دکتوررازق رویین

 

آیا افغانستان یک کشور قبیله یی است ؟

باری احمد ظاهر زنده یاد میخواند که : اگر بهار بیاید ترانه ها خواهم خواند. ازان روزگار تا اکنون چندین بهار آمد ولی آن بهاریعنی بهار زنده گی انسانی نیامد  نه تنها که نیامد مصیبت سر مصیبت آمد و ما چه قدر وابسته گان و محبان خود مان را وچه بسا سرمایه های مادی و معنوی خود را درجنگهای بیهوده و با هوده از دست دادیم  وهنوز هم آن قافله خونبار به سرمنزل پایانی اش نرسیده است.ایا از خود پرسیده ایم چرا؟ پاسخ شاید این باشد که ما هرگز از گذشته پند نگرفته ایم. تاریخ را بار بار به تکرار آزموده ایم ولی راه رفته را باز از نو پیموده ایم. دروغهای مفت را باور کرده ایم وبه آن بار دیگر رو آورده ایم. نیندیشیده ایم که چرا بافت قدرت سیاسی را در افغانستان قبیله یی پنداشته ایم  و در این دیدگاه،  گیر مانده ایم ؟ آیا در کشور این ساختار با واقیتهای جامعه سازگاری دارد یا آن را شیادان ملی و بین المللی برای عقب نگهداشتن کشور، بر ملت قانع ما تحمیل کرده اند؟ به این دروغ شاخدار که در افغانستان اکثریت را قبایل پشتون میسازد بنابران قدر ت را باید پشتون در دست داشته باشد، ویا در سراسر کشور سیستم قبایلی حاکم است، دروغهاییست که باید آگانه بر ضد آن ایستاد و آنرا افشا کرد. تاریخ این ادعاهای  پوچ را به شدت رد میکند. در تاریخ،  قبایل افغان در سیاست و در تولید دستاوردهای مادی و معنوی  در مقایسه با دیگر ملتهای باشنده کشور، کمترین سهم را داشته اند. ولی بار ها از بیرونیان و نا آگاهان درونی خویش شنیده ایم که افغانستان یک کشور قبیله ییست. در این کشور ملت تحول را نمی پذیرد! بدین علت است که از دیگر ملل عقب مانده ایم ! ولی چشم باز نمیکنند که ببینند چیزی که تحول را نمی پذیرد سیستم اقلیت قبایلیهای کشور است نه انگاشته های اکثریت ملت.ملتهای تاجیک، هزاره و ازبیک در بیشتر از هزار سال با خلق روشنفکران روشنبین و تولید نعمات مادی، شهکار های علمی و ادبی و هنری، از پوسته قبیله یی بودن و قبیله یی اندیشیدن بیرون زده اند. اینهمه آثار ماندگار تمدنی در کشور گواه کار کرد های مدنی این ملتهاست که بر ترقی پسندی و پیشرفت علاقه مند بوده اند. این توهینی به احاد کشور خواهد بود که گفته شود در افغانستان سیستم قبیله بر پاست . بلی هست ولی تنها در میان اقلیت قبایل افغان. که هنوز رسم و رواج قرون وسطایی را مبنی بر بافتهای قومی و خونی حفظ کرده اند که هر چه رییس قبیله شان بگوید آنرا چون قانون می پذیرند و دولتهای قبیله یی هم یکی پی  دیگر، برای از میان برداشتن آن شیوه، اقدام نکرده اند تاجامعه پشتون هم سر در خط پیشرفت وترقی مدنی بگذارد و از سوء استفاده شدن توسط قدرتهای بیرونی و درونی رهایی یابند. حتا قبایلی های نکتایی پوش مانند  نور احمد خالدی ، اصولی ، یون وغیره تنها  در حرف انتخابات وحقوق شهروندی را شاید بپذیرند  ولی در عمل دولت را حق مسلم خود میدانندو بر ریاستی بودن آن پا میفشرند.  و اما سیستم قبیله دراستانهای بلخ وهرات وبدخشان و هزاره جات و فاریاب وکابل وجود ندارد ولی بدبختانه از دوسد سال بدین سو که اهرم قدرت در کف بیکفایت قبایل افغان (اوغان) افتاده است، جامعه با مصایب گوناگون اجتماعی و سیاسی دست و گریبان است. حاکمان قدرت طلب افغان هرگز به حق شهروندی باور ندارند و قدرت غصب شده دولتی را مال وملک خود میدانند به همین دلیل است که هماره به سران قبایل نقش رهبری کننده میدهند به جای آنکه در تضعیف بافتهای قبیله یی رو بیاورند. تحصیل کرده گان قبایلی همانند اشرف غنی و کرزی و غیره با عوام فریبی در حالی که خود را آمده از غرب و دموکرات جلوه میدهند ولی در عمل به رمه چرانانی میمانند که  به افزونی رمه ها و  گسترش چراگاههای شان در این کشور، علاقه دارند تا به اصل شهروندی و حقوق شهروندان و پیشرفت کشور. پس در فرآیند باید گفت بیایید در پی فرو ریختن اهرمهای قدرت قدرتمندان قبایلی بکوشیم و جامعه خراسانی شکوهمند آزاد و آباد را در منطقه برپا سازیم تا در آن همه گی چه هزاره چه ایماق چه ازبک چه پشتون وچه تاجیک، با حقوق مساوی با دست باز به کار و زنده گی آبرومند خویش ادامه دهند. به امید آن روز.

 

 

 


بالا
 
بازگشت