مهرالدین مشید

 

سیاست های پاکستان محور امریکا در پیوند به افغانستان پیشینۀ تاریخی دارد

سیاست های پاکستان محور امریکا در پیوند به افغانستان پیشینۀ تاریخی دارد و بر می گردد، به دوران بعد از جدایی پاکستان بحیث یک کشور مستقل از نیم قارۀ هند. درست این زمانی بود که بریتانیای خسته و شکسته از جنگ جهانی دوم دیکر فرصت حکمروایی و امر و نهی را نسبت به پاکستان از دست داد و امریکا بحیث یک کشور جوان فاتح جنگ دوم جهانی سرشتۀ سیاست جهان را در دست گرفت. درست این زمانی بود که پس از جنگ دوم جهانی و تقسیمات جهان میان قدرت های بزرگ افغانستان تحت نفوذ سنتی شوروی پیشین و پاکستان بحیث کشوری تحت نفوذ امریکا قبول شده بود. چنانکه در تمامی تنش های سیاسی میان اسلام آباد و کابل بعد از نشان دادن واکنش تند نمایندۀ افغانستان در پیوند به انکار شناسایی پاکستان بحیث یک کشور مستقل از سوی نمایندۀ افغانستان در سازمان ملل تا به حوادث بعدی حملۀ طیارۀ پاکستان به افغانستان در زمان شاۀ پیشین که در نتیجه میانجیگری سعودی ها پایان یافت، امریکا برای حمایت از پاکستان گام برداشت؛ اما تنش ها پس از صدارت محمد داووت میان افغانستان و پاکستان بار دیگر شدت گرفت که سفربری محمد داوود در برابر پاکستان در سال ۱۳۳۵ خورشیدی نمایانگر آن می باشد. در آن امریکا به گونۀ آشکار از پاکستان و شوروی از افغانستان حمایت کردند. از آن به بعد تنش های سیاسی میان افغانستان و پاکستان بر سر پشتونستان ادامه یافت که پاکستان خود را میراث دارد دوران سلطۀ بریتانیا می خواند و بر رغم مخالفت هانی افغانستان، خط دیورند از سوی بریتانیا و امریکا مورد شناسایی قرار گرفت و حتا در این اواخر یک عضو سنای امریکا خواهان به رسمیت شناختن خط دیورند از سوی حکومت افغانستان شد. درست در آن زمان موضع پاکستان در برابر افغانستان از لحاظ سیاسی بیشتر شکل دفاعی را داشت و در کشیده گی های آن زمان افغانستان بیشتر دست بالاتری نسبت به پاکستان داشت که پس از کودتای محمد داوود در ۲۶ سرطان ۱۳۵۵ خورشیدی و با رویکرد سخت گیرانۀ محمد داوود در برابر نهضت اسلامی و سایر جنبش های ملی تغییر کرد که سبب مهاجر شدن شماری از اعضای نهضت جوانان مسلمان پس از شهادت انجنیر حبیب الرحمن و مرحوم میوندوال گردید. پاکستان توانست تا به کمک ساواک ایران در حرکت سال ۱۳۵۴ خورشیدی ضرب شصت خود را به محمد داوود به نمایش بگذارد. در آن زمان نهضت اسلامی به همکاری استخبارات پاکستان و ساواک ایران عملیات نظامی برضد حکومت داوود را به راه افگند که این از لغمان و کنر و پنجشیر آغاز شد و به با بازداشت شمار زیادی از اعضای نهضت به زودی سرکوب گردید. این در واقع بزرگترین اشتباۀ رهبران نهضت اسلامی کشور بود که ابزاری در دست شبکه های استخباراتی قرار گرفتند و برای رسیدن به اهداف خود منافع ملی افغانستان را به خطر مواجه کردند که پاکستان با استفاده از همان فرصت تا امروز از مداخلۀ بی شرمانه خود در افغانستان دست نمی کشد.

پس از تهاجم شوروی و قیام مردم افغانستان در برابر ارتش سرخ قرعۀ فال به نام پاکستان زده شد و فرصت مناسبی برای مداخلۀ آنان در امور افغانستان آغاز شد و جنرالان پاکستانی این مداخله را چراغ سبز تعبیر کردند و برای عملی شدن برنامه های استراتیژیک شان در افغانستان آماده گی کامل گرفتند. از آن به بعد جنرالان پاکستان چون؛ حمیدگل، ضیاالحق، عبدالرحمان، نصیرالله بابر، کرنیل امام و ده های دیگر کمر را برای مداخلۀ آشکار در افغانستان تا سرحد داشتن یک حکومت مزدور محکم بستند؛ اما با تاسف فراوان که گروههای جهادی کشور به گونه یی دچار خود شیفتگی های سیاسی شدند و با متمرکز شدن و بسیج شدن برای جهاد در برابر ارتش مهاجم شوروی، رویا های جنرالان پاکستانی را برای یک افغانستان تحت الحمایۀ پاکستان نه تنها از یاد بردند که حتا شماری از رهبران جهادی حاضر به ساختن کانفدراسیون با پاکستان شدند. تنها رهبران جهادی افغانستان نبودند که سیاست های مداخله گرانۀ پاکستان در افغانستان را دست کم گرفتند. امریکا نیز در این رابطه بزرگترین خبط سیاسی را مرتکب شد که  شاید آنروز متوجه اش نشده بود.

سقوط رژیم سلطنتی ایران هم‌زمان با تجاوز نظامی شوروی بر افغانستان و اتخاذ سیاست های ایده ئولوژیک و ضد امریکایی آخوند های ایران و در برابر کشورهای عربی منطقه، این فرصت طلایی را به پاکستان و استخبارات نظامی آن کشور فراهم کرد تا از آن به نفع خود استفادۀ اعظمی کند. چنانکه  وقتی در فبروری ۱۹۸۰ “زبیگنیو برژنیسکی” (۲۰۱۷ می – ۱۹۲۸ مارچ) مشاور امنیت ملی رییس جمهور امریکا به اسلام‌آباد آمد تا توافق زمامداران پاکستان را به استفاده از خاک آن کشور به حیث پایگاه و دهلیز اکمالات نظامی و لوژستکی مجاهدین در جنگ برضد ارتش شوروی جلب نماید. این در حالی بود که آغاشاهی وزیر خارجۀ پاکستان بدین باور بود که امریکا به آنان احترام قایل نیست و می خواهد، از پاکستان بحیث قمر خود در منطقه استفاد کند؛ زیرا وی باور داشت که امریکا می خواست تا با استفاده از شاۀ ایران، پاکستان را بحیث یک کشور دنباله رو حفظ کند. (۱). این درست  زمانی بود که مشاور امنیت ملی امریکا در خیبر آمد و با سر دادن الله اکبر گویا جهاد مردم افغانستان برضد ارتش شوروی را مشروع پنداشت؛ اما سیاستگران پاکستانی توانستند تا با استاده از تنگدستی های امریکا، این کشور را دنباله رو سیاست های خود بسازند. چنانکه نویسندۀ کتاب « حتک اشباح » می‌نویسد: « وزارت خارجۀ امریکا فکر می‌کرد تلاش پاکستان برای به قدرت رسانیدن اسلام‌گراها سبب ادامۀ ناآرامی و بی‌ثباتی در افغانستان می‌شد. اما تحلیلگران سی.آی.ای به قضیۀ افغانستان به شکل بدبینانه می‌نگریستند. آن‌ها فکر می‌کردند که صلح به افغانستان به‌آسانی برنخواهد گشت و بعضی از مأمورین سی.آی.ای نفوذ پاکستان در افغانستان را اجتناب‌ ناپذیر می‌خواندند. آن‌ها می‌گفتند با وجود اظهارات دشمنانۀ آی.اس.آی و احزاب جهادی و نزدیکی آنها علیه امریکا، این کشور نباید علیه تلاش پاکستان برای پخش نفوذ خود در افغانستان ممانعت ایجاد کند.»(۲) امریکا پس از آن تمامی پالیسی های مربوط به افغانستان خود را به زمامداران پاکستان تحویل داد و تلاش‌های مشترک سی.آی.ای و آی.اس.آی برای سرنگونی حکومت نجیب‌الله ادامه یافت و با جان گرفتن جنب و جوش مردم برضد تهاجم شوروی مقاومت برضد قشون سرخ در کشور سراسری شد و این برای نظامیان پاکستانی فرصت داد که روزانه صده ها موتر اسلحه را به کمک مجاهدین وارد افغانستان کنند و در امور نظامی و تاسیسات نظامی افغانستان اطلاعات کافی بدست آورند که کودتای شهنواز تنی وزیر دفاع داکتر نجیب در مارچ ۱۹۹۰ نشانۀ نزدیک همکاری آی اس آی بود که این کودتا به‌صورت مشترک با حزب اسلامی گلبدین حکمتیار به‌راه انداخته شد و سازمان استخبارات نظامی پاکستان (آی.اس.آی) از آن آگاهی کامل داشت و تمامی جریان را تحت نظر داشت.

در این شکی نیست که سی آی ای در پیوند به افغانستان همیشه در جای پای استبخبارات پاکستان قدم می گذاشت؛ اما نظامیان پاکستان هیچ گاهی نخواسته اند تا امریکا را به گونۀ روشن در جریان زد و بند های استخباراتی شان در مورد افغانستان بگذارند و همیشه کوشیده اند تا سی آی ای را در سایه و روشن رخداد های افغانستان قرار بدهند. گمانه زنی هایی وجود دارد که استخبارات پاکستان  کودتای شهنواز تنی و حکمتیار را از سی.آی.ای پنهان کرده باشد. چنانکه مؤلف “جنگ اشباح” در حالی که این پنهان‌کاری را تأیید می‌کند و می گوید که اسامه شیخ  ثروتمند عرب میلیون ها دالر را برای راه اندازی این کودتا هزینه کرده و برای آی اس آی پرداخته بود. به گفتۀ این کتاب مرکز سیا در اسلام آباد روز۷ مارچ ۱۹۹۰ موضوع را امریکا خبر داد و این حادثه بسیاری از کارمندان سیا  را معتقد ساخت که آی.اس.آی در رابطه با حکمتیار با آن‌ها صادق نبوده است. (۳)

پس از این پنهان کاری فکر می شد که سیا دیگر باور خود را نسبت به آی اس آی از دست داده است و اما بازهم سیع فکر همسویی با آی.اس.آی را در سرنگونی حکومت کابل از طریق نظامی کنار نگذاشت. امریکا با اعزام پیتر تامسن بحیث سفیرامریکا نزد مجاهدین به تلاش های خود بر رغم یک سلسله انتقاد ها ادامه داد. وی دست به تشکیل شورای قوماندانان زد و در حیات آباد پشاور برای شان دفتری ایجاد کرد. هرچند هدف اصلی این شورا به نحوی مستقل ساختن فرماندهان از سیطرۀ رهبران بود که سیا توانست با همکاری آی اس آی مسعود را نیز در این تارعنکوبتی به دام آورد. تامسن در راستای پشتیبانی ازشورای قوماندنان  برای گفت وگو با شاه پیشین به روم سفر کرد. در آن زمان سی.آی.ای تعدادی از تانک‌های به غنیمت گرفته شده از ارتش صدام‌حسین را در جنگ کویت به آی.اس.آی داد تا در عملیات نظامی غرض تصرف کابل در دسترس مجاهدین قرار داده شود. شماری از این تانک‌ها در اختیار فرقۀ ایثار حزب اسلامی در لوگر قرار گرفت که قوماندانی این فرقه را ابوبکر از فرماندهان حزب اسلامی به دوش داشت. اما عملیات نظامی با طرح و تلاش آی.اس.آی و همسویی سی.آی.ای هیچگاه به سقوط کابل و سرنگونی حکومت نجیب‌الله نیانجامید. سیا در تمامی این زد و بند ها به جای پای آی اس آی پای می گذاشت و دست و پای بین این شبکۀ جهنمی بود. نظامیان پاکستانی توانستند تا با مهارت کامل استخبارات نیرومند امریکا را در خط منافع استراتیژیک شان به حرکت آورند. آنان توانستند که سرشتۀ کار مجاهدین را به گونۀ کامل بدست گیرند و بدور از چشمان سیا گام به گام اهداف خود را در افغانستان دنبال کنند. پاکستان پس از   سقوط نجیب و پیروزی مجاهدین و بیرون ماندن حکمتیار بحیث شخص اول در قدرت و پیشی گرفتن احمد شاۀ مسعود، با پشتیبانی از حزب اسلامی بار دیگر به توطیۀ خود برضد مردم افغانستان ادامه داد که امریکا هم موقف بهتر از آنرا نداشت. چنانکه امریکا دولت مجاهدین را به رسمیت نشناخت. پیترتامسن نمایندۀ امریکا در سطح سفیر نزد مجاهدین در پاکستان معرفی شده بود تا هم‌زمان با تشکیل دولت مجاهدین در کابل دروازۀ سفارت کشورِ خود را در آن شهر بکشاید، اما برعکس، واشنگتن نماینده‌ گی او را در سطح سفیر نزد مجاهدین ملغا نمود و تامسن به مأموریتی دیگر گماشته شد. دراین زمان بود که امریکا افغانستان را به حال خود گذاشت و و بعد با ساختن گروۀ طالبان به کمک مالی سعودی و برنامۀ اجرایی پاکستان، مصیبت تازه یی را با ترک حکمتیار زیر نام تحریک طالبان بوجود آورد.

 

سیاست های پاکستان محور امریکا در پیوند به افغانستان پیشینۀ تاریخی دارد

قسمت دوم

سیاست های پاکستان محور امریکا در پیوند به افغانستان پیشینۀ تاریخی دارد و بر می گردد، به دوران بعد از جدایی پاکستان بحیث یک کشور مستقل از نیم قارۀ هند. درست این زمانی بود که بریتانیای خسته و شکسته از جنگ جهانی دوم دیکر فرصت حکمروایی و امر و نهی را نسبت به پاکستان از دست داد و امریکا بحیث یک کشور جوان فاتح جنگ دوم جهانی سرشتۀ سیاست جهان را در دست گرفت. درست این زمانی بود که پس از جنگ دوم جهانی و تقسیمات جهان میان قدرت های بزرگ افغانستان تحت نفوذ سنتی شوروی پیشین و پاکستان بحیث کشوری تحت نفوذ امریکا قبول شده بود. چنانکه در تمامی تنش های سیاسی میان اسلام آباد و کابل بعد از نشان دادن واکنش تند نمایندۀ افغانستان در پیوند به انکار شناسایی پاکستان بحیث یک کشور مستقل از سوی نمایندۀ افغانستان در سازمان ملل تا به حوادث بعدی حملۀ طیارۀ پاکستان به افغانستان در زمان شاۀ پیشین که در نتیجه میانجیگری سعودی ها پایان یافت، امریکا برای حمایت از پاکستان گام برداشت؛ اما تنش ها پس از صدارت محمد داووت میان افغانستان و پاکستان بار دیگر شدت گرفت که سفربری محمد داوود در برابر پاکستان در سال ۱۳۳۵ خورشیدی نمایانگر آن می باشد. در آن امریکا به گونۀ آشکار از پاکستان و شوروی از افغانستان حمایت کردند. از آن به بعد تنش های سیاسی میان افغانستان و پاکستان بر سر پشتونستان ادامه یافت که پاکستان خود را میراث دارد دوران سلطۀ بریتانیا می خواند و بر رغم مخالفت هانی افغانستان، خط دیورند از سوی بریتانیا و امریکا مورد شناسایی قرار گرفت و حتا در این اواخر یک عضو سنای امریکا خواهان به رسمیت شناختن خط دیورند از سوی حکومت افغانستان شد. درست در آن زمان موضع پاکستان در برابر افغانستان از لحاظ سیاسی بیشتر شکل دفاعی را داشت و در کشیده گی های آن زمان افغانستان بیشتر دست بالاتری نسبت به پاکستان داشت که پس از کودتای محمد داوود در ۲۶ سرطان ۱۳۵۵ خورشیدی و با رویکرد سخت گیرانۀ محمد داوود در برابر نهضت اسلامی و سایر جنبش های ملی تغییر کرد که سبب مهاجر شدن شماری از اعضای نهضت جوانان مسلمان پس از شهادت انجنیر حبیب الرحمن و مرحوم میوندوال گردید. پاکستان توانست تا به کمک ساواک ایران در حرکت سال ۱۳۵۴ خورشیدی ضرب شصت خود را به محمد داوود به نمایش بگذارد. در آن زمان نهضت اسلامی به همکاری استخبارات پاکستان و ساواک ایران عملیات نظامی برضد حکومت داوود را به راه افگند که این از لغمان و کنر و پنجشیر آغاز شد و به با بازداشت شمار زیادی از اعضای نهضت به زودی سرکوب گردید. این در واقع بزرگترین اشتباۀ رهبران نهضت اسلامی کشور بود که ابزاری در دست شبکه های استخباراتی قرار گرفتند و برای رسیدن به اهداف خود منافع ملی افغانستان را به خطر مواجه کردند که پاکستان با استفاده از همان فرصت تا امروز از مداخلۀ بی شرمانه خود در افغانستان دست نمی کشد.

پس از تهاجم شوروی و قیام مردم افغانستان در برابر ارتش سرخ قرعۀ فال به نام پاکستان زده شد و فرصت مناسبی برای مداخلۀ آنان در امور افغانستان آغاز شد و جنرالان پاکستانی این مداخله را چراغ سبز تعبیر کردند و برای عملی شدن برنامه های استراتیژیک شان در افغانستان آماده گی کامل گرفتند. از آن به بعد جنرالان پاکستان چون؛ حمیدگل، ضیاالحق، عبدالرحمان، نصیرالله بابر، کرنیل امام و ده های دیگر کمر را برای مداخلۀ آشکار در افغانستان تا سرحد داشتن یک حکومت مزدور محکم بستند؛ اما با تاسف فراوان که گروههای جهادی کشور به گونه یی دچار خود شیفتگی های سیاسی شدند و با متمرکز شدن و بسیج شدن برای جهاد در برابر ارتش مهاجم شوروی، رویا های جنرالان پاکستانی را برای یک افغانستان تحت الحمایۀ پاکستان نه تنها از یاد بردند که حتا شماری از رهبران جهادی حاضر به ساختن کانفدراسیون با پاکستان شدند. تنها رهبران جهادی افغانستان نبودند که سیاست های مداخله گرانۀ پاکستان در افغانستان را دست کم گرفتند. امریکا نیز در این رابطه بزرگترین خبط سیاسی را مرتکب شد که  شاید آنروز متوجه اش نشده بود.

سقوط رژیم سلطنتی ایران هم‌زمان با تجاوز نظامی شوروی بر افغانستان و اتخاذ سیاست های ایده ئولوژیک و ضد امریکایی آخوند های ایران و در برابر کشورهای عربی منطقه، این فرصت طلایی را به پاکستان و استخبارات نظامی آن کشور فراهم کرد تا از آن به نفع خود استفادۀ اعظمی کند. چنانکه  وقتی در فبروری ۱۹۸۰ “زبیگنیو برژنیسکی” (۲۰۱۷ می – ۱۹۲۸ مارچ) مشاور امنیت ملی رییس جمهور امریکا به اسلام‌آباد آمد تا توافق زمامداران پاکستان را به استفاده از خاک آن کشور به حیث پایگاه و دهلیز اکمالات نظامی و لوژستکی مجاهدین در جنگ برضد ارتش شوروی جلب نماید. این در حالی بود که آغاشاهی وزیر خارجۀ پاکستان بدین باور بود که امریکا به آنان احترام قایل نیست و می خواهد، از پاکستان بحیث قمر خود در منطقه استفاد کند؛ زیرا وی باور داشت که امریکا می خواست تا با استفاده از شاۀ ایران، پاکستان را بحیث یک کشور دنباله رو حفظ کند. (۱). این درست  زمانی بود که مشاور امنیت ملی امریکا در خیبر آمد و با سر دادن الله اکبر گویا جهاد مردم افغانستان برضد ارتش شوروی را مشروع پنداشت؛ اما سیاستگران پاکستانی توانستند تا با استاده از تنگدستی های امریکا، این کشور را دنباله رو سیاست های خود بسازند. چنانکه نویسندۀ کتاب « حتک اشباح » می‌نویسد: « وزارت خارجۀ امریکا فکر می‌کرد تلاش پاکستان برای به قدرت رسانیدن اسلام‌گراها سبب ادامۀ ناآرامی و بی‌ثباتی در افغانستان می‌شد. اما تحلیلگران سی.آی.ای به قضیۀ افغانستان به شکل بدبینانه می‌نگریستند. آن‌ها فکر می‌کردند که صلح به افغانستان به‌آسانی برنخواهد گشت و بعضی از مأمورین سی.آی.ای نفوذ پاکستان در افغانستان را اجتناب‌ ناپذیر می‌خواندند. آن‌ها می‌گفتند با وجود اظهارات دشمنانۀ آی.اس.آی و احزاب جهادی و نزدیکی آنها علیه امریکا، این کشور نباید علیه تلاش پاکستان برای پخش نفوذ خود در افغانستان ممانعت ایجاد کند.»(۲) امریکا پس از آن تمامی پالیسی های مربوط به افغانستان خود را به زمامداران پاکستان تحویل داد و تلاش‌های مشترک سی.آی.ای و آی.اس.آی برای سرنگونی حکومت نجیب‌الله ادامه یافت و با جان گرفتن جنب و جوش مردم برضد تهاجم شوروی مقاومت برضد قشون سرخ در کشور سراسری شد و این برای نظامیان پاکستانی فرصت داد که روزانه صده ها موتر اسلحه را به کمک مجاهدین وارد افغانستان کنند و در امور نظامی و تاسیسات نظامی افغانستان اطلاعات کافی بدست آورند که کودتای شهنواز تنی وزیر دفاع داکتر نجیب در مارچ ۱۹۹۰ نشانۀ نزدیک همکاری آی اس آی بود که این کودتا به‌صورت مشترک با حزب اسلامی گلبدین حکمتیار به‌راه انداخته شد و سازمان استخبارات نظامی پاکستان (آی.اس.آی) از آن آگاهی کامل داشت و تمامی جریان را تحت نظر داشت.

در این شکی نیست که سی آی ای در پیوند به افغانستان همیشه در جای پای استبخبارات پاکستان قدم می گذاشت؛ اما نظامیان پاکستان هیچ گاهی نخواسته اند تا امریکا را به گونۀ روشن در جریان زد و بند های استخباراتی شان در مورد افغانستان بگذارند و همیشه کوشیده اند تا سی آی ای را در سایه و روشن رخداد های افغانستان قرار بدهند. گمانه زنی هایی وجود دارد که استخبارات پاکستان  کودتای شهنواز تنی و حکمتیار را از سی.آی.ای پنهان کرده باشد. چنانکه مؤلف “جنگ اشباح” در حالی که این پنهان‌کاری را تأیید می‌کند و می گوید که اسامه شیخ  ثروتمند عرب میلیون ها دالر را برای راه اندازی این کودتا هزینه کرده و برای آی اس آی پرداخته بود. به گفتۀ این کتاب مرکز سیا در اسلام آباد روز۷ مارچ ۱۹۹۰ موضوع را امریکا خبر داد و این حادثه بسیاری از کارمندان سیا  را معتقد ساخت که آی.اس.آی در رابطه با حکمتیار با آن‌ها صادق نبوده است. (۳)

پس از این پنهان کاری فکر می شد که سیا دیگر باور خود را نسبت به آی اس آی از دست داده است و اما بازهم سیع فکر همسویی با آی.اس.آی را در سرنگونی حکومت کابل از طریق نظامی کنار نگذاشت. امریکا با اعزام پیتر تامسن بحیث سفیرامریکا نزد مجاهدین به تلاش های خود بر رغم یک سلسله انتقاد ها ادامه داد. وی دست به تشکیل شورای قوماندانان زد و در حیات آباد پشاور برای شان دفتری ایجاد کرد. هرچند هدف اصلی این شورا به نحوی مستقل ساختن فرماندهان از سیطرۀ رهبران بود که سیا توانست با همکاری آی اس آی مسعود را نیز در این تارعنکوبتی به دام آورد. تامسن در راستای پشتیبانی ازشورای قوماندنان  برای گفت وگو با شاه پیشین به روم سفر کرد. در آن زمان سی.آی.ای تعدادی از تانک‌های به غنیمت گرفته شده از ارتش صدام‌حسین را در جنگ کویت به آی.اس.آی داد تا در عملیات نظامی غرض تصرف کابل در دسترس مجاهدین قرار داده شود. شماری از این تانک‌ها در اختیار فرقۀ ایثار حزب اسلامی در لوگر قرار گرفت که قوماندانی این فرقه را ابوبکر از فرماندهان حزب اسلامی به دوش داشت. اما عملیات نظامی با طرح و تلاش آی.اس.آی و همسویی سی.آی.ای هیچگاه به سقوط کابل و سرنگونی حکومت نجیب‌الله نیانجامید. سیا در تمامی این زد و بند ها به جای پای آی اس آی پای می گذاشت و دست و پای بین این شبکۀ جهنمی بود. نظامیان پاکستانی توانستند تا با مهارت کامل استخبارات نیرومند امریکا را در خط منافع استراتیژیک شان به حرکت آورند. آنان توانستند که سرشتۀ کار مجاهدین را به گونۀ کامل بدست گیرند و بدور از چشمان سیا گام به گام اهداف خود را در افغانستان دنبال کنند. پاکستان پس از   سقوط نجیب و پیروزی مجاهدین و بیرون ماندن حکمتیار بحیث شخص اول در قدرت و پیشی گرفتن احمد شاۀ مسعود، با پشتیبانی از حزب اسلامی بار دیگر به توطیۀ خود برضد مردم افغانستان ادامه داد که امریکا هم موقف بهتر از آنرا نداشت. چنانکه امریکا دولت مجاهدین را به رسمیت نشناخت. پیترتامسن نمایندۀ امریکا در سطح سفیر نزد مجاهدین در پاکستان معرفی شده بود تا هم‌زمان با تشکیل دولت مجاهدین در کابل دروازۀ سفارت کشورِ خود را در آن شهر بکشاید، اما برعکس، واشنگتن نماینده‌ گی او را در سطح سفیر نزد مجاهدین ملغا نمود و تامسن به مأموریتی دیگر گماشته شد. دراین زمان بود که امریکا افغانستان را به حال خود گذاشت و و بعد با ساختن گروۀ طالبان به کمک مالی سعودی و برنامۀ اجرایی پاکستان، مصیبت تازه یی را با ترک حکمتیار زیر نام تحریک طالبان بوجود آورد.

مداخلۀ قدرت های خارجی و ضعف و کینه ورزی ها و عقده گشایی های  شماری رهبران و فرماندهان جهادی و ناآگاهی و شتاب رده گی های مجاهدین افغانستان را به پرتگاۀ یک جنگ خطرناک داخلی افگند و کابل میان سه گروۀ متخاصم چون حکومت و هم پیمانانش، حزب اسلامی و حزب وحد اسلامی تقسیم شد و شهر کابل و شهروندان کابل به محاذ نبرد هر سه آنان بدل شد و هر روز کابلیان در آتش رقابتهای آتشین هرسه کشته و زخمی می شدند. حکومت مرکز های نظامی حزب اسلامی را در منطقه های ناحیۀ هفتم تا چهارآسیاب و کارتۀ نو، بگرامی و کمری و منطقۀ حزب وحدت را در غرب کابل از دهمزنگ تا میرویس میدان و کارته سه مورد حمله های اسلحۀ سبک و سنگین، حزب وحدت منطقه های شمال کابل از خیرخانه تا شهرکهنه و مرکز شهر و حزب اسلامی هم مرکز های حزب وحدت و قلمرو حکومت را مورد حمله های سنگین قرار میدادند و دراین جنگ تباه کن تنها شهروندان کابل بازنده بودند و گروه ها هر یک بر سر غارت دارایی ها و خانه های مردم به توافق رسیده بودند و هر روز ده ها خانه در شهر کهنه، جاده، کارته چهار و ساحۀ سیلو و کارته نو و سیدنور محمد شاه مینه و ناحیۀ هفتم بوسیلۀ تفنگداران ویران و کلکین ها، دروازه و چوب آن بوسیلۀ تفنگداران به اصطلاح مجاهدین به بازار عرضه میشد. هرچند این جبهه ها شکننده بودند و بعدر ایتلاف شورای هماهنگی متشکل از حزب اسلامی، جبهۀ ملی نجات و حرکت اسلامی دروازۀ جنوبی ارگ را از استقامت پل محمود خان و چمن حضوری مورد حمله قرار دادند و اما این کودتا به شکست انجامید. حزب اسلامی بعدتر ایتلافی را با حزب وحدت اسلامی برضد حکومت تشکیل داد و جنگ در کابل ادامه یافت تا آنکه طالبان به دروازه های کابل رسیدند و در یک زد و بند پنهانی که حلقه هایی از رهبری این حزب دخیل بوددند، استاد مزاری به طرف چهارآسیاب در ظاهر برای گفت وگو با ملابورجان در حرکت بود و اما در منطقۀ گل باغ از سوی طالبان اسیرشد و به بدترین حالت کشته شد. در 23 سنبله حادثۀ خونینی در میان حزب وحدت به وقوع پیوست که در نتیجۀ سؤ اعتماد مزاری بر مصطفی کاظمی نمایندۀ مذاکره کنندۀ وی با حکومت به میان آمد. هرچند از این رخداد به نام کودتا در درون حزب وحدت نیز یاد شده که مزاری مرتضوی را متهم به کودتا برضد خود کرد و کاظمی هم از کارتۀ  سه مخفیانه وارد ساحۀ حکومت شد و به حکومت پیوست. اکبری پیش از آن تعلقات خود را از حزب وحدت برید و به گونۀ مستقل به فعالیت های سیاسی خود ادامه داد که با حکومت هم میانۀ خوبی داشت. استاد مزاری در حالی از سوی طالبان اسیر شد که قراربود وی با پا در میانی سفارت ایران استاد مزاری از کارته سه از راۀ دهمزنگ وارد ساحۀ حکومت شود که مسعود برای نیرو هایش آماده گی کامل برای ورود وی گرفته بود و اما در استاد مزاری در یک بازی مرموز دیگر قربانی زد و بند استخبارات آی اس آی شد که آی اس آی پاکستان در آن نقش داشت. پس از آنکه مزاری به قلمرو حکومت نیامد و وزارت خارجۀ حکومت هرچند تماس هایی که با سفارت ایران برقرار کرد، پاسخی نیافت.

طالبان تقریبا پس از دو سال جنگ با استفاده از خدعه و فریب به همکاری نزدیک استخبارات پاکستان تحت نظر « سیا » مرحله بر مرحله ولایت های گوناگون را تصرف کردند. طالبان پس از وارد شدن به قندهار شدند و مقاومت سرکاتب یک تن از فرماندهان حزب اسلامی را شکستند و با تسلیم شدن ملانقیب الله یکی از فرماندهان جمعیت در قندهار به طالبان جبهۀ آنان تقویت شد و  به سرعت ولایت های غربی به شمول فراه، هلمند و هرات را به تصرف خود درآوردند. به گفتۀ داکتر عبدالله، اسماعیل خان بدون جنگ هرات را برای  طالبان سپرد و خودش به ایران فرار کرد.گفته میشود که دراین معامله استخبارات ایران و پاکستان دخیل بود و اسماعیل خان چندی بعد دوباره به جنگ طالبان آمد و اما از سوی طالبان اسیرشد؛ اما گفته هایی وجود دارد که طالبان به کمک مالی ایرانی ها اسماعیل خان را از زندان رها کردند.  

استخبارات پاکستان توانست که حتا جمعیت اسلامی جناح نیرومند حکومت مجاهدین را به فریب بکشد و به بهانۀ این که طالبان جز اهدافی تامین صلح در افغانستان ندارند و هدف شان سرکوب نیرو های حکمتار است. حکومت استاد ربانی را واداشت که طالبان را کمک مالی کند و در جبهه های مختلف از قندهارتا غزنی و وردک به حمایت طالبان برضد حزب اسلامی عمل کند؛ اما طالبان با رسیدن به چهار آسیاب خلاف وعده های شان سران حکومت را اخطار دادند  و به هیآت حکومت گفتند که جز تسلیمی قدرت معاملۀ دیگری در پیش نیست. در حالی که پیش از سقوط کابل گفته می شد که طالبان به توافقنامۀ صلح  تحت نظر ملل متحد با حکومت کابل به توافق خواند رسید که زمزمه هایی از تشکیل حکومت موقت به گوش می رسید و روایت های وجود داشت که در راس حکومت موقت شاۀ پیشین قرار خواهد داشت؛ اما طالبان پس از سقوط کابل اعلان کردند که شاۀ پیشین بحیث یک شهروند افغان می تواند وارد افغانستان شود. این اعلامیه در حقیقت بر رویای حکومت موقت پایان داد. پیش از آن گفته می شد که یکی از اهداف خانم رافایل در گفت و گو هایش با مسعود در استالف تشکیل حکومت موقت بوده است. زمانیکه مسعود نیرو های خود را از کابل بیرون کرد. داکتر هول نمایندۀ سازمان ملل برای برقراری آتش بس میان مسعود و طالبان وارد گفت و گو ها با طرف های درگیر شد که مذاکره روی تشکیل حکومت، برقراری آتش بس، تبادلۀ اسیران و غیر نظامی ساختن کابل شامل طرح وی بود؛ اما این گفت و گو ها به نتیجه نرسید و طالبان حمله را به طرف شمال کشور آغاز کردند. مسعود گفت و گوی هایی که با طالبان در میدان شهر کرده بود و به وعده های آنان امیدوار بود که اظهاران گل حیدر در یک کلپ گواۀ آشکار بر آن است. وی از حمایت های طالبان و ایجاد سهولت ها برای آنان سخن می گوید؛ اما طالبان برعکس جنگ را برضدمسعود می فرستند. درست این زمانی بود که هیآت مسعود متشکل از واحدیار و فایض پس از دوبار رفت و آمد هرگونه سازش با مسعود را بر سر حکومت رد کردند. امریکا پس از پیروزی طالبان شماری موسسه های خیریه را در راستای کمک به شهروندان افغانستان و در ضمن تقویت نظام طالبان در این کشور استخدام کرد.

بلند پایه‌ ترین مقام امریکایی خانم “رابین رافل” معاون وزارت خارجه این کشور دو بار با احمدشاه مسعود دیدار نمود. وی در آخرین دور گفت و گوی خود در تابستان ۱۹۹۶ در درۀ استالیف کابل نارضایتی خود را از بقای حکومت مجاهدین و دشمنی آن حکومت با پاکستان ابراز کرد.  احمدشاه مسعود که از این دیدار بسیار ناراحت و خشمگین شده بود و تلاش خود های گذشتۀ خود را برای بهبود مناسبات به واشنگتن بی نتجه یافت. چنانکه وی در نشستی در وزیراکبرخان کابل به قوماندانانِ نیروهای خویش از پرخاش با معاون وزیر خارجۀ امریکا مبنی بر حمایت او از طالبان و حق‌ بجانب بودن پاکستان معلومات داد و گفت که امریکا در پشت سرر طالبان و پاکستان قرار دارد و از این دخالت و تجاوز پاکستان بر افغانستان حمایت می‌کند و از فرماندهان خود که برای یک جنگ و مقاومت طولانی آماده شوند.(۴) بعد تر « تام سایمز» سفیر ایالات متحده در اسلام‌آباد از همراهان خانم رافایل در مذاکره با مسعود (به نوشتۀ کتاب« جنگ اشباح» در یک گزارشی به واشنگتن، نظریات و خوش‌بینی‌های احمدشاه مسعود را رد نمود و موضع‌گیری او را در حق‌بجانب بودن دولت کابل محکوم کرد.(۵)

 “گری شرون” رییس اسبق دفتر سی.آی.ای در دهۀ هشتاد در اسلام‌آباد که مسوولیت سیاست استخباراتی امریکا را در جنگ علیه قوای شوروی و دولت مورد حمایتش به دوش داشت، برای نخستین بار طی سفر خود در اوایل سپتمبر ۱۹۹۶ به کابل، با احمدشاه مسعود خریداری ستنگر را در میان گذاشت. شرون همان سال دوباره به مسوولیت دفتر سی.آی.ای گماشته شده بود. او فارسی را خوب صحبت می‌کرد و در سال‌های جنگ مجاهدین با شوروی‌ها روابط و شناخت نزدیک با سران تنظیم‌ها و برخی قوماندانان مجاهدین در پاکستان داشت.احمدشاه مسعود مسوولیت پروژۀ بازخرید و جمع‌آوری ستنگر با امریکایی‌ها را به دوش محمدعارف سروری معاون و دستیار اصلی خود در امور استخبارات و امنیت گذاشت.  یک سال بعد که طالبان کابل را گرفته بودند و حتا پیشتر از آن امریکایی‌ها متوجه شدند که طالبان هم کم‌کم خود را مطرح می‌کنند، بدون آن‌که زیاد مقید باشند که گپ دیگران را گوش نمایند.

پس از عقب نشینی نیرو های مسعود و سقوط کابل بدست طالبان امریکایی ها باز هم تلاش کردند تا به بهانۀ خرید سلاح های ضد هوایی استنگر تماس شان را با مسعود حفظ کنند. چنانکه در سال ۱۹۹۷ یک تیم امریکایی از سی.آی.ای برای شروع کار عملی پروژۀ خرید ستنگر وارد پنجشیر شد و مسعود، در منطقۀ “عمرض” پنجشیر با ان هیآت گفت و گو کرد و این پروژه مخفی بود؛ زیرا مسعود به امریکایی ها باور چندانی نداشت و عواقب آن را پیش بینی کرده نمی توانست؛ اما برای ایجاد فضای اعتماد تلاش های ز یادی انجام شد. وی به مخفی ماندن آن تاکید داشت و منتظر نتیجۀ گفت و گو ها بود.(۶)

تماس  سی.آی.ای بر سرخریداری ستنگر با مسعود ادامه داشت که حادثۀ انفجارها در نایروبی پایتخت کشور افریقایی کنیا و دارالسلام پایتخت تانزانیا در(۷ آگست ۱۹۹۸) به‌وقوع پیوست. این انفجارات که منجر به قتل ۱۲ امریکایی شد، از سوی اسامه بن لادن و سازمان القاعده طرح و عملی گردیده بود. امریکا هفده روز بعد علیه بن‌لادن در افغانستان و سودان دست به یک حملۀ موشکی انتقام‌جویانه زد. ۷۵ موشک کروز از کشتی‌های موشک‌بردار به سوی پایگاه بن‌لادن در خوست و جلال‌آباد و همچنان یک فابریکۀ دواسازی در سودان شلیک گردید. در اثر شلیک موشک‌ها به خوست، بیش از بیست نفر از جنگ‌جویان بن‌لادن کشته شدند که اکثراً پاکستانی بودند. انفجارات نایروبی و دارالسلام و حملات موشکی امریکا علیه اسامه بن‌لادن در افغانستان، تماس و رابطه میان احمدشاه مسعود و سی.آی.ای را وارد مرحلۀ جدیدی نمود که این روابط از جمع‌آوری و خریداری ستنگر به مبادلۀ اطلاعات بر سر بن‌لادن انکشاف کرد. واشنگتن یک نمایندۀ احمدشاه مسعود را به عنوان نمایندۀ جبهۀ مخالفِ طالبان در امریکا بپذیرفت که یک نماینده از طالبان نیز اجازه یافت تا در امریکا دفتر بگشاید؛ اما امریکا سفارت افغانستان را در واشنگتن به‌خاطر اختلاف های دیپلوماتهای سفارت در حمایت و مخالفت با طالبان مسدود کرد.

اما امریکایی ها تماس شان را با مسعود ادامه دادند. نخستین تیم سی.آی.ای برای ایجاد گسترش روابط اطلاعاتی در اکتوبر ۱۹۹۸ وارد بازارک پنجشیرشد. این تیم یک هفته در پنجشیر ماند و انجنیر عارف سروری با این تیم گفت و گو های منظم داشت و جریان مذاکرات را برای مسعود گذری می داد. هدف این تیم بدست آوردن اطلاعات در مورد اسامه بن لادن بود که پاکستان از دادن همجو اطلاعات خود داری می کرد. این تیم می‌خواست بداند که رفت‌ وآمد اسامه، موقعیت او و استفادۀ او از موتر و هلیکوپتر چگونه و چه‌وقت است. آن‌ها همچنان حاضر شدند که اطلاعات خود را در مورد اسامه و نیروهای او در اختیار مسعود بگذارند. بالاخره دو طرف به تبادلۀ اطلاعات در مورد اسامه توافق کردند. این تیم هیچگاه از طالبان و از پاکستان به بدی یاد نمی‌کردند. فقط آن‌ها در تمام مذاکرات و گفت‌وگوهای خود صرف در بارۀ اسامه و القاعده صحبت می‌نمودند. نقطۀ قابل توجه این بود که با آمدن این تیم تعداد زیادی در امریکا و حتا در سی.آی.ای موافق نبودند. اکثر امریکایی‌ها در مراکز اطلاعاتی و سیاسی خود به این نظر بودند که هرکاری باید در مورد اسامه و القاعده، از طریق پاکستان صورت بگیرد. نمایندۀ مسعود در جریان مذاکرات تلاش کردند تا امریکایی ها را متقاعد بسازند که اسامه والقاعده چیزی جدا از طالبان و پاکستان نیستند؛ اما این حرف ها برای امریکایی ها قابل پذیرش نبود. تمامی تلاش های هیآت مسعود در پیوند به اینکه اطمینان های های پاکستان برای امریکایی ها غلط است و برای امریکا ضرر می رساند؛ اما تیم امریکایی با آنکه این حرف ها طرف تایید شان بود، ولی می گفتند که ما پالیسی‌ساز نیستیم و این گپ‌ها را ما صرف می‌توانیم به واشنگتن انتقال بدهیم. تصمیم را آن‌جا و آن‌ها می‌گیرند. (۷)

بعد ها وزارت خارجۀ امریکا در تابستان سال ۲۰۰۵ اسنادی را منتشر کرد که امریکا برای طالبان یک سال پیش از سقوط شان اطمین داده بود که قصد سرنگونی طالبان را ندارد. این سند نشان می دهد که ویلیام میلیم سفیر امریکا در پاکستان ملاقات محرمانه‌یی با یک مقام ارشد طالبان در ماه سپتمبر سال ۲۰۰۰ انجام داده بود و برای طالبان اطمینان داده بود که در صورت اخراج اسامه تمامی تحریم ها برضد طالبان را رفع خواهد کرد. (۸) از سویی هم نمایندۀ مسعود جز امتیاز داشتن ویزای سیه ماهه و گفت و گو های عادی آنهم در سطح مقام های پایین از امتیاز دیگری برخوردار نبو. این نشان می دهد که امریکایی ها پس از سقوط نجیب حکومت مجاهدین را تحول نگرفتند. از سوی دیگر امریکا علاقمند حفظ رابطۀ شان با مسعود نبودند. چنانکه وقتی امرالله صالح دستیار ادارۀ امنیت مسعود  در سال ۱۹۹۹ به دعوت سی.آی.ای اعزام به امریکا رفت، امریکا خلاف تعهدات قبلی این گفت و گو ها را افشا کرد تا طالبان را وادار به سپردن اسامه کند.

اما مسعود بر رغم بی مهری های امریکا پیهم تلاش می کرد تا مقام هایی امریکایی را وادار بر آوردن فشار بر پاکستان کند و اما موفق نشد.  وی زمانی که .در تابستان ۱۹۹۹ با “کارل اِندرفورت” معاون وزارت خارجۀ ایالات متحدۀ امریکا در دوشنبه ملاقات کرد و موضوع فشار بر پاکستانی‌ها را با این استدلال که کمک آن‌ها موجب تقویت طالبان و اسامه بن‌لادن می‌شود، مطرح نمود و  خواهان فشار از سوی امریکا بر پاکستان شد. زمانی که طالبان به هر گونه درخواست امریکا برای تسلیمی اسامه پاسخ رد دادند. «اندرفورت » سال بعد در ۲۰ جولای ۲۰۰۰ حین سخنرانی در برابر کانگریس امریکا به ‌رغم انتقادات شدید از طالبان تأکید کرد که نباید انتقاداتِ او از طالبان، به شناسایی جبهۀ مخالف آن به رهبری احمدشاه مسعود توسط ایالات متحدۀ امریکا تعبیر شود. به گفتۀ  نویسندۀ کتاب « جنگ اشباح »  امریکا در جریان تلاش هایش برای برقراری روابط با مسعود همیشه تلاش می کرد که این رابطه سبب تقویت جبهۀ مسعود برضد طالبان نشود و از نظر آنان جنگ مسعود برضد طالبان جنگ نیابتی هندوستان در برابر پاکستان بود. درست حرفی که پاکستانی ها برای امریکایی ها تلقین کرده بودند. (۹)

در نشست دیگری که  سفرای امریکا در واشنگتن خانم البرایت نخستین خانم وزیر خارجۀ امریکا با سفرای ااین کشور در پاکستان و ازبکستان به گفت‌وگو پرداخته، از آنان پرسید که آنها دربارۀ حمایت امریکا از مسعود چه فکر می‌کنند. “میلیم” سفیر امریکا در اسلام‌آباد با این کار مخالفت کرد؛ زیرا امریکایی ها اتهام وارد می‌کردند که مسعود از قاچاق مواد مخدر پول به‌دست می‌آورد. (۱۰)

اما امریکایی ها باز هم تلاش های شان را برای برقراری با مسعود ادامه دادند. چنانکه « ستیف کول » افسر امریکایی از گفت و گو های مسعود با سه تیم دیگر امریکایی ها در سال ۱۹۹۹ خبر می دهد که در نتیجۀ آن آمریکایی ها وسایل کشف مخابره یی را برای مسعود سپردند  که او را قادر می ساخت تا گفت و گو های رادیویی طالبان را گوش کند. در بدل این همکاری سیا از مسعود خواست تا تمام اطلاعات را به گونۀ فوری در اختیار آن بگذارد. این در حالی بود که سیا رابطۀ تنگاتنگ با آی اس آی داشت و شاید هم این اطلاعات از طریق استخبارات پاکستان دوباره با طالبان شریک می شد. در رابطه به تماس ها با مسعود میان وزارت خارجه و سیا اختلاف نظر وجود داشت. به گفتۀ نویسندۀ کتاب « جنگ اشباح » وزارت خارجۀ در مورد مسعود  نظر مساعد تر داشت و اما سیا نمی خواست که مسعود تقویت شود. از نظر سیا تقویت مسعود معنای تداوم جنگ را داشت که نشاندهندۀ آشکار سیا از طالبان به اشارۀ پاکستان بود. در میان کارمندان ادارۀ سیا هم در رابطه به مسعود اختلاف نظر هایی موجود بود. چنانکه کارمندان سیا که در بخش شرق نزدیک مسؤول عملیات ها بودند، از جمله «گری شرون» مسعود را شخصی مستقل می‌دانست که به باور او از کسی دستور نمی‌گرفت؛ اما کارمندان سیا شک داشتند که مسعود بتواند یک متحد قابل اعتماد برای آن‌ها در جنگ علیه بن‌لادن باشد. کارمندان ارشد ادارۀ « سیا » چون؛ « کوفربلیک » (مدیر عمومی مرکز مبارزه با تروریسم در مرکز سیا) و « رچ » (مدیر مرکز تعقیب بن‌لادن) تنها می خواستند که مسعود در مبارزه برضد اسامه با آنان شریک باشد. از نظر آنان مسعود یک شخص مصمم وچهرۀ تاریخی دارای مهارت های خوب رزمی به شمار می رفت. (۱۱)

هدف اصلی تماس های امریکا با مسعود، جمع آوری موشک های ستنگر بود که در زمان جهاد برای مجاهدین داده شده بود. امریکا خواستند تا بدین وسیله در مورد اسامه و یا قتل او نیز از مسعود اطلاعات حاصل کنند. هرچند نویسندۀ کتاب « جنگ اشباح» به یک مورد اشاره می کند که وقتی اسامه در نزدیکی های ماهیپر در تیررس نیرو های مسعود قرار گرفته بود و اما امریکایی ها خواهان کشته شدن اسامه نبودند؛ اما مسعود با توجه به شناختی که از سیاست های پاکستان محور امریکایی ها داشت، میدانست که آنان چه اهدافی دارند. در این شکی نبود که امریکایی ها به مسعود بحیث یک انسان اسلام گرا و استقلال طلب می دانستند و در ضمن فکر می کردند که مسعود با روسیه رابطۀ نزدیک دارد و از این رو در مورد وی  شک و تردید داشتند.

این سخنان حمد مسعود پسر شهید احمدشاه مسعود گواۀ روشن موضع مسعود در پیوند به رخداد های پس از سال ۲۰۰۱ است و باینگر این واقعیت است که راهیان مسعود خلاف خواست های او عمل کردند. احمد مسعود در ۸ سپتمبر ۲۰۱۶ در پاسخ به این پرسش خبرنگار تلویزیون فارسی بی بی سی : اگر فرمانده مسعود زنده می‌بود، فکر می‌کنید اوضاع کلی افغانستان حالا چطور می‌بود، پاسخ داد:  «من فکر می‌کنم که به هیچ عنوان قبول نمی‌کرد اتفاقات سال ۲۰۰۱ را که واقع شد. تجاوز خارجی و یا حضور خارجی را به هیچ عنوان قبول نمی‌کرد. سفرشان به بروکسل و پارلمان اروپا همه در این جهت بود که شما دشمن افغانستان را بشناسید. فشار را بالای حامیان‌شان بگذارید و ما را حمایت بکنید. حمایت مختلف. و ما خودمان مبارزه می‌کنیم. اما حضور خارجی را به هیچ عنوان قبول نداشت». بالاخره این که تمامی تلاش های مسعود برای بیرون کردن امریکا از سیاست های پاکستان محور نقش بر آب شد.

گفتنی است که باری طالبان به کمک استخبارات پاکستان طوطیه یی را برای به دام افگندن مسعود در شکردرۀ کابل بوسیلۀ انور مشهور« دنگر» راه اندازی کردند. هرچند گفته می شود که شماری از رهبران طالبان و شاید هم ملا ربانی مخالف این توطیه  بود؛ اما هرچه بازیکن این توطیه انور قبول شد. وی به مسعود وعدۀ تسلیمی  فرماندهان طالب را می دهد و اما نماینده گان مسعود با وارد شدن در منطقه، وضعیت را مشکوک می بینند و به مسعود اطلاع می دهد که وی از آمدن خود داری کرد و اما نماینده گان مسعود به شمول داکتر خالد از سوی دنگر ناجوانمردانه به شهادت رسید. شماری ها بدین باور اند که با توجه به زد و بند های تنگاتنگ میان استخبارات پاکستان و استخبارات امریکا،  مقام های سیا از این موضوع اطلاع داشته و دست آی اس آی را برای به دام افگندن فرماندۀ مسعود فشرده اند.

 

یادداشت‌ها

۱ - دیاگوکوردیز و”سلیک هریسن”، حقایق پشت پردۀ تهاجم شوروی بر افغانستان، مترجم فارسی دری: عبدالجبار ثابت، چاپ پشاور سال ۱۳۷۵هجری خورشیدی، ص۱۱۸

۲- هفته‌نامۀ پیام مجاهد، شمارۀ ۳۸۸

۳- همان‌جا

۴- اظهارات احمدشاه مسعود را به این نگارنده صالح‌محمد ریگستانی یکی از فرماندهان موصوف که در جلسه حضور داشت، بیان کرد. ریگستانی این مطلب را روز ششم جولای ۲۰۰۵ در دفتر مرکزی نهضت ملی در شش‌درک شهر کابل به نگارنده ابراز نمود.

۵- هفته‌نامۀ پیام مجاهد، شمارۀ ۴۰۰

۶- اکرام اندیشمند، احمد شاه مسعود و ایالت متحدۀ امریکا،  روزنامۀ ماندگار، شمارۀ  ۲۰۹۹

۷- اکرام اندیشمند، احمد شاه مسعود و ایالت متحدۀ امریکا،  روزنامۀ ماندگار، شمارۀ  ۲۰۹۹

۸- روزنامۀ شرق، ۲۰ آگست ۲۰۰۵

۹- هفته‌نامۀ پیام مجاهد، شمارۀ ۴۱۸

۱۰- همان‌جا، شمارۀ ۴۲۲

۱۱- همان‌جا، شمارۀ ۴۱۸

 

 

 


بالا
 
بازگشت