عید محمد عزیزپور
خشم مولوی مجیب الرحمن انصاری از سخن امرالله صالح
به خاطر آیه «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ»
در زیر پاسخ مجیب الرحمن انصاری به امرالله صالح را بشنوید.
ویدیو از صفحه اندیشه آزاد است.
واما:
امرالله صالح به این آیه استناد کرده است:
«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ قَدْ تَبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقی لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَمیعٌ عَلیم؛ در دین، هیچ اکراه و اجباری نیست. مسلماً راه هدایت از گمراهی روشن و آشکار شده است. پس هر که به طاغوت کفر ورزد و به خدا ایمان بیاورد، بیتردید به محکمترین دستگیره که آن را گسستن نیست، چنگ زده است؛ و خدا شنوا و داناست»(بقرة:۲۵۶)
خواهند گفت که این آیه منسوخ است.
من حالا می پرسم:
آیا این آیه را خدا گفته است یا نگفته است؟
اگر خدا این آیه را گفته است پس چرا پسان از گفتنش پشیمان شده است؟
اگر پشیمان شده است و آن را منسوخ ساخته است پس چرا در قرآن وجود دارد؟
پس باید این آیه و آیه های دیگر مانند این را از قرآن حذف کرد تا هیچ کس نتواند به آن استناد کند. زیرا ارزش دینی ندارد و باعث تضاد، نزاع، ستیزه و جدال میان مسلمانان میشود! حد اقل فایده حذف اش این است که از تضادها در قرآن کمی کاسته می شود.
وجود این آیه در قرآن سبب گمراهی مومنان می شود: زیرا یکی از رهبران به آن استناد می کند که لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ و دیگری آن را رد میکند که با فروفرستاده شدن آیه قتال این آیه منسوخ شده است. به کدام راه باید رفت؟ این یک گمراهی نابخشودنی است. گمراهی معنی اش این است که گپ های ضد و نقیض مبتنی بر آیه های قرآن مردم را بیشتر به سردرگمی و کژراهی می کشاندو در نتیجه میان مردم دودستگی به بار می آورد که قتل و کشتار نتیجه آن است. مردم نمی دانند چه بکنند. کدام یک از آیه ها را بپذیرند. نتیجه این می شود که آنان به جای اینکه به تناقض آیات فکر کنند و بیاندیشند که این آیات قرآن است که باهم ستیهنده و در تضاد اند. بر اساس همین آیات به کشتن همدیگر رو می آورند.
در واقعیت صدها آیه و حتی بیشتر از آن را در قرآن می بینیم که باهمدیگر در تضاد اند. چیزی که خدایی بودن آیات قرآن را زیر سوال می برد.
منسوخ شدن یک آیه از طرف الله در واقعیت، توانا و دانا بودن الله را زیر سوال می برد.
ما انسانها اگر عملی انجام میدهیم یا سخنی می گوییم به اساس فهم دانش که داریم طوری انجام میدهیم و طوری می گوییم که در مرحله بعدی مجبور به اصلاح و یا تغییر آن عمل، یا آن سخن، نشویم. حتا انسانی که گاهی این را بگوید و گاهی دیگری را، سخنانش نه تنها ناپسند بلکه مردوداست. البته هر قدر مقام و جایگاه اجتماعی کسی بلندتر باشد به همان حد از او انتظار می رود که سخنانش درست تر، منطقی تر و پایدارتر و دوامدارتر باشد.
افزون بر آن انسان ها بر پایۀ دانش، فهم و هوش شان که محدود است تصمیم می گیرند که طبیعی است که مانند خدا مطلق نیست زیرا مانند خدا دانا و توانای مطلق نیستند.
انسانها بر اساس فهم دانش خود که محدود است تصمیم می گیرندو اما پسانتر اگر بر اساس آنچه بر آنان نامعلوم بوده است به اشتباه خویش پی ببرند، تصمیم خود را تغییر میدهند و تصمیم درست تر می گیرند. این چیز برای انسانها بسیار عادی می باشد چون فهم و دانش ما کم است.
اما برای خدا این گونه تصمیم ها سزاوار نیست. الله که دانا و توانای مطلق است، چگونه امکان دارد که چیزی بگوید یا کاری انجام دهد ولی سپس متوجه شود اشتبها کرده است وباید گپ خود را پس بگیرد و عمل خود را نفی کند. چنین چیزی به خدایی خدای توانا و دانا نمی سزد.
نمی توان باور داشت که دانای خدا محدود باشد و توانایی او کرانه مند. در قرآن بارها بیان شده است که الله توانا و دانای مطلق است.
ما میدانیم که آیه ٢٥٦ سوره بقره، از آیات مکی است. در آن وقت پیامبر اسلام زور و توان نداشت که مردم را مجبور به پذیرش دین اسلام کند. او مجبور بود که به نفع کثرت گرایی دینی سخن بگوید تا خودش را در تبلیغ دین اش آرام و آزاد بگذارند. تمام آیه های مانند«لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» و «لکم دینکم ولی دین» و آیه های دیگر انسان دوستانه، آیه های هستند که در مکه نازل شده اند. و اما وقتی که به مدینه هجرت کرد، صاحب ارتش و قدرت شد، آیه قتال را نازل کرد و آیه ٢٥٦بقره را منسوخ ساخت. پس این کار، کار یک فرد مثل من و توست، نه کار خدا.
دیگر نه خبری از «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» بود و اثری از «لکم دینکم ولی دین».کثرت گرایی دینی به خاک سپرده شد.
این یک تضاد نپذیرفتی در قرآن است. برای توجیه این تضاد غیر منطقی در کلام خدا، تیوری ناسخ و منسوخ را پیش کشیده اند، درست همان چیزی که در قانون مدنی و حقوق کشور ها سالها پیش از اسلام هم وجود داشته است.
البته کثرت گرایی و احترام به حقوق انسان، از جمله، احترام به حق حیات، حق آزادی عقیده، حق بیان، حق ازادی اندیشه و غیره از حقوق فطری و طبیعی بشر است. «لا إِکْراهَ فِی الدِّینِ» و «لکم دینکم ولی دین» می توانند درین زمینه کمک کنند. امر الله صالح به حق که درست می گوید.
اما افسوس این آیات کاربردی ندارند زیرا منسوخ شده اند.
یگانه راه نجات این است که اصل آزادی اندیشه و دین را برای همه وهردین،در قانون اساسیپذیرفتو دین را به حوزه خصوصی اشخاص تبدیل کرد. تا هیچکس حق نداشته باشد از منبر های مسجد ها و مکان های عمومی مومنان را برای انجام اعمال خشونت مذهبی تشویق و مجبور کند. دین باید رابطه درونی فرد دیندار با خدایش باشد و بس. چیزی که اکثریت خموش مسلمانان نیز قبول دارند.
به آن صورت است که بازار دینفروشان از رونق بازمیماند و جامعه به زندگی عادی بر میگردد، زندگی که در آن از اختناق دینی، کفر و الحاد خبری نباشد، زیرا کسی، کسی دیگر را به فرنام کافر و زندیق و ملحد داوری نخواهد کرد.
البته به سبب آیات متناقض است که امرلله صالح از کثرت گرایی سخن می گوید و آن انگل جامعه (مجیب الرحمان) از قتل و کشتار. هر دوی شان به کلام خدا استناد می کنند.البته هردو آیه در قرآن موجود است.
باز هم اگر این آیه منسوخ است و کار برد عملی ندارد، پس باید از قرآن حذف شود نه تنها این آیه بلکه آیه های متناقص دیگر، نیز، تا تکلیف مردم روشن شود و جنگ، کشتار و دربه دری به نام دین کمتر شود.
ویدیو را ببینید:
https://www.youtube.com/watch?v=a7tSGrdaoG4&feature=youtu.be
تاریخ :
١١ اکتوبر ٢٠٢٠