مهرالدین مشید

 

جهاد ارادهء ملت بود؛ اما با تاسف که ثمره اش را شماری رهبران به غارت بردند


     در روزنامهء ماندگار عنوانی را خواندم که نوشته است: جهاد افغانستان ارادهء ملت بود و خوشم آمد؛ البته به این سبب که فکر کردم، نویسنده با رعایت حق آزادی بیان، بحیث یک روزنامه نگار ریالیست یعنی واقعی گرا با جرات اخلاقی این عنوان را در متن اصلاح و مکمل کرده و با اشتیاق وارد متن شدم؛ البته به سان کسی که در جست و جوی گم شدهء خود باشد و تا آخر خواندم واما با تاسف که آن جملهء ناپیدا که مکمل و متمم مقاله بود، در تمام مقاله به چشمم نخورد و عطشم سیراب نشد؛ زیرا جمله یی را که عنوان بالا را تکمیل می کرد در درون متن نیافتم. نویسنده تنها به این گفته " که آقای سیاف باتاکید به این که کسانی در تلاش بدنام سازی مجاهدان هستند، می گوید که نسبت دادن برخی مسایل به مجاهدان افغانستان نادرست است" اکتفا کرده است. این نوشته را که خواندم و گپ های دیگر استاد را که گفت" من هرگز زمین کسی را غضب نکرده ام" در متن نیافتم، خودداری نویسنده را از نوشتن سخن یادشده دلیل آشکار بی باوری وی نسبت به حرف استاد تلقی کردم و دریافتم که نویسنده پشت ورق را خوانده و از چون و چند غصب و فروش صدها جریب زمین از پغمان تا کاریزمیر و قره باغ آگاهی کامل دارد. پیش از خواندن متن فکر کردم نویسنده محافظه کاری کرده و حرف اصلی خود را در درون متن پنهان کرده است و عنوان را این گونه تکمیل کرده است :" جهاد ارادهء ملت بود و اما رهبران اردهء ملت را دزیدند و حالا به بهای بدنامی مجاهدین راستین، خود را بری ذمه می خواند. وی در حالی این اتهام را بر مجاهدین واقعی بسته است که هیچ گاهی مردم افغانستان مجاهدین را دزد و غارتگر نه؛ بلکه برعکس آنان را دوست دارند، از آنان به خوبی یاد کرده اند و از حماسه های باشکوهء آنان تعریف و تمجید کرده اند. هر از گاهی هم اگر از غارت و غصب سخن گفته اند، مخاطب آنان نه مجاهدین راستین؛ بلکه شمار زیاد رهبران و فرماندهان جهاد بوده اند که دزدی ها و غارت های شان برای مردم افغانستان آفتابی است و با دو انگشت پنهان نمی شود؛ زیرا هرگز ممکن نیست که دزد با پشتاره ادعای برائت کند. این درحالی است که مردم افغانستان در خطاب به آنانیکه دیروز و امروز سوار بر سر بیضه های نظامیان تروریست پرور پاکستان عزت و شرف این ملت را به بازی گرفتند و با این بیضه سواری بی شرمانه گویا بخارا و ثمرقند را به تماشا نشستند و با بیرحمی تمام جهاد، اسلام و کشور را به قربانی گرفتند و از هیچ غارت و خیانت به مردم افغانستان دریغ نکردند تا از بیضه سواری باداران شان به بهای خیانت به کشور و مردم مظلوم و آزادهء افغانستان لذت ببرند. می گویند، آگاه باشند که این بیضه سواری ها جز شرمی ننگین و ضد انسانی چیز دیگری بوده نمی توانند. شماری ها چنان با این بیضه سواری عادت کرده اند و هنوز هم خواب فیل هندوستان را می بینند که از ترس افتادن از سر بیضه های نظامیان حامی تروریزم پاکستان حتا بر ضد پاکستان آه هم از جگر بیرون نمی کنند. آنان آگاه باشند که با این افتادن ها در پای شبکه های جهنمی پاکستان و ایران و پا بوسی های بی شرمانه نه تنها چیزی بدست نمی آورند؛ بلکه هر روز بیشتر از روز دیگر شرف و عزت خود را نیز می بازند، نقاب از روی شان می افتد و هر روز شرمسار تر و خجل تر می شوند. بهتر خواهد بود تا از فراز بیضه های نظامیان پاکستان فرود آیند و دیگر هوای فیل هندوستان را در سر نپرورند و با افتادن در پای ملت غیور افغانستان خدا را شکر گفته و به آغوش آنان برگردند تا غسل تعمید شوند تا باشد که بار دیگر با پذیرش توبهء نصوح، این ملت بر آنان اعتبار پیدا کند و از گذشته های زشت شان بگذرند.

ده ها دریغ و درد که جنایت های روا داشته شده بر مردم مطلوم ما زیر نام مقدس جهاد چنان بزرگ و بی رویه به راه افگنده شد که در تاریخ کشور بی پیشینه بوده است و بیشترین ضربه را از آن اسلام و مسلمانان راستین متحمل شدند. دراین شکی نیست که هست و بود این کشور را همه از رهبران سنگردار تا نکتایی پوشان لیبرال و تکنوکرات یک سره دیدیده اند. از دزدان آخر شاید چندان گله نباشد، بخاطری که آنان برای چنین هدفی کمر بسته بودند و به آن نایل آمدند و اما شکوه از آقایانی مانند استاد سیاف این است که هدف اش والاتر و عالی تر از دومی ها بود و باید با سنگ بستن در شکم خود این بزرگی را بخاطر ارج گزاری به خون شهدا و آرمان میلیون شهید، این را ثابت می کرد و با زنده گی در کوخ ها و با بدرود گفتن با کاخ ها شخصیت خود را حفظ می کردند. از این شاید بزرگتر اشتباهی نباشد که پاسخ دزدی را با دزدی داد و به بهانۀ این که فلان ها بیشتر دزدیدند، و آنانی را که داعیه داران بزرگ بودند، کمتر دزدیده اند. این را دلیلی برای برائت شان حساب کرد. توقوع ما ازاین بزرگان این بود که با زنده گی در خوان تلخ فقر خود را ثابت می کردند که با تاسف نکردند و دفاع از آنان فکر کنم به نسیان گذاشتن خون میلیون ها شهید خواهد بود؛ اما این سخن معنای بدرود گفتن به حماسه ها و شهکاری های  مجاهدین راستین را ندارد و نباید با اطلاق دزدی بر مجاهدین، بر حماسه های انسانی و اسلامی آنان جفا کرد؛ زیرا مجاهدین واقعی نه دزد و نه دزدی کرده اند و این دزدان زیر نام جهاد اند که می خواهند دزدی ها و غارت ها و غصب های شان را زیر نام مجاهدین پنهان کنند. آنان بخاطر این مخفی کاری حتا شرم ندارند که دزدی های خود را هم برگردن مجاهدین بیاندازند. آنانی که داعیه دار مجاهدین راستین اند نباید با دفاع از آنانی که به جهاد و ارزش های جهاد خیانت کردند،  روح مجاهدین واقعی را جریحه دار بسازند.

کارنامه های زشت شماری زیر نام جهاد چنان ننگی بر دامان اسلام قرار گرفته است که مردم ما ماندن حتا بودن در بهشت را با غارتگران جهاد، دوزخ تلقی می کنند و می گویند، الهی من از تو امان می خواهم و از آن بهشت ات سخت بیزارم که در آن غارت گران جهاد دیروز باشند. العیاذبالله بهشت محلی برای سیاه کار ترین و خاین ترین انسان هایی باشد که با آرمان میلیون ها انسان مظلوم ترین مجاهد بازی کردند و حتا از تاراج استخوان های آنان هم دریغ نکردند. چه شگفت انگیزتر و وحشتناک تر که آن مکان مقدس مخلی باشد برای آنانی که زیر نام دین مقدس تو گردن می زنند و آدم می کشند و صد ها بیرحمی و قساوت را بر انسان مظلوم روا می دارند. در حالی که آنان ادعا دارند، امت و علمبردار پیامبری اند که خدا او را رحمت اللعالمین برای برای بشریت فرستاده است که حتا مسلمان بودن و مومن بودن را شرطی برای رحمت او عنوان نکرده است. پس چگونه ممکن است ، بهشت جای غارتگران رهبرنمای جهاد، افراطی ها  و آدم کشان دین شعار باشد. برعکس آن بهشت باید محلی امن و مرفه برای بنده گان صالح خداوند باشد که خداوند آنان را وارثان زمین خوانده و آنان را خلیفهء خود برگزیده است. یعنی مردانی که عاشقانه برای آگاهی، آزادی و تحقق عدالت صادقانه و بی ریا رزمیدند و  روح شان از غارتگران جهاد و این دزدان افسانه یی قرن سخت متنفر اند و از آدم کشان حرفه یی زیر نام دین خدا بیزار هستند؛ با هردوی آنان کاری ندارند، از هردو یکسان و چندسان منزجر اند و تنها رضای تو را می خواهند. الهی من نه برای بهشت ات زاری میکنم ونه پروای دوزخت را دارم. نه از نرس رفتن به آن وسوسه یی دارم؛زیرا آرزوی من رضای است و هرگز بهشت و دوزخ را با رضای  تو معامله نخواهم کرد. هرآنچه خواهی و آنچه برمی گزینی بازهم رضای تواست. زیرا من وسوسهء دروغین غارتگران جهاد و آدم کشان سلفی را ندارم؛ زیرا آنان وسیله اند و هد ف تویی . از همین رو است که میگویند: مقصود تویی کعبه و بتخانه بهانه . نباید برای رسیدن به هدف اصلی به بهانه متوسل شد تا بهشت را هم به بهانه گرفت. تا باشد که این سخن ماندگار حافظ بزذگ تحقق پیدا کند:

پدرم رضوهء رضوان به دو گندم بفروخت

ناخلف   باشم  اگر من به   جویی    نستانم

پس الهی! یهشت ات را اگر برای غارتگران جهاد و آدم کشان سزاوار می دانی، ما را همان دوزخت چه بهتر باد. در آن آتش بودن بهتر از بودن در کنار دزدان جهاد و رهزنان جهاد که پی افگنده اند از ظلم کاخ های بلند، نه ترس خدا بر دل ونه حیا برجبین دارند. چنان عاشق ثروت و نوکر قدرت اند که دیوانه وار هرچه دارند، در پای آن می نهند. زیرا بودن با این ها در بهشت آفت جان است و از این ها به قول پیامبر چنان باید فرار کرد، مثل فرار از بیماری جزام و شاید که جزامی ها هم از این ها گریزنده چون تیر باشند. زیرا این ها به چنان مرض خطرناک اعتیاد دچار اند که صدها بار بدنر از اعتیاد به هبرویبن است ؛ زیرا آنان معتاد به قدرت و ثروت اند که بس خطرناک تر ا هیرویین است. اعتیاد به هیرویبن به انزوا می کشاند و دیگر آزاری کم دارد؛ اما اعتیاد معززان طور دیگر است تا رقیب را محو نکنند. نشهء شان تخت نمی شود. خداوند از این ها نجات بدهد و از شر شان، امان می خواهم .یاهو

 

 


 


بالا
 
بازگشت