فاروق فردا

 

نگاهی به آیینه پردازی های روسیه و امریکا به سوی طالب

© Flickr/ newsonline

چندی پیش  طی مصاحبه ای با خبر گزاری سپوتنیک روی این مسأله بحث کردم ، که امریکا بخوبی می داند،جنگ در افغانستان به وسیله ی بمبارد و کشتار مردم پایان نمی یابد،چه ادامه ی آن برای این کشور هم بسیار هزینه برمیدارد،اماامریکا بااین همه در جستجوی راه های حل مساله ی افغانستان به میل و خواست خوداست،نه بر مبنی  خواست ملت افغانستان و یا کم از کم بر مبنی حقیقت قضیه که خودش آن را به وجود آورده است .امریکا می خواهد به جهانیان تلقین کناد که یکی از راه های موثر برای گریز از جنگ افغانستان، طرح مذاکرات جدید با طالبان  و ظاهرا امیدواری بدانسو است وبس.

ایالات متحده ی امریکا در رابطه به افغانستان  و مجبور ساختن آن در لاگزیری ای در مناسبات با دول خارجی این کشور، خبط های تاریخی ای را مرتکب شده است. پس ازآن که  در سال 2001  مستقیما وارد افغانستان شد، با مشکلات زیاد غیر قابل پیش بینی روبرو گردید  ونتوانیست اهدافی  را که  به منظور حضور در افغانستان بهانه ی اعلام کرده بود عملی نماید. کاخ سفید  در طول جضور نیرو هایش در افغانستان سه استراتیژی را برای حل مساله  طرح ریزی نمود که تا کنون هم نتوانست به نتیجه نهائی آن دست یازد.شاید افزون براین ، دهها دلیل دیگر نیز باشد که این کشور مبنی بر آن، در جستجوی راه های حل مساله ی افغانستان به خواست خودش است، نه این که مشوره ی دیگران را بشنود. اما این مشکل  عینی را هم در برابر خود مشاهده می کند. شاید  درامد های بسیار مادی از  حضورخود در افغانستان  بدست آورده باشد ،اما نتوانست به آن هدفی دست یابد که با یک تیر دوفاخته  نشان گرفته بود. حال که مجبور به توقف میگردد، ناگزیرمانند قمارباز میدان باخته،کوشش می کند تا از یک طرف هویت ازدست  رفته را به گونه ای تداعی کند و از سوی دیگر حریفش ،فدراتیف روسیه را هم راضی نگه دارد. پاسخ این سوال در چند نکته نهفته است:منطقه در چی وضعیت سیاسی قرار می گیرد؟. کشور های آسیای میانه و دیگر سرزمین های همجوار وهم مرز به شمول ایران ،آیا می توانند خود را قنات دهند که بادوری از فدرایف روسیه چیزی کمایی می کنند؟ ویا این که بقای شان در اتحاد و یانزدیکی با فدراتیف روسیه نهفته است؟. اگر امریکا به این پرسشها ،پاسخی به دلخواه خود  ترسیم کند،کار خودش،اما موضعگیری امروز و فردای کشور های منطقه به خوبی نشان می دهد که منافع ملی آن ها با سرازیر شدن  داعش در ولایات  هم مرز افغانستان یعنی شمال شرق،شمال وشمال غرب افغانستان  به صورت قطع در خط نابودی قرار می گیرد. دوم،فعال شدن کشور های  سازمان همکاری های شانگهای است که از کشور های بااتوریته وتاثیر گذار بر مسایل  تشکل یافته است. سایر اعضای این سازمان گسترش ناتو را درمنطقه  به نفع خود ارزیابی نمی کنند. حرف سوم موضع گیری و بقای امروز وفردای روسیه است. امریکا و برخی متحدین تند رو آن سعی دارند ،حرف آن را ناشنیده انگارند،چه در باطن به خوبی  می دانند که روسیه نیروی تاثیر گذار و در بسیاری موراد موضع گیری حل کننده دارد.

طالب وداعش  طرف های بحران در افغانستان هستند. جدایی آنها از همدگر که ریشه به جهادیون و از ان جا به اخوان المسلمین  در سرزمین های عربی و کشور های بحران زای پاکستان و ایران می کشانند، ممکن نیست.این سیاست ناکام زنجیره یی از زمان  حمله بر جمال عبدالناصر وبحران های پسین در کشور های مصر، تونس، لیبیا،عراق،یمن،،سوریه، وضعیت بحرانی کنونی قطر و نضج یابی های انفجار از درون در عربستان سعودی ودست پاچگی پادشاه کاهل این کشور، نتایج مثبتی به سازمان های توطیه افزا در منطقه بدست نداد. ار چند در شرایط کنونی  که (جنگ آب)  پیش رو است و افراز بند های دجله وفرات به وسیله ترکیه بحران جدیدی زاده می شود، زنگ خطریست که  آویزه ی گوش ایران  وبرخی کشور های دیگر می گردد.طالب وداعش از این بحران مانند نفت سوریه سود می برند و به مثابه سازمان های خود کفای جنگ های نیابتی در منطقه پیش می روند.این دو سازمان در افغانستان  که از بطن اسلاف خود زاده شده اند همتراز هم قراردارند و بدون کمک نیرو های خارجی نمی توانند گامی از خود پیش ببرند،چه افزون بر کمک  کشور هایخارجی بل که حامل اهداف آنان اند که در بدل هر امتیاز به ویرانی وکشتار هر منطقه آمادگی دارند.    

چیزی که در این راستا به مسایل افغانستان و فدراتیف روسیه  بر می گردد  پرسش برانگیز،این است که امریکا یگانه راه برون  رفت از بحران افغانستان را سازش با طالبان می داند، تاباشد که راه آبرومندانه ی گریز از شکست دراین کشور را برایش جستجو کند.

ایالات متحده  پیشتر، نیز با طالبان مذاکره کرده است ، تا حدی که در قطر با هم نشستند و نمایندگی این گروه را در آن کشور ایجاد  کردند. قطر نمی توانست  دفتر نمایندگی طالبان را بدون موافقه امریکا،ا در داخل  خاک خود اجازه دهد.اما این کار هم در زمانی صورت گرفت که طالبان هنوز در لیست سیاه امریکا قرار داشتند و ایالات متحده اعلام نکرده بود که باطالبان در دوستی باز کرده است.

پس امریکا  از تامین روابط با طالبان چی می خواهد؟:آشکار است که این آوازه ها زیر تاثیر روابطی است که روسیه به خاطر  آوردن صلح  در افغانستان با طالبان رویدست دارد، ورنه طالبان  دست آفریده های امریکا و پاکستان هستند. با دست پرورده ها نیاز به مذاکره نیست، آن جا امر ونهی کارش را می کند.

برخی عمال تبلیغاتی  کشور های رقیب  درداخل افغانستان، در ابتدا موجی از پروپاگند هایی را بر ضد روسیه سازمان دادند. خودم در میز های مدور تلویزیونیی شرکت داشتم، برخی افراد در بحث های رویارویی با دیده درایی تمام ادعا می کردند که روسیه صد هزار میل اسحله خفیف و ثقیل به طالبان توزیع کرده است.

شما بیندیشید که صد هزار میل اسلحه به چی اندازه بار بزرگ می شود و این بار چگونه از روسیه تا هلمند برده شد و هیچ کس آن را ندید؟.این ذهنیت سازی هایی  به خاطر مذاکرات ونشست هایی بود که  روسیه در یکی دو سال آخیر به منظور باورمند ساختن طالبان در روند صلح افغانستان  کوشش می کند.این چیزیست که دولت افغانستان نیز آرزوی آن را دارد.

اگر روی مذاگرات روسیه وطالبان به مثابه دلیل تلاش های امریکا در سُن دیگر سکه ،بر همین حد که اوردیم اکتفا کنیم و به مذاکرات امریکا وطالبان برگردیم، خود طالبان به مثابه ی فاکتی در بحران افغانستان فراخور مطالعه دقیق اند.طالبان نیروی واحد و یک دست نیستند، از یک منبع رهبری نمی شوند. اگر یک لحظه فکر کنیم که طالبان گروه اجیر نیستند و نیروی اند که باید روی آن ها در مسأله ی افغانستان حسابی صورت بندد، اما به گونه ای که به رهبران آن موقعی آن داده نشود که حرف آخر را بگویند.پس از این موضوع نباید طفره برویم که این نیرو هم اکنون به چندین گروه تقسیم شده است،امریکا می خواهد در تقابل با روسیه، یا گروهی از این گروه ها را تطمیع کند ویا این، که زیر این نام، گروه کاملا جدیدی را  ایجاد و تجهیز نماید، تازیر نام  این گروه بر ضد کسانی بجنگند که می خواهند با روسیه به خاطر تامین صلح در افغانستان مفاهمه کنند.این کار خود خلاف آنچه است که هم اکنون دولت وحدت ملی افغانستان رویدست  دارد.

اگر روسیه در گپ خود صادق  است و می خواهد به خاطر تامین  صلح و کمک به دولت افغانستان  در روند مذاکره با مخالفین نقشی ایفا کند، هر حرکت غیر از این،  روند صلح در افغانستان را بطی می سازد.روسیه باید  به طور شفاف وارد میدان عمل گردد.دیگر شف شف نکند و شفتالویش را به حریفان بین المللی خود نشان دهد.

امریکا  روسیه را در حال حاضر به تماس با طالبان متهم می کند، ولی خودش همیشه از معیار های دوگانه استفاده می نماید و  طالبان را به همکاری دعوت می نماید،برخی های می انگارند که  سیاست امریکا در رابطه به افغانستان تغییر کرده است و یا این که گپی دیگر در زیر پرده است؟.

برخورد های خارجی ها  در افغانستان بر مبنای معیارها صورت نمی بندند. سیاست ایالات متحده در رابطه به افغانستان  دستخوش تغییری نشده، اصلا امریکا در رابطه به افغانستان سیاستی ارایه نکرده است، جز مسأله ی  تروریزم و مواد مخدر که در از بین بردن آن  هم موفق نشد.افغانستان اولویت های فراوان دیگری  هم دارد که به اندازه ی محو تروریزم ومواد مخدرحایز اهمیت فوق العاده است.هم  اکنون بیکاری در کشور بیداد می کند.فقر زبانه کشیده  وکشور را در سیطره گرفته است.زندگی اجتماعی مردم افغانستان به سبب فساد و گسترش فرهنگ منحط غربی شدیدا با خطر مواجه است.(ازبکار برد  اصطلاح  فرهنگ منحط غربی  پوزش می خواهم ،شاید این فرهنگ برای آنان منحط نباشد ولی مردم افغانستان به هیچ وجه آن رانمی پذیرند و منحط بودن ازدید ما افغان ها در داخل کشور خود ما است).فساد اخلاقی،تضاد های قومی ،زبانی و مذهبی،اختلاس ،رشوت،فساد اداری،چور وغارت دارایی های عامه ،سطح نازل زندگی اقتصادی مردم و پایین بودن اقتصاد خانوادگی به مقایسه ی کشور های همسایه وفقیر ترین کشور های دنیا ازجمله مسایلی اند که در بسیاری موارد به جنگ و طالب و داعش اصلا رابطه نمی گیرند.افغانستان به کشو رهای مثل فدراتیف روسیه و دیگر کشورهایی که می توانند در این عرصه به مردم ما یاری رسانند اشد ضرورت دارد.هندوستان همپای روسیه،چین،وبرخی کشور های مستعد دیگر که در هیچ پیمانی در جنگ افغانستان منافع ندارند،می توانند کشور ما را کمک کنند،اما چرا برای نابودی این پدیده های شوم گامی برداشته نمی شود؟.آیا تمام مسوولین افغانستان خاین و وطنفروش هستند ویا عوامل دیگری هم در قبال آن وجود دارد که دست وپای آنان را می بندد؟.

سیاست امریکا  ومتحدین آن در افغانستان از زاویه دیگری مورد بحث است ، بادر نظر داشت  همین پرسش می توان گفت که  استراتیژِی هایی در قبال سیاست های «طرحی» در افغانستان و توجه به نقش و اهمیت مهره ها در تطبیق بازی ها است که بیلانس های حرکت های یک گام به پیش و دو گام به عقب را در ترازوی طلایی طراحان سیاست های جهانی  در پشت پرد های حکومت داری ها به سنجه می گیرند.اما به گونه ای که می بینیم  مهره ها نیز برای این استراتیژی در نوسان اند. این مساله از آغاز تشکل گروه هایی به نام تنظیم های  بی شمار «سلف نخست» ،«سلف مابین»  تا طالب وداعش، سلفی، خراسان  و صدها تنظیم اسلامگرا در پاکستان و5000 مدرسه با قدمه های مختلف در وزیرستان، منابع این مهره پروروی برای استراتیژی هایی اند که در زمان های مختلف  نظر به شرایط و توان جبهه ی مخالف تغییر می کنند.

در برابر پرسش خبرنگار خبر گزاری سپوتنیک مبنی بر این که ، آیا امریکا و ناتو با بمبارد مواضع طالبان، می توانند این گروه  را وادار به مذاکره با دولت کابل سازند؟. چنین ابراز نظر نموده بودم.

 از روز اول حکومت حامد کرزی  که طالبان به مثابه ی دشمنان  صلح و حمایت کنندگان اصلی تروریزم ، کشور راترک کردند و در حالی متواری شدند،که فرصت انتقال اسلحه وتجهیزات نظامی را نیز با خود نیافتند وسه ما پس دوباره به ولسوالی «زیړی» ولایت کندهار و برخی مناطق ارزګان برګشتند،آیا در این گاه ،دست شان خالی بود؟. باز طالبان دست خالی این همه اسلحه را از کجا کردند؟.وقتی طالب گریخت،تروریست تحت حمایه اش نیز از افغانستان فرار کرد؟برگشت تروریزم در افغانستان بر چه منوال بود؟ مع ذالک، شاید هیچ کس  نتواند بگوید که بمباردمان ها چی هنگامی و در کجا، صد در صد بر مواضع طالبان صورت بسته است؟.  قسمت اعظم بمباردمان هایی که تاکنون انجام یافته اند، بر خانه ها و اماکن زیست مردم عادی بوده اند.بر محافل عروسی ها،کاروان های انتقالی مردم ،مراسم جنازه ها و غیره بوده اند که پسان باز به یک پوزش خواهی خاک بر ان گذاشته شده است. شما اگر رقم کشته شده های مخالفین دولت را با بمباردمان های انجام یافته از آغاز حکومت حامدکرزی تا کنون تول و ترازو کنید، با آن که در هر بمبارد دهها تن از بین رفته اند ، ولی باز هم نسبت به کشته شده ها وقربانیان طالبان،شمار بمباردمان ها  بیشتر است. پس دراین بمباردمان ها کی طالب کشته شده است؟.کی به مخالف دولت زیان وراد آمده است؟.

  ثانیا هیچ بمباردمان بر هیچ موضعی نه راه حل بحران  شمرده می شود و نه بر باورمند ساختن مخالفین به منظور حاضر شدن شان به میز مذاکره موثراست،جز این که روند صلح را طولانی تر می سازد، معذالک بمبارد برای مردم افغانستان جزیان وتباهی ، سودی ندارند. اگر تامین مذاکرات دولت و طالبان مطرح بحث باشد، این کار را روسیه آغاز کرده است، بگذار این کشور آن را پیگیری کند، به بمباردمان و یا جنگ های رویارویی نیاز نمی افتد. در صورتی که طرف ها و یا دولت افغانستان بر روسیه بی باور باشند، بگویند که این کشور از روند مذاکره با طالب دست بکشد،به نگر من روسیه شاید بدون خواست دولت افغانستان بر این مسأله پافشاری کند،زیرا روسیه  در صورتی که بخواهد ایالات متحده را که  در کشور های پیرامونش خطر افزایی می کند،بدون سرمایه گذاری سیاسی و مادی بر طالب هم می تواند  قناعت دهد و روسیه هم این را باید به خوبی بداند که طالب در وزنه ای نیست که بتواند بار دفاعی  این کشور را  در برابر امریکا  بر دوش کشد.زیرا طالب دیگر سلاح زنگ زده یی بیش نیست و جز «قغی» دیگر چیزی در جاغور ندارد که هم امریکا از آن به حیث ابزار استفاده کند،هم روسیه و هم حامد کرزی برای جای پا پیدا کردن در سیاست های آینده ی کشور برای خودش.

اما این حقیقت هم فراخور توجه است که  درصورت صداقت طالب به  تفاهم و مذاکره با روسیه، مخالفت با امریکا در میان سایر گروه های طالب  وطالب گونه ها افزون می گردد. این به همان سیاستی می ماند که چه امریکا و یا چه کشور های دیگر ذینفع در افغانستان با گل آلود کردن آب، برای خود شان ماهی قزل آلا شکار می کنند و بار سنگین  خشونت های آنان  را مردم افغانستان بردوش می کشند.

مقامات امریکا هیچ گاه نه تنها در مسایل افغانستان، بل در سایر مسایل بین المللی، جبهه گیری بر ضد هم ندارند، جمهوری خواهان و دموکرات ها، در مسایل بین المللی، درغایت امر همنظرند، تنها در تاکتیک ها و استراتیژی ها، روش ها و سلوک های متفاوت از هم دارند و این امر طبیعی است.اما هدف از قبل مشخص شده را با جدیت از پیش پیگیری می کنند. زیرا که طراحان اهداف در پشت پرده ها یا اتاق های دوم کار روسای جمهور ها نشسته اند،همان گونه که طالب وداعش ومجاهد وسلفی و تنظیم های اسلامی پاکستان، مهره ها ی اجرایی به امر ونهی این ها است،این هامهره های اجرایی آن کمیته ها ، سازمان ها و نهاد های توطیه اند که از پشت پرده جهان را  تحت نظر دارند.

دولت افغانستان  با تهی دستی اندیشه یی واقتصادی خود، مجال  تأمل و نگرانی را ندارد. زیرا میراث نا میمون حکومت گذشته، مبنی بر این که افغانستان را تخته ی خیز کشور های دیگر به سوی آسیای میانه ساخته، توام با جنگ های زرگری زمان اخیر حکومت گذشته، دولت کنونی افغانستان را توام با فراوان خلا های دیگر خودش، دست و پا بسته در حیطه ی امر ونهی کشور های به اصطلاح کمک کننده قرار داده است. چنان که نمی تواند به عقب بنگرد و ببیند که وضعیت کشور و مردم در چی حالتی است؟.

بپذیریم که امریکا امکانات دارد، هم از لحاظ مادی و هم از لحاظ تاثیر گذاری های پیشین بر جنبشی به نام طالبان. چه چند دستگی کنونی در میان آنان نیز خالی از تاثیرگذاری های ایالات متحده شمرده نمی شود. میخواهم به چند مسأله در این راستا جدا توجه صورت گیرد:

سرچشمه های هزینه های جنگی،  که طالب آن را ادامه می دهد، در کجاست؟. برخی ها مواد مخدر افغانستان را دلیل می آورند، اگر رشته ی آن واقعا در دست طالبان است، پس موجودیت مافیای مواد مخدر در داخل نظام کشور نفی می شود،که از وجود آن هیچ کس چشم پوشیده نمی تواند و تا گلوی حاکمیت افغانستان لانه کرده و ریشه دوانده است،این در حالیست که نه رییس جمهور افغانستان از آن دست و پا رها کرده می تواند ونه کسانی که  به محو ونابود کردن آن دلچسپی دارند. وقتی می پذیریم که این مافیا فراخور  نفی شدن نیست، پس مافیا و طالب همدست هستند. وقتی مافیا و طالب همدست است، این ها بدون استیذان و حمایت کشورهای موجود در افغانستان نمی توانند کاری انجام دهند. از این رو پیوستن طالب با امریکا مطرح بحث نیست، امریست که از پیش شده است،زیرا  جز چند گروهی که حال بر اثر اختلاف های سلیقه یی در راستای دیگر قرار گرفته اند، در اصل همان هایی اند که یا بر اثر تلاش های حکومت به صلح تن می دهند و یا بر اثر تلاش های فدراتیف روسیه  در روند مذاکرات سر وشانه می جنبانند.به هر حالت این ها اگر خوردند یا بزرگ،می توانند برای امریکا درد سر تولید کنند.

افزون بر بحران های ممالک عربی و از جمله بحران خونین سوریه ،تجارب بحران انقلاب نارنجی اوکراین،گرجستان و سال های پیش دراندیجان و برخی نقاط دیگر ازبکستان،انقلاب های کج دار ومریز  قرغزستان در منطقه ،نشانده آنند، که اگر بپذیریم این مسایل فراخور تأمل اند و گروه های موجود حاضر نمی شوند که با امریکا مذاکره کنند، امریکا  گروه تازه نفسی  در میان طالب با کلاه و لنگی قبلی ایجاد می کند و یا شاید هم این گروه  از پیش ساخته و ملایی هم برایش در مقام رهبری مشخص شده باشد، تا جریان صلح در کشور به هر حالت مختل گردد و نقش روسیه در این زمینه را به اصطلاح خود شان  ضریب  صفرسازند.اما حقیقت و راستی قضیه همیشه برعکس آن را نشان میدهد.

این گپ را که در چندین مصاحبه ام در تلویزیون ها گفته ام  وپیشتر نیز یاداور شدم، توجه خواننده عزیز را بار دیگر جلب می کنم که اصل نیرویی به نام  طالب ابزار کهنه و اسلحه ی زنگ زده ای  بیش نیست که جز استفاده ی ابزاری از آن ،در حدی غیر تاثیر گذاری، دیگر چیزی نمی باشد. جنگ وصلحی به نام  این نیرو ها غیر از بازار گرم تبلیغاتی،چیز دیگری  بوده نمی تواند.افغانستان قربانی طرح های جنگ اندازهاییست که در پشت جبهه ی طالب و داعش سنگر گرفته اند. چنانچه زمان طولانی را در پشت مجاهدین سپری کردند.نمونه های دیگر این جنگ تبلیغاتی، فیگور سازی و فیگور زدایی چهره ها یا مهره های «مرده چال» هایی است که یکی دارد آهسته آهسته  به تحلیل می رود وبرای دیگرش آهسته آهتسه پیکرتراشی فیگوری صورت می بندد. در یک طرف این بحبوحه، حامد کرزی وسبکسران بی مغز حرکت وی جای دارند و در طرف دیگر آن گلبدین حکمتیار ویارانش قرار دارند که در قتل و کشتار از هیچ تنظیم ادعا گر و غوغابرانگیز دیگر پس نمانده اند.  

طالب تابع سیاست است. این سیاست در برابر این گروه از امروز گذاشته نشده است.شما به تاریخچه ی آن دقت کنید. این گروه د روهله ی اول ایجاد خود تا دیر مدت سلاح هایی را بکار میبردند که از مجاهدین غتیمت می گرفتند ویا قبلا که در گروه های مجاهدین بودند با خود داشتند، ولی د رکل  نسبت به مجاهدین دست خالی شمرده می شدند. کندهار را از دست مجاهدین با چه سادگی گرفتند؟ وتا چهار آسیاب چگونه این همه ولایات را فتح! کردند؟. هجوم شان بر ننگرهار و گریز رهبران محاهدین این ولایت از یاد کی می رود؟. آیا حکومت داران وقت می توانند گریز شان را از ارگ کابل توجیه کنند؟. این همه زور نیرو هایی بود که در عقب طالب قرار داشتند چنانچه تذکر دادم ، زمانی در عقب مجاهدین موضع گرفته بودند. طالبی که همه ی افغانستان را  گرفت و صرف یک نقطه ای که کمتر از 5 در صد کشور را تشکیل می داد نمی توانست بگیرد؟. این نه ضعف طالب بود و نه  نیرومندی گروه های مخالف آن،بلکه سیاست وقت در موضوع افغانستان چنین بود.طالب همان گروهی  است که  افغانستان را با همان سهولتی که گرفته بود،  با تمام ارگاه وبارگاهش سهل تراز آن رها کرد و میان خالی کرد ، طالبی که امریکا به تنهایی  وی را از وطن راند ،اکنون به چهل کشور متحدش  قادر به نابودی آن نمی شود؟. پاسخ واضح است. آن گاه سیاست چنان بود و این گاه سیاست چنین است. ورنه همه می دانند که طالب به تفنگ خالی ای می ماند که هم صاحبش از آن می ترسد و هم دشمنی که آماج گرفته است. دشمن می ترسد که فیر نکند و صاحب تفنگ از آن می ترسد که اگر دشمن بداند  تفنگ مرمی ندارد،حال صاحب زار می گردد.

گذشته از این سیاست ها که دیگر  طراحان  نقشه ها برای کشور های احتمالی وجغرافیا های جدید احتمالی در منطقه و جهان نمی توانند آن را از دید مردم پنهان کنند.پس پرسش بنیادی در حل بحران افغانستان ،برمی گردد به نقش فدراتیف  روسیه در حل این بحران . مسایل جانبی  آن در آینده ی روابط دو کشور و موضع گیری ایالات متحده ی امریکا با ادعای قربانی های مالی وجانی چندساله اش.

همه می دانند که فدراتیف  روسیه کشور بزرگ و تاثیر گذاراست. تاثیر گذار نه تنها بر مسایل افغانستان، بل دیده شد که  این کشور در چند سال اخیر پیرامون بیشترینه مسایل جهانی ومنطقه یی ، گپ تعیین کننده می زند. از این رو نمی توان بر توانایی آن در متوازن ساختن  بیلانس های بین المللی شک کرد. اما در باره ی افغانستان، این کشور هنوز هم به مشوره های لازم نیاز مند است. چندگانگی های نظریاتی دپلومات های این کشور، به ویژه در یکی دو سال اخیر، در رابطه به مساله ای که  مطرح  می گردد،عقلانیت سیاست فدراتیف روسیه را زیر سوال می برد.

فدراتیف روسیه  در روند صلح افغانستان ، در صورتی می تواند موثر واقع گردد که روش ها و سلوک هایش را برای پیشبرد روند صلح در افغانستان با عقلانیت سیاست خود انطباق  دهد و به انقطاب های موجود در این راستا خاتمه دهد.

از طرف دیگر افغانستان  کشور مصرفی است، جبهه ی مخالف روسیه در آن کشور میلیارد ها دالر سرازیر می کند. با آن که پول های شان را به گونه های مختلف دوباره می برند، اما برای روسیه تا کنون این مجال داده نشده است. این راستا به اندیشه  نیاز  دارد. حرکت های کنونی روسیه به قصه ی  آذان همان ملای فقیر می ماند،که با شنیدن آن کلیمه نمی خوانند.به روسیه می باید که از این حالت براید و مرم افغانستان را به ویژه از لحاظ اقتصادی  به گونه ی گسترده دستگیری نماید.

روسیه وامریکا  پیش از مسأله ی افغانستان، مشکلات دیگری دارند که فراخور هموار سازی اند ،مسأله ی افغانستان یکی از اجزای آن است. اما این جز به حدی مهم است که برای روسیه مانند آب وهوا به منظور زیست و تنفس ضروری می باشد.

بحران افغانستان در وجود مردم  این کشور نهفته نیست که به آنان  صلح دیکته شود ویا این که مردم افغانستان مخالف صلح اند و این دو کشور میانجی گردند. بحران کنونی افغانستان وابسته به ایجاد بحران در اسیای میانه است واز آن جا  گسترده ساختن ژرفای این بحران تا فدراتیف روسیه می باشد.این بحران، بحران افغانستان شمرده نمی شود، بحران منطقه شمرده می شود و هدف نهایی فدراتیف روسیه است تا باج پیروزی هایش در اوکراین وجداسازی کریم از آن ، حل بحران گرجستان و جداسازی استونی از آن، رسانیدن کمک های گسترده ی اقتصادی به کشور های  آسیای میانه، ایجاد بیز بیست هزار نفری در مرز های تاجیکستان وکمک های اقتصادی به آن کشور را در مسأله ی افغانستان بپردازد.این همه اگر از یک طرف به روسیه از لحاظ اقتصادی دشوار می نماید ،اما از سوی دیگر،کشت وماتیست که امریکا در تخته ی پرمهره اش متقبل می گردد.اما این پیروزی به روسیه  تا زمان یکافی شمرده نمی شود که مردم افغانستان را دشتگیری نکند و در امر از بین بردن فقر و بیکاری در آن کشور سرمایه ای بکار نیندازد.زیرا خطر در افغانستان از بین نمی رود بلکه خاموش می گردد و صدای خاموش روزی باز بلند شدنی است.

این هم پرسش های دیگری را به وجود می آورد، آیا امریکا حاضر است که بدون هیچ امتیاز از این همه بی آبرویی های معنوی واقتصادی  که طی چند سال به خاطر ایجاد پروبلم ها به روسیه ،عاید حالش شده است، بگذرد؟.روسیه می تواند به خوبی بدان پاسخ بدهد.

جهان به خوبی می داند که روسیه و افغانستان دو دوست نزدیک اند. این دو کشور در کنار هم باقی می مانند. اما روسیه فراموش نکند که اگر امروز در پس زدن رقبایش گام پیش رونده بگذارد، فردا افغانستان مرفه و ابادی را درکنار خود خواهد داشت و اگر این کار امروز نشود، روزی  با افغانستان ناتوان و از پا افتاده روبرو می گردد که هر آن برای روسیه مشکل افزا  می تواند باشد.مع هذا همدستی امریکا و روسیه در این زمنیه راهکاری را به وجود آورده نمی تواند چون که موضع گیری ها مشخص است. اما مشکل به گونه ی باید حل شود، مشکلی که امروز با دشواری حل می شود، فردا ناممکن می گردد.

می خواهم تذکر دهم که روسیه، امروز کشور تنها و منزوی نیست.آسیای میانه و بر خی کشور های دیگر شوروی سابق را در کنار خود دارد که به نحوی با این مسأله مرتبط اند. سازمان همکاری های شانگهای، نیروی دیگریست که می تواند فشاری بر امریکا باشد. روسیه از این طریق ها باید وارد میدان عمل گردد.

به نگر من  دولت افغانستان نیز خالی از مکلفیت هایی نمی تواند باقی بماند و آن این است که با توجه به منافع ملی و سهم گیری در ختم جنگ،  دونر های خود را باید باورمند گرداند و خود را از قربانی شدن برای منافع دیگران رها سازد.

 

 

 


بالا
 
بازگشت