محمدعوض نبی زاده

 

استادمزاری نمادی ازتقوای سیاسی ومخالف انحصارګرایی

بيست وسومين سالروزِ شهادت استاد مزاری در حالِی تجليل میشود كه جنگ، فقر، تبعيض و انحصار طلبى در افغانستان بيداد مى كند، و بزرگترين قربانىِ درین جنګ هزاره ها استند. چون در طولِ يك قرن اخير تحقير و تبعيض عليه هزاره ها در افغانستان به يك فرهنگ تبدیل و اين برخورد حاكمان وارد ذهنیت جمعی گردیده است. تاریخ هزاره‌ها مملو از روایات غم‌انگیزی از کله‏منارها، زنده ‏به گور کردن‏ها، قتل‏عام‌ها، واسکت‏بریدن‌ها، تیل‏داغ کردن‏ها، زبان در کام بریدن‌ها، چشم از حدقه درآوردن‌ها، سیاه‏چال‌ها، به بردگی و کنیزی درآوردن‌ها  وتحریفها ی  هویتی توسط نظامهای تمامیت خواه بوده که حتی ذهنيت قبيلوى شان  به مراکزعلمی و تحقیقی کشورنیزسرايت كرده وتاریخ کهن اقوام هزاره ی کشور را تحریف وقصد دارد که هزاره ها راسرکوب هویتی وفرهنگی نماید . درحالیکه اقوام هزاره دارای تاریخ کهن میباشد واز, گذشته ها ی دورسرزمین وجغرافیائی هزارستان کنونی , بنام (بلیو )غر مارث و بربرستان وبعدآ بنام های غرجستان و هزارستان یاد شده است.دوره ی بربرستان از300 سال قبل ازمیلا د تا سال 724 , میلادی سرزمینی رادربرمیگیرد که در دوران قبل ازاسلام است.

از انجاییکه  مزاری از معدود رهبرانی است که میراث مادی به یادگار نگذاشته است، بلکه اندیشه‌ها و مفکوره‌های ملی وی به حیث میراث معنوی به یادگار مانده اند. استادمزاری تقریبا دونیم دهه قبل دروازه حزب را بر روی هر فرد هزاره می گشود و در آن ایام برخی از این گروه ها ی چپی مربوط به احزاب خلق و پرچم ، «شعلة جاوید، ستم ملی، (ساما)، جمعیت زنان(راوا)، سازا، سفزا «کانون مهاجر و جبهه مستضعفین.,اتحادیه ی مجاهدین مسلمان حاجی رسول، اتحادیه ی مسلمانان مجاهد (حاجی برکت) و تنظیم نسل نو هزاره مغل, زیربیرق حزب وحدت  درغرب کابل جمع شدند. درضمن افراد و حلقات ، چپاولگر، سادیست و بی بندوبار فاقد هرگونه ایدئولوژی و گرایش سیاسی و فکری ، مانند شفیع دیوانه، بلال دیوانه، نصیر دیوانه، ظاهر سکس، سرور گَنگس، قوماندان کوُچوُک، داود معاون خدا، بچه خدا، قوماندان مارخور و دیوانه های بی شمار دیگر که سومین مجموعه ی الحاقی به اردوگاه حزب وحدت را تشکیل می دادند.

در طی مدت بیش ازدو دهه ی اخیر برخی ها، به منظور بهره جویی از نام ،  استادمزاری، با تفسیرهای نادرست ایدئولوژیک از افکار او پرداختند؛ګرچه این دسته نزدیکترین همسنگران اعتقادی مزاری،بودند تا واپسین لحظه های حیاتش، او را مستبد و خود رای و دیکتاتور می خواند ؛ قرائت اینان از خط فکری واندیشه ی مزاری، قومیت را بنیاد تفکر اعتقادی او قلمداد کرده ودر چوکات بندی تفکر ایدئولوژیک خود، جامعه هزاره را بر بنیاد تفسیر کژ بینانه از افکارشهید مزاری با تردستی بر امواج احساسات مردم  سوار و به سمتی رکاب زدند که راه و شیوه ی مزاری نبود؛ اینان ، بر پیشانی باورهای مزاری سنگ تهمت و افتراء کوفتند. در حالیکه مزاری اندیشه ی سیاسی فراقومی و فرا ملیتی داشت و در چندین ابتکار، تلاش ورزید تا راهکارهای تحقق وحدت ملی و تفاهم گروه های سیاسی بر ایجاد یک ساختار عادلانه که ضامن حقوق ملی، تحقق آزادی، استقلال، تمامیت ارضی و آرمان جهاد اسلامی باشد، را پیدا کند.امامخالفان شهید مزاری نیز ، وی  را به عنوان صدایی مغشوش از پایگاه«قومیت» به جنون قدرت طلبی،بسترسازفساد، بی بندو باری، لاقیدی،دیوانه سالاری ووندگیری وغیره متهم کردند.

در صورتیکه برچسپ "نژادگرایی وناسیونالیزم قومی" به شهیدمزاری در هر دوتحلیل هواداران و مخالفان برچسبی ناروا و دور از شان ساخت فکری و اعتقادی اوست.  زیرا او فردی معتقد و مسلمان بود وبه مردم خود، علاقه‌ی دلسوزانه داشت ؛ آدمی قاطع، یکدنده، سازش ناپذیر با پشتکار بود؛ که در امور مالی و بیت المال سخت گیر و دقیق و محتاط بود و هرگز به ویروس مال اندوزی، باز کردن حساب های بانکی در خارج کشور، تجمل و زنبارگی آلوده نشد. استاد مزاری نمادی ازتقوای سیاسی و مخالف انحصارګرایی بود و همان گونه که عملکرد همه ی رهبران را می توان نقد نموداما این نقدها باید عاری از حب و بغض ها و به دور از سلایق شخصی و گروهی بوده، بر معیارهای دقیق علمی و بر عقل و منطق و استدلال استوار باشد، بنابرین میتوان مزاری را نیز انتقاد کرد، نه تنها اندیشه، منظومه ی فکری و کارنامه های سیاسی و مبارزاتی او را در دوره ی جهاد وعملکرد او در دوره ی سه ساله ی غرب کابل، ناتوانی او در ایجاد یک ساختار تشکیلاتی قانونمند وعدم کنترول ومواظبت قومندانان جنجال آفرین وغیره دانست.

به رغم برخی کاستی ها،  استاد مزاری را باید از معدود شخصیت های جهادی با توانمندی ها ی مثبت ارزیابی کرد که مهمترین خصایص ذاتی اش صداقت، شجاعت، جوانمردی و ایمان مذهبی او بود، او در این ایمان «گداخت» و به عهدی که با خدا و مردم خود بسته بود وفا کرد و مرگ را برای اثبات حقانیت ایمانش داوطلبانه پذیرا شد وبا مرگی شکنجه آلود به دست طالبان جان باخت،. براى شناخت شهيد مزارى بايد چهره سياه طالبان را شناخت، طالبانى كه با تير قساوت استاد مزارى و يارانش را نشانه گرفتند ومردم افغانستان را قتل عام و غارت كردند، و به عنوان سردمدار تروريسم در جهان ظاهر شدند. عدالت اجتماعی و مشارکت عادلانه سیاسی از مولفه‌های فکری و مبارزاتی شهید مزاری به شمار می‌آیدواو عدالت اجتماعی را برای یک قوم، سمت و جریان خاص سیاسی مطالبه نمی‌کرد. بلکه وی عدالت اجتماعی را برای تمام مردم افغانستان می‌خواست واز معدود رهبرانی بود که با شجاعت تمام بر حقوق شهروندی و انسانی زنان تاکید می‌کرد.پیروان واقعی آن شهید بایدبه مناسبت سالیاد شهید وحدت ملی به بازخوانی زاویه‌ها و اندیشه‌های فکری او پرداخته تا نسل جدید ما با این اندیشه‌ها آشنا گردند.

دریک ونیم دهه  حضور جامعه ی جهانی دردوره ی  حکومت اقای کرزی و حکومت فعلی ګرچه  چند تن ازنخبګان هزاره مانند زمان حکومت ظاهر شاه  بشکل سمبولیک و مسافر ګونه در ین حکومتها شریک بودند و هستند.در حالیکه هزاره ها در سیاست امروزی افغانستان ثأثیر گذار نیستند ودر لایه قدرت و سیاست و جامعه جدی گرفته نمی شوندو نظامهای حاکم کابل، که دیروز با کشتار و نسل‌کشی و حذف فیزیکی هزاره‌ها ، پایه‌های حاکمیت‌ استبدادی وتک قومی شان را استحکام می‌بخشیدند . اما امروز با ترور و انتحار، این مردم را به خاک و خون می‌کشند . هزاره ها باید اکنون  از نام افغانستان وادبیات حقوقی ومدنی امروزی سیاست نمایند و در بازی فراگیر سیاسی قدرت باید صرف نظر از وابستگی‌های سیاسی، ایدیولوژیکی شان، با اصل قرار دادن تامین منافع مردم، هم‌گام و هم‌فکر شوند . بازیگران سیاسی جامعه هزاره ، باید توان برهم زدن موازنه‌ی نابرابر قدرت را در بازی سیاسی به نفع جامعه شان پیداکنند . چنانچه فیض محمد کاتب، ګفته بود که  هزاره ها با دولت مذاکره کرد و حکومت به توافقش خیانت کردند،که  تسلیم شد به ناموسش تجاوز کردند، مقاومت کرد و به بردگی کشیده شد، متحد شد و قیام کرد و طرح نیستی و حذف ابدی‌اش در انداخته شد.

 ګرچه فیض محمدكاتب هزاره درد هزاره ها را روايت كرد، شهیدخالق هزاره اين درد را فرياد كشيد اما بابه مزاري درد هزاره ، قتل عام شدن و سياست هزاره ستيزي رابا صدای بلند به ګوش مردمان افغانستان و جهان رسانید . ولی متاسفانه از دیر زمان به این سو جامعه‌ی هزاره ضعف حافظه‏تاریخی پیداکرده وهمیشه در دایره بیهوده تکرار مداوم فاجعه، محصورمانده اند، که برای درمان ،آن باید هزاره‌ها تاریخ سراسر درد و رنج  را از یاد نبرند وتاریخی که مملو از صفحات خونینی غم‏انگیز مردم‏ هزاره است .نخبگان‏ هزاره  ، باید مشترکا، فرهنگ خودمحوری، خودخواهی، تنگ‏نظری و استبداد رای را به فرهنگ همگامی، هم‏پذیری، همکاری، مدارا و تساهل مبدل نمایند زیرا در مبارزه با دشمنی بدین حد حیله ګرو شرارت پیشه، جز با همبستگی، وحدت، همدلی پیروزی برای مردم هزاره  ممکن نیست. اکنون برای هزاره ها وبخصوص برای نسل جوان آن هیچ چیزی مهمتر و با ارزش تر، از حفظ اتحاد و همبستگی شان وجود ندارد که ، هزاره هاباید مواضع اجتماعی و سیاسی شان را برشالوده " احساسات " استوار نساخته وباید ازحالت  ابزاری شدن عبورنمای پیدایش رهبران  جوان درمیان جامعه ی کنونی افغانستان و بخصوص درجامعه ی هزاره باعث تشدیدبحران  درانحصارقدرت رهبران سنتی جامعه ی افغانستان ګردیده  اند . هر چند  درگذشته جابجایی رهبریت در جریان جنګهای درون هویتی داخلی میان ګروه های متخاصم جهادی در مناطق هزاره نشین مرکزی صورت ګرفت که بخاطر این جابجایی رهبریت جامعه هزاره ، طیف روحانیت، نجف خوانده ها برای حفظ موقعیت سنتی خویش دست به مقاومت در برابر روحانیت جدید از قم برگشته زدند که نتیجه اش در گیریهای خونین دهه های پنجاه و شصت  خورشیدی بودکه منجر به تلفات بزرګی انسانی و مالی ګردید. ګرچه در اغازشورای اتفاق اسلامی  به عنوان یک ساختار وحدت طلبانه همه جریان ها و اشخاص موثر سیاسی را در یک محور در مناطق هزاره نشین مرکزی جمع کرده بود که بعدا  شورای ائتلاف احزاب نه گانه و سرانجام حزب وحدت اسلامی افغانستان از بدنه اصلی ان  تشکیل شد . همزمان با این تحولات تحصیل‌کردگان هزاره  در (دهه ی پنجاه خورشیدی) ، بیشتر ایدیولوژیک فکر می‌کردندو این وابستگی‌های ایدیولوژیکی، باعث نفاق درونی میان هزاره‌ها شده ودر آن زمان عده ای ترجیح می‌دادند که به جمع مسلمان‌ها و عده ای باشعله‌ ای‌ها ، وتعدادی هم ، با پرچمی‌ها و خلقی ها رابطه داشتند ، شاید با این کار دردهای انبارشده‌ی سالیان دراز در ذهن شان را،تسکین میدادند.

حالا اگررهبران سنتی هزاره به معامله‌گری ورهبران جوان جامعه هزاره به بی‌تدبیری و لجبازی و معاملات پشت پرده متهم شدند و خلق سرگردان هزاره ، خود را بازیچه مدعیان رهبری یافتند. نخبگان هزاره باید " صلاحیت خویش را در جهت تغییر جامعه" بکار گیرند وبا ایجاد یک سازمان سیاسی فراګیر برای هزاره ها متشکل،از رهبران آگاه بر این شوک بزرگ، بحران رهبری غلبه نمایند .ګرچه حضور سنگین هزاره ها در پایتخت  کشور ، طراحان فتنه گر را هراسان نموده است.اماهزاره ستیزان، در وجود طالبان، داعشیان، کوچیها  ، طبق همان استراتژی گام به گام "هزاره کشی" به پیش می روند. سناریوی هزاره کشی با ابعاد مختلف و نگرش "نفرت تباری" با شتاب بیشتر در مسیر و نام دیگر، ازمردم هزاره قربانی می گیرد .در حالیکه جزایر کوچک رهبران هزاره برای جلوگیری از تکرار این سناریوی خونین، گام عملی برنمی دارند و فقط آه می کشند و وارثین قربانیان  بنا برسنت تعزیه داری به سر و صورت خود می زنند.

بدین ترتیب رهبران متفرق هزاره باید دست اتحاد و همګرایی را بسوی همدیګر دراز نموده و یک رهبری جمع محور را ایجاد و از خود زنی های بی مورد دست بردارند.ګرچه مبارزات شجاعانه مزاری به ثمر نشست ونظامِ جديد بر همان ارزش ها بنا شد كه متأسفانه امروزنیز تبعيض و بى عدالتى بر عليه هزار ه ها بيداد مى كند و كسِی صداى دادخواهىِ هزاره ها را نمى شنود. از انجاییکه هزاره ها در زمان استبداد امیرعبدالرحمن  ,هویت  وباورهای انسانی خویش رااز دست داد ، ولی  بعد ازتحمل  سال‌ها درد و رنج خود را دوباره بازسازی کرد و این کوشش‌ها باعث شد تا در کنفرانس بن ۱۹ درصد سهم‌گیری در قدرت برای هزاره‌ها در نظر گرفته شود امابا تاسف هزاره ها نقش خود را به عنوان یکی از چهار بازیگر اصلی صحنه قدرت در سطح ملی و بین‌المللی از دست داده و دوباره به انزوای تاریخی خویش خزیده و مورد بی‌اعتنایی‌ ارباب قدرت و ثروت قرار ګرفته وحاکمان فعلی نخبګان مردم هزاره را در اخذ تصامیم کلان کشور ناتوان جلوه میدهند. امروز هزاره ها از نظرِ سياسى منفعل و در معادلاتِ سياسىِ كشور هيچ نقش و جايگاهِی ندارند .

سالگرد شهید مزاری یک رویداد سیاسی است که در آن تاریخ سیاسی مردم هزاره با دولت های وقت مورد بررسی قرار میگیرد . در این رویداد سیاسی ، باید بحث ها و گفتگوها معطوف به دوستی و همبستگی اقوام در افغانستان باشد، چیزیکه شهید مزاری آنرا یک اصل می دانیست چون او به عنوان شهید وحدت ملی لقب گرفته است. سالگرد شهید مزاری باید به یک گفتمان کلان ملی تبدیل  شود که در آن نخبگان فکری و فرهنگی همه اقوام در راستایی اندیشه های شهید وحدت ملی حق اظهار نظر را پیدا کنند. واکنون با گذشت ۲۳ سال ازشهادت شهید وحدت ملی ایجاب می‌کند تا با ایجاد بنیادها و نهادهای پژوهشی و مطالعاتی، به بازخوانی، اندیشه های شهید مزاری بیشتر توجه گردد . 

                                                  - یازدهم  – ماه -  مارچ- سال –۲۰۱۸-  میلادی

 

 

 


بالا
 
بازگشت