محمدعوض نبی زاده

 

جلوګیری ازتداوم انحصارګری وتکقومی سازی قدرت

 

رفتار نخبگان قومی محدود در خصلتهای ساختاری و مقید در ساختار اجتماعی قومی آنها  است که بازتولید میشوند وعدول از این ارزشها، نوعی ساختارشکنی تلقی شده وحذف نخبگان ساختارشکن را از رهبری قوم دربرخواهد داشت. هویت خواهی قومی پدیده ای غیر معمول و مختص به کشورهای جهان سوم نیست؛ بلکه کشورهای غربی نیز شاهد این گرایشات بوده ، که در آنجا با  تغییر ساختارهای اداری و سیاسی چون فدرالیسم و اعطای خودمختاری سرزمینی و فرهنگی، زمینه همگرایی ملی را فراهم ساخته  است. در تمام جهان بحث هویت‌های قومی یک مساله انکار ناپذیر است و ایجاب می‌کند تا با این پدیده برخورد منطقی و حقوقی صورت گیرد اما هرگاه حذف و تقابل. هویت‌های قومی مدنظر باشد رسیدن به حقوق شهروندی محال خواهد بود. درتاریخ سیاسی افغانستان ، نخبگان قومی نمایندگی از یک قوم میکنند و کنش آنان مقید در اصولی است که منافع قومی آن را تعیین میکند و آنها نمیتوانند تنها بر مبنای منافع شخصی شان، رهبری یک قوم رابه پیش ببرند.

 ولی متاسفانه  نظام ها ی حاکم  در افغانستان با طرد هویتهای قومی ، آتش درگیریهای قومی را مشتعل تر میسازند ګرچه هویت خواهی قومی پدیده ای بسیار معمول در جهان است؛ ولی در افغانستان عامل اساسی خلق بحران بوده  است، زیرا حکومت مرکزی افغانستان تا هنوز بر تحمیل اندیشه ی قرن نوزدهم خویش از ناسیونالیسم  برمؤلفه های فرهنگی قوم غالب به عنوان هویت ملی ، تاکید می ورزد. پیشبرد این نوع سیاست، باعث تحریک اقوام دیگر به واکنش شده و زمینه ی ناسازگاری قومی و واکنشهای غیرمنطقی نزد هویت طلبان میگردد.منازعه قدرت درون قومی و قطب بندی های قومی در جامعه افغانستان، تاریخ ناخوشایندی دارد که  رهبران برای رسیدن بقدرت با بی عدالتی، خونریزی، حذف دیگران افغانستان را تا امروز به ویرانه تبدیل کرده  است . از انجاییکه پدیده ی نحس منازعه قدرت و قطب بندی های قومی در دامان استعمار انگلیس در قرن ۱۹ تولد و در بستر استعمار نو به بلوغ سیاسی رسیده است.

ګرچه مردم ما بعد از چهاردهه، درسال 2001 بار دیگر فرصت برای نظام سازی را پیدا نمود  اما ساختار متمرکز قدرت در ارگ قد راست کردو به برکت تشدید قطب بندی های قومی  با دامن زدن به اختلافات  قومی، پشتون و غیر پشتون  وحتی درانی و غلجایی برای حکمروایی خود استفاده مینماید. تخویف و سر کوب، تحمیق و تطمیع، فریب و شانتاژ، تهمت و دروغ ، سلاح هایِ اند که مستبدین انها را برای تحقق اهداف شان استعمال میکنند. هویت‌های قومی زمانی شکسته می شود که مکتب برتری خواهی قومی ویران شود و این را به جز از پشتونهای وطن پرست و بی تعصب هیچ گروهی دیگری کرده نمی تواند. با ویرانی مکتب برتری خواهی قومی بازار دلالان قومی از رونق می افتد و کمر استعمار نو و مداخلات خارجی در افغانستان نیز شکسته می شودو افغانستان بحیث یک ملت متحد ظهور خواهد کرد. اما متاسفانه در افغانستان تا به امروز، «سیاست حذف» هویتهای قومی، ریشه ، به علیت یابی ناقص هویت خواهی قومی دارد چون آن را معلول تلاش چند رهبر منفعت طلب قومی میدانند.

چنانچه ، هرزمانیکه ، تیم حاکم ارګ عرصه را بر "تنظیم ها و گروه ها ی غیر خودی" تنگ می کنند، معامله گران شعار غیر متمرکز کردن نظام را مطرح می نمایندولی همین که معامله  انجام شد دوباره ، همه چیز را از یاد می برند.از انجاییکه حکومت وحدت ملی که به اشاره ی امریکایی ها  بربنیاد تقسیم قدرت میان گروهها ، احزاب وتنظیمهای قومی ایجاد گردیده وتمرکز قدرت به دَورِ تیم ارگ نشینان سبب تشدید این انقطابهای قومی  بوده است چون رهبران حکومت وحدت ملی با پیشبرد سیاستهای تبارگرایانه ی شان ، آتش انقطاب قومی را شعله ورتر میسازند .ګرچه  پیوستن گلب الدین حکمتیار وبرخی از حلقات گروه طالبان  با تیم ارگ ، موقعیت سیاسی و قومی  اشرف غنی را تقویت و لی قطب بندی های قومی را بیشترتشدید نموده است.  پس از رژیم نادرخان، اشرف غنی با توسل به ترور و سبوتاژ، فضای هم زیستی میان اقوام مختلف درافغانستان را زهر آلوده کرده که با ظهور یک گروه  متعصب، معتقد به گلوله و رژیم تک صدایی، او ، را امیدوار ساخته  است. تیم حاکم در ارگ میخواهد که دست آورد های شانزده ساله را ، به نفع تک نگری نوع نادرشاهی مصادره کند.تظاهرات رستاخيز تغيير، جنبش روشنايي و ديگر جريان هارا با گُلوله و تانك و انتحار بدرقه و اقدام ناکام حکومت برای کشتن دسته جمعی سران جمیعت و شورای نظار در تپه بادام باغ کابل اوضاع سیاسی کشورراالتهابی ساخته واینک احزاب جمعیت، جنبش و وحدت  اسلامی  رازیر بیرق شورای نجات گردآورده اند.

اشرف غنی احمدزی بحیث شخصیت مریض روانی، تندرو و غلزایی پرست وخود کامه و یک شخصیت احساساتی و دمدمی‌مزاج  که توانایی تحمل شنیدن نظریات مخالف را ندارد، زیرا اوعاشق و شیفته طرح و برنامه‌هایی است که روی کاغذ نوشته شده باشند. در حال حاضر تمامی نشانه‌های حکومت‌داری او، حکایت از نظام مستبد، توتاليتر و خودكامه داردكه جز حاكميت مطلقه ى غلجايى ها چيزى دیګری نیست به دلیل بی‌اعتمادی عمیق قومی، هر رویدادی ، رنگ تباری به خود می‌گیردو تیم ارگ  نظام را به بن بست کشیده ومجبور است این مسیر ناکام را تا آخر برود و اکنون ، میدان را درجهت محکومیت استبداد سیاسی نوع سلطنتی باخته استشبکه‌های مافیایی اقتصادی در اطراف آقای غنی در کمیته تدارکات زیر نام شفافیت وبحث دسترسی گسترده شرکت‌های الکوزی به زمین، تخفیفات مالیاتی و قاچاق امتعه تجارتی از مرزهای افغانستان به کشورهای آسیای میانه، خود نیز حکایت دیگری است.

نمی‌توان تکرار تاریخ را در افغانستان با توجه به مشابهت تمامی شرایط از نظر دور داشت، بنابراین حرکت این کشور به سوی یک جنگ داخلی دوباره که حاصلی جز ویرانی برای مردم این کشور ندارد، کاهش کمک‌های اقتصادی و کاهش نیروهای خارجی که حافظ امنیت محدود در افغانستان هستند که دولت  اشرف غنی از پشتیبانی مستقیم نیروهای نظامی خارجی بهره نمی‌برد، چنانکه شوروی نیز چنین کاری را در قبال داکتر نجیب الله انجام داده بودولی روی همرفته  امریکا ومتحدانش جنجال مسایل قومی را مانند دهه هفتاد شمسی,برای اهداف بعدی داغ نگهداشته است؛ بنا برین  اشرف غنی بایدبجای  احساسات، غالمغال، عصبيت ، خود شيفتگي وغیره ، نهال عقل، منطق، مدارا، تساحل، تسامح و مشورت را از خودنشان دهد تاازتداوم انحصارګری وتکقومی سازی قدرت جلوګیری ګردد.رويهمرفته يگانه گزينه ى معقول فرا رآه همه، آوردن اصلاحات بنيادى، معقول و فراگير در تمام عرصه ها با تفاهم داخلى و خارجى خواهد بود.

     بیست وسوم -  ماه – جولای – سال ۲۰۱۷ میلادی

 

 

 


بالا
 
بازگشت