مهرالدین مشید

 

رویارویی  با تروریسم  باید شفاف و بدون ابهام  باشد

مبارزۀ امریکا با تروریسم  طی سال های گذشته نشان داده است که جو سیاسی و نظامی درسطح  جهانی به نفع مخالفان امریکا در حال تغییر است و در هر تحولی که پیشرو است ، امریکا در آن بازنده تر به نظر میرسد .  با آنهم امریکا چنان در لجاجت های بلند پروازانه غرق است که شاید کمتر  نصایح گرباچوف (1) ها هم گوش ناشنوای  اورا نوازش بدهد . امریکا بصورت آشکار میداند که تمامی مخالفت ها به سوی امریکا به نحوی از بستر جنبش تروریستی آبیاری می شوند و تا زمانیکه امریکا برای نابودی گروه های تروریستی و حامیان آنان اقدام های  آشتی ناپذیر به عمل نیاورد، هرگونه راۀ حلی جز این ضیاع وقت است؛ زیرا گروه های تروریستی محیل و تمامیت خواه بوده وحاضر به هیچ نوع مصالحه نیستند . طرح دو پهلوی امریکا زیر نام جنگ و مصالحه نه تنها کارایی ندارد؛ برعکس این طرح گروه های تروریستی را بیشتر برای یک جنگ فرسایشی امیدوارتر می کند؛ زیرا در این  طرح از  تاکتیکی سخن زده می شود که پیش از رسیدن به یک استراتیژی اساسی و پایدار هر نوع برنامه های دیگررا عقیم میگرداند. امریکا با این طرح می خواهد که کابل را نیز برای صلح امیدوار بسازد. در حالی که این ستراتیژی همراه با شک و تردید ها بوده که حتا بر شجاعت و دلاوری های نیرو های رزمی کشور تاثیر سؤ می گذارد. درست اشتباهی که امریکا سال ها پیش آن را در پیوند به القاعده مرتکب شد. این استراتیژی نه تنها سبب نابودی القاعده نشد؛ برعکس گسترده تر و نیرومند تر نیز شد.

این رویکرد امریکا شک و تردیدهایی را برانگیخته است که گویا که آن کشور اهداف صادقانه ییرا در قبال افغانستان دنبال نمی کند و به گونه یی خود را به قول معروف "شیر و غلط " میزند . در حالیکه امریکا میداند با به حاشیه راندن رهبران گروه های تروریستی در هر طرحی ممکن نیست که کوچکترین راهی را به سوی صلح واقعی در افغانستان باز نمود تا مبادا با از دست دادن فرصت های پیشتر و ارایۀ  همچو طرح های غیر عملی این گمانه زنی ها بیشتر تقویت شود که گویا " زیر کاسه نیم کاسه است" و امریکا در واقع به بهای بازی با سرنوشت ملت های دنبال اهداف خود زیر نام مبارزه با ترور است.  این در حالی است که همین اکنون آنچه در ظاهر سپری می شود جدا از آن است که در عقب پرده صورت میگیرد و هیاهوی تبلیغاتی مصروف نگاهدارنده چیز های دیگر است.

بجا خواهد بود که امریکا بعد از این تمامی انرژی نظامی ، اقتصادی و مالی خود را برای راهکاری راه اندازی نماید که در کنار رویارویی جدی با گروه های تروریستی، زمینه ساز صلح و ثبات دراز مدت در منطقه باشد . غرب باید بداند که یگانه راۀ عبور از بن بست موجود،  سرکوب قطعی جریان های تروریستی در منطقه و جهان است و چز این هر راهکاری، شاید گروه های تروریستی را برای ماندن و رزمیدن امیدوار کرده و فعالیت های گروه های تروریستی را فرسایشی و درازمدت بسازد که گاهی هم با روی آرودن به تاکتیک های آرام مبارزاتی بتوانند، انرژی بیشتر بگیرند و بیشتر از این سر و سامان بگیرند.

هرچند تجربۀ سرکوب این  گروه ها بعد از سال 2001 بوسیلۀ امریکا نشان داد که این ها چگونه به احیای سریع دوبارۀ خود پرداختند.  بویژه که این جریان ها توانسته اند ، باوجو فشار های شدید نظامی ، سیاسی و امنیتی در سراسر جهان ریشه دوانده و در هر گوشه یی از جهان توانایی تهدید امریکا و متحدین او را پیدا کرده اند . سراسر جهان به قلمرو ترکتازی های گروه های تروریستی بدل شده است. آنان را به سلطان های بی تخت و تاج تبدیل کرده و در هر گوشه یی از جهان می تواند ، برضد امریکا به مانور پرداخته و منافع آن را به خطر مواجه بسازد؛ اما این به معنای آن نیست که این گروه ها نابود نمی شوند. بنا بر این اگر امریکا بصورت واقعی در اندیشۀ جهان امن است .  به تعبیری "یک جو " از بلند پروازی های خود کم کند و برای جلوگیری از تداوم رویارویی گروه های تروریستی چارۀ اساسی بجوید و اگر راهی غیر از جنگ هم وجود دارد باید منطقی و یک پهلو روی آن کارکند.

در این شکی نیست که در این رویکرد امریکا زیان اقتصای هنگفتی را متقبل گردد و هزینه های نظامی بیشتر از دو هزار ملیارد دالری را که از سال 2001 بدینسو در جنگ عراق و افغانستان در  کنار بحران های خطرناک مالی و اقتصادی پذیرا شده است ، دوباره جبران نکند؛ اما به یک چیز مهم دست خواهد یافت که  همانا صلح و امنیت امریکا و مردم امریکا و سراسر جهان است . این در صورتی ممکن است که حلقه های خاص نفع گیرنده در کاخ سفید اندکی به منافع مردم خود و بعد به منافع جهانیان اندیشیده و رفاۀ انسان را بالاتر از هر چیزی بدانند. امریکا با اتخاذ سیاست های روشن و یک پهلو در برابر گروه های تروریستی، ممکن هزینه های کمتری را به کار ببرد. در این شکی نیست که استراتیژی جنگ هزینه بردار و استرتیژی  صلح هزینه برانداز است . به باور اغلب  دنبال کردن  طرح هایی زیر نام " آشتی با طالبان میانه رو و بیکار " کوچۀ بی اتنها را ماند که هر گز امریکا به آخرآن دست نخواهد یافت و حرف های دیویدریچارد قوماندان (2) سابق نیروهای ناتودرافغانستان مبنی بر طالبان نسل تازه برآمده رجز خوانی یی بیش نباشد .   شاید این برنامه ها حکومت را از برنامه های اصلی اش دور ساخته و هیچ گاهی هم موفق به نابودی فساد و ایجاد صلاحات بنیادی برای یک حکومتداری خوب نشود. مدتی دیگرحاکمیت های فاسد و ناتوان در کشور ادامه پیداکند؛  اما همچو روند های میان تهی و غیر عملی هرگز نه تنها آقای غنی ؛ بلکه ترامپ را هم برای رسیدن به کعبۀ مراد رهنمون نمی کند.

در این شکی نیست که امریکا پس از نابودی تروریزم قادر خواهد بود تا با برقراری مناسبات سیاسی و اقتصادی نیک با کشور های منطقه، نقش پر اهمیتی را برای توسعۀ اقتصادی آنها بازی نماید که سود حاصله از آن برای امریکا در شرایط صلح به مراتب کلانتر از زیان هایی است که امریکا در شرایط جنگ آنرا می خواهد . درگیری های امریکا در عراق وافغانستان وتنش های موجوده اش با ایران و تنش های در حال رویش آن با کشور هایی مانند چین و روسیه همه به نحوی ریشه های لشکرکشی های امریکا به  بیرون از سرحداتش دارد که نگرانی های بزرگی را درمیان کشور ها بوجود آورده است که شک بی باورانه (4) ییرا در اذهان مردمان منطقه نسبت به سیاست های امریکا برانگیخته است  ؛ زیرا دیپلوماسی امریکا در جهان بعد از حادثۀ یازدهم سپتمبر دیپلوماسی سرشار از سؤ تدبیر، تصوراتی نابجا و اشتباه وتبعاتی فاجعه باری است که غرور بیجا و منحصر به فرد امریکاییان  به آتش آن دامن میزند . در صورت پایان این درگیری ها اوضاع بصورت کلی دگرگون خواهد شد که در طول و عرض این دگرگونی امریکا با اقتصاد نیرومندش برنده تر از سایرین خواهدبود .

نگرانی های امریکا در یک مورد شاید ناموجه نباشد که با خروج نیرو هایش نقطۀ پایانی بر ادامۀ حکمروایی زمامداران پشنیبانش در منطقه بگذارد و بقای کشور های همپیمان استرتیژیک خود مانند اسراییل را تا سرحد سقوط در مخاطره ببیند و با سقوط نظام های تحت حمایت اش در منطقه فصل سیاسی دیگری در منطقه بوجود آید که توان چانه زنی های نیرومند را با امریکا دارا باشند ؛ اما هرچه باشد تا رسیدن کشور های منطقه به سیاست یکدست و هماهنگ فاصلۀ های زمانی زیادی موجود است و در چنین مدتی برنده گی های اقتصادی امریکا در منطقه به مراتب پررنگتر از حالت کنونی آمیخته با درگیری ها خواهد بود . از سویی دیگر باخروج نیرو های خارجی ازمنطقه خود به خود پروسۀ مبارزه با تروریزم رنگ دیگری گرفته و اوضاع منطقه چنان دگرگون شود که بسیاری از نگرانی های موجود امریکا در آن حل شده باشند . گیریم که بعد از سرکوب کامل گرو های تروریستی و خروج نیرو های خارجی از منطقه بعد از مدتی خیزش های ملی و میهنی اوضاع سیاسی را متحول بسازند که امریکا با روی کار آمدن آنها منافع خود را در خطر جدی و غیر قابل براورده شدن ببیند؛ اما باز هم شانس امریکا باقی خواهد بود که با خروجش از  منطقه بار حسن نیت پایایی را بر گردن مردمان منطقه بگذارد که در نتیجۀ جان گیری روحیۀ برگشت ناپذیری نظامی امریکا در اذهان مردمان منطقه ، باز هم در تب و تاب اوضاع پیش آمده امریکا برنده تر خواهد بود و زمینه برای سهمگیری های پر رنگتر آن در عرصۀ اقتصادی کشور های منطقه بویژه درحوزۀ نفت و گاز میسر خواهد گردید .  در  آنصورت دیگر نیازی برای تلاش های  حکومت براندازانۀ بوش ها و خانم رایز (5)ها احساس نخواهد شد و حتا از این هم بیشتر امریکا شانس های بهتر چانه زنی های بهترسیاسی و اقتصادی را با کشور های منطقه خواهد یاف؛ زیرا در فضای حسن نیت کشور های دارای اقتصاد نیرومند امکانات بهره برداری های اقتصادی بیشتر را در راستای توسعۀ اقتصادی مستقل خواهند داشت . از اینکه در آنزمان از استعمار کهنه و نو خبری نخواهد بود و اگر باشد هم خیلی کمرنگ که سایۀ سنگیینی بر روابط اقتصادی غبر استعماری آنزمان افگنده نخواهند توانست . بعید نیست که استعمار در آنزمان به شکل دیگری ظهور نماید که از نگاۀ مضمون و محتوا به گونۀ دیگری باشد ؛ اما هر چه باشد کم خطر تر از امروز خواهد بود . خطر استعمار درهر زمانی ابعاد سیطره جویانۀ آن است و  اما زمانیکه بار معنایی استعمار از این واژه تهی شود ، در آنصورت خطر کمتری از آن متصور می شود.

در این شکی نیست که اتخاذ استرتیژی های جنگی نه تنها برای امریکا پر مخاطره است و هزینه های گزافی را در بخش های نظامی می طلبد و در دور  مدت هم جریان وسیع ضد امریکایی را در سطح منطقه و جهان بر می انگیزد که در آخرین تحلیل باز هم امریکایی ها بازنده خواهند بود؛ اما قاطعیت امریکا برای سرکوب گروه های تروریستی و حامیان آنان، امریکا را در آینده ها فرصت بهتری برای دسترسی به اهداف دراز مدت اش در منطقه می دهد .

این در حالی است که بعد از جنگ سرد شیوه های مرسوم استعماری دگرگون شده و تقسیم بندی های  جهان به بلاک های مختلف شرق وغرب از  هم پاشیده است و با فروپاشی شوروی سابق و پیمان وارسا بسیاری از معادلات سیاسی و نظامی جهان متحول گردیده است . با انفجار اطلاعات و تسریع روند جهانی شدن در حوزه های اقتصاد ، ارتباطات ، فرهنگ و مدنیت ها مناسبات تازه یی در جهان بوجود آمد که گفتمان های جدیدی در عرصۀ فرهنگ و تمدن ، سیاست و اقتصاد پدید آمد .  این پیشامد ها برای انسان امروز زنده گی نوید بخشی را الهام میداد ؛ اما بی خبر از آنکه این همه تحولات بار شوم دوران جنگ سرد،  مناسبات استعماری کلاسیک و دشمنی های آن دوران را به نحو مرموزی با خود انتقال داد وامروز به گونۀ دیگری در نزاع های بین المللی و مطقه یی و ملی کشور ها رخ مینمایند . از همین رو است که موج تازه یی در جهان در حال شکل گیری است و هرگاه این موج جدید در بستر گفتمان های سیاسی متوازن سمت و سوی درستی پیدا نکنند و به همین گونه ادامه  یابند ، آشکار است که پی آمد ناگوارتری را در قبال خواهد داشته و جهان را به سوی تنش های خطرناکتر خواهد کشاند؛ زیرا جریان های کلاسیک زمان جنگ سرد به شکل مهندسی شدۀ آن شکل گرفته و در حال تکوین اند و خطر موج مهندسی شده به مراتب خطرناکتر را در پی دارد. این درحالی است که اهداف قدرت های بزرگ پیرامون اوضاع کشور های فقیر، کمتر انکشاف یافته بویژه کشور های در حال آشوب هر روز مغشوش تر ، مبهمتر و غیر شفافتر می شوند . اما قدرت های بزرگی مانند امریکا باید بدانند ، به هر میزانی که برای به ابهام کساندن سرنوشت ملت های مظلوم تلاش کند، به همان اندازه سرنوشت مردم خود را نیر در قمار این برد و باخت خواهد نهاد. در این صورت آینده های بحران زا و بن بست های خطرناک اقتصادی، اجتماعی و نظامی را فرا راۀ آنان خواهند گذاشت ؛ زیرا آنانیکه در طول تاریخ سرنوشت ملت ها را به بازی گرفته اند ، سرنوشت دردناکتر از آنها به سراغ شان آمده است .  چنانکه هتلر ها ، موسولینی ها ، بریژنف ها زهر آنرا چشیدند و بعید نیست که به بسیار زودی این زهر کشنده را ترامپ ها و ... نیز بچشند  .  پی آمد برخورد های ماجرا  جویانۀ امریکا و متحدانش در جهان بالاخره موج سنگین و وحشتناکی را خطرناکتر از جنگ گرم و سرد گذشته به دنبال خواهد داشت که فاجعۀ آن پرحجم تر ، عمیق تر و گسترده تر خواهد بود . یاهو

 

 

 

 


بالا
 
بازگشت