م. نبی هیکل
راه بیرونرفت از بحران
۲
و ضعیت و مکلفیتهای ا ضلاع مثلت مختلف الاعضای جامعه افغانی
در این بحث کوتاه بر موضوعات تی مکث خواهیم کرد:
- وضعیت کنونی مردم و مکلفیت های آنها
- وضعیت کنونی حکومت و مکلفیتهای آن
- وضعیت روشنفکران و مکلفیتهای آنان.
در بحث قبلی بر مشخصات اوضاع در خطوط کلی بحث شد تا بحران در عرصه های مختلف زندگی برجسته گردند. بحث ما بر ساختار یک مثلث مختلف الاعضا بحیث مدل جامعه افغانی در شراط کنونی بنا شده است و بر همین بنا با درنظرداشت خصایص خواننده افغان بصورت مختصر واستوار دنبال خواهد شد.
فراموش نباید کرد که نویسنده قصد اهانت در معنای افغانی آن را ندارد بلکه میخواهد واقعیتهای مشهود و مهم زندگی را در آن عرصه ها جمعبندی و عرضه نماید تا از یکسو یک درک کلی از و ضعیت بحرانی بدست دهد و از سوی دیگر بر اساسا آن درک راه های حل را فرمولبندی نماید. حقایق یاد شده در این ارزیابی مختصر دانش شخصی نه بلکه عام است اما بدون شک درک آن میتواند شخصی باشد.
وضعیت و مکلفیتهای اضلاع مثلث
اضلاع مثلث عبارت اند از: این مثلث دارای سه ضلع با کمیتها و کیفیتهای متفاوت و متضاد اند.
(شکل مثلث مختلف الاعضا)
- طویلترین ضلع یعنی آنانی که در پی نان، لباس و مسکن سرگردان اند. این ضلع جامعه افغانی اکثریت را تشکیل میدهد.
- آنانی که در پی قدرت و ثروت اند و بیشتر بصورت طفیلی زندگی مینمایند. این ضلع به دلایل مختلف از نظر طول طولانی تر از ضلع سومی و از نظر کمی نیز بیشتر از ان است.
- روشنفکران : روشنفکران ضلع سومی جامعه افغانی است. روشنفکران سه دسته اند و روشنفکران مقیم در خارج از افغانستان نیز در این تقسیم بندی شامل اند.
روشنفکران سه دسته متمایز اند.
۱. روشنفکران: دارای سه مشخصه کلیدی اند: دارای دپلوم اند، درگیر تعصب فکری و گروپی بخصوص تفکر گروپی اند و در بحران داخلی به سر میبرند.
۲. روغنفکران: خود- نفعجو اند و بیشتر در سیاست حاکم در کشور دخیل اند.اینان را میتوان روشن فکران مزدورکار نیز نامید.
۳. روشنفکران پاولوف: دهن اینان پرآب میشود وقتی از یک ماموریت سیاسی اخلاقی نام میبرید.
اکنون که با این مثلث آشنایی مقدماتی حاصل کردیم درآینده نزدیک ان شا الله به وضعیت و مکلفیت هایاضلاع سه گانه خواهم پرداخت.
دوستان نه تنها میتوانند با ابراز نظر و نقد بر غنامندی این بحث بیافزایند بلکه میتواننند بحیث یک مکلفیت اخلاقی آن را تا حد امکان تکثیر نمایند ( یعنی شیر کنند).
راه بیرون رفت از بحران کنونی
۳
این عنوان شامل بحث های آتی میباشد:
۱. وضعیت کنونی کشور
۲. و ضعیت و مکلفیتهای ا ضلاع مثلت مختلف الاعضای جامعه افغانی یعنی
۳. وضعیت کنونی مردم و مکلفیت های آنها
۴. وضعیت کنونی حکومت و مکلفیتهای آن
۵. وضعیت روشنفکران و مکلفیتهای آنان
زیر این عنوان مطالبی را بحیث مقدمه و معرفی موضوع مورد بحث تقدیم نمودم و در اولین عنوان این بحث بر وضعیت کنونی کشور بحث کردم و در دومین آن زیر عنوان ( وضعیت و مکلفیتهای اضلاع مثلث مختلف الاعضا) تنها بر وضعیت و مشخصات کلیدی اضلاع مکث نمودیم. دلیل اینکه تنها بر موضوعات کلیدی و در خطوط کلی بحث را دنبال کردم این بود که این حالات مانند آفتاب نه تنها روشن است بلکه با گوشت و پوست نیز احساس میگردند.
با تاسف در کشور ما چنین بحث ها کرکتر جمعی را اختیار نمیکند. به عبارت دیگر ما همه بصورت مشترک شکایت میکنیم اما بصورت مشترک برای دریافت راه حل فکر و کار نمینماییم. اما زمانی که حلقات حاکم از داخل یا خارج به راه حلی اقدام میکنند ما به نقد آن میپردازیم بدون آنکه خود بدیلی داشته باشیم.
آنچه شما میخوانید کاپی یک تحلیل از قبل آماده شده نیست بلکه طراوش دانستنی هایی همگانی و تحلیل علمی است که بصورت فی البدیهه صورت میگیرد. بنابران جای شگفتی نیست اگر مواردی از قلم باز میماند. بحث را از وضعیت جامعه کنونی آغاز کردم و وضعیت اضلاع مثلث را بیان داشتم. اکنون نوبت آن است تا به ومکلفیت های کنونی مردم بپردازم. در بحث چهارم وضعیت حکومت مورد بحث قرارداده مشود وبا مکلفیتهای حکومت در مهمترین عرصه ها دنبال میگردد.با توجه به وضعیت روشنفکران و رو غنفکران و مکلفیتهای آنان تحلیل کنونی بایک نتیجه گیری و یک طرح پایان میابد.
برای اینکه این ارزیابی را تا حد ممکن خلاصه ساخته باشم وضعیت و مکلفیتها را پس از این زیر یک عنوان مورد بحث قرار خواهم داد. ما بحث حاضر را از مکلفیتهای جامعه بخصوص آن ضلعی آغاز مینماییم که اکثریت را تشکیل میدهند و در مثلث مختلف الاضلاع بحیث طولانی ترین ضلع نشان داده شده است.
این بحث کوتاه خواهد بود زیرا مکلفیتهای سایر اعضا بیشتر و متنوع است.
بحث سوم
مکلفیتهای مردم
این بحث را به زو دی دنبال خواهم کرد.
سوالی که باید به آن پاسخ داد عبارت است از:
مکلفیت های مردم در برابر سرنوشت خود و فرزندان آنها کدامها اند؟
مردم یعنی اعضای جامعه یا ملت نه تنها در برابر سرنوشت خود و فرزندان خود مکلفیتهایی دارند بلکه در برابر خانه مشترک نیز دارای مکلفیتهایی اند که حیاتی و کلیدی اند. سایر مکلفیتها از دو مکلفیت یاد شده منشآ میگیرند.
۱. مکلفیت در برابر سرنوشت خود و فرزندان خود
۲.مکلفیت در برابر خانه مشترک یا سرزمینی که در آن زیست دارند.
مکلفیت در برابر حکومت و قانون و سایر مکلفیتها از دو مکلفیت بنیادی ناشی میگردند.
مکلفیت نوع اول شامل عرصه های خصوصی و عمومی را احتوامینماید مانند تربیت سالم اطفال و رعایت حقوق بشری آنها و آموزش. در شرایط کنونی حقوق بشری اطفال نه در خانواده و نه در محیط اجتماعی و نه در موسسات آموزشی رعایت میشوند. تربیت سالم نیز جهات خصوصی و عمومی دارد زیرا نقش خانواده و اطرافیان در تربیت اطفال و شکل دهی شخصیت آنان خیلی دارای اهمیت است.
تربیت سالم نه تنها شامل قواعد رفتاری میگردد بلکه تعلیم و آموزش را نیز احتوا مینماید. آموزش و تربیت در نهادهای آتی صورت میگیرد:
۱. در خانواده
۲. بوسیله نهاد های رسمی مانند کودکستانها، مکاتب و پوهنتونها.
۳. بوسیله سازمانهای اجتماعی و سیاسی.
۴.آموزش اجتماعی
در کشورما موانع فراوان نه تنها بر سر راه تربیت و تعلیم در خانواده ها قرار دارند بلکه در سیستم کار نهادها و سازمانهای سیاسی و اجتماعی نیز قرار دارند. مشخصه کلیدی مشترک میان نهاد های یاد شده عبارت اند از:
- استفاده ابزاری و کوتاه نگری.
- تمایلات منفعت جویانه.
- ذهنیت حاکم بر ساختارها و نهادها
- توجه به کمیت به جای کیفیت.
- عدم رعایت مکلفیتها مانند حقوق بشری، رعایت حدود صلاحیتهای کاری و مسلکی.
- تعصب فکری و گروپی
- تفکر گروپی نیرومند.
- مصلحتگرایی
اینهمه خصایص موجب گردیده از توانایی ها و ظرفیتهای ملی جامعه بصورت سالم و کامل استفاده نگردد. مسوولیت حلقات حاکم فرهنگی و مذهبی از یکسو و حکومتها از سوی دیگر بار بیشتر این مسوولیت را بر عهده دارند.
مردم آنچنانیکه در مقدمه خواندیم در شرایط هابسگونه قرار داده شده اند شرایطی که در آن در شرایط غیر مصوون و مامون هرکه خود باید مسوولیت زنده ماندن، مرگ و میر خود و فرزندان خود را خود برعهده گیرد.
چنین حالت مکلفیتن اخلاقی و دینی را بر دوش جامعه نیز قرار میدهد تا:
- برای تغییر این حالت متحد گردند. ضرور نیست این اتحاد به دور حکومت یا افراد صورت گیرد بلکه مهم است به دور اصول انسانی ( اخلاقی و دینی) متحد گردند و توانایی های خود را برای آن دو مکلفیت بنیادی ۱. مکلفیت در برابر سرنوشت خود و فرزندان خود،
- ۲. کلفیت در برابر خانه مشترک یا سرزمینی که در آن زیست دارند.) بسیج نمایند.
تنها اتحاد آنها بر دو محور (۱) اصول انسانی و (۲) منافع عامه و ملی میتواند اساس خوبی برای کار مشترک برای تحقق اهداف مشترک ایجاد نماید. این همه دشواریها و موانع و اینهمه ملکفیتها را نمیتوان بدون تغییر در نفسهای خود تحقق بخشید.
تغییر در نفس در این جا در قدم نخست عبارت از رهایی نفس از آن مشخصات کلیدی اند که همه ی ما باهم مشترک داریم و در این مقاله بیان شده اند.
بحث بعدی ما به وضعیت و مکلفیتهای حکومت ارتباط دارد. جایگاه حکومت در مثلث در کدام ضلع قرار دارد. واضح است که حاکمان در پی قدرت و ثروت اند اما تنها آنان مشمولان این ضلع نیستند، بلکه مجموع آنانی که در پی ثروت و قدرت اقتصادی و مالی اند در این ضلع شامل اند.
++++++++++++
مقدمه
وضعیت کنونی کشور
ما همه از بحران و بحرانی بودن اوضاع نگرانیم. این بحران که نگران آنیم چیست و آیا واقعآ از آن سبب نگرانیم یا از سبب بحر ان در امور فردی و گروپی نگرانیم؟ دومی به ما نزیدکتر و محسوستر است.
برای بیرون رفت از بحران شخصی راه های متعدد وجود دارد اما آنچه لازم است این است که فرد تغییرات و تدابیر لازم را برای بیرون رفت از آن اتخاذ نماید.
بیرونرفت از بحران های ملی و عامه مستلزم تغییران و تدابیر بیشتر اند. در این مقاله بر بحران در زندگی اجتماعی و سیاسی مکث میشود زیرا این بحرانها هر فردی را میتواند متاثر سازند.
این بحران چیست که ما از آن ابراز نگرانی مینماییم؟
بحران یعنی چه؟
بحران عبارت از نقطه چرخش است که از خوب بسوی بد میچرخد یا بسوی بهبود. و یا از بد بسوی بدتر . وقتی حالت یک بیمار بحرانی توضیح میشود معنای آن است که وی در مبارزه میان مرگ و زندگی قرار دارد. حالت اوج بی ثباتی نیز بحرانی توصیف میشود.
برای ارزیابی کنونی جامعه کنونی را به سه دسته عمومی تقسم و آن را در یک مثلث مختلف الاعضا نمایش میدهیم.
آیا اوضاع کشور ما بحر انی است یا نه؟
مثلث مختلف الاعضا نه تنها کمیت ها را در سه ضلع به زبان هندسی بیان میکند بلکه نشان میدهد که اکثریت در مبارزه برای نان و لباس و خانه قرار دارند(AB). طفیلی ها در درجه دوم از نظر کمی قرار دارند(AC) و به اصطلاح روشنفکر متشتت و متفرق اند(BC). بحران در هر سه ضلع مشهود است زیرا مردم از حالت کنونی به داد رسیده اند: قیمتها مانند سرو بالا رفته اند، بیکاری افزایش یافته و امور رسمی در نتیجه تدابیر جدید به اصطلاح دولت سازی در حالت بحرانی قرار دارند.
افراد و گروپها بصورت طبیعی در برابر تغییرات مقاومت مینمایند اما تغییراتی که هنوز مشخص و مستدل یا قابل پیشبینی نیستند به بحران روانی دامن میزنند. وضعیت کارمندان در بی ثباتی قرار دارد زیرا آنها مطمین نیستند که به دلایل مختلف بر اساس کدام قانون به تقاعد سوق داده میشوند و یا بر اساس کدام شرایط کاری به کار ادامه خواهند داد. وابستگی مالی و نظامی نیروهای مسلح آن نیروها را در بحران روحی قرارداده است. دو پدیده را در این رابطه با صراحت یبینیم که یکی به دنبال دیگری در چریان اند.
۱. اروپایی سازی دستگاه اداره و رهبری که به ایروپیانیزیشن (Europeanisation) معروف است.
۲. لیبرال سازی یا لیبرالایزیشن (Liberalization).
نخستی معیاری سازی امور بر اساس معیار های دولتهای غربی است در حالیکه دومی لیبرال سازی اقتصاد و مدیریت و رهبری دستگاه دولتی میباشد.تجدید . باز سازی نهادها و انتقال مدیریت دستگاه های دولتی به لیبرال زادگان یک نمونه بارز این سیاست میباشد.
بیکاری و نیروی کار غیر مسلکی و معیاری در بازار آزاد قوای بشری مانند افغانستان نیز بحران آفرین شده است.
آرزوی صلح به یک درد سر مبدل شده است زیرا مساعی برای صلح در سه مسیر متفاوت سیر مینماید: مسیر رسمی حکومتی از مسیر امریکایی متفاوت است در حالیکه ابتکار عمل در دست حکومت قرار ندارد. مسیر طالبان همان مسیر پاکستان است. ایتلافی در داخل با مسیر سومی ابراز همنوایی میکند هر یک از سه طرف به دنبال تامین منافع خود قرار دارند و مصروف چانه زنی بر سر تقسیم قدرت و کمیت تلفات ملکی و نظامی با هم اند.
آن ضلعی که اکثریت را میسازد در پی نان، لباس و مسکن قرار دارد. ضلع دومی از نظر کمی را بهتر است طفیلی ها بنامیم زیرا زندگی و هستی آنان از وجود مردم تغذیه میشوند. بحران آنان سیاسی و مالی است. زیرا آنها در پی قدرت و ثروت اند. آنها در حالت بی ثباتی قرار دارند زیرا اتحاد آنها متزلزل و بی ثبات است، زیرا خود را در خطر احساس میکنند.
ضلع سومی درگیر بحران داخلی و خارجی است. از نظر داخلی روشنفکران درگیر تضاد تفکرات کهنه و نو از یکسو و اشتیاق پرستیژ اجتماعی و قدرت سیاسی از سوی دیگر اند. به عبارت دیگر آنها علاقمند اند به شیوه جدید به مشکلات و شرایط جدید برخورد نمایند در حالیکه عملآ نمیتوانند از شیوه تفکر و باورمندیهای سنتی و دیرینه خود را رها سازند. در نتیجه، تلاشهای مکرر آنان از ۲۰۰۱ تا کنون برای اتحاد ملی نیروهای مترقی هنوز بحیث یک آرزو باقیمانده است. آنان دو دسته اند دسته روشنفکر و دسته روغنفکر. روغنفکران بیشتر در خدمت قدرت و ثروت اند در حالیکه روشنفکران در بند غل و زنجیر های افکار سنتی یا وارداتی قرار دارند.
روشنفکر در حد اقل باید دارای سه توانایی باشد تا به آن بتوان روشنفکر گفت.
۱. توانایی تفکر منطقی را دارا باشد. نشانه این نوع تفکر این است که مانندی گوسپند عمل نمیکند. هر آنچه را میشنود و میخواند در مورد آن منطقی فکر میکند. نه مانند برخی از فیسبوکیان که هرچه در هرجا یافتند کاپی و نشر میکنند.
۲. توانایی ابراز نظر مستدل را دارد.
۳. استدلال پذیر است.
روشنفکر هرگاه این توانایی ها را دارا باشد اما اپورچونیست و نفعپرست باشد وی را روغنفکر مینامیم زیرا فکر وی از راه سالم میلغزد .
بحران در ساحه اقتصادی نیز وجود دارد. از زیربنای اقتصادی تنها به مواصلات توجه شده است که بیشتربه کشورهای مولد در منطقه سودمند است. صنایع ملی بخصوص به علت فقدان انرژی برق نتوانسته بصورت لازم رشد نماید. کشور هنوز هم بازار فروش امتعه خارجی میباشد.
در ساحه تعلمی و تربیه و تحصیلات عالی کمیت بر کیفیت به دلایل سیاسی متقدم دانسته شده . بازار کار روبه کساد نهاده و قوای بشری تعلیم یافته به اردوی بیکاران افزوده است. این همه حقایقی اند که هر عضو جامعه افغانی آز آن باخبر است. این موارد اخیر بیانگر درک سنتی از زیربناب اقتصادی را بازتاب میدهد در حالیکه بحران دیگری نیز این جامعه را تهدید مینماید.
یک نسل جوان که در سالهای به اصطلاح جهاد و مقاومت در پاکستان و ایران زیستند و تربیت یافته اند و آن نسلی که در چهل سال حکومت داری افرا طیت در جامعه افغانی تریبیت یافته اند نیاز مند تجدید تربیت اند زیرا اکثریت آنها به سربازان احتیاط نیروهای افراطی همیمانند. واقعات سالهای اخیر در پوهنتون ننگرهار و پوهنتون کابل گویای این حقیقت تلخ اند.
عنوان بعدی (و ضعیت و مکلفیتهای ا ضلاع مثلت مختلف الاعضای جامعه افغانی ) را در بحث آینده مورد غور قرار خواهم داد.
پایان مقدمه