+

 

بشيرمومن

 

 

«باید از گفتنی های گفت که احتمالاٌ بسیاری آنرا می دانند ولی جرات ابراز آن را حتی برای خود ندارند»- تولستوی

داکتر نجیب الله شخصیت بی مثال است که بر بلندی قله های تاریخ افغانستان جاویدان میدرخشد، که این جاویدانگی را به بهای گران وبا دست بر داشتن از تمام راحتی های زندگی کمائی کرده است. این مرد نستوه سر بدار، با خون سرخ خویش نهال آزاده گی ووارستگی را درشوره زارهای وطن خودپرورانده است. این بزرگ مرد به قول خود وفا کرد وهر آن چه داشت، بی باک در خدمت مردمش قرار داد، ودر این راه حتی از جان وتن خود گذشت ومرگ با عزت را با آغوش باز پذیرا گشت. به همین خاطر است که این علم بردار شرف وعزت وطن واین با طور بی مرگ با زنده گی معنوی اسطوره ای خویش بر برگهای زرین تاریخ افغانستان عزیز ورقی تازه افزود. همان طوریکه هویدا است داکترنجیب الله شهید بخاطر ختم جنگ وتامین صلح در کشور سیاست مصالحه ملی را در پیش گرفت. این سیاست در سطح ملی وبین المللی مورد توجه قرار گرفت. او میگفت اگر آینده را نمیتوان پیشبینی کرد، از گذشته میتوان آموخت. او دید که خلقها دیگر حاضر به پیروی از حاکمیت های سیاسی آرمان گرا وتک حزبی نیستند ومسائل ملی را باید در راستای هماهنگی با ایجابات جهان واقعی عصر خویش نگریست. سیاست های بین المللی نیز در تداوم حیات سیاسی واقتصادی خود به نا چار در مسیر یکسان سازی فضای بین المللی که منافع ملی کشورها ورضایت آنها را تامین کند، حرکت میکند. ولی برخی رهبران سنتی، از درک جریان دورانساز در سطح بین المللی عاجز بودند، واز سوی دیگر تغیر وتحول را یک امر ناپسندیده دانسته وبا افتخاردر مقابل خواست زمان ورشد انسانی وسیاسی مقاومت کردند. در نتیجه بخش از بیروی اجرائیه حزب از روی حسادت وکینه ورزی با محبوبیت روز افزون واستعداد خارق العاده داکتر نجیب با همان حالت قبیلوی، ایسر خصومت های طایفه ای باقی ماندن وبا پشتیبانی تمویلگران خارجی خود، آغاز به توطعه های که شرح مفصل آن در نوشته های آقای ودان آمده، تا زمینه ساز درسقوط حاکمیت گردیدند. اعتراف باید کرد که آن نظام دارای اشتباهات مربوط به خود بود که سبب گردید، تا افراد مخرب وماجراجو در سمت های حساس جای بگیرند. با آن همه با جرات میتوان گفت که سرنگونی آن رژیم خیانت بزرگ ونا بخشودنی بود، زیرا پالیسی در پیش گرفته شده از معقولیت زیاد بر خوردار بود. واین توان وپوتنسیال را داشت که در سایه سیاست مصالحه ملی آرام آرام وطن ومردم بطرف یک صلح که خیروفلاح همه در آن باشد وهم از ورود پاکستانی ها جلوگیری کند، حرکت کند. وهمزمان با آن اعضای حزب وقوای مسلح آن مصیبت که امروزدر داخل وخارج کشور دامنگیر شان شده، نمیشد. به هر حال این عمل ناجوانمردانه جز خراب کردن خانه، آباد خود معنی دیگر نداشت. توطئه علیه آن نظام واخلال پروسه صلح جنایت است که سازمان ملل متحد باید عاملین آنرا به محاکمه بکشاند. زیرا از یک سو پروگرام ملل متحد را زیر پا نمودن واز سوی دیگر بعد از آن افغانستان به لانه بنیاد گراها وتروریست ها مبدل گردید. سخن کوتاه از آن چیزی بدر شد که داکتر شهید پیشبینی میکرد و روشن شد که چه خونابه ها وچه لجن و بوی تعفن از عملکرد معامله گران برخاست. امروز که از آن فاجعه ملی بیشتر از چهارده سال میگذرد عده آگاهانه وعده بی خبرهمه تقصیرات را به دوش جنگ سرد می اندازند. به قول بهار ملک الشعرا:
این دود سیه فام که از بام وطن خاست از ماست که بر ماست
وین شعله سوزان که برآمد زچپ وراست از ماست که بر ماست
جان گر به لب ما رسد، از غیر ننالیم با کس نسگالیم
از خویش بنالیم که جان سخن این جاست از ماست که بر ماست
اگر واقعات را به چشم باز نگاه کنیم،عمق فاجعه را وعمق مشکلات را شناخته واعتراف کنیم که این همه ای نابسامانیها از جنگ سرد ودیگر عوامل خارجی نیست. این درست است که عوامل خارجی اثرات خویش را داشت ودارد. اما جان سخن مربوط عامل درونی میشود که سهم نیروها ورهبران سیاسی ماست که در این مورد به قولی معروف «نر واری» سکوت میکند. باید عوامل سقوط را در خود ببینیم، دلیل اساسی آن در خود مان است نه در همسایه ها ونه درجای دیگر. ارنست وهمینگوی نویسنده شهیر امریکائی مینویسد: « تا امروز تمام قله های که فتح گردیده اردرون فتح شده و هیچ قله ی تا امروز از بیرون فتح نگردیده است». بنابر آن، تعداد رهبران حزب از درون درهای این قله ی مستحکم را که به خون هزاران فرزند این مرزو بوم پاسبانی میشد در یک زدوبند غیرمشروع بازنموده وبه پای بوسی ودست بوسی قدرت سیاسی را به اصطلاح مجاهدین هدیه نمودند، که بعدها بر بست همین کشت، در مرحله دوم وتکاملی بنیاد گرا ها، طالبان ظهور کردند. ممکن است که عده از این « بسته کاران» ترجیع دهند، در برخی موارد سکوت اختیار نمایند، به بیان دیگر کمرنگتر از آن چه است ببینند. فراموش نباید بکنند که واقعیت خارج از اراده ما وجود دارد واین دیگران هستند که در مورد قضاوت میکنند. این به اصطلاح بزرگان که در محافل باده نوشی اکت های ماندیلائی میکنند، اشتباه م
یکنند، اینها باید بدانند که هیچ گاه ماندلا چنان جنایت را یعنی تسلیم قدرت را به سیاه ترین نیرو و بنیاد گراها که در دامان پاکستان وآی. اس. آی بزرگ شدن، نکرده اند. جای تعجب در این است که این افراد به اصطلاح «فرهنگی» حتی سرحد اخلاق را سپاس نمیگذارند وهنوز هم به آلوده گی ها تکیه میکنند، و دست پای مجاهدین (بنیادگراها) را میبوسند. واین که سر مردم چه میآید برایشان مطرح نبود و نیست. آنها در پی اهداف خود بودن نه مردم ونه رفقا، ودیگر هرچه باداباد! این جا است که سرشت این رهبران بر ملا میگردد، ومی بینیم که حالا رسوای عام وخاص هستند، وروزگار ذلتباررا در غرب سپری میکنند. شگفت آور است که این انقلابیون زمانی خود را مشعل داران تکامل اجتماعی میدانستند! ولی امروز باید انتظار باشند، وتراوشات ذهن مفلوک ومریض رهبران جهادی را رهنمای عمل خود قرار بدهند ودست اتحاد واستعانت را به طرف آن جانیان دراز کنند.. وقتی آدم این معامله را می بیند، متوجه میشود که کینه وحسادت وخشم کور این افراد نسبت به کسی که دیگر وجود ندارد، چشمان شان را کور، گوش شان را کر و دلشان را سنگ کرده است، که قادر نیستند، جنایت مجاهدین هم تبار واپسگرای خویش را ببینند وبشنوند، ووجدان شان تکانی بخورد. این است عاقبت درد ناک وسقوط نیروهای که سرحد اخلاق را نه شناختند، وبخاطر کینه ورزی وحسادت با داکتر نجیب به سر نوشت ملت از او انتقام گرفتند. از این رو با واپسگریان اتحادکردند، افتخار بغاوتگران این است که «حاکمیت پشتونها و حکومت نجیب را سقوط دادند.» بنابر آن چه گفته آمدیم امروز آن حرکت مخرب مانند دیروز محکوم است. زیرا باور بر آن است که این دینسهاورها، دچاربیماری از خود بیگانگی شده بودند، با قهر وغضب آن نظام را سقوط دادند ودرپی آن شدند تا بر سر ویرانه های آن نظام ووطن سرود انتقام وقوم پرستی را بخوانند. به هر حال این است ایده محوری ودرون جوش افکار این «بزرگان» که مثل کویه از درون آنها را می پوساند وامروز سر نوشت شرم آور را در این غربت غریب کمائی کردند. باصرف نظر از داستان این تراژدی، داکتر شهید، در اعتقاداتش، سیاست ودکترین مصالحه ملی کوچکترین تردید نداشت. و باتمام دشواری ها در صدد وطنی ساحتن پروگرام حزب وملی ساختن آن کمر بست. در حقیقت او عاشق مردم بود نه عاشق ایدیالوژی. هدف اساسی اوخوشبختی افغانها بود و دیگر هر آن چه بود افزاری بخاطر رسیدن به این هدف بود. داکتر نجیب الله شهید در مقابل تمام دشمنان پیدا وپنهان، کوچکترین ضعف از خود نشان نداد. اگر چنین سوال مطرح گردد که در انتخاب مجاهدین و داکتر نجیب کدام طرف را بخاطرمنافع علیای کشور گرفت؟ ویا با وجود همه ادعاهای که او چنین بود چنان، ولی بخاطر نجات وطن واعضای بیچاره حزب، آیا داکتر نجیب را باید کمک کرد ویا اوراخلع قدرت کرده وطرف مجاهدین را گرفت! درآخرین تحلیل فقط در انتخاب میان خوب وبد است که نیات شوم وضد ملی ووطنی بغاوت گران بر ملا میگردد. واز همینگونه صف آرائی شان است که امروز از لحاظ سیاسی « دود شده اند و به هوا رفتنند». اما اوهم مانند دیگران یک انسان بود ودر شرایط بغرنج در راس حزب ودولت قرار گرفت. مشکل اساسی از سنتی بودن جامعه ما ناشی میگرد، که رهبران سنتی همه چیز حزب را در انحصار خویش داشتند، چون اکثر اعضای حزب بخصوص قوای مسلح «عاشقان» رهبران سنتی بودند وهر حرکت او را بی اثر میساختند، این انحصار یکی از عوامل اساسی سقوط حکومت داکتر نجیب را تشکیل میدهد. علرغم این در یک ارزیابی جمع و تفریق، شخصیت، شهامت واستعداد او با هیچ یک اززمامداران افغانستان و رهبران حزب دموکراتیک خلق وحزب وطن قابل مقایسه نبود ونیست. سیاست برای داکتر قبل از هر چیز یک طرز تفکر باز، محققانه، تجسس گرایانه ومنطقی، مبتنی بر واقعیتها وپویائی جامعه افغانی بود. در عملکرد سیاسی داکتر نجیب یک میتودلوژی پیشرفته به چشم میخورد، که این میتود نه تنها از برکت تحصیلات عالی وتشبثات شخصی اومیگردید، بلکه نتیجه زرنگی وتجربیات زندگی کوتاه او نیز میشود. با وجود همه تبلیغات درون وبیرون که علیه اوجریان داشت، برعکس او هر روز بیشتر از روزهای دیگر در قلب مردمش جای میگرفت. به دلیل این که او زبان مردمش را درست درک کرده بود واز همین رو دکترین مصالح ملی را که خواست مردم بود پیش کشید. او بطور منظم اطلاعات را جمع آوری کرده وآن را با مطالب وحوادث، وآرایش نیروهای سیاسی جامعه ونیازهای مردم وموقعیت دشوار وطن، در یک محور مقتضیات مصالحه ملی مورد تجزیه وتحلیل قرار داده ودر راستای آن گام بر می داشت. او یک سیاست مدار منطقی بود که هدف اش جز تامین صلح، امنیت و پلورالیزم سیاسی چیزی دیگری نبود. و بخاطرپیروزی این هدف مقدس با هر کس داخل مذاکره و کمپرمایز میگردید. او ازجمله رهبران ملی با وقار وپر تلاش بود که در راه آرمانهای والایش، در راه آزادی وآشتی ملی افغانها لحظهء آرام نگرفت. او انسان بود که تا آخرین لحظات حیات پربار اش با سر پرشور و قلبی تپنده برای مردم وآرمان هاییش زنده گی کرد. راز پایداری ومحبوبیت او در خصوصیات بر جسته اخلاقی، وطن دوستی اونهفته بود. او از جمله بزرگمردان ملی است که در دشوار ترین لحظات تاریح کشورمان ناخدای کشتی شکسته افغانها در طوفان امواج ها گردید. از همین لحاظ امروز به حیث رهبر ملی درخاطره ها باقی است. امروز حضور کست های ویدیوئی بیانات ومصاحبه های داکتر شهید در منازل اکثریت افغانها مبین ادعای فوق است. زیرا او «با مردم بود نه بر مردم».

 

یادش گرامی باد

 

 


بالا
 
بازگشت