م. نبی هیکل
زبان را بشناسیم
زبان را همه بحیث وسیله افهام و تفهیم میشناسیم اما گاهی بحیث وسیله ابراز احساسات و هیجانان نیز به کار میبریم، بخصوص وقتی به زبان ستیزی و زبان پرستی متوسل میگردیم. هر سال حد اقل یکبار تمایل زبان پرستی در ما شگوفه میکند. چرا این تمایلات هر سال شگوفه میکنند؟
مساله زبان میتواند عمدتا از دو نکته نظر مورد بحث قرار گیرد: از نظر علمی( زبانشناسی) و از نظر قدامت تاریخی. در افغانستان در دههه های اخیر بیشتر بر دومی تاکید میشود نه بر اولی. اما چرا؟
بنده زبان شناس نیست و به آنهمه بحث های قدامت تاریخی و ریشه یابی آن نیز علاقمند نیستم و آن را نه برای گویندگان زبان سودمند میدانم و نه برای زبان. ددلایل این فقدان علاقمندی آشکار اند و مهمترین آنها را در این یادداشت میتونید دریابید.
وقتی بحث های تعدادی از روشنفکران را میخوانم به سطحی نگری آنها میخندم. تعدادی برای ابراز معلومات و آگاهی در ین مورد مینویسند اما تمایلات اتنو سنتریک و زبان ستیزی وزبان پرستی ندارند و میخواهند حقیقتی را بنویسند که به آنباور دارند. اما ایا آنچه ما آن را حقیقت میدانیم واقعآ حقیقت است؟ چرا چنین فکر میکنیم آنچه که ما باورمندی خود را بر آنها بنا کرده ایم حقیقت دارند؟چرا بنیادهای باورهای خود را در آن مورد، مورد سوال قرار نمیدهیم؟ نخست سعی میورزم به این سوال پاسخ دهم.دریافت پاسخ به این سوال به بحث کنونی بسیار ممد و مفید است. نیازی نیست آنهرا توضیح دهم زیرا در پایان بحث ممد بودن و مفید بودن آن را خواننده خود در خواهد یافت.
چرا باورها و افکار ما برای ما درست مینمایند؟
زیرا آنها با دانستنیها و تجارب ما سازگاری دارند. به عبارت دیگر آن باورها بر دانستیها و تجارب ما متکی اند. این همان سخن امام حنیفه است اما به عبارت دیگر که ما بحیث افراد به باورها و افکار خود بحیث آنچه میبینیم که آن را درست ترین میدانیم. تفاوت در این رابطه در دو مورد است:
۱. عمق تفکر/ مکاشفه: ژرفای تفکر و مکاشف در همیاری معلومات نتایج بهتر فکرزی را موجب میگردند.
۲. شواهدی عینی که تفکر بر آن بنا یافته است: زمانی که شواهد عینی تفکرات ما را تایید کنند و کونتر فاکجولهایی نیز وجودنداشته باشند سلامت تفکر اعتبار بیشتر میابد.
این دو تدبیر بر کیفیت باورمندی افکار ما تاثیر دارد و منطقی بودن آن را تبارز میدهد. مواردی که ما یک فکر را داریم و درست میپنداریم اما دلیل آن را نمیدانیم کم نیستند. موارد بسیاری نیز از اعمال غیر عقلانی نیز وجود دارند. اما چگونه میتوان دریافت که این باورها و افکار ما واقعآ درست اند؟ باز هم دو راه برای دریافت سلامت آن وجود دارد:
- اول راه تلاش فردی از راه تفکر و تحقیق است. کم از کم باید دو بار ( سیستم ۱ و سیستم ۲) فکر کرد تا از احساسات به عقلانیت بتوانیم عبور نماییم.
- از راه بحث علمی بر آن افکار.
بحث علمییعنی بحث تخصصی دارای تسلسل منطقی که به سوال اساسی بحث و سوالهای فرعی آن بتواند منتهی گردد. سوالها دارای اهمیت اند زیرا بحث را چوکات بندی میکنند، در غیر آن بحث میتواند به هرسو سیر نماید.مثال: بحث: راست و دروغ بودن یک سخن.
سوال اساسی: آیا این سخن راست است یا دروغ؟راست یعنی چه؟ دارای چه خصوصیات است.
دروغ چیست و دارای چه خصوصیت است.آیا این خصوصیات را شواهد عینی تایید میکنند؟
این سخن کدام یک از خصوصیات را دارا است؟آیا چیز میانگین میان راست و درغ وجود دارد؟
نتیجه گیری/ پاسخ به سوال اساسی.
مبینیم که سوالها بحث را جهت دهی میکنند.
اکنون بر میگردم به تفکر برخی از روشنفکران در مورد زبانو از نظر علمی و منطقیزبان ستیزی و زبان پرستی عمل عاقلانه نیستند. دلایل آن را مختصر بر میشمارم چرا علمی و منطقی نیستند:
۱. تاریخ روایت افراداست و افراد دارای باورها و موضعگیری ها و منافع اند درست ما نند ما در قرن بیست و یکم که در آن مورد فراتر از حیطه صلاحیت مسلکی خویش مینویسیم. اگر چنین نیست پس اختلافات در مورد منشآ و ریشه زبان واحد از کجا ناشی میگردند؟
۲. زبان نیز مانند گوینده سابقه تاریخی و انکشافی دارد اما سابقه گوینده قدامت بیشتر از گویندگی وی دارد.هردو در سیر تاریخ رشد کرده اند و قسمتی از این رشد را در ماقبل تاریخ انجام داده اند زمانی که ثبت گویندگی و تاریخ ممکن نبود. گوینده به سرعت تقریبآ متوازن رشد کرده اما زبان گویندگان مانند دری / پارسی یا پشتو و هر زبان دیگر در کشور ما به مراتب از وی عقب مانده است. زبان ستیزان و زبان پرستان باید در این مورد بیاندیشند زیرا زبان پرست در حالت زبان پرستی زبان ستیز نیز هست و بر عکس آن نیز بر آنها صدق میکند. آیا زبان پرست زبان ستیز یک زبان عقب مانده را مانند یک آبده تاریخی( مجسمه بودا) میپرستد؟ و نمیتواند بیاندیشد که اهمیت زبان مانند بزرگ قوم تنها کهنسالی و سنتی بودن آن نیست، بلکه قدرت کاربرد و غنامندی ماهوی زبان است.
شمار گویندگان دارای اهمیت است اما هردو زبان ملی ما در تفاهمات بین المللی بدون کمک و یاری سایر زبانها نمیتوانند مستقلانه عمل کنند.امروز در کشور ما تمایل و تلاش برای فراگیری انگلیسی نیرومندتر از تلاش برای فراگیری زبان های مادری است و حالت زبان گفتاری و نوشتاری ما قابل نگرانی است. زیان ستیز زبان پرست باید عشق خود را به زبان از را فراگیری زبان معیاری، کاربر درست و مناسب زبان گفتاری و نوشتاری و از راه دستیابی به تفاهم تبارز دهند. زبانهای ملی نمرده اند که مانند قهرمان خود( احمدشاه مسعود و نجیب، مزاری و ...) در مورد گذشته آنها باید سخن گفت. زبانهای ما اکنون مانند داکتر برایدن زخمی در حال فرار قرار دارد.
۳.زبان پرست زبان ستیز، اتنو ستریست متعصب است که در لباس انسان متمدن تعصب خود را تبریه میکند و با شواهد غیر قابل اعتبار آأن تعصب را عقلانی میسازد. ماخذ تاریخی و استناد بر شعر شعرا نیز اساس علمی ندارند بلکه اساس آنها را باورها و دانستنی های فردی تشکیل میدهند اما میتوانند بحیث یک مدرک تلقی گردند. آنان نیز مانند ما انسان بودند و در زمان و مکان معیین با ذهنیتها و باورهای حاکم و محکوم زیسته اند. هیچ فرد عاقل نباید بر اساس چنین اظهارات به زبانپرستی و زبان ستیزی بپردازد. فرد، ويزگیهای شخصیتی وی، افکار و نیت وی دارا اهمیت اند نه زبان آنها.
۴.از نظر عملی گیریم یک زبان( دری یا پشتو یا هر زبان دیگر ملی ما) نخستین زبان دنیا باشد اما ما خود در کاربرد روزانه آن را نادرست به کاربریم و در کاربرد علمی و بین المللی نتواند مستقلانه عمل نماید، مقصر کیست؟ بدون شک آن زبان پرست زبان ستیز مقصر است و ما همه مقصریم. چنین زبانی برای زندگی متمدن ما چه سودمندی خواهد داشت به غیر از اینکه ما را به خصومت وادارد و از همیاری و همکاری باز دارد؟
زبان مادری آن یادگار مادرما نیست که میتوانیم آن را در موزیم شخصی یا ملی نگهداریم! زبان ما مانند درخت مثمر است که دارای ریشه و تنه و شاخه ها و برگ ها اند و به پروش نیاز دارند نه به پرستش!
دومین استخوان نیز به میان منازعه انداخته شده است.دوست عزیز و گرامی متنی را از طریق مسنجر در مورد
عدم شایستگی زبان پشتو بحیث زبان رسمی برای آگاهی بنده ارسال داشته است. در آن متن که به قلم آریانا خراسانی تهیه شده از قول دکتر ناشناس نقل شده است. پاسخ بنده را به دوست عزیزم اینجا میخوانید.
به آن دوست گرامی سه نکته عمده را خدمت عرض عرض کردم: نخست دکتر ناشناس زبانشناس نیست و هیچ مدرکی از زبانشناس بودن وی وجود ندارد. منظورم تحقیقات علمی در حیطه زبان شنا از وی وجود ندارد. حتی بر اساس یک مصاحبه وی در مورد (پته خزانه) گفت که درآنمورد (حقیقی یا مجازی بودن آن) چیزی نمیداند. و ی همه عمر خود را در آوازخوانی سپری کرده است. دوم واقعیت امروزی ما که دو زبان رسمی (دری و پشتو) داریم- چه گوینده آنها کم یا زیاد- چه مشکلی برای جامعه و کشور ایجاد کرده است تا به حل آن پرداخته شود؟ ایا این مشکل در زبان است یا در افراد که از مسایل زبانی استفاده غیر عقلانی میکنند؟سوم: بحیث دوست و روشنفکر و مبارز منتقد چه انگیزه ای غیر از تمایل اتنوسنتریک شما را واداشت به آن متن پاسخ ندهید و به اشاعه آن مبادرت ورزید؟ آگاهی دیگران از این مطلب از نظر شما چه منفعت اجتماعی و سیاسی خواهد داشت؟
بدون شک در نظر گیری تعدادگویندگان زبان در رسمی ساختن آن دارای اهمیت به نظر میآید اما اگر عقلانی و منطقی بیاندیشیم در قضیه افغانستان اگر دری -زبانان اکثریت باشند تعدادی از پشتونها نیز به دری صحبت میکنند یا دری زبان اند و یا اگر پشتو زبانان اکثریت باشد از نظر تیوری رسمیت هردو زبان تفاوتی را ایجاد نمیکند زیرا هردو رسمی و دارای اعتبار برابر اند. تفاوتی که میتواند وجود داشته باشد در کاربرد واقعی و عملی زبان دری است و هیچ اعتراضی از سوی پشتو زبانان در این رابطه در طی سالها دیده نشده که زبان دری زبان تدریس و مکاتبه در نهادهای دولتی بوده است. اما تعصب یکسو تعصب و حساسیت طرف دیگر را بر میانگیزد و این را تحقیقات علمی بین المللی در رابطه با تعصب و تبعیض نشان داده اند. زبان ستیزی و زبان پرستی شاید در هر انسانی به مقادیر متفاوت وجود داشته باشد اما عقل و خرد و یک کیلو مغز روی شانه های هر روشنفکر نیز باید مورد استفاده قرار داده شود.
پایان