الحاج عبدالواحد سیدی

 

پیش در آمد موضوع تاریخی دین و مذهب

اول

نویسندگان تواریخ اسلامی بیشتر به تاریخ سیاسی اسلام از پیدایش دولت ها و جنگها و اتفاقات مهم وشرح حال علما نظر داشته اند و جنبه  های اجتماعی جز به صورت اشاراتی گذرا در لابه لای وقایع ای که اتفاق می افتاد، کمتر وجۀ نظر نویسندگان بوده است.

اولین  کسی که در اسلام، بلکه سایر امم، به تالیف تاریخ اجتماعی پرداخته  ابن خلدون است  که در مقدمه  پر ارج  تاریخ بزرگ خود (العبرفی خبر من غیر) بدین معنی همت گذاشته،ولی خوشبختانه تاریخ مذاهب اسلامی (که بخش مهمی از تاریخ اجتماعی اسلام است) از اواخر سده  دوم هجری مورد اهتمام  مسلمانان بوده ، و کتابهایی در این زمینه  نوشته شده است ،زیرا اولاً مسلمانان به واسطۀ گسترش سریع واعجاب انگیز اسلام، در بلاد ایران، و روم  که قبلاً دارای عقاید فلسفی ومذهبی گسترده ای بودند  مواجه به  اعتراضات  و تشکیکاتی گردیدند  که به ناچار می باید پاسخ  گفت.ثانیاً گرچه قسمتی از مردم این بلاد ، اسلام آوردند ولی رسمیت یافتن ادیان  یهودیت ،  نصارا نیت ،وزردشتیان ، وصابئین از طرف اسلام ، سبب ادامه این ادیان در گسترۀ بلاد اسلامی گردید وقهراً بین  پیروان ادیان مزبور با مسلمانان مشاجرات و مباحثاتی «در چهار چوکات مباحث دین گرایانه ادیان مختلف که بعداً در عصر ما کثرت گرایی دینی(Religious Pluralism)  شهرتیافت که مشتمل از دو کلمه میباشد که به  معنای کثرت و تعدد است که در عرصه  های  گوناگونی اعم از«دین» و«فلسفه» واخلاق و حقوق و سیاست بکار میرود. در اینجا مقصد از پلورالیز یا کثرت گرایی ندینی» است در برابر وحدت گرایی، وبه مثال دیگر «انحصار گرایی در دین » در برابر «شمولگرایی». [1]که بحث پیرامون آنها مستلزم بحث در یک سر خط دیگر میباشد که در جایش  گفته می آییم»، صورت  می  گرفت  ،و گاهی هم هر فرقه مذهبی ،برای به کرسی نشاندن عقاید خویش ، به رد  مخالفان خود  می پرداخت که آمرین اسلام این مسئله را با گشادگی میپذیرفتند که این خود نشانه ای از بینش کیهانی گردانندگان اسلام (یعنی پلورالیزم یا کثرت گرایی» در سده  های آغازین بود که هر شبه و سوالی را که از سوی معاندین مطرح  میگردید ، بدون آشکار ساختن  تهصبات مذهبی  آنرا می شنیدند و در یک دایره وسیع  از دانشمندان دین شناس به مباحثه  می گذاشتند، مع هذا دانشمندان  مسلمان که سنگردار عقاید مذهبی  مسلمانان و مدافعان اسلام بودند ،بناچار می بایست  جوابگوی اعتراضات  و شکوکی می بودند که از طرف مخالفان عرضه میگردید و آنها  در برابر خلیفه اسلام، باید  جواب  می دادند. از طرفی فروع وشاخه های دین ،به  مذاهب وفرقه  های مختلفی ، چون شیعه و سنی و خوارج  و مرجئه [2] و قدریه و معتزله  و عشاعره  وماتریدیه  وفرق منشعبه از آنها ، و نیز بحث در صفات باری تعالی  و موضوع جبر و تفویض و قضا و قدر  وسایر مباحث  کلامی ، ایجاب می کرد  که هر مذهب وفرقه برای تثبیت  عقاید خود و ابطال معتقدات مخالفان خویش ،به رد آنها بپردازد.

پاسخ به اعتراضات  و اشکالات صاحبان ادیان و پیروان هر فرقه ، نسبت به فرقۀ دیگر ،  نخست  نیاز به دانستن  عقاید و آرای آنان و سپس  احتیاج به منطق و استدلال  و بویژه فن  جدل  واصول علم  کلام داشت ، که مسلمانان در هر دو موضوع(عقاید فرق و رد آنان برمبنای علم کلام) دست به تالیفاتی زدند.

خاصه که از طرف خلفا و وزرا ودولتمردان  نیز ، بدین کار حمایت و تشویق می شدند .

مثلاً مروان  آخرین خلیفه اموی (127-132) خود عقائد مرجئه داشت .

مأمون، نیز از متکلمان نامی اسلام است  که حتی پیش از رسیدن به خلافت، در مورد ، مجالس  مناظره ،بین صاحبان ادیان و مذاهب  تشکیل میداد و خود ناظر میدان داری  صاحبان  هر گروه ، بود. نوشته اند  که وی، هر سه شنبه  در روز های هفته ، علما و محققان  از ارباب دیانات  و مقالات را در دربار خود  جمع میکرد که در  حضور او ،به بحث و مناظره بپردازند.[3] وی معتقد بود که غلبه بر خصم، باید به حجت باشد نه به قدرت ؛زیرا غلبه ای که به حجت  حاصل آید هیچ  چیز نمیتواند  آنرا از میان برد.[4]

در این مجالس کسانی امثال هیربد اکبر(پیشوای مجوس) ویزدانبخت  و عمران صابئی (بزرگ متکلمان وابالش(زندیق)و جاثلیق(نصرانی) ورأس الجالوت(عالم یهودی)، همچنین از دانشمندان اسلامی چون ابن جهم، سلیمان مروزی و غیره  حضور  می یافتند.[5]

ابن عبدالله، به مذهب خوارج بود ، منتهی جانب اعتدال را  مراعات میکرد وبر خلاف سایر خوارج(امثال نجدات وصفریه وازارقه) قتال با مسلمانان را روا نمیدانست  واموال مسلمانان را مباح نمی شمرد، ولی از خلفای راشدین ، فقط ابوبکر و عمر را قبول داشت و عثمان و علی را انکار میکرد.

راضی بالله  خیفه  عباسی (322-329)که مردی ادیب و دانشمند بودو در فلسفه و کلام  اطلاعات عمیقی داشت ، رسالۀ مبنی بر تخطئۀ حنبلیها ورد عقاید آنان نوشت و به عنوان منشوری صادر نمود.[6]

در دوران خلافت  مستنصر ، هشتمین خلیفه  فاطمی مصر(427-487)، تبلیغات اسماعیلی ، در  کشور  های اسلامی  توسعه یافت. داعی  او  حسن صباح در ایران دستگاه  مهمی برپا کرد و ناصر خسرو قبادیانی بلخی  هم که عنوان حجت داشته در خراسان وماوراءالنهر  برای او تبلیغ  میکرده است .[7]

عضدالدوله قبل از اینکه بغداد را از تصرف  عزّ الدوله بختیار بیرون بیاورد ،در فارس حکمران بود  و چون معتزله در فارس قوت  گرفته بودند ، باقلانی (محمد بن طیب) را که از  پیشوایان اشاعره و امام  متکلمان بغداد به شمار میرفت  به شیراز دعوت  کرد  تا با معتزله آن دیار به مناظره  پردازد.باقلانی که این دعوت را پذیرفت  تا پایان  عمرعضدالدوله سال (372) در این شهر می زیست  و از آن پس به بغداد بر گشت .

خلاصه اینکه تاریخ  مناظرات  مذهبی در اسلام  به زمان پیغامبر(صلی الله علیه وسلم)بر میگردد.شاید اولین  مناظره  بعد از رحلت رسول کریم (صلی الله علیه وسلم)، در موضوع جانشینی آن  حضرت (که اکثر سیرت  ها  آنرا به ثبت رسانده ) روی داده باشد که مهاجران  وانصار در سقیفه بنی ساعده  رویاروی یکدیگر  ایستاده  هر یک  برای شایستگی خود  دلایلی اقامه کردند که با ذکر حدیثی از پیغمبر  به نفع  مهاجران پایان یافت و حضرت ابوبکر به خلافت  تعیین  شد.

گذشته از اینها که  هر حاکمی توانسته است در دوران  حاکمیت خود عده ای را به طرفداری آرای خود وادار به  اطاعت از آنچه که میخواسته گردانده و ،زمینه های شکست  های سیاسی و  دینی را  در بین  پیروان اسلام فراهم کرده اند  چنانچه  مذهب یا دین بهایی با استفاده از ترفند ها و کلمات عوام فریبانه ، خودش را کلاً از دایره  اسلام دور ساخته و حتی خاتمه نبوت را به  نبی کریم (صلی الله علیه وسلم) نیز رد  کرده اند (بهایی گری)

از مناظرات مذهبی که بگذریم  تاریخ ادیان را از زمان  خود پیغامبر (صلی الله علیه وسلم) در قرآن می یابیم ؛ مثلاً در سوره بقره  حدود شصت آیه (از آیه 40 تا 100) سرگذشت بنی اسرائیل  وقانون شکنی  های آن قوم را باز گو کرده است ، که با ذکر اعمال وحشیانه قوم فرعون  نسبت به بنی اسرائیل از کشتن فرزندان این قوم  و آزار و شکنجه آنان شروع شده ، انگاه فهرستی از ماجرای بنی اسرائیل باز گو میشود :نجات قوم با غرق فرعون، و در مقابل گوساله پرستی آنان، تقاضای رویت خدا از موسی، نزول من و سلوی بر آنان،ناسپاسی قوم  و  خواهشهای پست،تقاضای دوازده  آبگیر به عدد تیره های قوم ،ورود به شهر و زندگی ذلت بار ، تخلف از قانون حرمت سبت ، ایراد  های بنی اسرائیل  در مورد  ذبح "بقره" ،پنهان کاری و قتل نفس... و همچنان در مورد  اقوام سالفه : قوم نوح ، قوم لوط ، قوم ابراهیم،، شعیب و هود، اصحاب کهف و قوم سبا،گزارشهایی در قرآن آمده است  که گوشه  های از زندگی  این اقوام را باز گو نموده ، و اتفاقاً اکتشافات باستانشناسی  عصر اخیر  روشنگر مستورات  قرآن نسبت به این اقوام است .مثل داستان تراشیدن کوه ها و اسکان در خانه  های که در دل سنگ  می ساختند(اعراف 7/آیه 74) ... و اطلاعات  مربوط به قوم سبا و خرابی سد مارب.(فجر 89/آیه6و7)؛...عاد و ثمود که در شمال حجاز  در مسیر شام سکونت داشتند .این دو قوم از قدیمی ترین  اقوام  عربستان شمالی  بوده است . و می بینیم که در کتاب آشوری  متعلق به قرن هشتم  قبل از میلاد  ذکر شان آمده  است،و  نوشته شده که در 715ق م جمعی از آنان به اسارت  گرفته شدند.و همچنین در اخبار یونانیان  تا اوایل قرن ششم قبل از میلاد اخبار این قوم دیده  میشود .[8]

 

البته در قرآن راجع به این اقوام اشاراتی بیش نیست  و جزئیات  عقاید و نام فرمانروایان هر قوم  مشخص  نشده  است،زیرا منظور قرآن  از ذکر این داستانها (قصص)بیان تاریخ اقوام  نیست ، بلکه عبرت گرفتن  و پند آموزی از گذشتگان است ، ولی با این همه چنانکه یاد  کردیم  قرآن، گوشه  های از تاریخ اقوام سالفه را بیان ساخته است.

همچنان قسمیکه  قرآن  گواه است اکثر اقوامی که دارای  پیشینه  های دین مدارانه داشته اند  از قبیل اقوام بنی  اسرائیل که  همیشه در محراق اعتقادات ادیان توحیدی قرار داشته و هراز گاهی خداوند به  این اقوام  پیغامبرانی را مبعوث کرده است  ولی باوجود آن دیده  میشود که از راه دین خدا بر گشته اند و شک همیشه در دلهای شان  جاری بوده  که  نظیر این شکاکیت  ها که قرآن بر آن  مشعر است  از همان  آغاز داستان پیغامبران  تا عصر حاضر کشانیده شده  است که ما نظیر آن را :«از زمان  های قدیم ، بسیاری  از  مغز  های بشری  پوچی اصول مسلم عصر  خود را دریافته بودند،و از همان  زمانه  نیز  سنگ شماتت به سوی شان پرتاب شده بود که  این رشته سر دراز داشته و  تا عصر ما مذهب «شک»اتکای جدیدی بدست آورد که تا این زمان ، «شک »و نا باوری اتکای محکمی و مدافع  کوبنده ی چون بی باوری مدافعی نیافته بود ، که این حالات روی همرفته در دراز مدت انسانهای باور مند را نیز سست  عقیده ساخته و بطرف روش و راه جدیدی که با ایده و اخلاق گذشته شان در تعارض بوده اند بار آورده ، حتی در اعتقادات شان  روش  های دیگری را پسندیده اند که رویهمرفته به روش و مذهبی جدید راه باز میکنند. چنانچه در گفتار  ها و کردار  های  این مذاهب جدید، لباس نو پوشانده و آنها را مجهز به دلایل دیگر ساخته اند که بر سر  کلیه معلومات  گذشته  بشری ظاهراً سایه دلپذیر افگنده است.»[9] موریس مترلینگ ، با نگاه ریشخند آمیزی بر این  کسانی که راه  حقیقی خود را گم  میکنند افگنده ،و دلیل  این  ناکامی اعتقادی را دو دستی چسپیدن اصولی می داند که جامعه ظاهراً دینی ،از اجداد خود به ارث برده اند ،وقبل از اینکه  از روی ایقان ویقین روشنی باور  های دینی شان را در سویدای  دل های خود یافته باشند ،در ازدحام پوچی تمدنی زمان،آن را گم میکنند که برای جامعه دینی خیلی اسف بار و دردناک  میباشد ؛ بنا بر روشی که مترلینگ نشان داد که ،«ظلمات» اندیشه های واهی و سست و بی بنیان ،پناه گاه  عده ای از سفسطه بازان میباشد .

با تغییرات ظاهراً روشن فکر مدارانه  جامعه ما بعد از یازده سپتمبر و آمدن  نیرو  های  بیش  از  چهل و یک  کشور در افغانستان و مدون ساختن قانون اساسی جدید ، در نتیجه ما دیدیم که چه بلایی بر سر تفکر دینی ما بنام دیموکراسی ، آزادی  های بی حد و مرز زنان و مردان در جامعه ما را به چه بلای گرفتار نمود ؟ همین حالا در  هر شهر و برزن  ایجاد «خانه  های امن»، برای زنانی که  از خانواده، مجبور به  گریز شده اند و یا خانم  هایی که بنا بر  رعایت  نکردن سنن اجتماعی حاکم بر جامعه فامیلی خانه را ترک  کرده اند ، آیا فکر شده  است که چه سرنوشتی در انتظار آنان  میباشد .دیده  می شود که از اثر افکار ظاهراً روشنفکرانه  زمان (الومیناتی) چه بلای نیست که بر سر بانوان و خانواده  های مجبور  در کشور ما آمده است . هر چند این بحث  ها که رنگ روانکاوی در جامعه را دارد ، از مورد پژوهشی ما  بیرون است اما با آن بی ارتباط نیز نمیباشد . زیرا به  گفته  مترلنگ تا مادامیکه ما دین خود را از روی یقین و منطق عاقلانه  نشناسیم ، بازدر هر قدمی  در چقوری  های ظلمت فرو می افتیم .

ظاهراً از همین سبب است که مردمان راه   دین خود را با اختیار مذاهب جدید ی ، کج  میکنند و داخل دالانهای باور  های واهی می شوند که ما نظیر آن را در فرقه  های غلات منسوب به  مذهب شیعه که  حتی شیعیان  نیز از آنها  نفرت دارند دیده  میتوانیم که در جایش از آنها  نیز پرده برداشته خواهد شد .  

شناختن حقانیت  مذهب ، موضوع سطحی و پیش پا افتاده ای نیست  که با بی اعتنایی و خموشی از کنار آن  گذشت ، بلکه مربوط  می شود به حقانیت اعتقادی  اشخاصی که از روی  شوق و اشتیاق ویا از روی تفکرو تدبر ویا هم از روی زنده ماندن و جبر واکراه  به آن دست یافته اند. پس ضرور است که داخل مباحث آن شد و جهان بینی آنرا مورد غور و مداقه  قرار داد و حقانیت و یا عدم آن را با مقایسه به موازین  ارزشی ، اعتقادی و اخلاقی تعیین کرد.البته این مامول بدون دانستن علومی چون«خداشناسی» و «حکمت علیا» (Meta physique )حکمت علیا  قسمتی از  علوم است  که در دسته بندی قدیم ،یونانیان، در برابر  دو  دستۀ دیگر  قرار می گرفت :حکمت  سفلی  که عبارت از طبیعیات بود  و حکمت وسطی  که از آن قصد ریاضیات را داشنتد و حکمت علیا صرفاً  شامل الهیات  میگردید. بنا بر این  ترجمۀ Meta physiqueیا«ماوراءالطبیعه»  با در نظر  گرفتن  مطلب فوق  صحیح به نظر میرسد (مولف) )حتی شناختن کاربرد  های زمانی و مطالعه  آن  ما را به شناخت واقعی رویکرد  های مذاهب کمک  میکند که در راه روشن شدن  خدا شناسی  اعتقادی و علمی ضروری پنداشته  می شود.

بطور مثال وقتی  به حرکت آب دریا  ها که چطور و از کدام  مسیر حرکت  مینمایند و هدف حرکت اینهمه  آبها  چه است به نتایجی می رسیم که بالاخره، این آبها در  کشاورزی کار  گرفته  می شوند و زمین های شخم زده  یا جنگلات و درختانی که وجود دارند از این آب حیات و بقا می یابند و با ثمره آن انسانها و زنده   جانها استفاده  مینمایند و به  همین ترتیب  می رسیم  به  چرخه حیات که امتداد آن بدون آب  امکان ندارد و این  تنها  یکی از صدها  هزار بلکه ملیونها موهبتی است که خداوند برای تداوم حیات خلق نموده که قرآن  نیز به آن  مشعر است ، چنانچه جزئیات تمام  اشیا ، زنده جانها و تحکیم زندگی و ساختمان حیات را مربوط و منوط  به  آب دانسته شده است یعنی که 97فیصد وجود انسان ، حیوان و نبات را آب تشکیل میدهد . واگر این  موضوع را از راه  تعقل ، تعقیب کنیم  ما را به باور  های شگرفی در مورد شناخت  خداوند  میرساند به ترتیبی  که تدبر در این راه را که قرآن همواره بر بندگان صالح خود تأکید  کرده است انسان را حتی یک  لحظه کوتاه هم از یاد آن خالق  هستی دور نمیسازد . و برای اینکه این منظومه  داخل یک نظام کاربردی  درست و دقیق قرار گیرد ، خداوند  گاه نا گاه  پیغامبرانی را توظیف فرمود  تا  احکام و مناسبات دقیق زیست را که در نهایت انسان را صاحب تعالی و ترقی نیز  میسازد از طریق احکام و قوانین شرعی به  مردم برسانند.

بعضی از  علما و دانشمندان  شناختن خداوند را به  بعد چهارم تشبه  نموده اند به این  ترتیب که اگر :«چطور بعد  چهارم را از «غیر» آن مکشوف سازند و باز شناسند.در این مورد  هانری پوانکاره Henry Poincare میگوید:«کسی که وجود و عمر  خود را وقف مسئله خدا شناسی بکند شاید بتواند روزی بعُد چهارم در خاطرش مجسم شود» [10]که در نزد  حکمای اسلامی  منظور او همان حکمت اشراق است که شور بختانه  علمای شرع  آنرا نمی  پسندند و به  همین  ترتیب بود  که  حکیم اشراق شهاب الدین  سهروردی ، با داشتن  اندیشه اش  مقتول گردید که این خود روشی بود  درراه شناخت ، که بد بینانه با آن بر خورد صورت  گرفت که مثالی بر رد پلورالیزم دینی است.

پلورالزم دینی و  پیشینه تاریخی آن در اسلام:

در مباحث گذشته اشاراتی داشتیم در روش روشنگری غرب در  انقلاب اروپایی که به دورۀ رنسانس مشهور است .در این رویکرد روشن فکری ، همه گونه افکار واعتقادات متعالی شان را که برخاسته از وحیانت بود ،در برابر هنر ماده گرایانه که در ازدحام وانبوهی  بازار پول وسرمایه و سکس گرفتار آمدند ، در محراب اعتقادات  باور  های دینیشان  را شکستند و خدا را برای همیش فراموش کردند.

یکی از مناطق هدف ، در رواج افکار نوزاد غربی و حتی علم و تکنولوژی و جامعه نوین ، کشور  های اسلامی بوده  و هستند که در حوزۀ ریزش افکار تراویده از غرب با جهان اسلام، نوابغ و دانشمندان اسلامی مواضع متعدد و مختلفی را ایجاد  کردند:

1.      گروهی با بهت زدگی به غرب و فرهنگ نوین آن (چون امیر امان الله) نگرسته، ودر مقابل آن کاملاً منفعلانه عمل کردند و به این باور رسیدند که هر چه از دنیای غرب می رسد نیکواست وآن را بدون باز نگری ، بومی سازی وراستی آزمایی پذیرفته ، تماماًو کمالاًدر کشور خود اجرا کنند.

2.      گروهی دیگر در مقابل این جریان کاملاً انجمادی  عمل کردند لذا تمام فرآورده های غرب را مردود اعلام نمودند.

3.      علی رغم دیدگاه های افراطی فوق، گروهی از روشنفکران آگاه و عالم ، سعی کردند؛ وجان صّرافی چیره دست به موشگافی و تحلیل تفکرات نورس  غربی  بپردازندو مضار و منافع آنرابرای جامعه اسلامی بیان کنند.اینان افرادی بودند که با علم توأم با فهم از زیر ساخت  های تنومند فرهنگ و تمدن اسلامی به این  پیکار علمی  فکری وارد شوند و به تنویر افکار جوانان وملت  ها بپردازند.

4.      این نوابغ فکری ، به خوبی توانستند جوامع اسلامی را به این حداز هوشیاری برسانندکه بسیاری از تراوشات نو پدید غرب را که با ظاهری آراسته و به نام  «ایسم» به حلقوم  جهان اسلام ریخته  می شود که در بسیاری موارد، بنیاد  های قوی آن  در قرآن وسنت  حضرت رسوال الله صلی الله علیه وسلم دیده می شود .آری این دانشمندان آگاه و عالمان دانا، حامل  این پیام بزرگ و با شکوه بودند، که اسلام منبعی  وحیاتی و ایمانی  است و قانون گذاری آن از جانب خدایی است که در رأی و عمل کردش خطا وسهوی راه ندارد و اینکه مکاتب ظاهر فریب  غرب که در دل و جان برخی از مسلمانان ریشه دوانده  است به صورتی پر بار تر ، استوار تر و پاک و همخوان بافطرت در اسلام وجود دارد .

این باعث آن شد  که جهان اسلام سرعت بیشتری بخود بگیرندو کم کم به  منابع و ذخایراصیل خودپی برده ، با دوباره خوانی و باز کاوی آنها ، در صدد است که جوانان و نسل کنونی را به آبشخور عظیم فکری که منتج وبرخاسته از وحی الهی  است رهنمون نمایندو جوانان را به آن باور برسانندکه مبانی فکری وفرهنگی  جهان اسلام ، بسی از مکاتب و تراوشات فکری غرب بالنده تر و پویا تر  است.هدف این است که مقولات و تراوشات غربی با جهان بینی اسلام وقرآن به تیغ نقد  کشیده شده و نتیجتاً به سر چشمه  حقیقت را بیابیم .

پلورالیزم دینی ظاهراً ،یکی از مکاتب نو ظهور و پر هیاهویی است که نقل محافل  علمی میباشد ولی در فوق ما ریشه اصلی پلورالزم مذهبی را در سده های نخستین عهد اسلام رساندیم آنجا که مأمون خلیفه عباسی همه گونه دانشمندان  از اعتقاد  های دینی مختلف را  دور هم جمع کرده بود  تا در نتیجه بتوانند به حقیقت نایل آیند (ولی شور بختی در آن  است که ما نه تاریخ خود را می فهمیم و نه هم تاریخ دییانت خود را وانکشافاتی را که در یکهزار وچهارصد واندی سال توسط دانشمناد اسلام راه گشایی گردیده است ) در آخیر به این نتیجه می رسیم که پلورالزم  دینی اسلامی از پلورالیزمی که غربی ها اشاعه کرده اند باید  تمیز گردد.[11]

پروسه تکثر گرایی در دین اسلام در چند دهه آخیر در آثار نویسندگان و دانشمندان اسلام راه باز کرد؛ برای مثال آیاتی از قرآن به مفهوم پلورالستی اشاره دارند و همچنان در دیدگاه های مولوی ،، ابن عربی و محمود شبستری نباید شک کرد که اکثر توأم با مفهوم تکثر گرایی است. در دین مسیحیت تکثرگرای سابقه تاریخی بلندی ندارد ، شاید قدیمی ترین اثری که در آن چنین گرایشی یافت می شود، رساله ایست که نیکلاس سوسایی در قرن پانزدهم بنام «صلح بین اشکال گوناگون ایمان» که در آن نویسنده گفتگوی خیالی بین نمایندگان ادیان بزرگ را  تصوّر میکند. به قرن بیستم که می رسیم در آن برحۀ زمانی  در بحث  های مربوط به  حرکت  های مسیونر های مسیحی، رفته رفته سخن از تحمل و تساهل به میان می آید، البته بیشتر تأکید بر جنبه اخلاقی آن وبه دنبال تساهل، معنا و ضرورت عمیق تری یافت.

دیدگاه تکثر گرایی"جان هیک" از جانبی مورد استقبال و ترویج قرار گرفت ؛ برای مثال محمد ارکون در شمال افریقا، فضل الرحمن در هند ، و عبدالکریم سروش با نوشتن کتاب "صراط مستقیم" و "نصر حامد  ابوزید و محمد شبستری و...

شایان ذکر است با نگاهی گذرابه آموزه های دیگر ادیان در خواهیم یافت که ریشه  های این تفکردر دیگر ادیان مخصوصاً دین اسلام با اختلافات جزئی مطرح شده است. ازجمله میتوان به ایاتی از قرآن کریم و احادیث نبوی در مورد پلورالیزم برون دینی استدلال کرد:

[قُلْ يَا أَيُّهَا الْكَافِرُونَ * لَا أَعْبُدُ مَا تَعْبُدُونَ * وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * وَلَا أَنَا عَابِدٌ مَا عَبَدْتُمْ  * وَلَا أَنْتُمْ عَابِدُونَ مَا أَعْبُدُ * لَكُمْ دِينُكُمْ وَلِيَ دِينِ ]

ترجمه:  بگو ای کافران !* آنچه را که شما (بجز خدا) می پرستید، من نمی پرستم * و شما نیز نمی پرستید آنچه را که من می پرستم * همچنین نه من به گونه شما پرستش را انجام  میدهم * و نه شما به گونۀ من پرستش را انجام  میدهید * آئین خود تان برای خودتان، و آئین خودم  برای خودم *(سوره 109 جزء 30)

و همچنان :

آیه الکرسی :[ لاَ إِکْرَاهَ فِی الدِّینِ قَد تَّبَیَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَیِّ فَمَنْ یَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ یُۆْمِن بِاللّهِ فَقَدِ اسْتَمْسَکَ بِالْعُرْوَهِ الْوُثْقَیَ لاَ انفِصَامَ لَهَا وَاللّهُ سَمِیعٌ عَلِیمٌ] (سوره بقره /آیه 256)

ترجمه :«اجبار و اکراهی در (قبول) دین   نیست ، چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخص شده است ، بنا بر این کسی که از طاغوت نا فرمانی کندو به خدا ایمان بیاورد، به محکمترین دست آویزدر آویخته است اصلاً گسستن ندارد. وخداوند شنونده و دانا است .»

از تقابل دیدگاه ها در مورد پلورالیزم که بحث ما را مطول میسازد صرف نظر میکنیم و صرفاً به اشکال مختلف پلورالیزم دینی می پردازیم:

اقسام پلورالیزم دینی:

1.      پلورالیزم دینی به معنای مدارا و همزیستی  مسالمت آمیز برای جلو گیری از جنگ هاو تخاصمات؛به عباره دیگر کثرت هابه عنوان واقعیت  های اجتماعی پذیرفته شوند.لذا دو فرقه در حالی که گرایش  های خاص دارند بهم احترام  می گذارند، چیزی شبه روحیه ی تسامح و تساهل (Tolerance).

2.      این که دین واحدی از طرف خدا آمده  که چهره های مختلف دارد؛ چون مسیحیت ، یهودیت واسلام، پس به معنای خاص ، همۀ ادیان چهرۀ یک حقیقت اخلاقی بوده که در جوهر ادیان  نیست، بلکه در فهم دین است.

3.      از انجا که حقایق همگی حقایق کثیری بوده لذا حقایق دین هم حقایق کثیر و گوناگون هستند.

4.      نوع چهارمی از پلورالیزم هست و آن این که حقیقت  مجموعه ای از اجزا وعناصر است که هر یک از این اعضاو عناصر در ادیان مختلف یافت  می شود.لذا تمام حقیقت در یک دین وجود نداردو مسلمانان نمی توانند بگویند: من به تمام دین دست یافته ام.

برای دیدگاه  چهارم پلورالیزم ، میتوان این تعبیر را بکار برد که دین یا حقیقت، چون آیینه شکسته است با تکه های مختلف که هر کس تکه ی از آن(حقیقت دین الهی) را در دست دارد لذا کسی نمیتواند مدعی باشد تمام حقیقت در دست اوست و هم نمیتواند بگوید من بهره ی از حقیقت ندارم.

کوتاه سخن آن که ،پلورالیزم دینی علی رغم دیدگاه  های مختلفی که در آن دخیل است بر این اساس استواراست که بپذیریم تمام ادیان وحیانی (اسلام  یهودیت و مسیحیت ) و غیر وحیانی(بودایی، هندی و ...)بهره ای از  حقیققت دارند و نباید  چنان  تصور کردکه حق و حقانیت یا سعادت و فلاح، فقط دراختیار یک قشر خاص یا یک دین معین است لذا هریک از ادیان میتواندبرنامه ی برای نجات و فلاح انسان داشته باشد.

اکر بخواهیم از زاویۀ دیگری به بحث بنشینیم باید اذعان کنیم  هم چنان که ادیان سماوی در پلورالیزم معتقد اند دیگر ادیان از حق و سعادت بهره ی ندارندو سعادت وفلاح در انحصار یک دین خاص نیست در داخل مجموعۀ یک دین با مذاهب مختلف با نوعی از پلورالیزم  دست خواهیم یافت و آن این که پیروان یک  مذهب در یک دین خاص؛ برای مثال ارتودکس در دین مسیح نباید  معتقد باشندکه در دین مسیح فقط آنان رستگار اند و کاتولیک مذهبان بهره ای ازفلاح و رستگاری ندارند.با توجه به طرح این موضوع ما با دو نوع از پلورالیزم در جهان اسلام مواجهیم که هرکدام آن را در جایش گفته می آییم:

1-پلورالیزم برون دینی

2- پلورالزم درون دینی

پلورالیزم برون دینی از منظر اسلام

این که یک دین نسبت به سایر ادیان ،کثرت نگر باشدو سایر ادیان را  هم در قیاس با خودش واجد حقیقت بداند با این توضیح  مختصر میخواهیم بدانیم اسلام،نسبت به دیگر ادیان چه دیدگاه و نظری دارد:

داکتر یوسف قرضاوی اندیشمند ولا مقام جهان اسلام در بارۀ کثرت گرایی دینی یا به دیگر سخن پلورالیزم برون دینی می فرماید:«کثرت گرایی دینی، واقعیت انکار ناپذیر است ؛ زیرا، خداوند انسانها رادر دانش و خواست و اراده متفاوت آفریده است و هر کدام یک را عقلی دادکه با آن می اندیشدو اراده و خاصتی را ارزانی داشته که اقدام خاصی راصورت و چیزی را به  چیز دیگری ترجیح میدهدو خصلت ها و توانایی هاو استعداد های مختلفی را عطا نموده است که انسانها بر اساس  آن، نوع بینش و روش زندگی خود را انتخاب  می کنند.

اگر خداوند  می خواست ، می توانست تمامی انسانها را همچون فرشتگان فرمان بردار بیافریندو همۀ آنان رافطرتاً اهل توحیدبنماید تا جز او  کسی و چیزی را عبادت ننمایند...همچنان که خود می فرماید :

[وَ لَوْ شاءَ رَبُّکَ لَجَعَلَ النّاسَ أُمَّةً واحِدَةً وَ لایَزالُونَ مُخْتَلِفینَ * إِلاّ مَنْ رَحِمَ رَبُّکَ وَ لِذلِکَ خَلَقَهُمْ وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ لا َمْلا َنَّ جَهَنَّمَ مِنَ الْجِنَّةِ وَ النّاسِ أَجْمَعینَ َ] (هود/118-119)

ترجمه:« اگر پروردگارت  می خواست  مردمان را ملت واحدی  میکرد ولی(خدامردمان را مختارو با اراده آفرید و)آنان همیشه متفاوت جنی  ها  وانسانهای (پیرو نفس اماره   و اهریمن  مکاره ) پر میکنیم».

بسیاری از مفسرین قرآن  می  گویند: خداوند حکمت رادروجود تعددهاوتمایز  ها میان انسانها دیده است ؛ زیرا که آنان را در اندیشه واراده ، متفاوت آفرید ویکی از دلایل عمده  تأسیس و برپاییی مذاهب در پهلوی ادیان نیز همین اراده خداوندی  می باشد ؛ آنان در مورد دینی که هر یک برای خود انتخاب می کنند با دیگری تفاوت خواهد داشت.خداوند در این مورد در قرآن می فرماید:

[وَلَوْ شَاءَ رَبُّكَ لَآمَنَ مَنْ فِي الْأَرْضِ كُلُّهُمْ جَمِيعًا ۚ أَفَأَنْتَ تُكْرِهُ النَّاسَ حَتَّىٰ يَكُونُوا مُؤْمِنِينَ]

ترجمه: « و اگر پروردگارت (در مشیّت ازلی) می‌خواست تمام مردمان کره زمین  جملگی (به صورت اضطرار و اجبار)همه یکسره ایمان می‌آوردند، آیا تو می‌خواهی مردمان را مجبور سازی  که ایمان بیاورند؟» و همچنان در آیه (257سوره بقره) که قبلاً تلویحاً ذکر شد خداوند خود فرموده است :

[لا إِکْراهَ فِي الدِّينِ قَدْ تَبَيَّنَ الرُّشْدُ مِنَ الْغَيِّ فَمَنْ يَکْفُرْ بِالطَّاغُوتِ وَ يُؤْمِنْ بِاللَّهِ فقد استَمْسَکَ بِالْعُرْوَةِ الْوُثْقي‏ لاَ انْفِصامَ لَها وَ اللَّهُ سَميعٌ عَليمٌ]

ترجمه:« که اکراهی در دین نیست چرا که هدایت و کمال از گمراهی و ضلال مشخص شده است، بنا بر این  کسی که از طاغوت نافرمانی کندو به پروردگار ایمان بیاورد، به محکم ترین دست آویز  در آویخته است اصلاً گسستننداردو خداوند شنوای دانا است.»

و این بدان معنا است  که نباید مردم رادر پذیرش یا رد یک دین مجبور کرد. به همین خاطر باید با  پیروان ادیان مخالف از در تسامح وارد گردیدو اجبار شان به پیروی از دین اسلام به هیچ وجه روا نیست . همچنین به  هیچ کس  اجازه نمیدهیم ما را به دست برداشتن از دین خود ناچار نمایدو از اطاعت و عبادت خداوند باز دارد و هیچ کس راحق دخالت در دین دیگران  نیست.این تعدد و تکثر گرایی دینی از همان دوران وجود مسلمانان در مکه و پس از آن درمدینه مورد احترام بوده است . ...

علامه عبدالله احمدیان (عبدالله احمدیان ، کلام جدید، مهاباد، انتشارات رهرو،چاپ اول، 1382،ص151) در مورد پلورالیزم دینی پنج دیدگاه را عرضه  میکند. وی می نویسد :«پذیرفتن ادیان وحیانی به چند معنا قابل تصور  است:

1.      به این معنی که هر دینی در زمان نزولش، تا فسخ آن به وسیلۀ دین بعدی کاملاً حق  شنیده  میشدو چنین نیست که حق به این معنی تنها در انحصاردینی از ادیان باشد.

2.      این که هر دینی هر چند با نزول دین بعدی فسخ شده باشد باز اصول اساسی آن دین ؛یعنی توحید، نبوت ،معاد، فسخ نشده بلکه کاملاً تأیید شده اند.پس تمام ادیان وحیانی در هر زمانی و از جمله زمان ما هم موارد زیادی از حق در آن  ها وجود دارد؛

3.      به این معنی که هر فردی و هر گروه و جمعیتی که دارای دینی از ادیان  هستند،حق داشتن آن دین را دارندو کسی حق ندارد از راه زور و اعمال قدرت ، آنها رااز اعتقاد به آن دین یا انجام مراسم آن دین منع نماید و حق به این معنی در انحصار دینی از ادیان  هست وکسی نمیتواند فردی رابه داشتن اعتقادی مجبور سازد همانگونه که قرآن، صریحاً اکراه دردین را تحریم و غیر ممکن نشان داده است(که ما در بالا  در آیه لااکرا...آنرا تلویحاً بیان داشتیم)

حضرت عمر (رض)در نامه هایی که به فرماندهان سپاه اسلام در مناطق زردشتی نشین نوشته است بر این جمله تأکید کرده است که:«لا تخربو بیوت نارهم» آتش کده های آنها را تخریب نکنید وآنان را در  اجرای مراسم دینی شان ( به قید قبول جزیه ) آزاد بگذاریدتا هرگاه خواستندبه میل خود شان اسلام را بپذیرند؛

4.      پلورالیزم دینی به این معنا که در زمان حاضر جمعیت هایی از پیروان ادیان وحیانی که نسبت به اسلام«جاهل قاصر اند نه عالم مقصر» وجوددارد که دین اسلام اساساً به آنان  تبلیغ نشده  یا به گونه ای به آنان تبلیغ  نشده که موجب بر انگیختن تفکر آنان گردد در این صورت آن جمعیت ها از پیروان هر دینی باشند اهل نجات اند طبق آیۀ 15 سوره اسراء:[ مَنِ اهْتَدي‏ فَإِنَّما يَهْتَدي لِنَفْسِهِ وَ مَنْ ضَلَّ فَإِنَّما يَضِلُّ عَلَيْها وَ لا تَزِرُ وازِرَةٌ وِزْرَ أُخْري‏ وَ ما کُنَّا مُعَذِّبينَ حَتَّي نَبْعَثَ رَسُولاً]

 ترجمه: « هر کس راه هدایت یافت تنها به نفع و سعادت خود یافته ، و هر که به گمراهی شتافت آن هم به زیان و شقاوت خود شتافته ، و هیچ کس بار گناه دیگری را به دوش نگیرد ، و ما تا رسول نفرستیم ( و بر خلق اتمام حجّت نکنیم ) هرگز کسی را عذاب نخواهیم کرد.» و سوره نساء آیت165:[ رُسُلاً مُبَشِّرينَ وَ مُنْذِرينَ لِئَلاَّ يَکُونَ لِلنَّاسِ عَلَي اللَّهِ حُجَّةٌ بَعْدَ الرُّسُلِ وَ کانَ اللَّهُ عَزيزاً حَکيماً]

ترجمه:  « رسولانی را فرستاد که ( نیکان را ) بشارت دهند و ( بدان را ) بترسانند تا آنکه پس از فرستادن رسولان ، مردم را بر خدا حجّتی نباشد ، و خدا همیشه مقتدر و کارش بر وفق حکمت است.

پیروان ادیان وحیانی که دین اسلام به صورتی به آنها تبلیغ شده که موجب بر انگیختن تفکر آنان  گردید اما آنان به علت بی اعتنایی یا عناد و لجاجت به تفکر در باره دین اسلام نه پرداخته اندو خلاصه «عالم مقصر بوده اند نه جاهل قاصر»به  هیچ وجه اهل نجات نیستند

5.       پلورالیزم دینی به این معنی که در عصر حاضرتمام ادیان وحیانی اعم از اسلام و یهودی ونصرانی وغیره همچون یک و به اندازه حق هم هستندو یکایک اعتقادات  هر یک از آن  ادیان مانند سایر بقیه آن ها بدون تفاوت حق  است و چنین نیست که امروز  تنها دین حق وجود داشته باشد...» در نتیجه علامه  عبدالله احمدیان  چنین نتیجه می گیرد که :«پلورالیزم به معنی اول، دوم و سوم مورد قبول تمام علمای اسلامی است و به معنی چهارم مورد اتفاق اکثر علمای اسلامی است، اما پلورالیزم به معنی پنجم به هیچ وجه وبا قاطعیت و یقین بودن عقاید اسلامی سازگار نیست و قطعاً مورد تأییدکسانی نخواهد بودکه از متون دینی آگاهی کافی دارند(همان اثر ،ص153)

نتیجه آنکه کثرت گرایی دینی هیچ تفاوتی میان اسلام، مسیحیت و یهودیت وادیان زمینی؛چون بودیزم و هندوئیزم قایل نیست و همۀ آن را تضمین کننده سعادت و فلاح میداند که در اسلام  به هیچ صورت قابل قبول نیست، این پذیرش باعث پیدایش بحرانی منطقی و عقلی می شود وسبب می شود انسان اجتماع  نقیضین یا ضدّین را بپذیرد؛ برای مثال، انسان با پذیرش حقانیت توحید در اسلام و تثلیث در مسیحیت والوهیت برهما و بودا به نوعی از تناقض گویی خواهد رسید.

قرآن کریم در این موارد با پلورالیزم  تعارض دارند: (برسی ونقد مکاتبی، سکولاریزم، فمنیزم وپلورالیزم،ص190 تا201)

1.صراط در قرآن:

آیات فراوانی در قرآن، در باره صراط وجود داردکه با اتصاف آن به مستقیم یاسوّی ونیز به اضافۀ آن به ربّی وربِّک، عزیز ، حمید والله، نوعی خاص از صراط را معرفی میکندو باقی راه ها را منحرف می شمارد با توجه به تعریفی که در قرآن به واژه صراط اضافه شده است دلالت برانحصاردارد از جمله: [اهْدِنَا الصِّراطَ الْمُسْتَقيمَ] «ما را براه راست هدایت فرما»

[وَ أَنَّ هذا صِراطي‏ مُسْتَقيماً فَاتَّبِعُوهُ وَ لا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِکُمْ عَنْ سَبيلِهِ ذلِکُمْ وَصَّاکُمْ بِهِ لَعَلَّکُمْ تَتَّقُونَ]

ترجمه: « و این است راه راست من ، از آن پیروی کنید و از راههای دیگر که موجب تفرقه شما از راه اوست متابعت نکنید. این است سفارش خدا به شما ، شاید پرهیزکار شوید.»

[وَيَرَى الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ الَّذِي أُنزِلَ إِلَيْكَ مِن رَّبِّكَ هُوَ الْحَقَّ وَيَهْدِي إِلَى صِرَاطِ الْعَزِيزِ الْحَمِيدِ] (سوره سبا/6)

ترجمه :«کسانیکه فرزانه و آگاه اند،چیزی را که از سوی پروردگارت بر تو نازل شده است، حق می بیندو راهنمای راه خدای چیره و ستوده می دانند»

2.  باطل شمردن عقایدواعمال یهودیان و مسیحیان

آیات و روایاتی وجود دارد که با برخی از عقایدواعمال یهودیان و مسیحیان معارضه میکندو آن ها را به صراحت ناصواب می داند مانند: [وَقَالَتِ الْيَهُودُ يَدُ اللَّهِ مَغْلُولَةٌ ۚ غُلَّتْ أَيْدِيهِمْ وَلُعِنُوا بِمَا قَالُوا ۘ بَلْ يَدَاهُ مَبْسُوطَتَانِ يُنْفِقُ كَيْفَ يَشَاءُ ۚ وَلَيَزِيدَنَّ كَثِيرًا مِنْهُمْ مَا أُنْزِلَ إِلَيْكَ مِنْ رَبِّكَ طُغْيَانًا وَكُفْرًا ۚ وَأَلْقَيْنَا بَيْنَهُمُ الْعَدَاوَةَ وَالْبَغْضَاءَ إِلَىٰ يَوْمِ الْقِيَامَةِ ۚ كُلَّمَا أَوْقَدُوا نَارًا یهود گفتند: دست (قدرت) خدا بسته است! به واسطه این گفتار (دروغ) دست آنها بسته شده و به لعن خدا گرفتار گردیدند، بلکه دو دست (قدرت) خدا گشاده است و هر گونه بخواهد (بر خلق) انفاق می‌کند. و همانا قرآنی که به تو نازل گشت بر کفر و طغیان بسیاری از اهل کتاب بیفزاید و ما (به کیفر آن) تا قیامت آتش کینه و دشمنی را در میان آنها برافروختیم، هر گاه برای جنگ (با مسلمانان) آتشی برافروختند خدا آن آتش را خاموش ساخت، و آنها در روی زمین به فسادکاری می‌کوشند، و هرگز خدا مردم ستمکار مفسد را دوست نمی‌دارد.

وَ قالَتِ الْيَهُودُ وَ النَّصاري‏ نَحْنُ أَبْناءُ اللَّهِ وَ أَحِبَّاؤُهُ قُلْ فَلِمَ يُعَذِّبُکُمْ بِذُنُوبِکُمْ بَلْ أَنْتُمْ بَشَرٌ مِمَّنْ خَلَقَ يَغْفِرُ لِمَنْ يَشاءُ وَ يُعَذِّبُ مَنْ يَشاءُ وَ لِلَّهِ مُلْکُ السَّماواتِ وَ الْأَرْضِ وَ ما بَيْنَهُما وَ إِلَيْهِ الْمَصيرُ(مائده/18)

ترجمه: «یهود و نصاری گفتند: «ما ، فرزندان خدا و دوستان ( خاصّ ) او هستیم.» بگو: «پس چرا شما را در برابر گناهانتان مجازات می کند؟! بلکه شما هم بشری هستید از مخلوقاتی که آفریده هر کس را بخواهد ( و شایسته بداند ) ، می بخشد و هر کس را بخواهد ( و مستحق بداند ) ، مجازات می کند و حکومت آسمانها و زمین و آنچه در میان آنهاست ، از آن اوست و بازگشت همه موجودات ، به سوی اوست.»

[وَ لَنْ تَرْضي‏ عَنْکَ الْيَهُودُ وَ لاَ النَّصاري‏ حَتَّي تَتَّبِعَ مِلَّتَهُمْ قُلْ إِنَّ هُدَي اللَّهِ هُوَ الْهُدي‏ وَ لَئِنِ اتَّبَعْتَ أَهْواءَهُمْ بَعْدَ الَّذي جاءَکَ مِنَ الْعِلْمِ ما لَکَ مِنَ اللَّهِ مِنْ وَلِيٍّ وَ لا نَصيرٍ] (بقره/120)

ترجمه:« هرگز یهود و نصاری از تو راضی نخواهند شد مگر آنکه پیروی از آیین آنها کنی. بگو: راهی که خدا بنماید به یقین راه حق تنها همان است و البته اگر از میل و خواهش آنها پیروی کنی بعد از آنکه طریق حق را دریافتی ، دیگر از سوی خدا یار و یاوری نخواهی داشت.»

وَقَالَتِ الْيَهُودُ عُزَيْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَقَالَتِ النَّصَارَى الْمَسِيحُ ابْنُ اللَّهِ ۖ ذَٰلِكَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ ۖ يُضَاهِئُونَ قَوْلَ الَّذِينَ كَفَرُوا مِن قَبْلُ ۚ قَاتَلَهُمُ اللَّهُ ۚ أَنَّىٰ يُؤْفَكُونَ (توبه/30)

ترجمه:« یهودیان می گویند عُزیرپسر خدا است(چرا که آنان را بعدیک قرن خواری و مذلت از بند اسارت رهانید و تورات را که از حفظ داشت  دوباره برای ایشان نگاشت و در دست رس شان گذاشت)، و ترسایان می گویند: مسیح پسر خدا است(چرا که بی پدر از مادر  بزاد).این، سخنی است که آنان به زبان میگویند(وادعایی بیش نیست و مبنی بر دلیل و برهانی نمی باشد. نه هیچ  پیغمبری آن را گفته است و نه در هیچ کتاب آسمانی از سوی خدا آمده است.این گفتار)به گفتار کافرانی می ماندکه پیش از آن همچنان می گفتند(مثلاً معتقد به  حلول خدا در برخی از مخلوقات بودند [غلاتی که خود شان را  منسوب به شیعه میدانند ولی از جمع آنها نمیتوانند باشند  نیز حلول و تناسخ را پذیرفته اند] ویا اینکه فرشتگان را دختران خدا میدانستند ).خداوند کافران را نفرین و نابود  کند چگونه (دروغ می گویندو چگونه از حق با وجود این همه روشنیبه دور می گردند و)باز داشته می شوند.»

[اتَّخَذُوا أَحْبَارَهُمْ وَرُهْبَانَهُمْ أَرْبَابًا مِنْ دُونِ اللَّهِ وَالْمَسِيحَ ابْنَ مَرْيَمَ وَمَا أُمِرُوا إِلَّا لِيَعْبُدُوا إِلَٰهًا وَاحِدًا ۖ لَاإِلَٰهَ إِلَّا هُوَ ۚ سُبْحَانَهُ عَمَّا يُشْرِكُونَ] (توبه/31)

ترجمه: « یهودیان و ترسایان علاوه از خدا، علمای دینی وپارسایان خود را هم به خدایی  پذیرفته اند.مسیح  پسر مریم را نیز خدا می شمارند.بدیشان جز این دستور داده نشده است که: تنها خدای یگانه رابپرستندو بس.جز خدا معبودی نیست و او پاک و منزهّ از شرک ورزی و چیز هایی است که ایشان آنها را انباز قرار میدهند.».

[يُرِيدُونَ أَن يُطْفِئُوا نُورَ اللَّهِ بِأَفْوَاهِهِمْ وَيَأْبَى اللَّهُ إِلَّا أَن يُتِمَّ نُورَهُ وَلَوْ كَرِهَ الْكَافِرُونَ] (توبه/32)

ترجمه: « آنان میخواهند نور خدا را با دهان خود خاموش گردانند(واز گسترش این نور که اسلام است  جلو گیری کنند)ولی خداوند جز این نمی خواهدکه نور خود را به کمال رساند(و پیوسته با پیروزی این آئین، آنرا گسترده تر گرداند) هر چند که کافران دوست نداشته باشند.»

[يَسْئَلُکَ أَهْلُ الْکِتابِ أَنْ تُنَزِّلَ عَلَيْهِمْ کِتاباً مِنَ السَّماءِ فَقَدْ سَأَلُوا مُوسي‏ أَکْبَرَ مِنْ ذلِکَ فَقالُوا أَرِنَا اللَّهَ جَهْرَةً فَأَخَذَتْهُمُ الصَّاعِقَةُ بِظُلْمِهِمْ ثُمَّ اتَّخَذُوا الْعِجْلَ مِنْ بَعْدِ ما جاءَتْهُمُ الْبَيِّناتُ فَعَفَوْنا عَنْ ذلِکَ وَ آتَيْنا مُوسي‏ سُلْطاناً مُبيناً ] (توبه/153)

ترجمه: «اهل کتاب از تو میخواهند که(اگر پیغمبری، یکجا) کتابی ا ز آسمان بر آنان نازل کنی.(البته این درخواست، استهزا و بهانه ای بیش  نیست چرا که از موسی چیزی بزرگتر از این را خواستند وگفتند:خدا را آشکارابه ما نشان بده.بخاطر این ستم،صاعقه ایشان را فرا گرفت(و نابود شان کرد.گناه بد تر و رسوا کننده تر آنان این است که)پس از آن همه دلائل روشنی(چون تبدیل عصا به اژدها، وید بیضا، وشگافتن دریا) که برای آنان آمد(و خود شاهد نمودن معجزات موسی به فرعون و فرعونی هابودند) گوساله (سامری)را (به خدایی) گرفتند! ولی ما ازاین(گوساله پرستی پس از توبه ایشان)در گذشتیم و به موسی حجت روشنی دادیم.»[12]

همانند این صد ها مثال دیگر در قرآن کریم وجود دارد که نمایش همۀ آن در این مختصر گنجایش ندارد واین نکته را واضح میسازم که قرآن کریم  که بر مبنای وحیانی استوار است و اساس آن بر پایه  های توحید استوار میباشد هیچ روش ویا راهکاری را که مغایرت به اصل توحید داشته باشد به هیچ صورت نمی پذیرد.

در خاتمه  این پژوهش  نتیجه دقیق این  اثر البته  در اختیار صاحبان دانش و دقت  واندیشه قرار خواهد  گرفت. و حالا  به  مدارک فرق اسلامی  می پردازیم که ببینیم  کدام  مسائل مربوط به ایجاد فرقه ها و چند دستگی  ها در  دین اسلام  شده  است و معقولیت راه  هر کدام را  بخاطر روشن شدن حقیقت  به قضاوت صاحبان بینش و دانش موکول میسازیم تا توانسته باشیم از تاریکی های جهالت مصئون بمانیم:

مدارک فرق  اسلامی:

نخستین مدارک فرق  اسلامی  ابتدا  از  کشته شدن عثمان خلیفه سوم و بعداً اولین  مدرک مکتوب که از زمان صحابه (نیمه اول سده  نخستین هجری) مانده است ، احتجاج  علی ،(رض) در جواب معاویه ،است  که طبرسی نقل نموده (احتجاج طبرسی ، ج.1،ص176) این احتجاج در واقع رد شیعه برعثمانیه است .زیرا معاویه در نامه ای به عنوان خونخواهی  عثمان و طرفداری وی ، علی و پیروانش را متهم به قتل عثمان  می نماید . علی با استدلالی محکم نوشتار او را رد  میکند (طبرسی ،  همان ).

مدارک منقول  از همین  عصر که به رد مبانی یکدگر پرداخته اند ، فراوان است و می ترسم با بیان  همۀ آنها بوی تفرقه در این  عصری که  جهان اسلام سراسر با آشوب  های بزرگ و در معرض معاملات خیلی وهشتناک قرار دارد ، از نوشته هایم که همه با مأخذ قوی نیز توام  است  بر نخیزد. لذا به  همین یک اشاره  این درب  را  می بندیم و همینقدر  میگویم  که بازار، مناظره  های مذهبی از همان آغاز  اسلام تا امروز  گرم بوده  و شور بختانه  هیچکدام اینها در مسیر اصلی آن بجز موارد محدود  راه باز نکرده اند.

تواریخ فرق اسلامی:

از اینها که بگذریم  به تواریخ ویژۀ مذاهب اسلامی می رسیم که میتوان  گفت  مسلمانان اولین ملتی هستند که راجع به ملل و نحل عموماً و نسبت به مذاهب وادیان خصوصاً، دست به تألیفات ارزشمند و گرانبهایی زده اند کتابها و تالیفاتی که در مورد مذاهب اسلام انشاء گردیده  عبارتند از :

  1. ابوالمظفر، محمدبن احمد نعیمی  (فرق  الشیعه) که نجاشی از او نام برده .(رجال نجاشی ،ص395).
  2. ابوالقاسم بلخی ، صاحب فرق شیعه که (اختیار معرفة الرجال  از او روایت  میکند ،ص322).
  3. ابو محمد ، حسن بن موسی نوبختی متوفای حدود 300 هجری (معاریف شیعه)
  4. سعد بن  عبدالله اشعری ، از فقه  ها و ثقات محدثین شیعه در گذشته در سال 301ه .
  5. کتاب بیان الادیان از ابوالمعالی محمد بن عبید بن علی، در سال 485 تألیف شده
  6. تبصرة العوام فی معرفة مقامات الامام ؛سید مرتضی بن داعی حسنی رازی در سال 1313تجدید انتشاریافته.
  7. کتاب ملل و نحل ، تایف ابن فورک ، جمال الدین احمد بن محمد اصفهانی متوفای 458 که از بزرگان  معتزله بود.
  8. الفصل فی الاهواء و نحل از ابن حزم ظاهری، محمد بن  علی بن احمد  متوفای 456 که بزرگترین عالم مذهب ظاهریه  است که باعث انتشار  این مذهب در اندلس  گردید.
  9. کتاب الفصل در سه جلد   در قاهره انتشار یافته  و در سال 1297 در بیروت تجدید چاپ شده  است .
  10. التبصیر فی الدین و تمیزالفرقةالناجیه عن الهالکین ؛تالیف ابوالمظفر، طاهر بن  محمد اسفراینی  شافعی مذهب  مشهور به (شهفور بن طاهر) متوفی 471هـ. در سال 1359  تجدید چاپ شد.
  11. ملل و نحل ، باقلانی ، قاضی  ابوبکر  محمد بن طیّب بغدادی اشعری صاحب اعجاز قرآن  و کتاب الانتصار.
  12. ملل و نحل شهرستانی ، محمد بن  عبدالکریم شهرستانی (548)هـ که از جمله  مشهور ترین و جامع ترین کتاب  در مذاهب فلسفی(اهواء و نحل)و ادیان و مذاهب اسلامی نوشته شده است.
  13. نساب المنیة والامل فی الملل ونحل از احمد یحیی بن المرتضی الحسینی به سال 840 در گذشت .
  14. کتاب الحور  العین ، تألیف نشوان حمیری (573)هـ ، بسال 1948 در مصر چاپ شد.
  15. الفرق والتواریخ ،که به  غزالی نسبت داده شده ولی مسلماً از او نیست .

این کتابها را به مثابه  مشت نمونه خروار نقل کردیم و این به این معنی نیست که مؤلف دیگر ویا  کتاب دیگری جز اینها در زمینه  نیست . اگر  کتابهایی که در مورد ملل و نحل و مذاهب اسلامی نوشته شده است  تفصیل داده شود شاید در این مجموعه نگنجد.

همچنین این کتابها  نیز از سوی دانشمندان معاصردر زمینه ادیان و مذاهب نوشته شده  است :

دایرة المعارف اسلامی  توسط وینسنگ و همراهانش تالیف شده و نسخه های چاپی آن به انگلیسی ، المانی و فرانسوی فراهم آمده و توسط عده ای از دانشمندان  اسلامی از سال 1352هق.به عربی ترجمه و با تعلیقاتی از محققان  در قاهره انتشار یافت که تا آخر حرف (صاد) ضمن 14 جلد  بزرگ در تهران ،افست و تجدید طبع شده است.  

دایرة المعارف قرن العشرین تألیف فرید وجدی  مصری در ضمن 10 جلد چندین بار چاپ شده  است.

دایرة المعارف بستانی توسط نواده  فرید وجدی  در 10 جلد باز نویسی و تجدید شده  است .

دایرت المعارف شیعی تالیف استاد اسد الامین  و دایرة المعارف  استاد اعلمی  وبخش اعلام کتاب المنجد لویس معلوف یسوعی ، و بخش اعلام فرهنگ استاد معین (جلد 5 و6) ولغت  نامه دهخدا (که توسط جمعی  از محققان تکمیل و به وسیله سازمان لغتنامه  وابسته به دانشکده ادبیات دانشگاه تهران، انتشار یافته .

دایرة المعارف  غلام  حسین  مصاحب از ردیف (الف تا ی).

این  کتاب  ها نیز  توسط نویسندگان معاصر در مورد ملل و محل انشاء گردیده :

کتاب ملل و نحل  تالیف  رشید یاسمی که برای تدریس در دانشکده   علوم معقول  ومنقول (الهیات و معرف اسلامی ) به سال 1315خورشیدی انتشار یافته است.

تاریخ المذاهب الاسلامیه:

استاد محمد  احمد  ابوزهره ، استاد شرعیات  در دانشکده حقوق دانشگاه قاهره ،در قاهره انتشار یافته  است .

مذاهب الاسلامین (المعتزله و العشاعره) تألیف  استاد  عبدالرحمن بدوی که در مصر انتشار یافته است.

تاریخ ادیان ، تالف علی اصغر حکمت  که شامل مجموعه ای از سخنرانی  های وی در دانشگاه شیراز  و شامل نقل آراء دینهای  یهود و نصارا وزردشتی و اسلام می باشد.

خلاصۀ ادیان ،تالیف استاد مشکور  که شامل شرح ادیان آغازین ، دینهای جینی و ژابانی ، دین های هندی ، زردشتی ، یهود ، نصارا ، ادیان اعراب جاهلیت است و چاپ دوم آن در سال1362 انتشار یافته است .

ادیان بزرگ جهان ، تالیف ، هاشم رضی، که در سال 1360در انتشارات فروهر  تجدید چاپ  گردیده است.

کتابهای زیادی در مورد  معتزله ، شیعه امامیه ،اسماعلیه ،قرامطه ،خوارج ، علویان ، یزیدیه ، که آوردن  اسمای هر کدام آن به قول معروف ،مثنوی هفتاد من کاغذ خواهدشد.[13]

 


 

[1]  جعفرسجادی ،پلورالیزم دینی یا کثرت گرایی، انتشارات قم،ص 3.

[2]   مر جئه  عبارت اند از قائلان به ارجاء یعنی تأخیر حکم  صاحب گناه کبیره  به روز قیامت ، که در مقابل  وعید  یعنی قائلان به  کفر صاحب گناه  کبیره و خلود وی در جهنم(گرچه مؤمن باشد)بودندو تنها  عقاب وی را خفیف تر از  کفار می دانستند.

[3]  ابن خلدون ، مرج الذهب ، طبری.

[4]  بحار الانوار ، ج.1،ص299و318.

[5]   بحارالانوار ، همان مدخذ.

[6]  محاضرات  تاریخ الامم الاسلامیه،ج.3،ص499؛تاریخ اسلام ،دکتر فیاض ، ص،248.

[7]  همان مأخذ،ص،262.

[8]  تاریخ اسلام ، داکتر فیاض،پیشین ،ص،33.

[9]  مقدمه  کتاب «سرگذشت خدا»یا«زندگی فضا» ، اثر موریس مترلینگ، تهران ،بیستم فروردین 1336.

[10]  بعد  چهارم ،اثر موریس مترلنگ ، چاپ  تهران ، سال 1336، ص16.

[11]   کمال روحانی ،دین سوزی معاصر، نشر آراس،سال چاپ 1390 مرکز پخش کتاب امام غزالی ، صص21تا25.

[12]  کمال روحانی ،دین سوزی معاصر، نشر آراس،سال چاپ 1390 مرکز پخش کتاب امام غزالی ، صص 25تا 51.

[13]  دکتر جواد مشکور ،"فرهنگ فرق اسلامی "،با مقدمه و توضیحات نذیر شانه چی، مشهد ایران  ، سال 1994،صص ، یک تا سی وشش بخش مقدمه.

 

 

قبلی

 


بالا
 
بازگشت