فاروق فردا

از هر مذاکره برای صلح راستین حمایت کنیم

طالب در افغانستان یگانه دشواری شمرده نه می شود.مشکل افغانستان مجموعه یی از نابسامانی هاییست که جامعه را از خانواده ها گرفته تا کل اجتماع و دولت فرا می گیرد.هریک از این مشکل ها در جای خود فراخور بررسی و گره گشایی است . طالب یکی از این  مشکلات  به شمار می رود،نه همه ی آن، که امروز بیشتر از دیگر ها  بدان رنگ و رخ داده می شود.

اگر این رقم  را که گفته  می شود در افغانستان ده هزار داعشی وجود دارد،بپذیریم، شمار طالبانی که تربیت مکتبی طالبانیزم یافته اند، بیشتر از آن  بوده نه می تواند.این که آنان قریه هایی را زیر تسلط آورده و مردم را مجبورا مسلح ساخته اند، الزاما نه می شود که آنان را هم طالب شمرد.مردم هر آن که امکان بیابند از طالب می برند و در صف صلح می ایستند.

در صورتی که پاسخ به این پرسش بلی باشد، که آیا ختم جنگ هدف بنیادی است؟. با توجه به حرف های تذکار یافته  می شود گفت که به مذاکرات نباید بد بین بود؟.بگذار این تجربه به گونه یی که لازم است به  کار گرفته شود.

هدف از این مقدمه آن است که مذاکره با طالبان از سه زاویه آغاز یافته و پیش برده می شود.دولت افغانستان،این روند را از پیش به کار گرفته بود و باری هم آتش بس نیم بندی  را نیز تجربه کرد، طالب در آن روند نه خواست به قرار و مدار افغانی پابند باقی ماند.اما دولت افغانستان با باوری که می خواست تداعی کند،چرخ یک جانبه ی صلح را پی گرفت و دروجود چند تا ملایی که به نام شورای صلح دور هم جمع شده اند آن را خلاصه کرد.شورای ناکامی  به نام صلح، عمدتا میراث ناکام حکومت قبلی است.این شورا، صلح و آرامش مردم را به بازی طفلانه  گرفته است، زیرا نه عقل آوردن صلح را دارد و نه صاحب  شهامت و درایت آن  می باشد. اعضای رهبری آن چند تا جیره خوری بیش نیستند که سیاست و اعتلای کشور را در پر شدن و خالی شدن جیب های شان محاسبه می کنند.این شورا مرکز تجمع پالیسی سازی برای تخریب دولت کنونی  است ونه بیش و نه کم از ان.رهبران شورای مذکور در گروه سلاطین و دلقک های نظام گذشته است که در چوب خطی منافع شخصی با هم گره می خورند. از این ها به هیچ وجه نه می شود که  توقع خیر وفلاح را کرد، زیرا این نهاد مجمعی ازکانکور زده های ناکام سیاست افغانستان بوده و هر آن  حاضر است در هر مقطعی  که منافع شخصی رهبری آن  ایجاب کند، میهن و مردم را پیشیزی از متاع بازار مکاره سیاست  می کند  وگردن عدالت را با شمشیر ریش وقبای سر می برد. دولت افغانستان به هر اندازه که بر این شورای ناکام و ناکارا اتکاکند، به همان اندازه هویت سیاسی خود رازیر سوال می برد.

بخش دوم مذاکرات ،تلاش های زلمی خلیل زاد نماینده ایالات متحده ی امریکا بوده که در این روز ها سر خط رسانه ها در دنیا گردیده است. و اما خط سوم  مذاکرات را تلاش های فدراتیف رسیه تشکیل می دهد که زیر نام حل دپلوماتیک مسئله افغانستان می خواهد با حلقه یی از طالبان وارد مذاکره گردد . قرار بود  کنفرانسی زیر این نام در ماه سپتمبر در مسکو دایر گردد اما به تعویق افتاد. به تعویق چه که با تُندش حرکت های آقای خلیل زاد و سفر هایی با پیام صلح از جانب وی ادامه یافت. حلقات قطری طالبان نیز در رابطه با خلیل زاد  بی میل نماندند،این حرکت ها کنفرانس مسکو را در سایه قرار داد و اگر بادقت بدان بنگریم، این نشست را به حاشیه برده است.اینک که نزدیک به یک ماه از آن می گذرد،روسیه نیز تا کنون لای قضیه ی مذاکره با طالبان را برای بار دوم بلند نه کرد.این که چرا؟ ... پرسشی است که  در قدم اول باید ضمیر کابلوف  نماینده  روسیه در امور افغانستان بدان پاسخ دهد که کنفرانس درحال تدویر را با نا پختگی پی ریزی کرده بود.  

تا جایی که مذاکره به منظور صلح در هر سطح حایز همیت است، به تعویق افتیدن  کنفرانس مسکو عمدا بنا بر خواست داکتر محمد اشرف غنی رییس جهور افغانستان صورت بست.از آن جایی که روسیه بیش از هر چیز  منافع خود را اهمیت می دهد وبا کنفرانس مسکو می خواهد احتمال های خاطرات ناشی از پیش روی های طالبان را جلوگیری کند،هویدا می گردد که پس اندازی کنفرانس  از تیر رس منابع دپلوماتیک این کشور بدور گذاشته نه شده است. روسیه در مسئله ی افغانستان ،اسیای میانه را بیشتر متضرر می بیند و شمال تند آن را در باد رو سیاست خود مشاهده می کند. از این رو فدراتیف روسیه  مذاکرات  مسکو با طالبان را شاید از آجندای کار خود برون  نه کند ویا در دورنمای پیش بینی شده ی  آن  کاهشی به وجود آورد.

جهانیان بهخوبی می دانند که  مردم افغانستان تشنه ی صلح اند ،اما متکی بر نگهداشت منافع ملی خود شان،اینمردم  صلح دیکته شده یی را نه می خواهند که کشور ومردم زجر دیده ی افغان متاع معامله  در سطح بین المللی واقع گردند.هر مذاکره با طالب فقط روی یک محوری مشخص  پردازش می یابد که شاید به بسیاری حلقات و گروه های دیگر مورد پذیرش واقع نه گردد. چرا که طالبان چندین گروه و چندین فرقه است.این گروه ها در برهه های مختلف الترناتیف همدگرنیز  شمرده شده می توانند.

حرکت های جدیدا آغاز شده ی آقای زلمی خلیل زاد نماینده ایالات متحده برای افغانستان در کشور های مختلف و زمینه سازی به ملاقات گروهی از طالبان نیز جز این روند است که طالبان را به عوض ادامه ی جنگ  و خونریزی به میز مذاکره و صلح بکشاند. عین کاری را که روسیه اعلام کرده بود.به تعویق افتیدن آن کنفرانس قابل درک است،اما از سر نه گرفتن آن پرسش های زیادی را بار می آرد و خامی سیاست های مقطعی کشور های ذیدخل در افغانستان را بر ملا می سازد.

طوری  که گفته آمد،مشکل افغانستان در حقیقت، مجموعه یی از شماری نابسامانی هاست،اما ، چرا به طالب محوری در مسئله ی افغانستان فراوان ارزش قایل می گردند؟. این کاغذپران بازی که با تار بی شیشه ی ریش و پارچه های لنگی سیاه  چرخ داده می شود، به رقابتی میان امریکا و روسیه مبدل گشته است.  چه ترس از آن است که در حرکت های موازی دو طرف واقع در قضیه ی افغانستان، نشود که طالبان به حدی برجسته گردند که واقعا خود را در آیینه ی بزرگ نمایی ببینند وخواهان دارو نه دار سیاست آینده ی کشور گردند. این دوسیه ی سیاسی  خطر ناک تر از آن است که با طالب صلح گردد. طالب نیرویی نیست که از آن به مثابه نهاد متمرکزی برای سیاست آینده ی کشور تصوری داشت. طالب در تشکل سیاسی  امروز اپوزیسیون،  پراکنده ترین گروهی به شمار می رود که پس از مرگ ملا عمر رهبرشان، به هیچ  عنوان گروه منسجمی نه شد و بر اثر خود خواهی ها وفشار هایی برای  تمرکز قدرت، به گروه های متنوعی  تقسیم گردید . امروز هیچ  یک از این گروه ها به یک مرکز محوری در سیاست شان پابندی نه دارند. این خود نشان دهنده ی آن است ، اگر  گروه های طالبان حاضر نیستند به صلح در کشور قانع گردند و یا نخواهند که مانند هر افغان دیگر با استفاده از قانون اساسی کشور، حق زیست در میهن را مال همه گان تصور کنند ،آن گاه قلع و قمع این گروه نه کار دشوار است و نه ناممکن، مشروط بر این که در طرف مقابل ان، خواست  انحلال این گروه وجود داشته باشد.

مشکل این است که در حال حاضر نیرویی به نام طالبان ، هم به برخی از رهبران مطرح گروه های  خود آنان، هم برای داعش  و هم به نیرو های مقابل آن وسیله ی ابزاری یی بیش نیست. هر یک از آن ها می خواهد به نفع خود از آن استفاده کند و این ها را به منظور  دوام بحران و جنگ در افغانستان به کار اندازد.

در پشت این هدف، سیاست های خورد وکلان دیگری و جود دارد ، سبب پیروزی آن سیاست، دوام بحران در افغانستان است. بحران افغانستان نه تنها خود کشور را به باد فنا می برد، بلکه ده ودهکده ی  کشور های همسایه را نیز فرا می گیرد واز مرز های آنان عبور می کند. آن گاه تنها کسانی یا کشور هایی از آن می توانند سود برند که بحران زایی می کنند و مدیریت آن را در دست دارند.

طالبان می دانند  که از یک طرف ادامه جنگ راه حل نیست و از طرف دیگر، رفتن در این راه بی برگشت و طولانی برای شان هر روز دشوار تر می گردد و از این که در سویی داعش هم دارد جاهای آنان را پر می کند مسئله بود ونبود طالب را برجسته می سازد. در سویی هم برخی خیزش ها  در داخل افغانستان سوالا های جدیدی را زنده می سازد. برخی از این خیزش ها بنابر شواهد عقلی ونقلی ، بلاریب کشور های خارجی همسایه ، از جمله ایران و پاکستان را در پشت سر دارد. این فرایند ها اگر از یک طرف برای دولت در سطح مناسبات همسایگی مشکل ساز است از سوی دیگر ، حلقه های فعالیت طالب را تنگتر می سازد.اگر وضعیت به همین منوال ادامه یابد،سنگر گیری در برابر طالب  قوی تر می گردد.طالب بهتر است که به نحوی از آنحا به هر میز مذاکره یی که بتواندتوافق کند و بینی خمیری ای برایش  نماید، حاضر به گفتگو وملاقات باشد و دروازه های روندو صلح وگفتگو را نه بندد.

همان گونه که هز نشست و کنفرانس حایز اهمیت  است  وهر لحظه می تواند جریان آن از سر گرفته شود، به  کشور هایی که می خواهند در این بازی صادقانه گام گذارند، می باید که منافع کشور و مردم افغانستان را فراموش نه کنند.این منافع در وجود صلح واقعی متصور می تواند باشد، نه در بازی های کج دار ومرز سیاسی و رقابت هایی که در چهل سال اخیر جز خرابی بر حال مردم افغانستان نتوانست خیری برساند.

 

 

 


بالا
 
بازگشت