورند» اما، شایسته است تا حاکمان افغانستان که منبع مشروعیتِ زمامداری خویش را رأی و ارادهی مردم میخوانند، جراحی این غدهی خبیثه را از نام مردم در سرخط برنامهی سیاسی خویش جا دهند و در پناه رأی مردم به این سوگنامه پایان منطقی ببخشند.
افغانها حق دارند تا در جهانِ بالندهی ما جایگاه شایستهی خویش را دریابند و به امنیت، ثبات و رفاه برسند.