محمد عالم افتخار

 

با خوانندگانِ «ما برای زیستن در عصر مُدِرن؛ تکامل نیافته ایم!»

با سلامها وشادباشها

بعد ازآرزوی صحت وسلامت برای شما، .. وهمه نورچشمی ها.

با تمجید ازضمیر روشن و وسعت نظرتان؛ میخواهم ازاحساس نیک وکلمات نغز وعالمانه تان درحق من، ازشما تشکرکرده تمنادارم درصف نویسندگان همیشه بی بدیل باشید.

 اگراشتباه نکرده باشم من هم فکرمیکنم که بشرازنظرژنتیکی پروگرام نه شده است تاازآسیب تکنالوژی امروزمصون ومبرا باشد.

شادومسرورباشید

دکتورجهش

***************

جناب برادر محترم عالم افتخار

بعد از سلام  خلص کلام اینکه شرمنده استم که شما از هند به من کتاب گوهر اصیل آدمی را مهربانی کرده ارسال نمودید و من تا امروز یک رسید برای تان ارسال نکردم . چه دروغ بگویم کتاب را هم مثل کتاب نخواندم. لیکن اولاد ها و اندیوال هایشان دست به دست خوانده رفتند . از قصه که میکردند میدانستم که هرکدام یک چیزی بهره برده است.

خودم پیشگفتار را خوانده بودم و بعضی جا ها را دو سه باره هم خواندم شاید تا سه یک زینه ها را هم خوانده باشم. شما در مقدمه از نیاز ما افغانها به یک جهانشناسی علمی و ساینتفیک گپ زده و انرا به کرسی شانده اید. نمیدانم شکسته نفسی کرده اید یانه کتاب خود را هم «فصل صفر» همان جهانبینی معرفی کرده اید.

من آن وقت برداشت کرده بودم که تلاش و مرام شما برای مدرن و مترقی شدن فکرها و زندگی ماست. مگر سخن تان بود که این زندگی و ترقی مدرن را امریکا و خارجی های مدرن به ما نمیدهند و باید خود ما با تلاش سخت همگانی آنرا یاد بگیریم و  به وجود آوریم یا بسازیم.

به نظر من حالا شما ازین افکار و خیالات پشیمان شده اید و یا سر مردم ها و حاکم ها قهر استید و از این خاطر شروع کرده اید به نوشتن چیز ها که ما برای زیستن در عصر مدرن تکامل نکرده ایم.

این فکر نو شما درستی کتاب گوهر اصیل آدمی را به شک می اندازد شاید قسمیکه شنیده ام صدها مقاله و چندین کتاب دیگر نوشته اید؛ آنها هم زیر گرد و غبار شاید بروند.

سر اینها هم مقصد از اینکه من خواستم به شما نامه نوشته کنم چیز دیگر است. شنیده ام بوکو حرام در زبانهای افریقایی همین معنی را دارد که تمدن غربی یا تمدن مدرن حرام است.

بوکو حرام نام شاخه افریقایی القاعده و داعش است یعنی اینکه القاعده و داعش هم همان بوکوحرام استند و تمدن غرب و مدرن را نه اینکه تحریم کرده اند و میکنند بلکه خونریزی و جهاد و جنگ شان تا سرحد انتحار وامثال آن مانند عملیات در برج های اسمانخراش تجارت جهانی امریکا در 11 سپتامبر2001 متوجه آن است که این تمدن را نابود کنند و آنچه را خودشان میخواهند جای نشین آن بگردانند.

حالا شما هم می گوئید که ما برای زیستن در عصر مدرن تکامل نیافته ایم و تمدن سرمایه محیط زیست ژنومیک را بیشتر تخریب میکند. اگر من داعشی می بودم یا القاعده ای یا هر کوفت دیگر مانند آنها؛ حال به دنیا جار می زدم که دیدید ما برحق استیم و اونه مخالفان فکری دیروزی ما هم به گپ و فکر ما رسیده اند و میگویند که با عصر مدرن جور نمی َآییم؛ ما برای آن ساخته نشده ایم.

ما تا حال تمدن غربی را به خاطری ستایش میکردیم که نظر به دیگر تمدن ها که بشر به وجود آورده و دیده و استفاده کرده این تمدن پیشرفته تر و در سلسله مراتب تمدن ها تکامل یافته و خیلی زیاد هم تکامل یافته است.

حالا شما هم صفت تکامل یافته را از آن سلب کرده و برعلاوه گپ را به آنجا رسانده اید که تمدن سرمایه داری محیط زیست آدمی را خراب میکند. من محیط زیست ژنومیک را که شما به کار برده اید خوب مدلل نشدم. به خیالم که مقصد تان محیط زیست انسانی است. از مقاله تان در بخش سوم ان چنین فهمیده میشود.

آیا قبول می نمایید که خواسته یا ناخواسته چیز چیزی با داعش و بوکوحرام و القاعده و چوچه های حلالی و حرامی رنگوارنگ شان در سراسر دنیا همسو و همسخن شده اید؟

من که هرچه زور زدم نتوانستم انحراف شما را از راه و رسم سابق تان؛ ندیده بگیرم . چنین هم نیست که من تنها به جان خود و زیر لحاف این ها را خیال کرده باشم با دوستان بحث کردم و همه فکر و یافته مرا تصدیق نمودند. شما میدانید که من دریک وزارت خانه کار میکنم سرو کار با نویسنده ها ندارم و لیکن همنشین و همصحبت چار دور و برم انجنیر ها و روشنفکر ها استند.

مقصد از این نامه بازگشتاندن شما از راه و از فکرتان نیست و ما این صلاحیت را به خود نمیدهیم مگر لطف کرده اگر «المعنی بالبطن شاعر» چیز دیگر باشد و بوده بتواند آنرا از شما میخواهیم.

دعا میکنیم که صحت و توانایی و اعصاب قوی داشته باشید؛ تا ما که اکنون حساس و شکاک شده ایم ناگفته های شما و ندانسته های خودمان را زیاده تر بخوانیم و بدانیم.

میدانم این گستاخی را به آسانی هضم نخواهد بکنید ولی اقلا خوبی این نیش زهری آن است که برای تان میرساند که دیگر ها از سخن و قلم شما چیز های دیگر که شما نخواسته اید می فهمند.

زیاده فقط جور و تندرست و سلامت باشید. دوست هم کوچه و همصنف دوران بچه گی ها استیم.از کتاب گوهر اصیل آدمی دانسته بودم که زن و فرزندان دارید. انشاءالله که با تمام خورد و کلان خانواده محترم روزگار تان با سعادت باشد.

بازهم به بزرگی عفو کنید معلوم میشود که خیلی نامردی کردم که در نامه اول که امید آخر نباشد؛ زیاد تر شما را رنجاندم. دیگر چه بگویم خود تان خواسته بودید اگر نی ما جرئت نمیکردیم .

  _ ن. ا. پ. از وزارت ... جمهوری اسلامی افغانستان_

(با عرض سپاس به فرستنده گرامی؛ جاهایی برای سهل خواندن ویرایش و یکی دو پاراگراف که مفهوم تکراری داشت؛ حذف شد؛ معذورم دارید.)

*********************

دوستان عزیز ویس الدین نجات از دنمارک، فرشته جان از کالفرنیای امریکا و ربیع هروی کلمات و جملات تشویقی و نوازشگرانه به من نوشته و فرستاده اند که چنانکه پیشتر نیز عرض کرده ام؛ در مؤلفه «خصوصی» می آید؛ و قسم خصوصی هم از ایشان تشکر می نمایم.

در نامه هایی که مطالب آنها طور کامل درج گردید؛ نامه برقی محترم پروفیسور دکتور سید احمد جهش؛ حاوی یک بند بسیار گویا و ارزشمند میباشد؛ که با استعاره از واژه های کامپیوتری «پروگرام» هدف مبحث جاری را با توانایی استادانهِ شگرفی رسا و فهما گردانیده اند. با همین دریافت؛ من روی جمله مورد نظر شان؛ تکیه و تأکید نمودم.

اما مندرجات نامه بعدی؛ به راستی تکاندهنده میباشد ولی مباحثه و مناظره در مورد؛ اینجا زیاد کارساز نمیتواند بود. تا حدودی میتواند چنین برداشت ها و داوری ها از«تک خوانی» این و آن پاراگراف مقاله یا کتاب ناشی گردد. و بدبختانه در وضعیت آشفته ذهنی و روانی که تحت شرایط و اوضاع و احوال کنونی همه ما کم و بیش گرفتارش استیم مطالعات و روخوانی های بالنسبه باعجله هم چنین پنداشت ها را سبب میگردد.

به فرستنده گرامی نامه اطمینان میدهم که در ادامه بحث؛ در مواردی که مسایل مطروحه شان همخوانی می یابد؛ سعی میکنم به جمله یا سطر این نامه عالی؛ هم تماس گرفته نوشته را غنی تر سازم.

اینجا تنها به گونه پرنسیپ عرض میدارم که در حوزه اجتماعی و روانی و بشری؛ همه جا 2+2=4 نمیشود. کافی است درین مورد شعر فردوسی بزرگ را به خاطر آوریم که:

سیاهی لشکر نیاید به کار     دوصد مرد جنگی به؛ از صد هزار

در حساب بسیط تعریف میشود که جمع؛ یکجا کردن اعداد همجنس بوده و ضرب هم آسانترین طریقه جمع میباشد. حالا فرض بفرمایید:

2 تربوز از یک بوته گرفتیم و 2 تربوز دیگر از بوته ها و جاهای دیگر.

معلوم است که 4 عدد تربوز (دارای حجم برابر) داریم. همین اندازه حساب و ریاضی هم خیلی کارآمد است ولی به طور یک مطلق آخرین کلام نیست. نظر به علاییم یا در نتیجه مشاهدات درونی؛ درجه رسیدگی و کوایف غذایی وغیرهِ هرکدام نمیتواند عیناً برابرِ هم باشد؛ ممکن است ظاهراً مرغوبترین تربوز ؛ خام و تلخ و حتی «سیاه شده» بدر شود. از اینجاست که ریاضیات از جمع و تفریق و ضرب و تقسیم فراتر می رود.

در مورد جانداران که اصلاً ریاضیات عالیتر حتی به وسیله عوامی که هیچ سواد ریاضی ندارند؛ بسی بیشتر و پیشتر آغاز میگردد. مثلا آدمی؛ 2 بز یا 2 گوسفندمی خرد. ولی ازهمان اول؛ تثبیت ارزش یکی؛ به معنای تثبیت ارزش دومی نمی باشد؛ هزاران متغییر واضح هست که بز تا بز و گوسفند تا گوسفند را از هم متفاوت می سازد.

اینهم کار آمدی دارد که بگوییم فلان رمه و دسته؛ 10 تاست و فلان 230 تا که جمعا میشود 240 تا.

در مورد آدم ها؛ درست است که بگوییم فلان قریه یا بلاک یا شهر یا کشور فلان عدد نفوس دارد ولی این بدان معنی نیست که این مقدار نفوس اینجا با همین مقدار نفوس جایی دیگر همه جانبه «مساوی» است.

حتی پیداکردن دو آدم «مساوی» هم در دنیا فقط میتواند از «احتمالات» باشد.

وقتی شخصیت مساوی 2 آدم در همه عالم چنین کمیاب است یعنی یافتن مساوات بدی یا خوبی آدم ها چنین کمیاب می باشد. از اینجاست که هر شخص؛ موضوع مطالعه و محاسبه جداگانه قرار میگیرد؛ فراتر هر قریه و هر شهر؛ هر قریه و هر شهر این قبیله و آن قبیله؛ هر قریه و هر شهر این خرده فرهنگ و آن خرده فرهنگ؛ هر قریه و هر شهر این زمانه و آن زمانه.... موضوع های بررسی ها و محاسبه ها و مقایسه های جداگانه استند.

اصل دیگر نسبیت و مطلقیت میباشد. در دنیا همه چیز نسبی است و مطلق وجود ندارد مگر خود «مطلق». لذا خوبی و بدی آدمی، ده و شهری، فرهنگ و مدنیتی، همه نسبی است. ممکن است خوب 99 درصدی و بد 99 درصدی پیدا شود ولی 100 در صدی نیست که نیست؛ حتی بالای 50 درصدی ها خیلی کم اند.

خلاصه کلام تمدن 100 درصد بد و قابل امحا وجود نداشته است و وجود ندارد. مطالعه و قضاوت غیر مشخص و عام و مطلق انگارانه تمدن و از جمله تمدن مدرن و به لحاظی «تمدن سرمایه» زیاد حاکی از سلامت عقلانی نمی باشد. داعش و القاعده و بوکو حرام برای یک چنین بررسی و قضاوت و حکم و عمل بر مبنای آنها؛ پیش فرض های غیر انسانی و فرا انسانی و فرا طبیعی دارند؛ پیش فرض هایی که ریشه در «کودکی های بشر» دارد و در جهل و تعصب. به سخن مولانای بزرگ:

سخت گیری و تعصب؛ خامی است       تا  جنینی؛ کـــار خون آشامی است!

لذا به عزیزانی که چنین برداشت ها میکنند و بر مبنای آن؛ دچار نگرانی میشوند؛ قاطعانه اطمینان میدهم که در بحث و بررسی ما؛ دگم و قضاوت مطلق انگارانه جایی و راهی ندارد.

ما و همه جانداران برای ادامه زندگی و ادامه نسل؛ نیاز به ایکوسیستم ویژه یعنی محیط زیستی داریم که در آن تطابق غریزی یافته ایم. اطلاعات غریزی در ما که از نطفه بندی تا مرگ عمل میکند؛ در چیز های حیاتی درون سلولی ما مندرج میباشد که «ژن ها ـ واحد های وراثتی» نامیده میشوند. کشف تدریجی ژن ها که در این اواخر در وجود اطلس های ژنتیکی کمال نسبی یافته است؛ محصول تمام تاریخ زیست بشری میباشد نه صرفاً اعجاز ناگهانی آدمی و فوق آدمی .

اطلس یا نقشه ژنتیکی را «ژینوم» هم میخوانند پس «زیست محیط ژینومیک» همان محیط زیستی یا محیط دارای تمامی امکانات زندگی است که با ژینوم یا نقشه ژنتیکی آدمی طی ملیونها سال زمان و تطور و تکامل؛ تعادل و تناسب یافته است.

خود «اصل جاودان تنازع بقا» محرک دایمی ما برای مراقبِ «زیست محیط و ملزومات آن» بودن میباشد مگر اینکه نادانی ها و بدتر از آن گرفتاری ها به جزمیات و بدباوری ها و پیشدانی ها و پیشخوانی ها؛ مغز و مشخصه آدمگری را در ما صدمه زده باشد.

لذا ما حق و وظیفه حیاتی داریم تا تمدن سرسام آور کنونی را از این نظر گاه با دقت و فراست تمام بررسی و آسیب شناسی کنیم. پیدایش نواقص و مخاطرات زیست محیطی این تمدن و خاصتاً تکنولوژی های خاصتر و مشخصتر آن؛ به نفع پروسه تنازع بقا و زیستار و زیستگاه نسل کنونی و نسل های آینده ماست و اغفال در زمینه حتی شاید منجر به تسهیل انقراض و نابودی نسل و نوع مان گردد.

بدینگونه ما به جانب تعمیق همان جهانشناسی ساینتفیک رفته ایم و به گوهر اصیل آدمی تمرکز نموده ایم!

میدانم که هنوز مسئاله ها و مشکل فهمی ها زیاد و حتی نامحدود میباشد و لهذا به همه آن عزیزان که زوایای بیشتر این پرسش ها و دشواری ها را برملا میکنند؛ کماکان مرحبا میگویم و سپاس!

                                                                  (درخشان باشید!)

 

 

++++++++++++++++++++++++++

 

ما برای زیستن در عصر مدرن؛ تکامل نیافته ایم!

 

بخش سوم

تمدن سرمایه؛ محیط زیستِ ژنومیک را بیشتر؛ تخریب میکند!

 

·                         قرار معلوم دشوار فهمی هایی در خطِ فکری اساسی این بحث؛ وجود دارد که تا حد بالایی ناگزیر میباشد.

·                         جهت تسهیل در فهم از مطالب؛ لطفاً دید را فراخ و جهانی و نوعی و حتی تمام جانوری آنهم طولی ـ زمانی بگیرید نه محدود مثلاً در حدود افغانستان یا کشور های «جهان سومی» امروزی و الآنی.

·                         ژنتیک؛ علم است ولی مانند فیزیک عالی و فیزیک ذرات؛ علم بسیط و آسانیاب نیست و «تکامل» علی الوصف بنیاد های مستحکم علمی؛ بیشتر مقوله و مسئاله فلسفی میباشد. ساده سازی و ساده نویسی تیکه های این گفتمان؛ نباید موجب این سوء تفاهم شود که «ما» با بگومگوی کوچه گی و خیابانی سر و کار داریم.

·                         واژهِ «ما» درین سری و سلسله؛ عبارت از همه آدم های روی زمین میباشد؛ نه «من» و «تو» و «دو سه رسوای دیگر».

·                         سایر حیوانات روی زمین نیز ضمناً مد نظر استند خاصه که هرنوع مطالعات نخست روی حیوانات آزمایشگاهی صورت می گیرد و میزانی از تحت تأثیر قرار دهی آنهااز رهگذر مورد نظر در آزمایش؛ باعث شكستهای استاندارد در DNA بافت ها و بافت مغزی گردیده و میگردد.

 

***********

در زمره نظرات وارده؛ دیدگاه زیر خیلی دلچسپ و تأمل برانگیز است ولی متأسفانه از حساب کاربری ای مواصلت کرده؛ که جعلی به نظر می آید. صاحب اصلی حساب کاربری در استقامت این بحث؛ نظرات متفاوتی دارند و میتوانم بیافزایم که خود یکی از استوانه های اصلی پشت صحنه گفتمان میباشند.

من البته این نظر را تحلیل نمیکنم و آنرا به خوانندگان وامیگذارم. اما چنانکه معلوم است؛ محترم نویسنده نظر؛ خلاف ادعا مقالات را طور کامل نخوانده اند؛ ورنه به ساده گی متوجه میشدند که سخن؛ اصلاً  پیرامون چیز های «غریزی ـ کسبی» نه بلکه بالای محیط و ایکوسیستمی است که یک تمدن بزرگ و سرسام آور برای نوع بشر در حالی فراهم میکند که به این زودی ها «تطابق یافتن ژنتیکی» اش باآن میسر نیست و لذا حتی بیم آن میرود که تضاد های شدید و مداوم و فزاینده ایکوسیستم ناشناخته و نا آشنا؛ اسباب «انقراض» را به نسبت اسباب «تطابق وتکامل» زودتر فراهم خواهد کرد:

آرزومندم برخی نظرات اینچنینی؛ مرا مجبور نسازد که به آنچه طور منطقی بایست در اواخر بحث بیاید؛ میانبر بزنم و به سخنی؛ «حرف آخر» را به اول بیاورم:

«با سلام وشادباشها

امید همه باصحت وعافیت باشید

  بعد ازمطالعه بخش اول مقاله تان تلاش کردمباشماازطریق وایبرتماس گیرم  امامیسرنشد اکنون که دیدم دربخش دوم عیناشتباه تکرارمیشود خواستم تا موضوع رااز طریق ایمل مطرح نمایم

 واکنش ها یارفلکس های اوتوماتیک وغریزی همهارثی بوده وازنسل به نسل انتقال میکنند وبه اراده مانمیباشند یعنیاگرمابخواهیم یا نخواهیم قلب مامیزند، رنگ چشم ما سیاه یاسبزورنگ موی ماسیاه ویازرد میباشد. اینهمه رفلکسها وعلایم چون لوحمحفوظ در دی ان ای ما درج گردیده است که معروض به تکامل ارثی نمیشوند مگرازطریق  موتیشن یاباسپری شدن میلیونها سال. بناا شکایت ازعدم تکامل ارثیماکاریست بیفایده. استعمال  یک توالت تاسفر به فضای خارجی همه مسایلی اند کهبه وراثت وتکامل ان ارتباط نداشته همه کسبی ومربوطبه سعی وتلاش شخص میباشد.

شادومسرور وصحتمند باشید. »

*********

محترم پروفیسور دکتور طب حربی سید احمد جهش؛ که مدت مدیدی در شفاخانه 400 بستر اردوی افغانستان؛ درمانگری محققانه نموده و قسمتی از ماحصل تجربیات گرانبهای خویش را طی کتاب قطور طبی تألیف و چاپ نیز کرده اند؛ در عین حال یک محقق بزرگ سیاسی و جهانشناسی بوده با تسلط که در زبانهای انگلیسی و روسی دارند؛ منابع دست اول درین زبانها را روزانه در انترنیت و طی کتاب ها و ویدیو ها... مرور می نمایند که ما وشما خیلی از فراورده های تحقیقی شان بهره برده ایم مانند (بلیه دیپ ستیت و برنامه ها و کارنامه های مخوف آن) و در آتی نیز انشاءالله فراوان بهره خواهیم برد.

هدف از ذکر خیر ایشان درین سلسله؛موضوع مستند و مسجلی است بسیار جالب و سخت رسا و گویا.

در درازای سالیان پسین که مبایل های گوناگون عالمگیر شد و از رئیس جمهوران و ملیاردران امریکا تا خرکاران و خاکشوران های دور افتاده ترین سرزمین ها به اعتبار تمدنی؛ دست کم جوره جوره از آنها را در دست و در جیب می گشتاندند؛ دوستان کم کم متوجه بی رغبتی شگفت انگیز جناب دکتور جهش به این پدیده «مرغوب و محبوب عصر» گردیدند.

البته دکتور؛ کمپیوتر مجهر با انترنیت داشته و با آن بسیار کار میکردند. در زمره اپلیکیشن ها (یا برنامه های کاربردی اختصاصی) ی مخابره و تماس مانند «وایبر» را در کمپیوتر نصب کرده بودند و از آن طریق تماس های متعدد حتی خیلی طولانی مدت را با آشنایان در سراسر جهان برقرار و اجرا می فرمودند.

ولی کاستی هایی احساس میشد؛ چرا که تماس گیری دیگران با دکتور؛ در صورتی میسر بود که کمپیوتر روشن باشد و دکتور هم عقب آن آماده. مسلم است که چنین چیزی همیشه و 24 ساعته امکان ندارد.

این است که از دکتور تقاضا میشد تا مبایل بگیرد و آنرا پیوسته فعال؛ همراه خود داشته باشد.

اما دکتور بی رغبتی مرموز خویش را دوام میداد و حتی مبایل های اهدایی فرزندان و اقارب و دوستان نزدیک را رد میکرد و هی بهانه می آورد که حوصله کار با این دستگاه پیچیده را ندارد.

البته ناگفته نماند که دکتور جهش با آنکه سالیان زیادی است که در کانادا با فامیل در مهاجرت زندگی میکنند؛ اما بنابر کار و ابتکار ثمر بخش؛ از توانایی مالی بالایی برخور دار بوده و حتی با دوستان و اقارب زیادی در داخل افغانستان مساعدت های پولی انجام میدهند.

لذا خرید و تجدید خرید مبایل های آخرین سیستم برایشان بسیار ساده است.

من که با جناب دکتور جهش و فامیل و برخی از دوستان ایشان در اینجا و انجای جهان تماس ها و مکالماتی میداشته باشم؛ روزی در صحبتی با جناب دکتور؛ به این سِر مگو و راز سر به مُهر؛ آشنایی حاصل نمودم.

دکتور فرمودند: "امواج رادیویی و الکترومغتاطیسی که در مبایل ها رفت و آمد دارند به سلامت (حتی سلول سلول) انسان؛ مضرات شناخته و ناشناخته زیادی میداشته باشند. مبایل ها ادامه «رادار ها» و دیگر ابزار های رادیوییاستند.

ایشان قصه کردند: ما حینیکه در" 400 بستر" بودیم هفته وار یک درس "مخفی و محرم" داشتیم و طی آن این ابزار ها و تکنولوژی ها به ما تحلیل و تشریح میگردید و راه های و وسایل اندک وقایه از آنها و مقابله با مضرات آنها برایمان خاطرنشان میشد."

معلوم است درس ها به خاطری "مخفی و محرم" بوده است که علانیت آن در جامعه؛ ترس و تشویش بر می انگیخت و احتمالاً انگیزه حرکات عصیانگرانه برضد سیستم های رادار و سایر شبکه های دارای امواج رادیویی و امواج مضره دیگر میگردید که معمولاً در محلات زیست مردم دایر بودند و نیز در افسران و سربازانی که با این سیستم ها و شبکه ها کار و تماس داشتند؛ بیم و نگرانی ایجاد می نمود.

ولی به دکتوران مرکز عمده طبی اردو به خاطری مخفیانه آموزش داده میشد که منجمله موارد عامل «امواج و تشعشعات آن» در بیماران را حین معاینات و تداوی مدنظر داشته باشند.

البته در آن زمانها مبایل و تکنولوژی های بی سیم و «وای فای» نیز وجود داشته است؛ ولی تنها در انحصار مراکز تحقیقات فضایی چون «ناسا» و نهاد های محفوظ نظامی ابرقدرت ها بوده است.

من از ورای آموزش های ستلایتی محترم ابراهیم ویکتوری نویسنده کتاب وزین «اسرار کاینات» و «شگفتی های جهان» کمی پس تر از زمان فوق؛ آگاهی یافته بودم که روی هرفشار یا مصلحت و منفعت که بود؛ این دانش و تکنولوژی ی خیلی ها سری نگهداشته شده؛ به منظور تولید انبوه تجارتی به بازار سرمایه داری بیرون داده شد.

معنای صریحتر سخن؛ آن است که دانشمندان مربوط از وقت ها و به طور بنیادی از مضرات امواج الکترومغناطیسی مورد استفاده درین تکنولوژی برای عامه افراد و جوامع بشری آگاهی کامل داشتند و راضی نبودند بخاطر منافع کم و بیش غیر تجارتی؛ آن را بیرون دهند و اسباب فریب و تحمیق و غارت دم افزون مردمان و به مخاطره افتادن زیستار های بشری و فراتر را فراهم گردانند.

بدبختانه امروزه شاهد اهریمنانه ترین و جنایتکارانه ترین رقابت ها در راستای باصطلاح تولید نسل های نو و نو تر و بازهم نو تر مبایل ها و مماثل های آنها میان چند کمپنی و کنسرسیوم چپاولگر استیم و در حالی که پایانی هم بر آن متصور نیست؛ نسل های پیشتر چه بسا از کارتن های تازه خریده شده؛ بیرون نیامده؛ کهنه و از مود افتاده میشود و نزدیک است که کره زمین به قبرستان هنوز آفت خیز کهنه های الکترومغناطیسی مبدل گردد.

(درین استقامت از توضیح و تصویر بیشتر؛ بخاطری معذورم دارید که نظر به روحیه ایکه میدیای مزدور و مسحور سرمایه بر مردمان مسلط کرده است؛ جنبه های رکلامی پیدا میکند!)

بدینگونه ازدوران" 400 بستر" تا کنون تحولات سرسام آور تری در زمینه کاربرد هایبه مراتب گسترده امواج و اشعات متذکره وقوع یافته و "سر مگو و راز سر به مهر" دکتور جهش؛ در سطح جهانی از پرده بیرون افتاده برای جویندگان و محققان؛ دیگر در حد «درس های مخفی» نمانده است. صرف طور نمونه مثال؛ خلاصه ای از مقالات تازه انترنیتی را در زمینه گزینش و تقدیم میدارم؛ که موضع عالمانه دکتور روشن گردد و هم گفتمان جاری با غنای مطالب و تازه گی و پر باری ادامه یابد:

صورت کامل مقاله را با کلیک روی لینک های عنوانی میتوانید دریابید:

 

اثرات زیان بار امواج الكترو مغناطیس شامل امواج رادار، مایكروویو و ...

 

فرستنده های مخابراتی، سیستم های رادار و فرستنده های رادیویی و تلویزیونی كه با فركانس بالا نوسان دارند، میدانهای الكترو مغناطیسی شدیدی تولید می كنند كه در فاصله فركانسهای ۱MHz تا ۱Ghz قرار دارند. انرژی الكترو مغناطیسی توسط بدن جذب می شود و به انرژی حرارتی تبدیل می گردد كه اگر میزان جذب انرژی از حدود 4وات بر متر مربع، بیشتر شود، دمای بدن را به اندازه 1 تا 2 درجه سانتی گراد افزایش می دهد. لذا از این امواج در فركانسهای نزدیك به ۲۷MHz و MHz۲۵۰ برای مقاصد درمانی استفاده می شود.

فركانسهای Extra LowFrequency در حدود 50 تا 80 هرتز، خطرناك ترین فركانس ها برای بدن می باشند. در این فركانسها جریان بسیار كوچك باعث آثار بیولوژیك قابل توجهی می شوند. به عنوان مثال عبور جریان MA23 در فركانس های حدود 50 تا 60 هرتز منجر به شوك دردناك و مشكلات شدید قلبی و تنفسی می شود؛ ..

از سوی دیگر سلاح ها و دستگاه هایی جهت آسیب رسانی به انسانها و وسایل الكترونیك وجود دارد نظیر E-Bomb و دستگاه هایی مخصوص كه از آنها بری ایجاد شوك، كنترل ذهن و عدم هوشیاری استفاده می شود.

مواد و روشها :

در این مطالعه با مروری بر مقالات و مجلات پزشكی و نظامی و اینترنت و با مطالعه توصیفی در زمینه امواج الكترو مغناطیسی كه به طور طبیعی در اطراف ما وجود دارد مانند امواج موبایل، رادار، مایكروویو، رادیو، تلویزیون و بررسی های انجام شده بر روی انسان هایی كه در نزدیكی (منبع تولید امواج پر قدرت الكترو مغناطیس) زندگی می كنند، به بررسی آثار ناشی از این امواج می پردازیم.

از طرف دیگر، سلاح های الكترو مغناطیس كه توسط كشورهای پیشرفته جهت صدمه و آسیب رسانی به انسانها و مراكز الكتریكی و الكترونیكی از جمله بانك ها، ادارات و مراكز نظامی ساخته می شوند را مورد بررسی قرار داده و به آثار مخرب این سلاح ها می پردازیم. ...

الف)اثرات زیان بار امواج الكترو مغناطیس شامل امواج رادار، مایكروویو و.. بر روی انسان:

بیشترین اثرات حیاتی امواج الكترو مغناطیسی ناشی از امواج مایكروویو، سیستم های راداری، امواج رادیویی و.. ، بر روی نظامیان و افرادی است كه در نزدیكی این ایستگاه ها زندگی می كنند. حتی تلفن همراه كه یكی از مهم ترین منابع میدانهای الكترو مغناطیس می باشد و فركانسهای بالایی در حدود MHz900 تا بیش از Ghz1 را ارسال و دریافت می كند، باعث آثار زیانباری خواهد شد. تحقیقات انجام شده بر روی این امواج نشان داد كه اثرات این امواج بر روی تولید مثل، منجر به مشكلات ژنتیكی بعد از زایمان و به خصوص سندرم داون می شود.

در تحقیقی بر روی كارگران، جوابهای مثبت و منفی ناشی از تاثیر این امواج بر زاد و ولد مشاهده شد. باید توجه داشت كه تعداد افراد مورد مطالعه بسیار كم است و همچنین شدت امواج را در این افراد، نمی توان به وضوح اندازه گیری كرد. ابتلاء به سرطان، افزایش خطر ابتلاء به لوسمی و لنفوم در بین نظامیانی كه در معرض میدانهای الكترو‌مغناطیس قرار گرفته بودند، مشاهده گردید اما شدت میدان در این تحقیق به خوبی مشخص نشده بود.

در تحقیقی كه بر روی كاركنان ایستگاه های رادار و صنایع هوایی و نیروی نظامی آمریكا انجام شده بود؛ افزایش مرگ و میر در گروه مورد بررسی مشاهده نشد. افرادی كه در حال استراحت، در معرض پرتوهای الكترو مغناطیسی مربوط به سیستم های تصویری قرار گرفته اند، در صورتی كه پرتوگیری حدود 30 دقیقه و (Specific Absorbtion Rate) Sar كمتر از 4 وات بر متر مربع، باشد، منجر به افزایش دمای داخل بدن كمتر از یك درجه می شود.

در تحقیقی دیگر مشاهده گردید، زمانی كه فركانس امواج از Khz100 به Mhz10 افزایش یابد؛ آثار ناشی از میدانهای قوی از تحریك عصبی عضلانی به سمت آثار گرمایی تغییر می‌كند. در فركانس Khz100 تحریك اولیه به صورت تیك عصبی و در Mhz10 این اثر به صورت گرم شدن مغناطیسی بروز می كند. گرم شدن به میزان 1 تا 2 درجه سانتی گراد میتواند سلامتی فرد را به خطر بیندازد.

طی تحقیقاتی كه بر روی حیوانات آزمایشگاهی انجام گردید، مشاهده شد رودنت هایی كه برای بیش از 25 ماه در معرض امواج مایكروویو بودند، بدخیمی‌های اضافی قابل ملاحظه ای درمقایسه با گروه كنترل داشتند؛ اگر چه انسیدانس تومورهای خوش خیم بین گروه ها تفاوت نمی كرد. برخی از محققین پیشنهاد می كنند، در معرض تابش قرار دادن رودنت ها، SAR حدود، 1w/m2 ممكن است باعث شكستهای استاندارد در DNA بافت ها و بافت مغزی گردد.

اگر چه ایراداتی به روش های مورد استفاده در این مطالعه وارد است؛هرگاه بافتهای حساسی مانند چشم یا تخمدانها در معرض تابش شدید الكترو مغناطیس قرار بگیرند، ممكن است ضایعات مشخصی در این بافت ها ایجاد شود. پرتوگیری مایكروویو با بازده زمانی حدود 2 تا 3 ساعت و با SAR حدود 100تا140 وات بر متر مربع باعث افزایش دمای لنزی حدود 43-41 درجه میشود. در این حالت در چشم خرگوش كاتاراكت ایجاد میشود، در حالی كه در چشم میمون ها با تابش الكترو مغناطیس با همین شدت و یا بالاتر كاتاراكت مشاهده نشد. در تحقیقی دیگر مشخص شد؛ تابش امواج مایكروویو با شدت زیاد منجر به افزایش رشد سلولهای ساركومای ریه در موش می شود. همچنین مشاهده گردید كه اگر موشهای هوشیار در معرض میدان مایكروویو قرار گیرند قطع رفلكس ترس و فرار و بی حركتی در آنها ایجاد می شود

ب)سلاح های الكترو مغناطیس و تأثیر زیان بار آنها بر انسان:

(E-Bomb یا بمب الكترو مغناطیسی):

E-Bomb یا بمب الكترو مغناطیسی در واقع چیزی نیست جز یك شارژ مغناطیسی فوق العاده نیرومند كه با گسیل امواج پر قدرت (سوپر فركانس) با طول موج بالاتر از ده گیگا هرتز موسوم به امواج مایكروویو پر قدرت (High PowerMicrowave) می تواند هر گونه دستگاه الكترونیكی یا الكتریكی در محدوده عمل خود را در یك باند فوق گسترده (Ultra WideBand) UWB فلج نماید. E-Bomb در واقع، سلاح تازه ای است كه ساخت آن بسیار ساده و تاثیر آن كاملاً گسترده است و نگرانی هایی را برای دانشمندان و دولتمردان به وجود آورده است.

به نوشته هفته نامه علمی NewScience این سلاح مؤثر «بمب الكترو مغناطیس» نام دارد كه اساس و عصاره آنها چیزی نیست جز یك پرتو شدید و آنی از موج های رادیویی یا مایكروویوی كه قادر است همه مدارهای الكتریكی را كه در سر راهش قرار گیرد، نابود سازد.

در دورانی كه بافت و ساخت جوامع تا حدود بسیار زیادی به دستاوردهای علمی از نوع الكترونیكی وابسته است و همه امور؛ از بیمارستانها، شبكه های مخابراتی، رایانه ها، بانكها، مؤسسات بزرگ مالی یا نظامی تا دستگاه های مراقبت، نحوه كار ماشین ها و ادوات صنعتی همگی متكی به ساختارهای الكترونیك هستند، كاربرد بمب های الكترومغناطیس می تواند سبب فلج شدن روند زندگی در مناطق مسكونی بزرگ شود.

به اعتقاد برخی كارشناسان به نظر می رسد كشورهای پیشرفته پیشاپیش چنین سلاحی را تكمیل كرده اند و برخی بر این باورند كه در جریان جنگ علیه صربستان از این قبیل بمب ها برای تخریب دستگاه های رادار صرب ها بهره گرفته شد.

انفجار یك میدان الكترو مغناطیسی بسیار نیرومند می تواند در كسری از ثانیه آنچنان قدرت الكتریكی را در كلیه مواد هادی پیرامون خود القاء نماید كه به راحتی تمام آنها را مختل نموده و از كار بیندازد؛ هر چند این میدان مغناطیسی بر روی جسم انسان به عنوان یك هادی الكتریكی نیز مؤثر می باشد، ولی این تاثیر بسیار محدود ومقطعی بوده و بدن جز در موارد خاص قدرت مقاومت در برابر آن را دارد.

در جنگ افزارهای نسل الكترونیك، استفاده از سلاح مغناطیسی و امواج الكترو مغناطیسی جایگاه ویژه ای داشته و مورد توجه سازندگان این قبیل سلاح ها بوده است. مناسب ترین امواج الكترو مغناطیس برای ساخت بمب های الكترو مغناطیس، امواج با فركانس حدود گیگا هرتز است. این نوع امواج قادرند به درون دستگاه های الكتریك نفوذ كنند و آنها را از كار بیندازند.

اگر هواپیما یا موشك از درون این مولدهای الكترو مغناطیس عبور كند، بلافاصله نابود خواهد شد.

استفاده از امواج الكترو مغناطیسی برای اولین بار در طی سال های 1960 الی 1965 در سفارت آمریكا در مسكو كشف شد؛ به گونه ای كه دولت آمریكا متوجه بروز بیماری نامعلوم در بین اعضاء خود شد و حتی مرگ سفیر در آن زمان مشكوك قلمداد گردید. در 1967 وزیر خارجه آمریكا مدعی شد كه اتحاد جماهیر شوروی امواج با فركانس بالا به سفارت آمریكا در مسكو متمركز نموده كه موجب اثرات فیزیولوژیك در كارمندان این سفارت شده است. روسها انتظار داشتند كه این امواج موجب تحریك پذیری، بی حالی و خستگی فرد به صورت موقتی بشود ولی بعدها معلوم شد كه این اثرات موقتی نبوده و باعث كاتاراكت، تغییرات خونی، بدخیمی، اختلال گردش خون و اختلال دایم CNS شده است.

در حادثه ای دیگر ایجاد پروژه پاندورا نهایتاً منجر به استفاده از امواج پر قدرت ماكروویو (HPM) در مركز لوس آنجلس شد. در سال 1985 الی 1986 مشخص گردید كه این امواج می توانند سبب سردرد، سرگیجه، سقط های خود بخودی، اختلالات قاعدگی، حملات ناگهانی فلج و ناتوانی در تكلم شوند. تظاهرات زنان طرفدار صلح علیه استقرار موشكهای كروز در انگلستان در ارتباط با همین موضوع بود. مقامات رسمی آمریكا مكرراً وجود سلاح های الكترو مغناطیسی را انكار می نمایند و می گویند در حد تحقیقات است. در سال 1979 روس ها (لیستی) از سلاح های جدید كشتار جمعی به سازمان ملل ارائه كرده و خواستار توقف تولید آن شدند كه عبارتند از :

1-سلاح های رادیولوژیك كه از موارد رادیو اكتیو است و مشابه انفجار اتمی است.

2-سلاح های تشعشعی آكوستیك مادون صوت

3-سلاح های اشعه ذره ای موثر بر اهداف بیولوژیك

4-سلاح های الكترو مغناطیسی

(در تمدن مدرن) انسان در فضای مملو از امواج الكترو مغناطیسی غوطه ور است. فرستنده های مخابراتی، رادیو تلویزیونی و رادارهامیدانهای مغناطیسی شدیدی تولید می كنند كه علایم آن بین KHz 100 تا MHz 10 ظاهر می شود. انرژی حاصله از امواج EMP می‌تواند كلیه سیستم های الكترونیكی رادارها و تجهیزات ارتباطی را به طور موقت یا دایم از كار بیندازد. EMP از گروه سلاح های انهدام كننده الكترونیكی هستند و در اهدافی باطیف گسترده و در ظرفیت های استراتژیك استفاده می شوند. اتفاقات و رخدادهای EMP شدیداً وابسته به طول موج است كه عبارتند از:

الف) انفجارات با طول موج كوتاه (كمتر از 400 متر است)

الكترونهای موجود در انفجارهای كوتاه با سرعت خیلی بیشتر از اتم های یونیزه خارج و بسیار سبك می شوند و به اطراف پخش میگردند؛ سطح زمین به صورت رسانا عمل می كند. امواج یونیزه تا شعاع KM40 قدرت تخریب دارند. البته تخریب شدید فقط در مجاورت مركز انفجار صورت می گیرد.

ب)انفجارات با طول بلند (بیشتر از 000/30 متر)

این انفجارات پالس های الكترو مغناطیسی تولید می كنند كه بسیار مخرب و ویرانگر هستند و منطقه وسیع یونیزه شده تشكیل می دهند كه می تواند 2500 كیلومتر به صورت افقی و 50 كیلومتر به صورت عمودی باز و منبسط شود. میدان مغناطیسی زمین سبب جابجایی الكترون ها شده كه پالس الكترو مغناطیسی قوی ایجاد می كند. انتقال امواج یونیزه از مركز انفجار به شعاع KM40 صورت می گیرد. در نتیجه توانایی جلوگیری از ارسال سیگنال رادیویی و راداری را دارد و فركانسهای رادیویی در مسافتی بیش از چند هزار كیلومتر به مدت چندین دقیقه قطع می‌شود.

این بمب ها مستقیماً جان انسان را به خطر نمی اندازند و تنها بر دستگاه های الكترونیكی تاثیر می گذارند. نكته دوم آن كه ساخت آنها بسیار ساده است. بمب های الكترو‌مغناطیسی در صورتی می توانند خسارت وارد آورند كه فركانس امواجشان با فركانس دستگاه هایی كه به آنها وارد می شوند یكسان نباشد.

بمب الكترو مغناطیسی با توجه به ساختار ساده ای كه دارد، مورد توجه روز افزون تروریستها بوده و سلاح مخرب و دست یافتنی برای آنان به حساب می آید. هر چند هنوز هیچ گونه گزارشی از استفاده تروریستی این بمب ارائه نشده است، ولی حدس زده می شود كه سلاح بالقوه و مورد توجه تروریست ها باشد. خصوصاً آنكه می توان با استفاده محدود و جهت دار به آنتن های مخصوص از آن در حمله های تروریستی به یك سازمان یا یك اتومبیل خاص بهره جست.

مجله تایمز در شماره ژانویه 2003 خود به نقل از دونالد رامسفلد وزیر جنگ آمریكا اعلام نمود: در آغاز جنگ آمریكا با صدام، انفجار یك بمب 2 میلیارد واتی مغناطیسی صدام را كاملاً فلج نمود و عملاً كلیه تجهیزات الكترونیكی ارتش عراق و حتی رادیو و تلویزیون این كشور در آغاز جنگ قبل از هر تحركی به وسیله سلاح الكترونیكی فلج گردید.

دفاع در مقابل بمب های الكترو مغناطیسی:

1-موثرترین دفاع آفند است یعنی به دست آوردن این نوع سلاح.

2-حفاظت از تجهیزات الكترونیكی به روش Electronic Hardening

3-پوشاندن ابزار و لوازم و چادرهای سكونت با فویل آلومینیوم كه از امواج ELF محافظت میكند. برای EHF موضوع پیچیده تر است.

 

نتیجه گیری

در حیوانات آزمایشگاهی و موشها به علت این كه اثرات امواج الكترو مغناطیس قابل تشخیص است، میتوان به اثرات زیانبار این امواج در طولانی مدت و با شدت بالا بر روی نسوج حساس به خصوص چشم ها، تخمدانها و سلولهای خونی به صورت كاتاراكت و تغییرات سلولی در تخمدانها و بافت خون ساز پی ببریم. ولی در مورد افرادی كه در نزدیكی برق زندگی می كنند و نظامیانی كه با رادارها و امواج سرو كار دارند با توجه به این كه تعداد آزمایش شوندگان زیاد نبود، شدت تاثیر امواج بر بافتهای انسان را نتوانستیم به سهولت حیوانات آزمایشگاهی مشاهده كنیم.

تحقیقات انجام شده نشان دهنده این مسئله است كه این امواج تاثیر قابل ملاحظه ای بر روی انسانها نداشته است. انفجار سلاح های الكترو مغناطیس باعث تغییرات رفتاری و شناختی و كنترل ذهن در افراد شده و از طرف دیگر كلیه نیروگاه ها، سیستم های بانكی، حمل و نقل و ارتباطی را به سرعت در كسری از ثانیه از كار می اندازد و عملاً درمنطقه انفجار بمب، تجهیزات الكتریكی و الكترونیكی را به حالت فلج در می آورد. این سلاح ها به عنوان برگ برنده ای در دست كشور دارنده سلاح برای پیروزی محسوب می شود.

بخشهای CCU، اتاق عمل، دیالیز،ICU و مخابرات بیمارستان از دستگاه های الكتریكی و الكترونیكی جهت درمان بیماران و ارتباطات استفاده می كنند كه در زمان انفجار بمب الكترو مغناطیسی كلیه این دستگاه ها از كار می افتند و این به معنی فاجعه برای كلیه بیماران بدحال موجود در بیمارستان می باشد؛ لذا ما نباید صرفاً ذهنمان معطوف به تجهیزات نظامی و جنگی بشود و می بایست كلیه تجهیزات الكترونیكی و الكتریكی مراكز درمانی را نیز در نظر بگیریم.

به این منظور باید از متخصصین جنگ های الكترونیك جهت حفاظت دستگاه های الكتریكی و الكترونیكی پیشرفته كه جهت بیماران بدحال به كار برده می شود، استفاده كنیم و كلیه نكات ایمنی را در بیمارستانهای مجهز به كار بندیم.

این تحقیق راهی را برای پژوهشگران برای تحقیق روی نیروهای نظامی باز می‌كند. نیروهای نظامی به ویژه پرسنل كادر مخابرات در مجاورت دستگاه های مخابراتی به مدت طولانی فعالیت می كنند و شاید از ابتدای استخدام تا زمان بازنشستگی به مدت سی سال با امواج الكترو مغناطیسی در ارتباط مستقیم باشند.

 در انتها نكته ای كه می بایست بر روی آن تاكید كرد مطالعات گسترده و نمونه گیری زیاد در زمان طولانی بر روی افراد نظامی و غیر نظامی می باشد که ارتباط مستقیم با امواج الكترو مغناطیسی دارند.

*************

یعنی اینکه تحقیقات شروع شده و هنوز چیز کاملی وجود ندارد. تازه؛ این مورد فقط یکی از هزاران و شاید هم یکی از میلیون ها مورد است که بایستی شناخت در مورد آنها را کامل کرد تا به روشنی بتوان گفت «زیست محیطی» را که تمدن سرمایه داری پدید آورده و می آورد بشریت را شگوفا و صاحب زمین و کیهان می سازد یا نابود و منقرض میگرداند؟؟؟

ایا پیگیری این مسایل غول آسا و مباحثه درین راستا «بیهوده» است؟!

پس «باهوده» چیست؟!

تعقیب این گفت و شنود و شرکت فعال و کمی دقیق در ژرفش و گسترش آن؛ احتمالاً چیزی از«انسانیت» و انسان زنده بودن ماست!!

محتوای تکمیلی در مطلب بعدی را به قیاس بگیرید:

 

آیا امواج موبایل برای مردم مضر است؟

تحقیقات جدید نشان می‌دهد تاثیر امواج منتشرشده از گوشی همراه و رایانه فراتر از تاثیرات حرارتی است (که در مقاله بالا برآن تأکید میشد) و تا ۱۰ درصد مردم نسبت به این امواج، حساسیت شدید دارند.
محمدجواد ترابی:

امواج الکترومغناطیس تا چه اندازه می‌تواند روی بدن انسان تاثیر بگذارد؟ آیا امکان دارد که گوشی‌های تلفن همراه، نمایشگرهای رایانه‌ها، تلویزیون‌ها و دستگاههای الکترونیکی دیگر سبب بیماری شوند یا افرادی که ادعا می‌کنند به این دستگاه‌ها حساسند، فقط گمان می‌کنند؟ این موضوع، یکی از موضوعات جنجال‌برانگیز حال حاضر فناوری است که پیامدهای مهمی در سیاست، حقوق مشتری، حقوق بشر و سلامت داشته است.

به گزارش پایگاه اینترنتی فیزاورگ، اله جانسن، سرپرست واحد پوست‌شناسی در موسسه کارولینسکای استکهلم، از ابتدای دهه ۱۳۶۰ به پژوهش روی تاثیر امواج الکترومغناطیس بر فیزیولوژی انسان مشغول است. پژوهش‌های جانسن سبب شد که او پشتیبان بی‌چون و چرای نگاه مضر بودن امواج الکترومغناطیسباشد که با معیارهای ایمنی موجود که فقط بر مبنای اثرات حرارتی است، به اندازه کافی حافظ سلامت عمومی نیست.

جانسون در مقاله جدید خود، نتایج ده‌ها مطالعه پژوهشی را با موضوع اثرات امواج الکترومغناطیسبر سامانه دفاعی بدن بررسی کرده است. امواج الکترومغناطیس مانند آلرژی‌زاها در عملکرد سامانه دفاعی بدن اختلال ایجاد می‌کند و سبب فراخواندن پاسخ‌های آلرژیک و التهابی در بدن خواهد شد. جانسن امیدوار است که این مقاله، در کنار گزارش‌هایی که در سال ۱۳۸۶ / ۲۰۰۷ از شناسایی تاثیرات مضر فناوری‌های وایرلس (بیسیم) منتشر شد، باعث شود که قانون‌گذاران حدود ایمنی عمومی جدیدی را وضع کنند و توسعه فناوری‌های آزمون‌نشده را محدود کنند .

جانسون در گفتگو با پایگاه اینترنتی فیزاورگ می‌گوید: «این مقاله به آژیر خطر شدیدی می‌ماند که واکنش‌هایی را دربرخواهد داشت. برای مثال، پارلمان اروپا در ۱۳ شهریور ۱۳۸۷ تایید کرد که میزان قرارگرفتن در برابر پرتوها را باید با عوامل بیولوژیکی سنجید، نه میزان اثرات گرمایی. همچنین گزارشی از پارلمان اروپا در ۵ اسفند ۱۳۸۷، به تحقیق در مورد بازه قرارگیری در برابر پرتوها می‌پردازد.
در گزارش حاضر، جانسون توضیح داده است که سامانه دفاعی بدن چگونه در برابر دشمنان شناخته شده خودش مقابله کند، ولی در برابر آلرژی الکترومغناطیسی که در اثر عواملی چون سیگنال‌های تلویزیون، امواج رادیویی و ماکروویو تلفن همراهیا وای‌فای، سیگنال‌های رادار، پرتوهای ایکس، پرتوزایی مصنوعی و مانند این‌ها که در ۱۰۰ سال اخیر مورد استفاده بشر قرار گرفته، ناتوان است. سامانه دفاعی ما زیر اثر پرتوافشانی خورشید و میدان مغناطیسی ثابت زمین رشد پیدا کرده، ولی نه زیر امواج الکترومغناطیسی که در دیگر فرکانس‌ها یا پالس‌های مغناطیسی و ماکروویو برای مثال گوشی‌های همراه، تولید شده‌اند.

پادگن‌ها (آنتی‌ژن‌ها) گونه‌هایی هستند که باعث می‌شود سامانه دفاعی بیش از حد واکنش نشان بدهد و به همین خاطر، سامانه دفاعی بافت‌های محلی و کل بدن را کامل تخریب کند. مثل واکنش‌های حساسیت شدیدی که می‌تواند با آشفتگی‌های محیطی اتفاق می‌افتد.

ازآنجاکه این آشفتگی‌های محیطی‌ به اندازه کافی کوچک است، به سامانه دفاعی راه می یابند؛ درست شبیه به غبارها و مواد مخدر که می‌توانند از مجراهای تنفسی یا از محل خاصی وارد شوند. دستگاه‌های الکترونیکی مختلفی که امواج الکترومغناطیس ساطع می‌کنند از لحاظ میزان شدت، فرکانس و الگو با هم متفاوتند. اگرچه برخی مطالعات، برای مثال ارتباطاتی بین خطوط انتقال برق و سرطان خون یا تومورهای مغزی و گوشی‌های همراه را نشان می‌دهند، برخی مطالعات نیز نشان می‌دهند که مکانیزم زیست‌شناختی که موجب پیدایش این بیماری‌ها باشد، پیدا نشده است.

همان‌طور که جانسون استدلال می‌کند، در بسیاری از مطالعات فرض می‌شود که تنها سازوکار زیست‌شناختی که اثرات نامطلوب دارد، حرارت بیش از حد سلول‌ها و بافت‌ها است، هر چند که جانسون به اثرات غیر حرارتی همچون امواج الکترومغناطیسیکه سبب واکنش پادگن‌ها در سامانه دفاعی می‌شود، نگاه می‌کند. اثری که به خصوص در پرتودهی‌های طولانی مدت پیش از گرم شدن قابل شناسایی است.

برخی مردم مدعی‌اند که نشانه‌های ذهنی و عینی دستگاه‌های الکترونیکی باعث رنجش آنها می‌شود. جانسون می‌گوید: حساسیت شدید الکترومغناطیسی (EHS) روی ۳ تا ۱۰ درصد کل جمعیت تاثیرگذار است و در اغلب موارد، منجر به از دست دادن بازدهی کاری و حتی فرصت‌های شغلی‌شان می‌شود.

مردمی که مدعی اثرات نامطلوب نمایشگرهای رایانه‌ها یا گوشی‌های همراه روی پوستشان هستند، ممکن است که به درستی واکنش اجتناب‌آمیزی نسبت به پرتوافشانی داشته باشند.

پوست دارای سلول‌های برجی است که به واکنش در برابر پرتوافشانی همچون رادیواکتیویته، پرتوی ایکس و نور فرابنفش شناخته شده‌اند. مطالعات نشان می‌دهد در نمونه‌های پوست مردمی که حساسیت شدیدی به امواج الکترومغناطیسدارند، پس از قرارگیری در معرض پرتوافشانی، تعداد بیشتری از سلول‌های برجی که در قسمت بالایی غشای میانی پوست قرار داشتند، به لایه‌های دیگری که به طور معمول دارای سلول‌های برجی نیستند، نفوذ کردند.

امواج الکترومغناطیسی همچنین ممکن است که سبب «دیگرانولیت» شدن سلول‌های برجی شوند که باعث آزاد شدن مواد سوزشی و احساس درد و خارش در افراد با حساسیت شدید می‌شود. در مطالعات نظری پیشین، جانسن مدلی را در چگونگی تکثیر سلول‌های برجی (ماستوسیتوسیس) ارائه کرده بود که می‌توانست حساسیت به امواج الکترومغناطیس را توضیح دهد. همانند واکنش‌های آلرژیک، امواج الکترومغناطیسی به گونه‌ای دیگر روی انسان تاثیر گذاشته است، به نحوی که به علت تغییرات در ساختار ژنتیکی، عملکرد سامانه دفاعی دچار تغییر می‌شد.

بحث جانسون این است که پژوهش‌های بیشتری لازم انجام شود تا سازوکار میزان تخریب غیرحرارتی امواج الکترومغناطیس بر بدن انسان مشخص شود و تحقیقات روی پاسخ سامانه دفاعی به صورت خاص می‌تواند منجر به کشف سازوکار ویژه تخریب زیست‌شناختی شود.

با توجه به اینکه تخمین زده می‌شود صدهاهزار نفر حساسیت شدید به امواج الکترومغناطیسیدارند، کار بسیار سخت است؛ بخصوص این موضوع که چگونه می‌توان مردم را در برابر این اختلال تطبیق داد. جانسون همچنین افزود: فهمیدن اثرات زیست‌شناختی امواج الکترومغناطیسی در رابطه با هزینه‌های بهداشت عمومی آینده، اثرات اقتصادی نیز در پی خواهد داشت.

جانسون همچنین اعتقاد دارد که اگر این امواج برای کسی ضرری نداشته باشد، ایجاد محدودیت برای در معرض قرارگرفتن آنها به کسی آسیب نمی‌زند و فقط کمی از آزادی موجود در پرتوافشانی‌های مختلف می‌کاهد و باید ببینیم که برای ما آزادی مردم در استفاده از فناوری‌های بیسیم بیشتر اهمیت دارد یا سلامتشان؟!

 (طبعاً هم سلامت بیولوژیک و هم سلامت ژنومیک؛ آیا میان این دو «دیوار چین» وجود دارد؟)


گردآوری و تنظیم توسط واحد فن آوری اطلاعات شرکت توسعه تمدن پارسیان

 

                                                           (به امید دیدار های دیگر)

 

++++++++++++

 

 (پیوست به گذشته ـ تیکه 2)

یاد ایام نوجوانی و جوانی برای همه گان شیرین است ولو که در زمانش قدر دانسته نمیشده یا به راستی چندان تعریفی نداشته است...

در مکتب متوسطه معلمانی داشتیم اکثراً لایق و مهربان. در زمره؛ یکی معلم ادبیات فارسی و اجتماعیات جاودانیاد محمد نصیر بدخشی بود؛ او برای ما بیشتر و بهتر از مندرجات کتاب های مکتب که انصافاً هم خوب و دانایی افزا بودند؛ می آموخت.درین سلسله همیشه از مطالعات آفاقی و بیرون درسی ما و برداشت هایی که از آنها کرده ایم جویا می شد.روزی شاگردی گفت:

یک خویشای ما ازکابل آمده ده، فاکولته داکتری درس میخوانده، مه یک کتابشه گرفتم که بخوانم بسیار بی ادبی داره!

معلم گفت: مقصدیت از بی ادبی کتاب چیست؟

شاگرد گفت: صاحب! کتاب پُر از عکس های لُچ است؛ عین بلا های زیر ایزار(تنبان) ره لُچ نشان داده؛ توبه خدایا ! زیر ایزار زن و مرد و خورد و کلان. بیخی سیرت و عورت نداره!

معلم که به مشکل جلو خنده خود را گرفته بود؛ مکثی کرد و بعد پرسید: خیر اگرخودیتبه فاکولته داکتری بری؛ ای قسم کتاب ها و درس هاره نمیخوانی؟

شاگرد باکمی چرت؛ گفت: مه به داکتری نمیروم؛ به شرعیات میروم.

معلم گفت: بسیار خوب. دیگه ها به داکتری بِرن و بخوانن یانی؟

شاگرد گفت: اوناره اختیارشان؛ مه خو نمیروم که دنیا و آخرت خوده بسوزانم!

معلم پرسید: خودیت اگر مریضی ای مانند سوزاک یا بواسیر پیدا کنی؛ به داکتر وطبیب میروی یا نه؟!

شاگرد گفت: بروم هم ایزار خوده بریش نمیکشم ده گپ میفانمش که چه مریضی دارم.

معلم خطاب به دیگر شاگردان گفت: داکتر؛جان شماو مریضی شما ره دیده دوا کنه خوب است یا ندیده!

شماری گفتند: "دیده" و عده ای دیگر شروع به خندیدن کردند. شاگردِ نخست و شاگردانی که کلمه «دیده!» را بر زبان آورده بودند؛ سرخ و زرد شدند. یک شاگرد دیگر گفت: ده شریعت؛ طبیب محرم است!

معلم پس از پنج دقیقه تفریح؛ بازگشت و گفت: اگر چه رفیق آخر ما مشکله حل کده؛ بازهم مه میخواهم یک ذره؛ ای موضوع بسیار مهم حلاجی شوه. موافق استین!

همه گفتند: بلی؛ بلی! کله ماره واز کنین!

معلم یکی از شاگردان را ایستاد کرد و پرسید:

ـ بچه چندم خانه استی!

ـ گفت بچه پنجم استم. چار برادر دیگه ام شکر زنده و صاحب کار و بار و اهل و عیال استن. پدرم هم شکر حیات است و دو خواهر هم دارم.

معلم گفت: برای اِی شیر بچه و فامیل محترمش یک کف بلند بزنین!... ای آفرین که چندین سوالِ دیگی مره هم جواب دادی.

شاگرد گفت: پدریم میگه شکر دهقان، چوپان، باغبان، دکاندار داریم؛ اینحالی نوبتش است که یک داکتر داشته باشیم! میخواهیه مه داکتری بخوانم و داکتر شوم.

معلم هیجانی شد و خود با شدت به کف زدن شروع کرد و دیگران هم به شادی همراهی کردند.

معلم پرسید: پس تو آن کتاب های طبی ره که او برادر خوش نداره؛ میخواهی بخوانی و یاد بگیری.

شاگرد با قطعیت گفت: میگن اگر ضروت باشد روا باشد؛ چرا نخوانم؛ بی همونها که کس داکتر نمیشه!

این بار معلم با مهربانی بیشتر نام شاگرد را گرفته پرسید:

حمیدالله جان! گفته میتوانی که پدریت چرا آرزو کده که تو داکتر شوی و نه برادر های دیگه ایت؟!

شاگرد گفت: اونها کلانسال استن؛ حالی کار و بار و روزگار دارن. باز وقت (جوانی و نوجوانی آنها) مکتب نبود. بیسواد استن. حالی وقت مه است که خورد استم؛ مکتب هم هست که درس بخوانم انشاءالله بری فاکولته هم قسمتم خواد باشه.

معلم همه شاگردان را مخاطب ساخته گفت:

میتوانین بدانین که چرا حالا مکتب هست. چند سال پیش نبود؟

شاگردی میان صحبت دوید و گفت: وقتی شروع همی مکتب هم بسیاری مردم می ترسیدن و اولا های خوده به هزار خواری و زحمت از شامل شدن ده مکتب خلاص میکدن. پیش خود میگفتن ما ره چه به تعلیم سرکاری، غریب مردم استیم همو دهقانی و کسب و پیشه پدری بریمان بس است؛ ای مکتب و مکتب بازی از دنیای خارج آمده؛ به ایمان اولاد هایمان ضرر نرسانه...!....

حاجی صاحب پدر حمیدالله جان؛ دنیا دیده است؛ غیر از عربستان و ملک های دیگه؛ هندوستانه دیده. اونجه خیلی مریضی های خودیش و فامیلیشه علاج کده، عین رگ بسته قلب خوده باز کده. توبه؛ میگه اول خدا دوم داکتر های هندوستان به مه زندگی دوباره دادن!

معلم سر این شاگرد را بوسیده گفت: بسیار عالی؛ مگر سوال مره جواب ندادین؛ چرا چند سال پیش مکتب نبود. بیست سی چهل سال پیش ده بسیاری جای ها و ده کابل هم مکتب چندان نبود فاکولته و پوهنتونه خو چه میکنین!؟

حالی مه ده یگان جای حکومتی شما چراغ گیس و ماشین خیاطی و بایسکیل و رادیو هم می بینم . همه اینها چند سال پیش نبود. حالی غیر دوسه جیپ سرکاری و یک تلیفون اندللکی ده حکومتی تان ندارین.

شاگردی باز میان صحبت دوید و گفت: یک بای کلان ما که رئیس محمد اعظم خان نام داره؛ موتر والگای شخصی خریده بعضی ها از دیدنش کم است که شاخ بکشن!

معلم گفت: خوب؛ خلص می کنیم که چیز هایی نو نو پیدا شده میرن و مردمی که به دنیای بیرون سیر و سفر کنن بسیار چیز های دیگه می بینین و چیز های دیگه یاد میگیرن. از اینها فهمیده میتوانیم که دنیای ما آدم ها ده تغییر و تحول است تا حدیکه وقتی به چیز نو آموخته شدیم یا چیز نوه فهمیدیم دیگه قسم سابق زندگی کده نمیتوانیم.

شاگردی اجازه خواست تا بیت الخلا برود. او رفت ولی معلم این را هم مضمون سحنانش ساخت.

از شما چه پنهان مه هم ده صنف های بلند مکتب و هم ده فاکولته ده ای قسم بیت الخلا ها رفع حاجت نمی کدُم. تشناب های عصری داشتیم که مثل چوکی؛ کمود داشت و به مجرد رفع حاجت دکمه آب ره میزدیم همه چیزه می بُرد و باز از همه جای تشناب همیشه مراقبت میشد تا کدام چتلی ایستاد نشه؛ هواکش هایش هم مدام چالان بود. حالی که مجبور ده همی بیت الخلای شما رفع حاجت میکنم؛ مدام دلبد می شوم. چه کنم فرض خدمت است!

************

این خاطره کهنه درست زمانی تداعی شد که جایی خواندم: «کدام توالت(بیت الخلا) برای سلامتی ما بهتر است؛ فرنگی یا سنتی؟»

البته داستان بالا الزاماً پردازش سورریالیستیک دارد ولی محتوا اصلی و حقیقی است.من؛ اتفاقاً آنروز در بحث هیچ شرکت نکردم ولی این نظر نزدم قوت گرفت که یکسره همه چیز زندگی و فکر ها و باور های ما غلط و فرسوده است و کاش بتوانیم هرچه زود تر آنها را عوض کنیم.

دیری نگذشت که به سواری یک جیپ راهی مرکز ولایت و سپس با موتر 302 جدید راهی کابل شدم و در کابل نیز تصادفا در مکروریان بودم که آپارتمانش تجهیزات عصری بیشمار داشت. میزبانم میدانست که من طرز استفاده از آنها به شمول کمود توالت را بلد نیستم لذا مؤدبانه گام به گام رهنمایی ام میکرد و با آنهم.. من میدانم که چه گل هایی به آب دادم!

در اوایل می پنداشتم تمامی فراورده های مدرن سودمند و از جمله نعماتی برای افزایش طول عمر و اعتلای کیفیت زندگانی اند؛ تمامی کان و کیف آنها توسط دانشمندان قدم به قدم وارسی میگردد و از طریق رفع عیوب و کاستی ها و افزایش سودمندی شان است که هراز گاهی نمونه های تازه و تازه تر از آنها به بازار و به عرصه زندگی می آید.

 

تنها با شناخت و آگاهی میتوانیم تضاد و تصادم پدیده های مغلق شوندهِ محیط با ارگانیزم پیچیده مان را رفع و دفع کنیم!

درست بالاتر از نیم قرن (به اعتبار همین شباروز حکایت) به درازا کشید تا متوجه شوم که ما (عموماً نوع کنونی بشر) برای زیستن در عصر مدرن؛ تکامل نیافته ایم. البته این دریافت که به دلایلی «کشف» هم میتواند گفته شود؛ به مقدماتی از دانشِ «تکامل = ژنتیک و کود های وراثتی» بستگی و وابستگی داشت ولی اگر دید هیجانی و عاشقانه بر پدیده ها و عصر مدرن و فرهنگ مدرنیته وجود نمیداشت؛ احتمالاً این دریافت و کشف بسی پیشتر و حتی در همان دوران مکتب متوسطه دست میداد.

به ویژه در سخنان حمیدالله که پدر و چهار برادرش مطابق ژنوم و اطلاعات ژنتیکی شان کار و تلاش و زندگی میکردند و تنها حمیدالله را فرستاده بودند که بالاتر از برداشت نظام غریزی و وراثتی اش آموزش و پرورش ببیند و به کار و زندگانی متفاوت گذار نماید.

دنیا در پنج قرن اخیر عموما و مغرب زمین خصوصاً دچار تحول و به لحاظی دچار پیشرفتی شده که با تمامی درازای تاریخ آدمی قیاس پذیر نیست. این در حالی است که از یکسو اصل اساسی آنچه بشر را از سایر جانوران ممتاز میکند؛ فاکتوری به نام «اشتباه» است؛ یعنی اینکه نوع ما از «صواب» آغاز نشده و نمیتوانسته است از «صواب» آغاز شود و اساس زندگانی و فرهنگ و تنازع بقای خود را برچنین «خشت اولی» بنا نهد!!

نظام اتوماتیزم غریزی که مبتنی بر همان اطلاعات و کُود های ژنتیکی است که طی میلیونها سال تکامل یافته و انتظام پذیرفته است و در سایر جانوران صد درصد حاکم است؛ اغلب ـ و حتی میتوان گفت به تمامی جانور را بر محور «صواب» رهبری و هدایت می نماید ولی از جمله به فرموده رسای دکتور الکسس کارل؛ آدمی؛ رخنه ای بر این نظام قرچ و مستحکم صورت داده یا جهشی ژنتیکی چنین امری را ممکن گردانیده است.

لذا آدمی حدوداً مختار و مخیر شده تا به «آزمون و خطا» هم دست بیازد. درین راستا قرار تحقیقات و حسب معلوم «خطا و اشتباه» است که تقدم دارد؛ کما اینکه کودک از آب جوش، تیغ، افتادن وغیره نخست صدمه و درد می بیند و سپس به حذر کردن از آنها می پردازد!

بر اساس دانش ژنتیک؛ پنج قرن زمان برای تغییرات و جهش های سودمند و سازنده به سوی تطابق جزئی و کلی با ماحول دگرگون شده زندگی؛ مدت بی نهایت کوتاه و غیر کافی است. ولی ما را بگو که در کمتر از نیم قرن؛ قریب صاحب آخرین دستاورد های مادی و سخت افزاری دنیای مدرن شده ایم.

به دلیل اینکه مثلاً پدر مان مامور دولت مقررشده به آپارتمان و آپارتمان نشینی رسیده ایم و یکسره با طرز زیستی که کود های وراثتی ما با آنها آشنا و مانوس است؛ گسسته ایم.حال موتر و مبایل و تلویزیون و میکرو ویو.... را شما بشمارید و به سنجش آورید. عین واقعه حینی که پدر یا پسر ما کارگر ساده یک فابریک شده است با تفاوت های کم و بیش وقوع یافته است؛ حالشماری را هم که به مال و منال و مقام های افسانوی و باد آورده بلند و بلند ترین دیگری نایل گردیده اند و لذا از کوخ به کاخ عروج کرده اند باضریب خودش بر اینها بیافزائید!

ولی بر عکس واقعیت مجبره و سخت و زمخت این است که حتی ما(حتی حتی یکی از ما انبوه قریب هشت میلیاردی آدم روی زمین!)طور نمونه با کمود یا توالت فرنگی برای تخلیه روده های خویش تطابق ژنتیکی نیافته ایم!

تطابق ژنتیکی نیافته ایم که هیچِ هیچ؛ حتی عمومیات دانش ها راجع به جسم و جان خودمان و ابزار هایی نوین منجمله همان کمود فرنگی  را که مورد استفاده قرار میدهیم نیز نیاموخته ایم و حاضر و راغب نیز نیستیم که بیاموزیم مگر اینکه مرض و مخاطره مرگ به سراغ مان آید.

لطفاً آنچه را که در پایان می آید به دقت و عبرت بخوانید؛ چیز های هنوز بیشتر و بهتر و گُنده تر و گَنده تری نصیب تان خواهد شد.

 

کدام توالت برای سلامتی ما بهتر است؛ فرنگی یا سنتی؟

(اقتباس با اختصار از ویبسایت بی بی سی.

البته نگاه بی بی سی و نویسنده اش به هیج صورت؛ در طرح این موضوع همان نگاهی نیست که ما داریم. انطباق موضوع با نظر تکاملی درینجا؛ کاملاً تصادفی است؛ کما اینکه هزاران مورد واقعنگرانه و عینی اندیشانه میتواند در سایر منابع؛ چنین تطابقی بهم رساند.)

توالت‌های کاسه‌ای که به توالت فرنگی معروف هستند، نشانه تمدن و تجدد اروپایی به حساب می‌آیند، اما این توالت‌های سفالی فرنگی، نه بهترین و نه سالم‌ترین روش تخلیه روده‌های شما هستند؛ شاید همان توالت سنتی یا خَلا یا مستراح برای سلامتی ما بهتر باشد.

اگر این مطلب را در حالیکه روی کاسه توالت نشسته‌اید، می‌خوانید باید حواستان باشد که نحوه نشستن و وضعیت بدن برای تخلیه آسان و کامل مدفوع بسیار مهم است.

موضوع این مطلب ممکن است خنده‌دار به نظر برسد اما موضوع کم اهمیتی نیست.

هر شخص به طور متوسط بیش از شش ماه از طول زندگی اش را روی کاسه توالت (توالت فرنگی) می‌گذراند و هر سال حدود ۱۴۵ کیلوگرم مدفوع تولید می‌کند. یعنی سالانه حدود بیش از دو برابر وزن بدن خود.

با توجه به اهمیت این اتفاق در زندگی ما، حالا ببینیم که بهترین روش توالت کردن چیست.

واقعیت این است که بعضی از افراد بهتر از بقیه موفق به تخلیه روده‌های خود می‌شوند.

در اواسط قرن بیستم گروهی از پزشکان اروپایی پس از تحقیق در یک منطقه روستایی در آفریقا از موارد بسیار کم ناراحتی‌های روده و مشکلات گوارشی در میان ساکنان این منطقه شگفت زده شدند.

آنها فکر کردند که این نمی‌تواند فقط به نوع رژیم غذایی این افراد مربوط باشد بلکه مدت زمان تخلیه روده‌ها و وضعیت قرارگرفتن بدن در تخلیه آسان و کامل روده موثر بوده است.

این نتیجه در بسیاری از سایر کشورهایی که از توالتی مدل غیرنشسته مثل توالت سنتی که در بسیاری از کشورها از جمله ایران، افغانستان و تاجیکستان استفاده می‌شود، به دست آمد.

افرادی که از توالت‌های فرنگی استفاده می‌کنند به طور متوسط حدود ۱۱۴ تا ۱۳۰ ثانیه روی کاسه توالت می‌نشینند.

اما کسانی که از توالت‌هایی مثل توالت سنتی در ایران و افغانستان و تاجیکستان، استفاده می‌کنند، به طور متوسط حدود ۵۱ ثانیه روی توالت می‌نشینند. به گفته پژوهشگران این مدت زمان برای سلامتی بهتر است.

با نشستن روی کاسه توالت فرنگی، مجرای مقعد در زاویه قائمه (۹۰ درجه) قرار می‌گیرد که این مساله باعث می‌شود ماهیچه پایین مقعد جلوی مسیر خروج روده بزرگ را بگیرد.

به این دلیل است که افرادی که روی توالت فرنگی می‌نشینند، برای تخلیه روده‌ها باید زور بزنند.

زور زدن هنگام تخلیه روده‌ها باعث بروز مشکلاتی مانند بواسیر، غش و حتی سکته مغزی می‌شود.

 

پس چرا از توالت فرنگی استفاده می‌شود؟

تصور می‌شود که اولین توالت ابتدایی بشر، حدود ۶ هزارسال پیش در بین‌النهرین، جایی در عراق امروزی ساخته شده است.

در سال ۳۱۵ بعد از میلاد در شهر روم باستان حدود ۱۴۴ توالت عمومی وجود داشته و رفتن به توالت عمومی به نوعی شرکت در یک مراسم اجتماعی محسوب می‌شده است.

در یک توالت عمومی ۲۰۰۰ ساله که در بالای تپه پالاتن در رم کشف شده است ، بیش از ۵۰ سوراخ در کنار هم قرار دارد.

با معیارهای امروز رفتن به این توالت عمومی مانند به اشتراک گذاشتن یک لحظه بسیار شخصی محسوب می‌شود.

اولین توالت همراه با سیفون در سال ۱۵۹۲ میلادی به وسیله جان هرینگتون، یک عضو دربار انگلستان اختراع شد و نامش را "آژاکس" از جنگجویان اسطوره‌ای یونان باستان گذاشت.

اما اختراع سیستم سیفون مرسوم کنونی که کاسه توالت با یک لوله خمیده U شکل به فاضلاب وصل می‌شود و با فشار آب داخل مخزن توالت مدفوع را به داخل فاضلاب تخلیه می‌کند در سال ۱۸۸۰به وسیله یک لوله‌کش بریتانیایی ساخته شد و تحولی در تاریخ توالت ایجاد کرد.

این سیستم مانع از انتشار بوی بد مدفوع و فاضلاب می‌شود.

خطرات سلامتی

زور زدن برای دفع مدفوع ممکن است برای خیلی از ما اتفاق بیافتد؛ دندان‌های‌مان را روی هم بفشاریم، رگ‌ها متورم‌تر شود و ضربان قلب بالا برود.

این وضعیت ممکن است به خاطر یبوست یا سایر مشکلات گوارشی و هضم و جذب روده‌ها باشد.

اما بسیاری از کارشناسان نحوه نشستن روی توالت فرنگی را برای سلامتی نامناسب می‌دانند.

در اواسط سال‌های ۱۹۶۰، آلکساندر کایرا، پروفسور دانشگاه کرنل آمریکا توالت‌های فرنگی را به عنوان "نامناسب ترین" وسیله ساخته شده به دست بشر توصیف کرد.

پزشک الویس پریسلی، ستاره موسیقی راک، احتمال داده است که حمله قلبی که باعث مرگ ستاره موسیقی راک جهان شد، ناشی از زور زدن او برای تخلیه روده‌هایش از مدفوع بوده است.

 

************

مشکل عدم تطابق ارگانیزم ما با پدیده توالت های فرنگی که «نشانه تمدن و تجدد اروپایی به حساب می‌آیند» درین مطلب بسیار رسا برجسته شده است:

« با نشستن روی کاسه توالت فرنگی، مجرای مقعد در زاویه قائمه (۹۰ درجه) قرار می‌گیرد که این مساله باعث می‌شود ماهیچه پایین مقعد جلوی مسیر خروج روده بزرگ را بگیرد.

به این دلیل است که افرادی که روی توالت فرنگی می‌نشینند، برای تخلیه روده‌ها باید زور بزنند.

زور زدن هنگام تخلیه روده‌ها باعث بروز مشکلاتی مانند بواسیر، غش و حتی سکته مغزی می‌شود.»

آیا میتوان تصور کرد؛ چه زمانی جهش های ژنی در ارگانیزم بشر؛«ماهیچه پایین مقعد را وادار خواهد کرد که جلوی مسیر خروج روده بزرگ را نگیرد؟»

دارو درمانی و حتی جراحی هم برای چنین مأمولی مطلقاً دور از ذهن است؛ اهالی علوم طبی میتوانند پیشبینی ها کنند که به مجرد کوچکترین دخالت انسانی درین عرصه چه مصایبی مزید و مضاعفی سربالا خواهد کرد.

ناگفته پیداست که پدیده های دیگر مانند کَوچ و چوکی اعم از دفتری و موتری و هواپیمایی ... نیز دارای همچو ناسازگاری ها با سلامت انسانی در دراز مدت میباشد. انبوه عظیم دیگر پدید ه های مدرن را درین مختصر نمیتوان نامگیری کرد. به وحشت آفات از رهگذر ایکوسیستم که هنوز حتی جای اشارت نیست!

البته که تمدنی با وسعت و عظمت مدرنیته را با تمامی این دلایل نمیتوان نفی و نابود کرد. راهی که باقی میماند شناخت کامل آدم ها از خودشان و محیط و ماحول تحول یافته ای که در آن پرتاب شده اند؛ حداکثر با تمامی اجزا و آحاد آن است. تنها با شناخت و آگاهی میتوانیم تضاد و تصادم پدیده های محیط با ارگانیزم پیچیده مان را کمابیش رفع و دفع کنیم و کمترین صدمات و زیانها را از آنها متحمل شویم. این ضرورت حیاتی تا زمانی ادامه دارد که ژنوم بشری تطابق با محیط دیگرگونی یافته و پدیده های حتی ضدطبیعی آن را طی هزاران و ملیونها سال متحقق سازد.

علاقمندان اصل مطلب برگرفته را؛ میتوانند در گوگل سرچ کرده در جاهای زیادی با تصاویر و سلایق گوناگون بیابیند. به ویژه که حاوی رهنمودی برای دفع یا تقلیل پرابلم نیز میباشد.

ــــــــــــــــــــــــــــــــ

یاد داشت ضروری:

واکنش ها و نظرات عزیزان؛ درحالیکه زیاد خصوصی نباشد؛ جسته جسته نشر خواهد شد. ولی در پی نشر برخ نخست این بحث؛ عزیزانی تلفونی تماس گرفته جویای صحت بنده شدند که مراتب سپاس به ایشان تقدیم داشته سلامتی و شادابی پایدار خود و فامیل و عزیزان هر کدام شان را تمنا میکنم.

 دوستی  به دوام فرمایشات بیست و پنج سال قبل شان که گفته بودند: « اصلاً تو برای کی نوشته می کنی؟ » این بار متذکر شدند که «نوشتن چنین مقالات؛ مانند بچه زاییدن است و در وضعی که تو داری؛ هیچ ظالمی ازت توقع ندارد. به خود برس و بگذار؛ اکنون دیگران بنویسند!» به ایشان مراتب شکران ویژه تقدیم داشته فقط می افزایم که زیاد نگران نباشند؛ من حس میکنم کسی هست که به نوشته من نیاز دارد!!

 

 

-------------------------------------------

 

با سپاس ویژه خدمت محترم ویس الدین نجات از دنمارک که این هفته 100 یورو به بنیاد روشنگری «گوهر اصیل آدمی» اهدا فرموده اند؛ فشرده اعتراض محترم عبدالله از مکروریان کابل را به اطلاع میرسانم که:

«محترم افتخار صاحب؛ از  شما انتظار نداشتم که مانند خیلی از بیسوادانی که خود را به نویسندگی زده و الف به جگر ندارند؛ شوید!

آخر؛ چه شد فرق شما با آنها که تمام وقت از خواننده بیچاره سوال کرده میروند که آیا چنین است و آیا چنان نیست؟؟؟؟؟؟

مقصدم همین است که نوشته اید: آیا دونالد ترامپ خشمگین شد یا سیاست ورزی کرد؟

از کی پرسان کرده اید؛ مثلاً از من بیچاره یا هرکس دیگر. ما همه خودمان یک تکه سوال استیم و از شما و دیگه اهل قلم و فکر توقع داریم که به سوالات ما جواب دهید نه اینکه سوال کنید و بالای سوال های ما کوت کرده بروید یا سر آتش ما تیل بیاندازید...»

من به جواب این عزیز؛ به تفصیل و قسم میتودیک پرداخته نمیتوانم . صرف همین قدر یاد آور میشوم که قرینه هایی که طی هفته به بیرون درز کرده است؛ مانند سرِ کوه یخ؛ از کتله بسیار بزرگ درون بحر حکایت دارد و در نتیجه کمتر میتوان گفت که تصمیم رئیس جمهور امریکا مبتنی بر خشم و احساسات آنی بوده بلکه به نظر میرسد که اطلاعات غیر متوقعه زیادی تلنبار شده  و شاید واپسین آنها سخت رعشه بر انگیز بوده است.

متأسفانه بنابر خصوصیت موضوع؛ تقریبا همه عناصر و جریانات آن عجالتاً فوق سری و «طبقه بندی شده» میباشد؛ اینجاست که جز چند تن خاص به سطح تمام جهان از آنها مطلع نمیتوانند بود. البته با اینهم «دیوار ها موش دارند و موش ها گوش!». از اینجاست که کمابیش موضوعات به بیرون درز میکند و یا هم عمداً بنابر منافع و ملحوظات خاص؛ چیز چیزی درز داده میشود!

از این فراتر به نیروی فراست و قدرت محاسباتی ناظران برجسته جریانات بستگی دارد که چگونه از فراز و فرود ها و معلوم ها و مجهول های سیر رویداد ها استنتاج نموده ما و شما و جهانیان را از کشفیات خویش مستفید میگردانند. من به دلایل معلوم مسلماً که از این شمار نیستم و نمیتوانم بود.

هرچه باشد طرح هایی به شکل استفهامی نیز (که مورد اعتراض است) ضمن آنکه از وجود مجهولات زیاد در نفس امر؛ حکایه دارند؛ نوعی دعوت عام برای اندیشیدن بیشترِ بیشترین افراد میباشند؛ و بازهم با تأسف که همه چیز؛ همیشه نزد نویسندگان و محققان و حتی نوابغ و نوادر؛ پاسخ های آماده کامل ندارند و اکثریت مطلق پرسش ها را حتی نوادر و نوابغ؛ پاسخ نداده و پاسخ نیافته به گور می برند.

با تمام اینها آشتی و قهر خاصتاً در جریان مذاکرات اطراف متخاصم و در حال جنگ گرم زیاد ماندگاری ندارد و دیر یا زود راه های دیگر ختم جنگ و مخاصمت جستجو میشود؛ برای اینکه هیچ جنگی تا ابد نمیتواند ادامه یابد؛ طور خوب یا بد یا «شیرگرم» بالاخره هر جنگی به پایان میرسد!

 

******************

از بحث دور نرویم. آری! ما برای زیستن در عصر مدرن؛ تکامل نیافته ایم!

ساده ترین دلیل این مدعا؛ همین است که تکامل ژنتیکی بشر، بسیار بسیار از تکامل تکنولوژیکی او؛ عقب افتاده است. باید بلافاصله در نظر گیریم که تکامل سرسام آور تکنیک ماشینی و سیبرنتیک و بیونیک و در ادامه مکانیک کونتومی، به تغییرات فرهنگی در جوامع گوناگون نیز دامن زده و در جوامع عقب افتاده تر بیشتر و بیشتر منجر به آشفته گی های فرهنگی و رفتاری و واکنشی گردیده است.

جوامع عقب افتاده که بیشتر توسط باور ها و نظام های باوری ریشه دار و کهن؛ اداره و منضبط داشته میشوند؛ با ره آورد های تکنولوژی نوین و داده های علوم ساینسی و مؤثرات آنها در فرهنگ ها و اخلاقیات و کنش های رفتاری و خواهشات و آرزو های نوین فردی و جمعی در تضاد و تعارض بوده به ناگزیر گرفتار یک جنگ دراز دامن فرسایشی و حوصله سوز و قربانی طلب به گونه گرم و سرد یا هردو؛ توأمان میباشند. تصریح حدوداً عام فهم این کلیات ثقیل را به مدد این تصویر و تراژیدی نسبتی اش دریابید:

این دختر جوان 29 ساله همزبان و همفرهنگ ما در ایران بوده است؛ او بنابر تغییرات جبری که جاذبه ها و معقولیت های عصر مدرن طی زمان در ایران به بار آورده بوده حتی از خانواده مذهبی اش؛ راهی مکاتب و دانشگاه ها شده و خلاصه دو لیسانس کمپیوتر ساینس و مترجمی زبان کسب کرده بوده است.

در کنار این تحصیلات؛ تغییراتی در خلق و خو و بدایند و خوشایند او حادث گردیده منجمله به بازی مدرن فوتبال علاقمندی شدیدی پیدا کرده و این اشتیاق او نسبت به تیم قوتبال موسوم به «استقلال تهران» به حد عشق تشدید یافته است.

بنابر ممنوع بودن حضور زنان به ویژه همزمان با مردان در استادیوم ورزشی جهت تماشای مسابقات فوتبال؛ این دختر عاشق فتبال و تیم «اسقلال»؛ تلاش میکند تا در لباس مبدل وارد ستودیوم شود؛ کاری که شاید او در گذشته هم کرده بود و دختران قابل ملاحظه دیگر نیز بار ها.

دختر که سحر خدایاری نام داشت؛ در وقت بازرسی به ویژه بازرسی بدنی؛ با موظفان امنیتی دچار برخورد میشود و در نتیجه دستگیر و زندانی گردیده سر و کارش به دادگاه های مختلفه میکشد.

خلاصه آنچه وضع متمادی زنانه و اینک وضع تشدیدی پیش آمده؛ بر او تلنبار میکند؛ خشم و نومیدی و افسردگی و شاید انواع دیگری ناهنجاری های روانی است.

بالاخره سحر خدایاری در مقابل ساختمان دادگاه انقلاب تهران، در تقاطع خیابان‌های معلم و شریعتی، خود را به آتش میکشد.

روزنامه شهروند (ایران) به نقل از شاهدان عینی نوشته که سحر یک دبه بنزین بر خود ریخته و بعد هم خود را آتش زده است..

سحر که به «دختر آبی» نیز مشهور شده است، در نتیجه سوختگی 90 در صدی بالاخره جان میدهد و قربانی دیگر جنگ «سنت و مدرنیته» میگردد.

 

*****************

گفتیم؛ ما برای زیستن در عصر مدرن؛ تکامل نیافته ایم!

به نظر میرسد تفاهم همگانی درین راستا؛ دشواری هایی دارد. لذا ازین به بعد؛ مشخصتر و تجربی تر و حتی خودمانی تر سخن میگوییم.

البته فرض بر آن است که خواننده عزیز؛ در حد اقل با ترم های ساینس و تکنولوژی و مدرنیته و ژنتیک و مماثل ها آشنایی دارد و یا میکوشد آنها را از خود کند.

سه چهار سال بود که خصوصاً در زمستان ها به حدی از کمر درد و سپس بر علاوه زانو درد و درد انگشتان و درد گردن مواجه میشدم. البته در عین زمان ورزش هایی داشتم و نیز بایسکیل سواری میکردم.

خوب. در اوایل با مقداری دارو های مسکن؛ پوشیدن کمر بند و زانوبند و تدابیر خانگی دیگر گذاره میشد . معمولاً چون هوا روی به خشکی و گرمی مینهاد، درد ها فرو میخوابید.

ولی از پارسال؛ دردها قسماً در هوای گرم و خشک نیز ادامه یافتند؛ به ویژه تحت فشار هایی معین کمر و زانو به درد های طاقت فرسا مصاب می شدند و اما امسال؛ بر این تکالیف؛ گرفتگی عضلات نیز افزوده شد تا حدیکه احساس میشد؛ پاها کوتاه شده است.

چند بار تمامی معاینات بیوشیمی صورت گرفت و هیچ کم و کسر و زیادتی در موارد قابل بررسی دریافت نگردید. اطبا به دارو درمان های عصبی ـ روانی یرداختند که تا جایی آرامبخش بود ولی علی الرغم آنها زانو و کمر و عضلات پا ها درد و گرفتگی و کوفتگی و قسماً پُندیدگی داشتند.

وضع قامت و تیر کمر من تا آن حدی مطلوب بود که کسی نسبت به آن شکی ننمود؛ اینچنین گرده و دیگر اعضا و اندام های داخلی وضع قناعت بخش داشتند. ولی بالاخره یک فوتوگرافی نشان داد که دو مهره پائینترین کمر به هم نزدیک شده و در چند مهره دیگر نیز چیز های اضافی شروع به رشد نموده است. کمابیش چنین مشکل در گردن هم وجود دارد.

خلاصه این مشلات در حدی رسیده بود که «چارزانو» نشسته نمیتوانستم و به صورت قطع به حالت «قعود و سجود» قرار گرفتنم ناممکن شده بود.

اینجا بود که ضمن سایر تدابیر درمانی؛ توصیه به فیزیوتراپی شد. در کلینیک فیزیو تراپی؛ بر شخی و گرفتگی عضلات پا بیشتر تأکید و انهماک مبذول داشتند.

در اثر 20 روز فیزیوتراپی خیلی مسلکی و حوصله مندانه و ورزش هایی که صبح و شام توصیه شده بود؛ شخی و گرفتگی عضلات تا 90 فیصد بر طرف گردید و استقرار بر دو حالت پیشگفته عادی شد.

ولی درد های زانو ها و کمر و دیگر مفاصل علی الوصف دارو و ورزش و ماساژ ـ البته نه به شدت نخستین ـ ادامه یافت.

نه تنها سخنان عوامانه گرد و نواح بلکه حتی سخنان طبیبان در موضوع؛ تضاد های گاه عجیب پیدا نمودند.

توصیه ها و سفارشات سفر جهت تداوی های معجزه ای در هند و پاکستان پیهم صورت میگرفت و فامیل نیز در صدد تدارک امر افتادند. کسانی حتی از نزدیکان میگفتند که علم طب و تکنولوژی آن حالا چنان پیش رفته که در ثانیه دیسک مصنوعی در کمر و گردن می اندازند و آدم مثل فلانی و فلانی و فلانی؛ قسم باور نکردنی جور میشود و چُست و چالاک؛ سرِ زندگی و کار و بار خود باز میگردد!

در عین زمان؛ خاطره ها و قصه های افراد دور و نزدیک و منجمله برخی فامیلی هایم؛ حاکی از این بود که حتی در هند و پاکستان نیز برای اغلب بیماران و شاکیان درد های این چنینی توصیه اساسی اطبا همین است که ورزش کنند و تحرک داشته باشند؛ بر سطوح هموار و تخت و سخت بخوابند و شرایط کار و زیست معمول خود را تغییر دهند یا بهبود ببخشند....

 

کمر درد تقاص بر دوپا راه رفتن آدمی:

رویهمرفته بسیار شنیده و حتی خوانده بودم که کمر درد ها و متعلقات آن؛ بر تمامی افراد بشر دیر یا زود حادث میشود و این؛ تقاص یا جریمه و جزای آن است که نوع بشر؛ با تمرد بر نوامیس طبیعت؛ عصیانگرانه بر دوپا راه رفتن را پیش گرفته است!

لذا خواست طبیعت است که افراد بشر واپس کپ و کوپ شوند و به "چار غوک" کردن یعنی به چهار دست و پا راه رفتن بپردازند و به اصل خویش برگردند!!

رد قاطع و کامل این مدعیات دست کم در توان اندیشه  و قوای منطقی من نبود. حتی می پنداشتم شاید گزیری از تسلیم نباشد. معهذا چیز هایی داشتم تا حد اقل با این مدعیات به لجاج بر خیزند:

1ـ طول عمر و درازای امید به زندگی در زمان ما حتی نسبت به زمان پدران ما بیشتر از دوبرابر شده است و در سطح جهانی به اوسط صد سال پهلو میزند.

2ـ ما به ناگهان از دهقانی و چوپانی و کاسب کاری های به شدت اکتیفِ وابسته به نیروی عضلات؛ پشت میز نشین و کامپیوتر کار و درگیر فعالیت هایی شده ایم که ثقل آنها به دوش ماشین هاست و حتی امور حمل و نقل ضروریات زیستی به شمول خود مان توسط عراده جات اکثراً ماشینی انجام میشود. تا حدی که برای طی یکی دو کیلومتر مسافه نیز؛ تکسی می گیریم یا از ترانسپورت شهری استفاده میداریم.

3ـ اگر درست به یاد بیاوریم 50-60 سال قبل رژیم غذایی مان خیلی ساده و متکی به موادی بود که مستقیماً از طبیعت بکر و غنی و پربار به دست می آمد. گویی همچون کودکان دهان بر سینه گرم و مهربان مادر داشتیم ولی امروزه حتی گندم و برنج و میوه ها و ترکاری های و دام هایی که شیر و گوشت آنها مورد استفاده مان قرار میگیرد؛ دست کاری شده؛ وابسته به کود ها، ادویه جات و مواد کیمیاوی گوناگون دیگر است و در فرایند های آماده سازی های آنها برای نقل و انتقال تجارتی ترفند ها و تقلبات غالباً زیانبار برای تندرستی انسانی بیرحمانه انجام میشود.

4ـ تازه کار به اینجا نیز ختم نمیگردد؛ تقریباً در تمامی خوردنی ها و نوشیدنی ها و پوشیدنی ها که در فابریکات و تصدی های ناکجا ها فرآوری و تولید و باز تولید میگردد؛ جاذبه های تجارتی؛ سود آوری و چیز های رازگونه و منترمانند بیشمار دیگر؛ به مراتب بیشتر از ملاحظات صحت و سلامت و شادابی واقعی انسانی مطرح و معمول و محتوم میباشد. دارو باب و مکمل های دوایی و غذایی نیز لاجرم حرف و حدیث های مختص به خویش را دارند.

5ـ 50-60 پیش حد اقل در همه دهات و شهر های افغانستان؛ هر آنجا آبی به جریان می افتاد؛ اگر گاهاً شفاف و زلال نبود؛ و با اینکه گاو و گوسفند و سایر حیوانات از آنها می نویشیدند...؛ به حدی آلوده نبود که با سرچشمه ها و حوالی سرچشمه های کنونی قابل مقایسه باشد. امروزه حتی برفگیر های قلل شامخ کوه ها که منبع اولیه آبی می باشند؛ سمی و ملوث استند؛ به این دلیل ساده و اظهر من الشمس که هوا و اتمسیر پر از سموم و گاز های مضره به ویژه کربن مونو اکساید، ذرات فلزات سنگین، ذرات پلاستیک، میکروب ها و ویروس های معلق در فضای زیستی اند. به ویژه باران ها و برف های که برای نخستین بار پس از وقفه های نسبتاً طولانی میبارند؛ باران ها و برف های اسیدی و ملوث میباشند.

ـ این تومار سر دراز دیگر هم دارد که از حوصله این مختصر خارج میباشد.

اولین استنتاج از این مقدمات و متباقی حقایق این بود که ما همه به سوی یک محیط و ماحول یا به سخن علمی (ایکوسیستم) هل داده شده ایم و کماکان ناگزیر در آن پیش می رویم که قطعاً برای آن تکامل نیافته ایم. لذا اتوماتیسم غریزی و سیستم مقاومتی و دفاعی خود کار طبیعی مان؛ مارا در برابر آسیب های نوین که برایش ناشناخته است؛ جز در حد عمومیات خیلی مجرد حمایت نمیکند و نمیتواند حمایت بکند.

 

(آدامه دارد)

ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

یاد داشت:

این بحث که امیدوارم زیاد سنگین نباشد؛ حداکثر به گونه فشرده ولی مستند و مصور جسته جسته خدمت عزیزان پیشکش خواهد شد. لطفاً پرسش ها؛ انتقادات و تبصره های خویش را در پای مقالات درج فرمائید و نیز به ایمیل من روانه بدارید:

Alemeftkhar@gmail.com

 

 

 


بالا
 
بازگشت