احمد سعیدی

  

سرزمینکه هر کی میخواهد رهبر باشد

ما مردم افغانستان عجيب خصلت داريم، در هر چيز افراط مي كنيم اگر نام حزب خود را اسلامي مي گذاريم مي خواهيم طوري معرفي شويم كه ما از سيد قطب ومحمد قطب، حسن البنا صد گام جلوتريم.

 اگر حزب كمونيست يا چپي تاسيس مي كنيم، از (ماركس) انگلس و لينن سبقت مي جوئيم.

اگر ملي گرا مي شويم در نان خوردن خود هم كلمه ملي را استعمال مي كنيم. در اين سرزمين وحشت و دهشت هر کس و ناکس مي خواهد رهبر باشد و همه ده سيره اند، هيچ کس حاضر نيست بگويد توان رهبري را ندارم، اين وظيفه را به عهده ام گذاشتن جفاي بزرگي است. بدون ارزيابي و درک عميق از خصلت و عملکرد هاي يک شخص، او را رهبر بزرگ، شخصيت ممتاز، پدر معنوي، ناجي کشور، خطاب مي کنيم چرا نمي دانيم اگر کسي که بر اعصاب خود تسلط نداشته باشد شايسته نيست که بر کوچک ترين پلة نردبان سياست گام نهد. بسياري از دانشمندان بر اين باورند که صفات و ويژه گي هايي که فردي را به رهبر تبديل مي کند، صفاتي است خداداد که در ذات او نهفته است و مربوط به استعدادهاي دروني انسان مي باشد. در مورد استعدادها و ويژه گي هاي مؤثر در رهبري و اثر بخشي رهبران و اين که چه صفاتي براي رهبران، قدرت شخصي به وجود مي آورد، بين صاحب نظران اختلاف است؛ آنان ويژه گي هايي مانند هوشمندي، برونگرايي، تسلط برخود، اعتماد به نفس، سخنوري و جاذبه ي کلام، زيبايي و جذابيت سيما و چهره و امثالهم را از عوامل مؤثر در ايفاي نقش رهبري دانسته اند و در اين باره مطالب بسياري بيان داشته اند، اما به طور خلاصه مي توان گفت، آنان درباره اهميت صفات ذيل در به وجود آوردن رهبري مؤثر متفق القول مي باشند:

1- بالاتر بودن بهرة هوشي نسبت به رهبري شونده گان

2- ظرفيت پذيرش موفقيت و شکست با اين توصيف که موفقيت ها باعث غرور بيش از حد و شکست ها موجب دلسردي و يأس نگردد.

3- وجود انگيزه هاي نهادي يا به عبارت ديگر خود انگيختن

4- توانايي برقراري ارتباط با ديگران که از اهم عوامل موفقيت يک رهبر به شمار آمده است.

 در اين باره، نظريه نويسندة ديگري نقل مي شود که شش نوع خصوصيت را در مورد رهبران ذکر نموده است:

1- خصوصيات ظاهري و فيزيکي، مانند قد و سيما و حرکات دست

2- زمينه هاي فرهنگي مانند تحصيلات و تجربيات

3- هوش

4- شخصيت مانند برونگرايي

5- خصوصيات شغلي، مانند پشتکار و تلاش و ابداع و ابتکار

6- خصوصيات اجتماعي، مانند مرتبت اجتماعي و سياسي

رهبر يک کشور بايد متحد و عمل گرا باشد، هر حکومتي که رهبري آن به دسته‌هاي مخالف تقسيم شود، نابودي آن حتمي است. متأسفانه در حال حاضر در افغانستان حکمرانان بر مردم آقايي مي کنند و رؤسا به زيردستان خود دستور مي‌دهند. ولي ما بايد چنين نباشيم. اگر رهبري از ما مي‌خواهد در ميان همه از ما بزرگ‌تر باشد، بايد خدمتگزار همه باشد؛ و اگر مي‌خواهد مقامش از همه بالاتر باشد، بايد در صداقت و عملکرد پيشگام باشد.

از سوي ديگر صفات يک رهبر خوب عبارت است: (استقلاليت) (ابتکار در عمل) (جرأت در سياست) مديريت در رهبري از خصوصيت هاي نهايت مهم و حياتي يک رهبر که به آينده بتواند کشور را درست رهبري نمايد به حساب مي آيد، اما بحراني که در شرايط موجود افغانستان را تهديد مي کند ريشه هاي ملي، بين المللي و منطقي دارد. ضعف در سطح رهبري کشور و خودکامه گي نيروهاي خارجي عامل عمده بوده مي تواند.

اکثر کشورهاي دنيا خصوصيات و ويژه گي هاي رييس جمهور خود را در قانون اساسي همان کشور پيش بيني کرده اند به گونة مثال: تحصيلات عالي، ايمانداري، تجربه کاري، تعهد و صداقت، حوصله و برده باري و حفظ بيطرفي مطلق در همه قضايا در چوکات قانون وغيره. گرچه رهبران جمهوري افغانستان همة آن ها در شعار داراي همين اوصاف بوده و هستند، اما در عمل هرگز آنچه که مهم است اينست که رييس يا رهبر يک کشور بايد داراي ويژه گي ها و خصوصيات اثر گذار بر همه جامعه باشد رييس جمهور براي خدمت گزاري و رفع مشکلات انتخاب مي شود خصوصيات منفرد به فرد خودش نمي تواند نيازمندي هاي اجتماع را رفع کند. رهبر يک کشور بايد توانايي حل معضلات و بحران هاي جاري در کشور که حالا مانند کوه انباشته گرديده داشته باشد و حل همچو بحران ها بدون يک تعهد ملي، استقلاليت، جرأت در سياست، ابتکار در عمل و مديريت در رهبري به هيچ صورت امکان پذير نيست.

1- استقلاليت:وقتي استقلال مي گوئيم هدف ما اين نيست که رهبر يک جامعه در تصميم گيري مستقل و با صلاحيت و متکي به خود باشد. در تصميم گيري امور داخلي کشور قوت هاي خارجي را در چوکات قانون تنظيم و اداره نمايد. آنچه که آشکار است اينست که نيروهاي حافظ صلح و امنيت در افغانستان به جاي اطاعت و پيروي از قوانين افغانستان قوانين کشورهاي خود را تطبيق مي نمايند در حالي که يک کشور بستر و ظرف براي تطبيق قوانين خودش مي باشد.

افغانستان موجود هرگز پذيرش و جذب قوانين تمام اعضاي ناتو را ندارد. اين نيروها به جاي حل بحران، بحران آفرين شده اند. حل اين مشکل عمل و جرأت سياسي نياز دارد. با اين مدارا و مدال گذاشتن بر شانه افسران خارجي که کفايت کاري شان نيز زير سوال است بحران کاهش پيدا نمي کند، بلکه بيشتر گسترده مي گردد.

2- استقلال سياسي:رهبري افغانستان در شرايط موجود تقريباً فاقد استقلال در عرصه بعضي از امور است به گونة مثال، در عرصه سياست و اداره و نحوه تأمين ارتباط با همسايه ها؛ مذاكره با مخالفان قبل از اين که مصالح و منافع کشور خودمان اولويت داشته باشد، منافع استراتيژيک کشورهاي حامي در امور افغانستان مطمح نظر است، همان است که دولت افغانستان از لحاظ تعامل با کشورهاي همسايه دور و نزديک به حالت سردرگمي به سر مي برد، به تصاميم آن از اعتبار کمتري برخوردار است. مراعات بيش از حد کشورهاي غربي با کشور ميزبان داعش و طالب يعني پاکستان خشونت شديد آن در برابر همسايه غربي افغانستان از لحاظ زماني کاملاً بحران منطقوي را عميق تر ساخته است. دولت و رهبري افغانستان بايد اين جرأت را داشته باشد که به کشورهاي غربي بگويد که شما در مورد نابودي آشيانه هاي داعش و طالب عمداً اقدام نمي کنيد و موضوع مشاجره بين کشور ها را برخلاف ضرورت زمان قصداً دامن مي زنيد که براي افغانستان نهايت زيان بار است.

3- در بخش اقتصاد:هدف از استقلال اقتصادي اين نيست که دولت افغانستان ازين رهگذر وابسته نباشد. وابستگي اقتصادي کشورهاي فقير و بي بضاعت مانند افغانستان يک امر طبيعي است اما وابستگي دولت افغانستان از نوع بيماري مزمن است که به جاي بهبود، آن را به طرف هلاکت سوق مي دهد.

وابستگي اقتصادي افغانستان تنها در جلب کمک ها و قرضه هاي کوتاه مدت و طويل مدت نيست، بلکه از لحاظ زير بنا هاي اقتصادي پلان گذاري و نحوه مصرف و اداره اقتصادي هم وابسته است. به طور مثال، دونرها و يا کشورهاي کمک کننده براي مصرف بودجه افغانستان در عرصه هاي مختلف خود پلان گذاري مي کنند که موارد آن اندک نيست. به همين ترتيب مجراي مصارف را کمک کننده ها از طريق( ان- جي- او) ها تعيين مي کنند. اين سياست غير منطقي دونر ها مردم را در مقابل دولت شان بي باور مي سازد.

4- در بخش اداره:کشورهاي حافظ صلح و امنيت به جاي پذيرش قوانين افغانستان مي خواهند سيستم و قوانين خود را بالاي دولت افغانستان تحميل کنند، درين مورد مثال هاي زيادي وجود دارد :

الف- گماشتن مهره هاي مورد تأييد کشورهاي خارجي در پست هاي رهبري و کليدي کشور چون وزير، والي وغيره.

ب- وجود دو اداره در يک نظام مثلاً حکومت وحدت ملي افغانستان از خود زندان هايي دارد و امريکايي ها نيز در نقاطي که حضور دارند از خود قانون و مقررات جدا گانه اي را  عملي مي نمايند.

ج- موجوديت سلاح هاي غير قانوني مربوط به خارجي ها، خود دليلي است به انارشيزم امنيتي يا رشد و تقويه نيروهاي مليشايي در برخي مناطق که صلاحيت آن بيشتر از وزارت داخله است

د- انارشيزم اداري در برخورد با مخالفان دولت طوري که مشاهده مي شود اول شعار مذاکره با مخالفان از هنجرة خارجي ها بيرون مي شود بعداً دولت و احزاب سياسي يکي پي ديگري روي مذاکره با مخالان حرف مي زنند. البته تا حدي که نتايج آن گنگ و بدون نتيجه خاموش مي شود، بهتر است دولت افغانستان اين كار را انجام
 دهد .

5- ابتکار در عمل:مي تواند از بروز و شيوه بحران جلوگيري نمايد، ابتکار عمل رييس جمهور در يک کشوري که با آفات و مصائب گوناگون اجتماعي، اقتصادي . سياسي مبتلا است با جرأت اخلاقي و سياسي ضرورت كامل دارد. جرأت، قاطعيت، درايت در رهبري، استقلال در عمل و مديريت درست شرط حتمي است والا به روال عادي، اين کشتي طوفان زده تا صد سال ديگر به همان لايه هاي عنعنات و خرافات و قوانين سنتي و يک نواخت بند خواهد ماند.

 

 


بالا
 
بازگشت