مهرالدین مشید
۲۶ دلو نتیجۀ حماسۀ با شکوهی که دستاورد هایش به تاراج رفت
امروز ۲۶ دلو است، سی و یک سال پیش از امروز مردم افغانستان روز فراموش ناشدنی یی را به استقبال گرفتند. در این روز آخرین نیرو های فرقهء چهل شوروی به فرماندهی جنرال گروموف با عبور از دریای آمو افغانستان را پس از نه سال و یک ماه بیست روز جنگ دشوار و نفس گیر برای همیش ترک کردند. جنرال گروموف با نگاهی به عقب مراسم سادهء شکرگذاری را ادا کرد و خروج از افغانستان را جشن گرفت که از جنگ سخت و آزمونی جان به سلامت برده است. نیرو های شوروی در این روز افغانسنان را ترک و به اشغال مستقیم شان به این کشور پایان دادند. خروج ارتش سرخ پس از کمتر از ده سال جهاد و حماسه آفرینی های مجاهدین آزاده و رادمردان مومن افغانستان به وقوع پیوست که با ایثارگری های بی مانند شان اسطورهء غلبهء خون بر شمشیر را به اثبات رساندند.
خروج نیرو های شوروی در ۲۶ دلو سال ۱۳۶۷ و سه سال بعدتر از آن سقوط نجیب به این حقیقت صحه گذاشت که هیچ زمامداری نمی تواند، به کمک نیرو های خارجی در یک کشور حکومت کند. تنها آنانی قادر به حکمروایی خواهند بود که از حمایت مردم برخوردار و ممثل ارادۀ میلیون ها انسان این سرزمین باشد. تاریخ ثابت کرده است که سیاست های برتری طلبانۀ گروهی و قومی و نژادی از نازیسم تا بلشویسم و فاشیسم تحت قیادت هتلر ها، موسولینی ها و استالین ها موفق نشدند تا با به کار گرفتن جنرالان وطن دوست با توحش آفرینی ها و تباه کاری ها بر اریکۀ قدرت باقی بمانند. این بازی های خطرناک نظامی اگر قدرتی را مثل نازیسم را واژگون کرد و بجای آن امریکای جهانخوار را بر گرده های مردم سوار نمود. چنانکه در جنگ جهانی دوم استالین هتلر را نابود کرد و اما امریکا را زنده کرد و امپراتوری امریکا هم جنگ سرد برضد کمونیسم را به راه افگند. در مرحلۀ زورآزمایی های بعدر دیدیم که امریکا پس از تهاجم شوروی به افغانستان فرصت یافت تا پوزۀ کمونیسم را بوسیلۀ مجاهدن افغانستان بر زمین بکوبد. در مرحلۀ دیگر دیدیم که امریکا با اشتباۀ خود مبنی بر حمله بر افغانستان بار دیگر برای روسیه وارث شوروی فرصت داد تا بازهم از امریکا انتقام دوران تهاجم خود در افغانستان را بگیرد و این سناریو هنوز هم ادامه دارد.
گفتنی است که داکتر نجیب پیش از این در جدی ۱۳۶۵ خورشیدی مصالحۀ ملی اعلان کرد و شش ماه پس از آن به پرسش خبرنگار تلویزیون امریکا چنین پاسخ داد که "تا کنون ده بار به این سوال پاسخ دادهام، فکر میکنم که دوستان امریکایی ما بطیالانتقال هستند. به هر حال، یک بار دیگر تکرار میکنم که اگر مداخله و تجاوز از بیـرون قطع گردد، اگر موافقات ژنو به امضا برسد و اگر مصالحۀ ملی به توافق و موفقیت بینجامد، یک سرباز اتحاد جماهیر شوروی سوسیالیستی در کشور ما باقی نخواهد ماند و همه به کشور صلحدوستشان عودت خواهند کرد."(۲). وی سه سال بعد، در تجلیل از پنجمین سالگرد اعلان سیاست مصالحۀ ملی، به روز ۲۵ جدی ۱۳۷۰(۱۵جنوری ۱۹۹۲) با صدور فرمان رسمی، روز ۲۶ دلو ۱۳۶۷ را روز نجات ملی و جشنِ ملی اعلان کرد.
در این شکینیست که ملت ها روز های بزرگ تاریخی دارند که بازگو کنندهء حماسه و جانبازی ها و شجاعت های شکوهمند و ایثار گرانهء آنان است که با دلاوری های شان به تاریخ معنا بخشیده اند، به حقانیت داد برضد بیداد بر مصداق غلبهء خون بر شمشیر صحه گذاشته اند و عزت و سرافرازی ملتی را در صفحات زرین تاریخ با خون های پاک خود نوشتنه اند.بزرگداشت از این روز ها حرمت گذاری و پاسداری از آنانی است که به بهای جان های شیرین شان در مقطع خاصی از تاریخ برای مردم شان عزت و سربلندی به بار آورده اند. به همین گونه ملت ها دارای روز های فرهنگی و دینی نیز اند که بزرگ داشت از آنها بیانگر ارج گذاری به ارزش های والای فکری و فرهنگی یک کشور است که هر کدام جایگاهء خود را دارند. شاید این سوال مطرح شود که هدف از بزرگداشت روز های یادشده پاسداری از ارزش ها و حماسه آفرینی ها و دستاورد های است که به برکت تلاش و کوشش انسان های شریف و باعزتی بوجود آمده اند و پس جا دارد تا به گونهء نمادین از آنان یادآوری شود. اما در این میان پرسش هایی وجود دارند که بزرگداشت از روز هایی که هرچند به بهای گزافی بدست آمده اند؛ اما بازدهی و نتایج آن ها تقرب به زیر صفر می کند و حتا بدتر از آن نتایج اش به شمارش معکوس انجامیده است. پس با این حال تجلیل از این روز ها معنای یاددهانی و ارجگذاری در پای آرزو های پاک هزاران انسان مظلوم را دارد که بوسیلۀ شماری قلدران عصای مقدس در دست به تاراج و غارت رفته است و به بهای قربانی داد در پای بیداد و با وارونه به چرخش درآوردن فلسفه و عرادهء تاریخ هستی و سرنوشت ملتی را به بازی گرفته اند. آن سیاه کاران زراندوز و بی شرم که به بهای بازی و بی حرمتی به خون شهدا و راه روان راستین آزادی، صاحب کاخ ها و سرمایه های افسانوی شدند. با تاسف که آنان هنوز هم بی شرمانه از این روز استفاده کرده و می خواهند به به بهانهء بزرگداشت از این روز بر سیاه کاری ها و عهد شکنی ها و دروغ گویی ها و دزدی ها و زدو بند های منحوس و جنایت های شان به بهای پا نهادن بر گلوی راهیان راستین آزادی و صاحبان اصلی این روز های بزرگ تاریخی، پرده بکشند. پس در صورتی که چنین است و توجیهی برای بزرگ داشت این روز ها بوسیلهء تاجران سیاسی خون و سرمایه باقی نمی ماند. بجا خواهد بود که برای پیش گیری از سوء استفاده و پیش گیری از نفرین به وارثان راستین این روز ها از سوی تاجران سیاسی، فرصت برگزاری این روز ها را از این تاجران خون و سرمایه گرفت و از این روز حقیرانه و بدون فیشن های سیاسی و آرایس های ابزاری بزرگ داشت به عمل آوردتا باشد که حقانیت شخصیت های آنانی را از تاراج رها کرد که سزاوار اند تا در این روز های بزرگ بوسیلهء آنانی مورد فدردانی قرار بگیرند تحسین و تقدیر شوند که دستان شان با فریب و غارت آلوده نیست و انسان های شریف و باعزت باقی مانده اند و این را برای مردم ثابت کرده اند. با این جال چگونه ممکن است به حرف های طوطی های خوش گفتاری به بهانۀ بزرگداشت از این روز دل خوش می کنند و به آن باورمند میشوند یا این که برای رسیدن به قدرت و پنهان کردن غارت های شان،شب دیگر در آغوش یک حرام زادهء سیاسی و شب دیگر در آعوش یک حرام زادهء خادیست و لیبرال سپری می کنند. شگفت آور این که بجای گریستن بر رسوایی های خود، برعکس بر آنها می بالند و گویی در زیرسایهء درختی نشسته اند که از سر های شانبیرون شده است. به همین گونه گاهی هم در سایهء ریشی قرار میگیرند که از پول دزدی و غارت و غصب اسلام را نه بل طلسم جادویی فریب را زیر نام مقدس اسلام می چلانند.
این غارتگران در حالی با فضل فروشی های ناباب خون شهدای جهاد مردم افغانستان را به بازی می گیرند که
این مردم برای خروج نیرو های شوروی پیشین بهای گزافی پرداختند که بیش از یک و نیم میلیون شهید و در حدود دو میلیون معیوب و پنج میلیون هم آواره را در بر داشت. مردم در آن روز برای آن از این روز جشن گرفتند که سرنگونی رژیم نجیب و پیروزی زود هنگام مجاهدین را پیش بین بودند. زیرا درک کرده بودند که گرباچوف با ایجاد اصلاحات بنیادی در شوروی زیر نام پروسترویکا گلاسنوس به جنگ افغانستان و رهبران حزب کمونیست خدا حافظی کرده است. مردم ما فکر می کردند که به زودی مجاهدین پیروز می شوند و آرزو های شان در حکومت آنان تجسم عینی پیدا می کند و عدالت عمری و رفاهء اسلامی و بالاخره عدالت اجتماعی را شاهد خواهند بود و به حداقلی از آزادی ها و حقوق انسانی شان نایل می آیند. این عاشقان آزادی و اسنقلال و راهیان راستین خط ناب محمدی با قامت های بلند و برافراشته شکوهء عشق به انسان و آزادی را در کاجستان رستگاری ها با خون خود نوشتند تا باشد که نهال تنومند آزادی، آگاهعی و عدالت در کشور به بار و برگ بنشیند و جاذبه های ناب انسانی و عشق ورزیدن به انسانیت جوانه بزند و انسان این موجود خداگونه یی در تبعید که خدا وارث زمین اش خوانده است و صالح بودن را در کنار تقوا معیاری بر خلیفهء خدا بودنش ارایه کرده است تا باشد که با دستان آنان جامعهء ایده آل انسانی یا به تعبیری دیگر آرمان شهر جهادی بوجود آید و نسل فردا ها در صلح و رقاهء کامل به سر ببرند که حتا روح شهدای جهاد چه که روح فرزندان شان نیز در آرامش خاطر بسر برند؛ اما صدها دریغ و درد که این حماسه های جاودان چون گلی زیبا در پای خوکان ریخته شد وغارت گرانی چند که خود را زیر عبا و قبای رهبری جهاد پنهان کرده بودند، همه را به تاراج بردند و امروز کار نامه های سیاه شان لکهء ننگینی بر دامن اسلام و جهاد است. روح شهدای جهاد مردم افغانستان شاد و پرطراوت باد و اما سیاه روی و شرمسار باد آنانی که آرزو های مجاهدین مظلوم افغانستان را ابزاری برای غارت های آفتابی شان قرار دادند و و جهاد را بدنام و اسلام عزیز را زیر سوال بردند.
با تاسف باید گفت که غارتگران جهاد چنان در حق جهاد و مردم افغانستان ستم و بی مهری کردند که آرزوی های شان با خاک یکسان شد و رویا های شان خیالی بیش نبود. مردم بیچارهء ما نمی دانستند که گرگانی زیر نام رهبران و فرماندهان جهاد چگونه سخت در کمین آنان نشسته اند که با وارد شدن در افغانستان تمامی زمین های دولتی و شخصی را غصب عزت و حیثیت شان را به بازی می گیرند و حتا از هتک حرمت بر روح شهدا هم دریغ نمی کنند و بدتر از دیگران به آرزو های مجاهدین و ارزش های جهاد و اسلام جفا می کنند. جفاهای شماری رهبران جهاد و فرماندهان آنان سبب شد که نه تنها بدترین ستم طالب را تحمل کردند و شاهد حملهء دیگری به کشور خود باشند؛ بلکه بدتر از آن امروز شاهد بدترین حمله های وحشتبار بوده و هر روز گروه گروه قربانی حمله های وحشیانه طالبان می شوند و هر رو بیکارتر و فقیرتر می شوند و شماری دزدان و غارتگران درون دستگاهی و بیرون دستگاهی دندان های شان را برگلوی این ملت مظلوم چسپانده اند و خون شان را می مکند و بالاخره پس از ۳۱ سال خروج نیرو های شوروی از بد روزگار، وابستگی ها در میان وحشت طالبان و فقر روز افزون بیشتر شده است.
صد ها دریغ و درد، امروز مردم ما در جایی قرار دارند که دیروز در زمان خروج نیرو های شوروی از افغانستان حالت بهتر و بهتری از آن داشتند، شاید این حرف برای آن غارتگران جهاد و ارزش های جهاد کشور چندان خوشایند نباشد؛ زیرا که با به تاراج بردن دارایی های عامه و شخصی چنان ثروتمند شده اند به سرمایه های افسانه یی رسیده اند و از ناز و نعمت زنده گی برخوردار اند که حتا از شدت بی حیایی تلخی خوان تلخ دیروزی خود را نیز فراموش کرده اند و در موجی از خودبیگانگی ها گویی زنده گی فلاکت بار دیروزی پدران شان را در کنگره های طلایی و ستون های مرمرین و تاق های زمردین کاخ ها و ویلا های شرم آلودی به تماشا نشسته اند که حتا شرم از خدا و حیا از مردم را هم به باد فراموشی سپرده اند و در دنیایی از بی دردی ها چنان بی شرمانه نفس می کشند که در موجی از خودبیگانگی حتا خشم و نفرت خداوند را بر خود رحمت پنداشته و در زیر سایه های درخت بی ننگی که ریشه در مقعد شان دارد، فخر و مباهات می کنند. این در حالی است که مردم هرچند در زیر زنجیر های ستم آنان دست و پنجه نرم می کنند؛ اما شرمساری آنان را با چشمان گشاده به تماشا نشسته اند. امروز که ۳۱ سال از آن روز می گذرد، شهروندان کشور بویژه شهروندان کابل چنان در وحشت زنده گی می کنند که ازبد روزگار به آن و روزگاران زشت شکران ادا می کنند؛ اما شگفت آور این است که امروز هم آنانی بی شرمانه گلو ها را پاره می کنند و با افتخار از آن روز یاد می کنند که بیشترین جفا را در حق مجاهدین راستین و مردم افغانستان روا داشته اند و بی شرمانه داد از جهاد و ارزش های دیروزی آن می زنند و سخت مورد خشم نفرت مردم ما قرار دارند. از همین رو است که امروز مردم افغانستان با بلند کردن دست به سوی آسمان می گویند که الهی ما را از شر رهبران و فرماندهان جهاد و وحشت طالبان و دهشت مفسدان درون دستگاهی و بیرون دستگاهی نجات بده و این ناامنی ها و تنش ها را در کشور نابود کن و هرچه زودتر صلح و ثبات را در کشور برقرار دشمنان داخلی و خارجی مردم افغانستان را شرمسار و نابود کن. هرچند این دعا برای آنانی که وجدان های شان خوابیده و به قول قرآنگریم "ختم الله" شده اند، حرف اضافه یی تلقی شود؛ زیرا آنانی که احساس شان را در برابر رنج مردم از دست داده اند. این سخنان هم شاید وجدان آنان را اندک تکان ندهد؛ اما تاریخ و مردم و نسل های امروز و فردا نه تنها جفا های آنان را فراموش نخواهند کرد؛ بلکه آنان را محکوم نموده و جفا های شان را نابخشودنی می دانند. به قول حافظ باید بسنده کرد که " حافظ وظیفۀ تو دعا گفتن است وبس -- در بند آن مباش که نشنید یا شنید"