محمد علی مهرزاد

 

سیاست دوگانه بریتانیا رادرقاره هند؛نباید امریکا تکرارکند!؟

پاکستان به عنوان سرزمین که محصول منازعه قومی – مذهبی دریک متن جغرافیا یی نا متجانس وحاشیه های نا متقارن رقم خورده است؛ همواره ازدرون خود مستعد بروزبحران می باشد؛ به همین دلیل حاصل جمع این معادله استعماری دریک محیط توسعه نیافته پیش از آنچه موجب تساحل ومدارا تلقی شود ، منجربه بروزوظهوربنیاد گرایی وتنازعات مزمن قومی ومداخله به حریم کشورهای همسایه چون افغانستان وهند شد، به نظرنمی رسد بتوان درین اوضاع واحوال بران نقطه پایان گذاشت. ازآغازبوجود امدن پاکستان توسط بریتانیا ، دولت مردان کشورکه برمسند حکومت نشسته اند از مذهب به مثابه سلاحی مهم به حیث ابزارعلیه همسایه ها استفاده کرده وهمین اکنون ادامه دارد.نگاه پا کستان از زاویه عملکرد ووقایع که در جنوب سرحدات ما بوجود اورده ، بدون در نظر داشت سابقه تاریخی شکل گیری وبستر نا متجانس درجغرافیای سرزمین آن از اساس می تواند گمراه کننده واشتباه به حساب اید.این کشوراز درون دچارتناقضات ساختاری وتنش مداوم بوده است ، وبرای همسایگان خود ازجمله افغا نستان وهند نیزیک معضل به شمارمی رود.(( مهاتما گاندی)) با مبارزه عدم خشونت خود درشبه قاره هندهرچند که برای این نقطه جهان موجب استقلال شد؛ ولی استعمارگربریتانیا درهند که به نوع مبارزه عدم خشونت کاملاً راضی وبه ان تن داد؛ اما در پهلوی ان با جدا کردن وبوجود اوردن کشوری بنام پاکستان از بدنه هند و افغانستان به حیث میراث خوار در وجود پاکستان به حیات اخلال گرایانه وخشونت بارخوددرظرفیت وشکل جدید آن یعنی تربیه تروریستان وعملیات انتحاری در افغانستان وحتی در منطقه وجهان ادامه می دهد.جدایی بخش غربی مسلمان نشین از بخش شرق هندوستان نه تنها پایان بخش منازعه قومی- مذهبی درشبه قاره هند نبود، بلکه به دلایل متعدد خود بسترشدید ووسیع برای شروع یک منازعه خشونت پایان ناپذیردرطی شش دهه تا امروزمداخله پاکستان به حیث کمربند سبزدرمقابل شوروی سابق وموضوع  ( خط فرضی دیورند) بروخامت اوضاع بحرانی افزوده وزمینه مداخله را درافغانستان مساعد ساخت.اگرچه هندوستان وپاکستان از جمله کشورهای مشترک المنافع اند؛ ولی خود شما تصورکنید که هندوستان در طول این سالها به جهت گام برداشتن در مسیر دموکراسی وتوسعه اقتصادی به تدریج تبدیل به یک قدرت نوظهوردرجهان معاصرگردیده است. ولی برعکس پاکستان از بدوبوجود آمدن به طورمتناوب درگیر کودتاهای نظامی وجنگ های فرقه ای در درون خود وتنش در روابط با افغانستان قراردارد. البته نقطه جالب توجه اینست که آنچه برشد این منازعات درافغانستان افزوده است عدم تجانس ملی خود پاکستان بین چهارایالت ، سند،پنجاب، سرحد وبلوچستان به اضافه منطقه قبایلی دراین کشوراست ، که هرگزتا به امروزاجازه نداده که پروسه دولت – ملت به شیوه مدرن درساخت سیاسی- اجتماعی این کشوررقم بخورد.تجربه نشان داده است که از لحاظ سرزمین وملیتی این نواحی هیچ سنخیتی باهم ندارند، این امرباعث شده تا این درحوزه یی سیاست نیزدقیقاً تقسیم بندی بلوک سازی درهمین راستا انجام گرفته است، واین کشورفاقد یک سیاست ملی است .درسه ضلعی قدرت موجود ، اردوعنوان بزرگترین رکن قدرت درین کشوربرتما می حوزه های سیاسی-اقتصادی وحتی اجتماعی وتا اندازه زیاد منطبق بربقای مبتنی برمنازعه بیرونی ومداخله در امور افغانستان وهند شکل گرفته است. البته همین امرباعث شده که از نهادینه شدن دموکراسی در این کشورجلوگیری شود؛ ودر عوض تنش خارجی از جمله مداخله مستقیم وعلنی در امورافغانستان وهند با فرسادن تروریستان وعمل انتحاری به یک عنصر لازم جهت حفظ موقعیت الیگارشی نظا می وخشونت توام با اقتصاد دلالی تداوم بخشد. سوال اینجاست که، چرا بریتانیا درقاره هند دوگانه عمل کرد؟ یک رویی سکه پذیرفتن هند با سیاست عدم خشونت توام با مدارا ،وطرف دیگر سکه با نظامیگری وخشونت درمقابل همسایه ها ایجاد کرد؟ اگر درطول این هفت دهه که از استقلال هند وپاکستان می گذرد، توجه شود پایان دوران استعماربریتانیا درشبه قاره هند که با مبارزات ( مهاتما گاندی) وجواهر لعل نهرو گره خورده است ؛ جالب اینست که  ساخت پایه دولت مدرن درهند سبب شد که تا امروزدرمسیر دموکراسی وتوسعه پایدار واز ثبات کامل با تمام تناقضات که  درروابط هند وپاکستان وجود داشته ودارد وهم چنان سه جنگ برهند برسر کشمیر تحمیل شد هند در طی هفت دهه اخیر با تمام مشکلات درونی وبیرونی که با پاکستان ومشکل سرحدی با چین دارد ،توانسته است با سیاست های دموکراتیک وتعامل ملی – بین المللی معضلات خودرا درحاشیه براند، وایجاد یک دولت دموکرات وجامعه مدرن را نهادینه بسازد.رشد اقتصادی هند با انهمه جمعیت شگفت انگیزوترکیب ملیت های متعدد مسلمان وغیر مسلمان وبا ان سنتهای دست وپاگیر، مسیررشد متوازن هند درطی این سالهای اخیر همواره مطلوب ومبتنی بر باور ها وآموزه های مترقی رهبران دوران استقلال این کشور به حیات بقای خود ادامه می دهند . هرچند که درکشورکثیرالملت هند تا حدی هنوزتوازن طبقاتی واختلافات قومی-مذهبی درپیوند با افراطگرایی ناسیونالستی قراردارد، اما ازانجا ییکه ساخت سیاسی – اجتماعی حاکم مبتنی بر یک نظم دموکراتیک بنا شده توانسته است به درستی تهد یدات را به بهترین فرصت ها تبدیل کند. هند اکنون ازرشد اقتصادی شش درصدی بهره مند،و بعد ازچین می توان گفت که ازموقعیت اقتصاد مطلوب برخوردار است. اکثریت کشورهای شرق وغرب جهان از مشروعیت ومصئونیت جهانی رابرای این کشورایجاد کرده است. این موفقیت حتی با چین که بزرگترین رقیب منطقه ی همدیگرمحسوب می شوند نیز از وضعیت خوب ومبتنی بر همکاری قرار دارد. جایگاه این کشوردرجامعه بین ا لمللی وارتباطات گسترده ان با اکثریت کشورهای شرق وغرب از مشروعیت ومصئونیت جهانی را برای این موفقیت حتی با چین که بزرگترین رقیب منطقه یی همدیگرمحسوب می شوند نیزاز وضعیت خوب ومبتنی برهمکاری قراردارد. واما روی دیگرسکه سیاست بریتانیا درقاره هند بوجود آوردن کشوری با ترکیب غیرمتجانس وبا اهداف استعماری درازمدت ایجادکشوری بنام پاکستان است؛ ایجادپاکستان آغازگرتنش های منطقوی وفرامنطقوی می باشد،که ازادرس اسلام درصحنه جهان درقرن بیستم جعل وروی اهداف خاصی بریتانیا درنقشه جهان بوجود اورده شد.اکنون باید دید استعمارگرکهنه کاربنام صلح وحقوق بشرچه بدبختی ونکبت های هولناکی را نصیب خاکیان کرده، ودرین شراره های فرقه گرایی ، پاکستان این میراث خواراستعمار، چگونه درطی این هفتاد سال از اقوام باهم برادرما چنان قربانی گرفته است که مو براندام راست می شود، ودرتاریخ جنایت فصلی جدید از ادرس اسلام این همسایه نا مطلوب بازکرد، وچه مصیبتی های که نبود که کشورهای مجاوروحتی فرا منطقوی متحمل نشد ند که شدند.کارشناسان سیاسی ومورخین به این عقیده اند کشوری دارای تاریخ مشترک با افغانستان وهندوستان که حاکمیت سلطه جوبریتا نوی نیمی از افغانستان ونیمی ازهندوستان را از بدنه اصلی آن جدا ساخته ویک کشوری جدیدی بنام پاکستان بوجود آورد؛که یک قسمت آن تا قسمت دیگرآن بیشتراز دوهزارمایل فاصله داشت ، یعنی از بنگال شرقی تا پنجاب وسند را احتوا می کند.این دولت سازی مزورانه همزمان با اغازوتشکیل دولت مجعول دریک مقطع معینی زمانی جعل شد.وقتی از پاکستان به عنوان یک ساخت ملی سخن گفته می شود در واقع از یک موقعیت (( انارشیک)) که فاقد هرگونه تاریخ استقلال طلبانه وفاقد انسجام درساخت دولت – ملت مدرن بوده وهمواره درگیرمناقشات درونی وبیرونی می باشد؛ انگشت اشاره داریم! پاکستان بردومحوراصلی قدرت غیر دموکراتیک ( نظامی گری) و( بنیاد گرایی افراطی) استواراست، از یک طرف نقش نظامی گران درساختارحاکم درتمام دوران بوجود آمدن توسط بریتانیا این کشوردایماً دریک تضادکامل با نهادهای سیاسی ومدنی قرارداشته ، وازنهادینه شدن دموکراسی دراین کشورجلوگیری شده،وبصورت نمادین وفریبکارانه سازمان های سیاسی بعضاً بی ارتباط با مردم ، طورنمایشی در صحنه ظاهرمی شوند،ولی قدرت نظامی گران وسازمان استخبارات ان حرف اول را درتصمیم گیری دارد.از طرف دیگربه واسطه نبود ابزارومناسبات دموکراتیک درساخت سیاسی وگسترش بنیاد گرایی مذهبی درساخت اجتماعی به لحاظ درونی وبیرونی پاکستان را درمسیرغیرقابل بازگشت وچرخه ی خشونت قرارداده است.امروزپاکستان زمینه قدرت یا بی گروهای افراطی وتفکرا ت بنیاد گرایانه به لحاظ تاریخی به تقا بل بین کشورهند برمی گردد؛ که این گروها به عنوان بازوی عملیاتی اردو در برانداختن اقدامات غیر متعارف فرامرزی هم چون حمله وحشیانه تروریستی وعملیات انتحاری عوامل مرتبط وتنگاتنگ با سیاست خارجی پاکستان عجین شده است ، این وضعیت درکشوری که تعدد قدرت های جنگلی بعد ازحضورنظامی شوروی سابق درافغانستان برای حمایت از دولت کابل ان زمان یعنی حفیظ الله امین، ببرک کارمل ، وداکترنجیب الله زیادترمورد بهانه قرارگرفت ، اهداف غرب درایجاد این ماجرا ها بر اورده شد ووضعیت منطقه را متلاشی ساخت ، وسبب تشدید منازعات مذهبی در درون پاکستان وشراره فرقه گرایی درافغانستان نیزشد.درین اواخرنبرد سیاسی بین دولت به اصطلاح غیر نظامی بحران زده با نظامیان وقوه قضایی که گام بگام به بنیاد گرایان مذهبی نزدیک می شود،درسال جاری وآینده بسترمساعد را برای تشدید بنیادگرایی وگسترش هرچه بیشترخشونت وفعالیت های انتحاری وبخصوص فرقه گرایی مذهبی فراهم می سازد.اگرحادثه خشونت باراواخردرشهرکویته ودیگرمناطق بلوچستان که تنها درطول ماهای اخیر با حمله افراطی مذهبی گروه موسوم به (  لشکرجنگوی) بیش ازصدها انسان از شیعیان هزاره کشته برجای گذاشت ، محصول همین پدیده خطرناک وفاجعه بارپیوند بنیادگرایی وعوامل پشت پرده درسازمان استخبارات اردو و(ای- اس- ای)بوده است. پاکستان بعد ازاسرائیل به صورت مداوم درحال تنش دورنی وبیرونی است،وبصورت ذاتی بحران سازبوده چالش برای خود وهمسایگان چون افغانستان وهندوستان می شود. جنگ افروزان وملیتاریزم نظا میگران پاکستان به رهبری وهم یا ری استخبارات  ان کشور با حربها عدووحیل های کشورهای مختلف با بکارگیری شیطنت های متمادی دستان آلوده به خون مردم افغانستان ، چون کابوس بروجدان توده های مردم سنگینی می کند.ولی حوادث اخیرکه درسرحدات جنوبی ما درین آواخربراه انداخته شده ؛ نباید تصورشود که که نقطه پایان کاراست ؛ چرا بریتانیا از بدو بوجود آوردن پاکستان این توصیه را ازخود بجا گذاشته بودکه(( پدران برای کودکان خود می کارند)) ، درست درآن روزکشوری بنام پاکستان درمجاورسرحدات ما کاشتند وامروز ماحصل طعم تلخ وزقوم ان را بادرد ودریغ بما چشاندند، وقسماً بریتانیا وعده ای از دولت مردان ما به تماشا نشسته اند.تاریخ شاهد وگواه است که روابط پاکستان با افغانستان ، بعد ازدوران استعمار برتانیا درشبه قاره هند وجدایی پاکستان ازهند به واسطه رقابت دهلی – اسلام اباد ، همواره کشورافغانستان به عنوان حیات خلوت ومیدان جنگهای نیابتی قرار داده شده است . خط دیورند که میراث دوران استعمار بریتانیا درمنطقه بوده همیشه اسلام اباد – کابل را دریک رویا روی قرارداده وبه خصوص درسالهای 70 و80 میلادی که به کمک غرب وائتلاف محافظه کارمنطقه ای ، جواز دخالت پاکستان در امورافغانستان به بهانه حمایت از مجاهدین افغان صادرگردید، سنگ بنای یک چرخه خشونت وانطباق یک بنیاد گرایی افراطی منطقه ای بود که تا به امروزاین سکل معیوب را حاکم بر مناسبات دوجانبه بین دوکشورکرده است. پاکستان به لحاظ تاریخی درتقابل باهند قراردارد ، از افغانستان به عنوان یک (( عمق استراتیژی )) درژئوپولیتیک منطقه یی استفاده می کند،وهرگزبا مداخله خود نمی خواهد تا این کشوردریک بستر آرام ومستقل به رفع مشکلات داخلی خود اقدام کند. کارشناسان سیاسی وملی کشوراز این هراس دارند ؛ نشود ، امریکا از طریق شرکت طالبان در اداره دولت یکبار دیگرهمان طوریکه بعد ازشکست شوروی سابق جریان جهاد را به پاکستان سپردند ؛عدم تطبیق پیمان امنیتی جدید دربین افغانستان وامریکا سیاست دوگانه ای بریتانیا درین منطقه را تعقیب و تکرارتاریخ نباشد چرا ازین بازیها  وافغانستان را خارج از چارچوب مناسبات بین المللی به حساب آورد.روند اوضاع نیز نشان می دهد که که میراث استعمار وتشدید بنیاد گرایی افراطی مذهبی در پاکستان وافغانستان درشرایط عدم یک سیاست بازدارنده وتعامل بین المللی چشم انداز روشنی برای ثبات ، حد اقل در کوتا مدت به دست نمی دهد، واین منطقه هم چنان باید شاهد بقای سیکل معیوب فعلی باشد.تحکیم یک افغانستان با ثبات که از تاثیرات طالبان وایدئولوژی افراطی شان ازاد باشد، پرهزینه وزمان گیر بوده که نیازمند بکارگیری استراتیژی یکپارچه درساخت سیاسی ، نظامی واقتصادی می باشد، اما به هیچ وجه ، بازگشت افغا نستان به وضعیت قبل که توسط طالبان القاعده وداعش کنترول می شد ، امکان پذیر نیست. برای این منظور، امریکا باید برمقاومت پاکستانی ها در مورد نقش طالبان در افغانستان غلبه کند.شکستن مقاومت پاکستان درین مورد نیاز مند بکار گیری دیپلماسی تها جمی ودر عین حال زیرکانه است تا همکاری های صادقانه فی مابین افغانستان – پاکستان از طریق افزایش ارتباطات تجارتی واقتصادی وتلاشهای مشترک سیاسی بهبود یابد. ودرغیر آن حساسیت ها وقضایای که در سرحدات جنوب غربی ایجاد شده ایجاب می کند تا ازین فرصت های بی نظیربه همکاری دوستان ستراتیژیک خود آخرین میخ را بر تابوت اعمال این مداخله گران همسایه جنوبی وغربی بکوبیم، تا ازارمانهای شهیدان راه ازادی این کشور را برآورده سازیم،چه درغیر ان هرگونه بی تفا وتی وعدم بازنگری دقیق در مورد امنیت ملی ، ودیپلوماسی فعال درمقابل سیاست مزورانه ومکارانه وددمنشانه سر دمداران پاکستان وایران قربا نی خواهیم داد.

 

 


بالا
 
بازگشت