محمدعوض نبی زاده
پیشبینی نظام چند قطبی وافول آمریکادرنظم جهانی
بر اساس تخمین تاریخی ۳۵۰۰ سال قبل از میلاد بتعداد ۳۵ میلیارد انسان در مناطق مختلف کره ی زمین درجنگها جان خودها را از دست داده استودر لشکر کشی اسکندر مقدونی ۲۳۵۰ سال قبل ,درجنگهای صلیبی یک هزار سال پیش ودرلشکرکشی کولمبوس ۱۳۲۵ سال پیش به سر زمین امریکا وتوسعه قلمروامپراطور عثمانی در سال ۱۴۵۳ولشکرکشی ناپلیون در سده هژده ی میلادی بروسیه جان صدهامیلیون نفر در کره ی زمین را گرفته است وهمچنین درجنگ های اول ودوم جهانی بر سر تقسیم جهان بین دول بزرگ سرمایداری نزدیک بیکصد میلیون نفر کشته وبیش از یکصد کشور جهان از تسلط استعمار کهن رهایی یافته اند. حالا نیز قدرتهای بزرگ جهان ، با راه اندازی جنگهای داخلی ومنطقوی درافغانستان ، سوریه ، لیبیا ، تونس ، مصر ،یمن ، لبنان ، عراق ودیگر نقاط جهان تاهنوز موفق بودندو درامه ی مذاکره را مطابق به میل خود بنمایش میگذارند.زیراامریکا وغرب مصروف ایجاد پایگاه های نظامی وفروش اسلحه ،غصب ثروتهای طبیعی ممالک دیگر جهان بوده که بر مبنای آن ، لیبرالیسم واستعمار نو را جایگزین استعمار کهننموده وراه ازادی برای ملتها را مسدود میسازند.ولی غرب از همه اولتر برای نجات نظام لیبرالباید جنگ احتمالی با روسیه را سازمان دهند تا باعث تعویق فروپاشی ساختار جهانی لیبرالیزم ,تقویت ناتو وحفظاتحاد کشورهای اروپا یی گردد.
اگرچه بعد از فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی ، تحلیلگران سیاسی، آغاز عصر هژمونی آمریکایی را نوید داده میگفتند که از این پس، ارزشها و فرهنگ آمریکایی بر دنیا حاکم خواهد بود وحاکمان کاخ سفید نیز برنامههای دولتشان را بر نظریهی «پایان تاریخ» از «فرانسیس فوکویاما» و «برخورد تمدنها» استوار کردند. دبلیو بوش، ریس جمهور اسبق امریکا تروریسم را دشمن جدید آمریکا بعد از شوروی قرار داد و به عراق و افغانستان حمله کرد.گرچه بعد از حادثه ۱۱ سپتامبر 2001 میلادی ائیتلاف بین المللی بنام مبارزه علیه تروریزم جهانی تشکیل گردید اما , تاهنوز نتوانست که از صدورتروریستان درجنگهای نیابتی جلوگیری کند .در سالهای اخیردر مراکز تحلیلی ,مباحثاتی درباره زوال قدرت آمریکا و تغییر نظم دنیا از نظام تکقطبی به نظام چند قطبی در جریان بوده است واز سوی دیگر روسیه و چین از مخالفین جهان یک قطبی اند که اگر روسیه و چین به خاطر تقسیم انرژی جهان متحد شوند و این دو ابر قدرت درد سر بزرگتر از داعش برای امریکا وغرب خواهد گردید.چنانچه «نوامچامسکی»، نظریهپرداز آمریکایی گقت که تبخترمقامهای آمریکایی جز «خیال خوش» نبوده وزوال تدریجی قدرت آمریکا به دلیل برافروختنجنگهای متعدد و به عقب افتادن از رقبایشمنجر خواهد گردید. در عین حال ترامپ، در سال 2016 به ازدست رفتن نشانههای قدرت آمریکا اعتراف ورسماً افول قدرت آمریکا را به رسمیت شناخت.
برخی ازتحلیلگران مسائل سیاسی، معتقدندبا آنکه آمریکایک دموکراسی است، اما به «کشور سرمایهداران» تبدیل شدهکه نقش «پولهای کثیف» در سیاست ولابیهای ثروت در سوق دادن سیاستمداران به نفع شرکتها و موسسات مالی خصوصی در ان بیشتربرجسته میشوند. به نظرنوامچامسکی، بعد از پایان جنگ جهانی دوم، اروپای غربی، ژاپن و اخیراً چین و روسیه به سمت شکوفا کردن قابلیتهای اقتصادی خودشان حرکت کردند، در حالیکه آمریکا به سمت منافع لابی صهیونیسم به نظامیگری روی آورد که با روی کارآمدن ترامپ با خارج کردن آمریکا از پیمانهایی مانند TPP، دوریگزینی از اروپا و بیرونسپاری سیاست آمریکا به عربستان و اسرائیل زوال هژمونی آمریکا را به نمایش گذاشته است. در کنار عواملی مانند کودتاهای سیا در کشورهای مختلف، جنگ ویتنام، شکنجهگاههای آمریکا پس از جنگ عراق و افغانستان و حملات پهپادی این کشور نقش چین را در افول هژمونی آمریکا پررنگترنمودهاند. بطور نمونه سازمان همکاری شانگهای (به جای ناتو)، «بانک سرمایهگذاری زیرساخت آسیا» (به جای صندوق جهانی پول) و «پیمان شراکت اقتصادی جامع در منطقه» (به جای TPP) نهادهای متناظری هستند که چین و متحدانش ایجاد کرده است.
اقتصادان و تحلیلگر سیاسی هند پاتنیک، میگوید که «بعد از بحران سال 2008، در آمریکا و سایر نقاط دنیا "سیاست پولی انبساطی" به کار گرفته شد و نرخ بهره را تا نزدیک صفر پایین بردند. این کار، فقط یک فضای تنفس موقتی برای سرمایهداری دنیا ایجاد کرد،ما حالا مجدداً نشانههای رکود ظاهرشده است. درآمریکا، سرمایهگذاری تجاری رو به کاهش گذارده و شاخص تولید صنعتی تقریباً در همه جای دیگر دنیا وحتی چین شاهد کاهش نرخ رشد در نتیجه رکود جهانی است .اقتصاد سرمایهداری سرانجام به همان سمتی متمایل شد که کینز از آن هراس داشت. با انباشت سرمایه نزد بانکهای چندملیتی، به دلیل کسری مستمر و بزرگ تراز حساب جاری آمریکا در این دوره که برای کنترل سرمایه وجود داشت از بین رفت. افزایش حبابگونه قیمت سهام شرکتهای فناوری در دهه اول قرن حاضر حباب قیمت مسکن سیاستی بود که اگرچه در ابتدا کارگر افتاد اما پس از مدتی، به بحران منجر شد وآمریکا در دوران ریاستجمهوری ترامپتلاش میکند تا از طریق صادر کردن بحران خود به سایر کشورها به ویژه چین بر آن فائق شود. حالا جنگ تجاری آمریکا و چین که با هدف خارج کردن اقتصاد آمریکا از بحران آغاز شده اکنون در حال توسعه دادن بحران داخلی آمریکا به اقتصاد جهانی است .
تحلیلگران سیاسی، ظهور چین را مهمترین عامل در این افول میداند. ستونهای نظامی، اقتصادی و سازمانی (سلطه آمریکا) توسط چین به چالش کشیده شده که بین سالهای 2020 تا 2030 ساختار نظامی چین تقریباً با آمریکا برابر خواهدگردید .ساختن اولین ستلایت خصوصی انترنت 5G از سوی چین ورشد و پیشرفت تکنالوژی های معاصردر چین و سیستم دفاعی-امنیتی و نظامی همچون اس-۴٠٠ و میزایل های فراصوتی در روسیه از مهمترین تهدید ها در برابر نظم جهانی آمریکا و غرب تلقی می شوند.بدین ترتیب جهان عملا در معادلهٔ جدید دوقطبی شدن در عرصهٔ تکنالوژی معاصر و تکنالوژی امنیتی و دفاعی وارد گردیده است.در عین حال افول نسبي قدرت آمريکا اساسا با جنگ عراق در سال ٢٠٠٣ آغاز شد که استفاده از نيروينظامي آمريکا درواقع نمايانگر ناتواني آن است که « اوباما از اغازسال هاي «بهار عربی» با واقع بيني متوجه اينناتواني شد. کارزار انتخاباتيترامپنیزبه طور قاطع درمورد بيهودگي جنگ هاي آمريکا بود. حتي کارزار انتخاباتيکنوني دموکرات هاهم براي انتخابات سال ٢٠٢٠، برپايه موضوع مداخله هاينظاميبيهوده در منطقه قرار دارد. بنابراين، پديدهاي درازمدت نشان دهنده افول غير قابل اجتناب قدرت آمريکادر جهان است.
پس از جنگ جهانی دوم،گرچه آمریکا و انگلیس به نمادهایی استثنایی از آزادی تبدیل شدند، اما حالا این دو کشور، دست به تخریبِ همان چیزی زدهاند که گویی رهبرانِ شان, ساختنِ نظم پس از حملات ۱۱ سپتامبر ایالات متحدۀ آمریکا جنگ علیه تروریسم را آغاز کردند.در حالیکه آمریکا در عمر ۲۴۴ ساله خود، ۹۵ در صد عمرش را در جنگ سپری کرده ، چون جنگ موتور حاکمیت جهانی اواست وامروز به جنگی با سایهها در سراسر جهان, تعقیب و گریزی که به بیش از ۱۰۰ کشور جهان کشیده شده است و هیچ نشانهای از پایان آن در دست نیست. جنگ افروزی مدتهاست که به بخشی جداییناپذیر از سیاست خارجی ایالات متحده امریکا تبدیل شده است.ایالات متحده ی امریکا هر روز بیشتر از جایگاه سابقش در نظام بینالمللی فاصله میگیرد .امریکا خودش را گروگان تروریسم نگه داشتهوا درگیر جنگهایی بیپایان در مناطقی شده که هیچ ارزش استراتیژیکی ندارند.هزینه حدود ۱۸ سال جنگ آمریکا در افغانستان بیش از دو تریلیوندلاربوده در حالیکه هجده سال بعد، طالبان قویتر شده است.هزینه نظامی آمریکا در طول 18 سال اخیر درافغانستان، بیش از تولید داخلی دو سال کشوری همچون ایران است .در کل تولید ناخالص داخلی افغانستان در طول ۱۹ سال اخیر از ۳۰۰ میلیارد دلار تجاوز نمیکند. در حالیکه هزینههای نظامی آمریکا در طول جنگ جهانی دوم ، با احتساب اصلاحات تورمی، بیش از ۴۱۰۰ میلیارد دلار بود.
در هجده سال اخیر در افغانستان صدها هزار انسان توسط امریکا و طالبان کشته شدندوافغانستان میدان آزمایش سلاح های کشنده امریکا ازجمله استعمال "مادر بمب ها" در ننگرهار بوده است با وجود انهم امریکا با حضور طولانی خود موفق به تامین امنیت در افغانستان نگردیده ورقابت های سیاسی داخلی میان ترامپ و دموکراتها پیش ازانتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۰ واختلافات رو به افزایش امریکا با چین،روسیه،اتحادیه اروپا و مناقشات منطقوی از مهم ترین دلایل است که ادامه حضور امریکا را در افغانستان پر رنگ ترازگذشته گردانیده است.در عین حال اکنون افغانستان در مرکز بازی بزرگ سیاسی قرن 21 بین آمریکا و چین قرار دارد خروج آمریکا از افغانستان حاوی این پیام میباشد که قدرت آمریکا در حال کاهش است.جنگ ایالات متحده در افغانستان به تدریج رو به پایان است و اگر پشتیبانی پاکستان نبود، گروه طالبانی وجود نداشتند چون طالبان برای پاکستان جایگاهی خاصی برای پاکستان داردکه حزب الله برای ایران دارد.اگرپاکستان وطالبان ، تصمیم به گسترش وتشدید جنگ درافغانستان بگیرند،هزینههای بیشتری برای مردم امریکا خواهد داشت وتوافقنامهی خلیلزاد،کاغذی بیش نخواهد بود.
– بیست وششم جنوری–2020– میلادی