اکمل عازم

 

چرا فرار مغزها؟

افغانستان و مهاجرت سال‌های اخیر

مهاجرت و فرار مغزها از سال‌ها در تمامی کشورهای دنیا مروج بوده و به دلیل‌های گوناگون، مردمان یک سرزمین مجبور به ترک از وطن شان می‌شوند.

مهاجرت و فرار مغزها در دوره‌های مختلف زیاد و زیادتر شده، مخصوصاً در دوران حکومت محمد اشرف غنی، واژة "مهاجرت" سیر صعودی خود را گرفته که به براساس آمار وزارت مهاجرین، در حال حاضر بیش از شش میلیون افغان در کشورهای دیگر مهاجر هستند و این مهاجرت‌ها دقیقاً زیان‌هایی جبران ناپذیر انسانی و اقتصادی در کشوری به نام افغانستان را، وارد خواهد کرد.

افغانستان از جمله کشورهایی است که بالاترین سطح مهاجرت را به کشورهای همسایه و کشورهای امریکایی و اروپایی داشته است.

یک پرسشی که باید به آن پرداخته شود اینست که چه کسانی وطن را ترک می‌کنند و چه دلیلی وجود دارد که مردمان این سرزمین کشور خویش را ترک می‌کنند و از راه‌های دشوار خود را به کشورهای مهاجرپذیر می‌رسانند.

کسانی که وطن را ترک می‌کنند دقیقاً از بیکاری، فقر، تهدیدهای گروه‌های بنیادگرا و نبود امنیت در کشور ما می‌باشد.

هیچ گروهی از مردم از دست همین موضوعاتی که در بالا یادآوری شد، دور نیست؛ یعنی اگر فرد عادی است از فقر و نبود کار رنج می‌برد، اگر متعلم و محصل است از نبود مسلکی که تحصیل کرده اند و سند لیسانس و ماستری دارد رنج می‌برند، اگر کارمندان رسانه‌ها است از نبود آزادی بیان و خفه شدن صدای حقیقت رنج می‌برند، اگر سرمایه دار است از دست نبود امنیت و گروه‌های اختطاف‌گر، در امان نیستند و بالاخره در هر بخش آسیب‌پذیری زیاد است.

چندی قبل بنده به خاطر اشتراک در نمایشگاه کتاب به فرانکفورت رفته بودم و در جریان نمایشگاه با افغان‌هایی که در آنجا زندگی می‌کردند و می‌آمدند از کتاب‌های نویسندگان افغان دیدن می‌کردند، صحبت داشتم. در میان یکی از آنها جوانی که در حدود 30 سال عمر داشت و در بخش انجنیری برق دکتورا گرفته بود، پرسیدم که چرا دوباره به وطن نمی‌رود تا این اندوخته‌هایش را در وطن به کار ببرد، با خنده؛ ولی دِل پر درد جواب داد: "من وقتی سند لیسانس خود را از یکی از پوهنتون‌های ترکیه گرفتم، رفتم به کابل و به پوهنزی انجنیری مراجعه کردم که اگر شود به صفت استاد ایفای وظیفه کنم؛ اما با رفتار خَشِن از سوی استادان کهنه‌کار و سطح رهبری این نهاد قرار گرفتم و هرچه کوشش کردم که اندوخته‌هایم را از طریق مسلک استادی، برای نسل جوان کشورم انتقال دهم؛ اما افسوس که کوشش‌هایم به جایی نرسید و به این نتیجه رسیدم که در این سرزمین باید عضویت یکی از احزاب را داشته باشم، یا بچة کدام وزیر باشم، یا در تیم همین حلقه مافیایی دخیل بوده و دهن جوال را با ایشان بگیرم، تا به حیث استاد در این نهاد راه بیابم. همین بود که راه دیگر جز فرار از این وطن را نداشتم. آمدم به اروپا و شروع کردم به درس خواندن و گرفتن دکتورا که خوشبختانه حالا به اتمام رسانده ام و عملاً در یکی از شرکت‌ها با معاش خوب، مصروف هستم."

در سال‌های اخیر برخی از مقامات بلندپایه به شمول رییس جمهور کشور محمد اشرف غنی بعد از اینکه نتوانستند امنیت را برای مردم تأمین نمایند به خصوص - پس از فرار جوانان از وطن- ادعا دارند که مهاجرت‌ افغان‌ها به‌ویژه در همین چند سال اخیری که گذشت، در بیشتر موارد نه از روی اجبار؛ بلکه شوق و هوس بوده است، در صورتی که تمام پناه‌جویان این گفته را رد می‌نمایند، بسیاری از مردم دوست داشتند از سرمایه، دانش، توانایی‌ و تخصص شان برای یک طرح مبتکرانه در کشورشان سرمایه‌گذاری نمایند تا هم از شر بیکاری نجات یابند هم شیرازۀ خانوادة ‌شان از هم نپاشند؛ اما عدم تأمین امنیت و فعال بودن گروه‌های بنیادگرا در کشور، خانواده‌ها و جوانان را با خطرات جدی و غیر قابل باور در کشور مواجه ساخت و آنان را مجبور به ترک خانه و کاشانة شان نمود.

پس برای دولت است تا مردم را در آغوش خود جا دهد. جوانان، بزرگان و نوجانان را در بخش‌های مختلف مصروف سازند و حس وطن‌پرستی و مردم‌دوستی را تقویت نماید.

امروز همه جوانان ما که نیروی فعال یک جامعه است، بعد از ختم دوره تحصیل و یا هم در جریان دوره تحصیل، وطن را ترک نموده و راهی دیار مهاجرت می‌شوند که دلایل متعددی وجود دارد، به‌طور مثال عدم اشتغال، فساد گسترده اداری در ادارات دولتی، تعصبات قومی و زبانی، نبود امنیت در شاهراه‌ها و ولایات، حملات بیشرمانه پاکستان بالای وطن، قوت گرفتن طالبان در نقاط مختلف کشور و غیره مواردی است که مردم ما را نسبت به دولت و وطن دلسرد می‌سازد؛ ولی این هم راه حل برای ما افغان‌ها نیست تا همه چیز را نادیده گرفته راهی دیار غربت شویم.

حکومت باید رهبران و سر گروپ‌های چپاولگر را نگذارد که دیگر بالای نیروی جوان این کشور کلاه بگذارند. بدون شک کسانی که خود را تیکه‌داران اقوام خطاب می‌کنند به مراتب عقب‌مانده، ضعیف، متعصب، ناکارا و بالاخره خاین‌تر از همه بودند؛ چون اینها خود را متعلق به یک قوم خاص می‌دانند و فکر شان هم همانقدر کوچک‌تر است و در پهلوی این، می‌خواهند که با استفاده از نام یک سمت، یک قوم، یک زبان برای خود تجارت نمایند و همیشه مَلک و قومندان کسانی باشند که آنها را در خاک و خون کشانده و تنها خودشان از آن لذت ببرند.

 

  


بالا
 
بازگشت