انجنیر حفیظ ا له حازم
جامعه ما چقدر آسیب پذیر شده
شهر ها بر ستون معنویت است که پابرجا میمانند و چون آیینه یی تمام نما قلوب و احساس ساکنانش را منعکس میکند. اگر دریچه روفی قلبها بسته شوند یا سیاهی در آنها رخنه کنند, شهر ها هم جاذبه شانرا از دست میدهند و در هایشان بسته میشود. شهر ها در اثر مناسبات اجتماعی و زندگی های باهمی انسانها قامت بلند میکنند و ساخته میشوند. وقتی نا هنجاری های اجتماعی, بی اعتمادی و احساس همدردی در شهر ها بمیرند و نباشند, شهر ها شکل ارواح را بخود میگیرند و ساکنانش بجان هم می افتند.
امروز هم در کشور ما مثل زمان های قدیم وحشتناک ترین و خونبار ترین منازعه ها به خاطر ثروت اندوزی, داشتن قدرت بی حد و حسر, فرد گرایی و لیبرالیزم, زن ستیزی و استفاده های ابزاری از نام دین و مزهب و جهاد صورت میگیرد که هویت مردمان و شهر های ما را زیر سوال برده.
بدون شک در ایجاد بحران کنونی جنگ, بی امنی, بیکاری, تروریزم با ابعاد گسترده آن, فقر و شرایط جهانی و بین المللی تاثیر گزار میباشد. هر روزی که میگزرد کشور ما در فساد بیشتر فرو میرود و از وقتی که عصرآرامش به پایان رسیده تاریخ درد ناک کشورما چیزی نبوده جز غلطیدن در سراشیبی و سقوط.
حیات اجتماعی امروز در کشور ما لحظات دشواری را تجربه میکند. بی اعتمادی, نا باوری, مردن احساس و عاطفه, بی تفاوتی و هزار و یک عامل دیگر که اینها همه شیرازه های اجتماع را بر هم زده اند. ما درین متن در بعد عاطفی بیشتر دقت داریم تا مسایل را به شناسایی بگیریم.
در کشور من درین واپسین سالها بادی دیوانه سر وزیده, ماه حقیقت و درستی پشت ابر های بی عاطفگی پنهان شده, گویی طبیعت هم پرهیز میکند شاهد این اتفاقات بدنامی باشد. آواز جغد ها خاموش شده, بال خفاش ها از حرکت ایستاده, آتش اجاق ها جرقه نمی دهند, سکوت مطلق مرگ و ناباوری در همه جا حاکم است.
پنج دهه اخیر دهه های بحرانی در تاریخ معاصر وطن ما شمرده میشوند, چون درین پنج دهه اتفاقاتی غیر منتظره و تحولات سریعی در جامعه ما رخ داد که مردم و جامعه ما در کل آمادگی آنرا نداشتند. انقلاب ها, جنگ های داخلی, مداخلات بیگانه ها, کشت و خون دوامدار, دولتداری های ضعیف و غیر ملی و مردمی اینها همه از یک طرف و از طرفی پیامد های این بحران که همانا بیکاری, فقر, مهاجرت, بی اعتمادی و نبودن امید به آینده برای جوانان و دها مورد دیگر همه دست بدست هم دادند تا کشور دچار بحران عظیم و غیر قابل کنترول گردد و مردم کشور از آثر آن رنج بی امان ببرند.
جنگ و دعوا های خانوادگی بالای میراث و ثروت, بی اعتمادی در بین اعضای خانواده , نبود احساس و عاطفه و بی تفاوتی مزمن, ناباوری بهمدیگر از جمله عواملی اند که ریشه در بیکاری, عدم مصروفیت سالم, امید نداشتن به آینده و ترس از گرسنگی و اندوختن پول و ثروت بیشتر که انسانها را اگوییست و فردگرا ساخته که کمتر به مسایل اجتماعی وعاطفی بیآندیشند.
دزدی های روزانه در اکثریت شهر های کشور بخاطر یک تیلفون موبایل ویا چند افغانی پول و بعضآ قتل و خشونت در برابرافرادی که مقاومت نمایند, اختطاف و آدم ربایی, رونق فحشا و تن فروشی و دها عامل دیگر که زمانی در جامعه ما عیب بزرگی شمرده میشد, ولی امروزه به روال عادی زندگی مبدل گردیده. این گناهکاری آدمها نه یک واقعیت بلکه تفسیر یک واقعیت است. درد و بیماری های جامعه ارثی نیست بلکه این از عفونت تاریخ است, تاریخ درد ناک و درهم شکسته امروزما.
امروزه با تاسف نصف شهر دزد شده اند و عده یی هم که دست به تن فروشی میدهند, مجبوریت های روزمره بخاطر بقای حیات از هر آدمی میخواهد که زنده بماند, مرگ حتی در بد ترین حالت هم برای اکثریت انسانها چیز پذیرفتنی نیست. بنآ برای بقای حیات وقتی انسانها نتوانستند از راه مشروع و قانونی پول بدست بیآورند و امرار حیات بکنند آنگاه عده یی دست به اقدامات غیر مشروع, غیر اخلاقیو غیر انسانی میزنند که بیشترین صدمه را بازهم به اجتماع وارد میکنند و ترس و رعب و بی اعتمادی در دل های آدمان خانه میکند که سبب بی اعتمادی و ناباوری های فراگیر میشود.
بدون شک دولت و دولت مداران مقصران اصلی در فراهم آوری این بحران میباشند. فساد اداری و دولتی همه شمول, چور و تاراج دارایی های عامه, نسپردن کار به اهل کار, قوم گرایی, سمت گرایی, مزهب گرایی, بیکاری , فقر, بی اعتمادی و ناباوری ودها عامل دیگر که باعث بروز و ادامه این روند خفت بار میباشد.
اینکه مردم در چه شرایطی حیات بسر میبرند ومردمان عادی جامعه چه حیاتی را تجربه میکنند, دولت مداران ظالم و بی احساس را فرقی نخواهد بود چنانچه میگویند: فیل ها چه بجنگند و چه شوخی کنند این علف هاست که زیر پا میشوند.
چنانچه آنهایی که در قدرت تکیه زده اند به زندگی درباری خود خو کرده اند و گمان میکنند تا ابد مظفر و ثروت مند میمانند و همه شکست خورده گان هم گمان میکنند که تا آخر عمر کمر راست نخواهند کرد. حالانکه هر دو گروه در اشتباه اند, اینکه باد هر آن جهت عوض میکند روند تکامل بشری هم ساکن نبوده و همواره در تحول و تکامل است.
این دیدگاه آدمان است که چه نگاهی از حیات دارند, اگر دیدگاهمان انسانی و اخلاقی باشد و ما همگام با دیدگاهمان باشیم بدون شک به سر منزل سعادت گام خواهیم گزاشت و از این مرز های سرد بی اعتمادی و نا باوری عبور خواهیم کرد.