محمد علی مهرزاد

 

نفرت پراکنی قومی ومذهبی؛ویرانگریا سازنده!؟

جنبش های اجتماعی وسیاسی درافغانستان با مساله ملی درطول تاریخ با یک سلسله تناقضات روبروبوده است. اصولاً موضوع ناسیونالیزم وملی گرایی درشرق بیشتربدوی ومبتنی برنژاد خودرا نمایان ساخته است،خصوصاً درکشورما تا اکنون نتوانسته خودش را با نیازمندیهای جامعه مدرن مطابقت بدهد. اما برعکس ملی گرایی درافغانستان ازبدوتاریخ خودش را درمقابل تاراج گران ومهاجمان خارجی تقویت نموده، کمتردرداخل کشوربه موضوع حل مسایل ملی پرداخته است .ملی گرایی درافغانستان را می توان بعد داخلی وخارجی داد که بعد خارجی ان ناشی ازدست اندازی مداخله گران ، اشغالگران، متهاجمان بیگانه  دانست، این امرباعث شده تا ما درمقابل دشمنان ورقیبان خود دایماً ازجایگاه قدرت ملی تبارزکنیم؛ اما درصحنه ای سیاسی ومیز مذاکره با دست ضعیف تری درعالم سیاست حضورپیدا می کنیم . درکشورما افغانستان طبقات حاکمه ای که برای جدا ساختن خود ازمردم وتفوق طلبی وبرتریت نسبت به دیگراقوام داشتند ونمی دیدند که برشاخه ای نشسته اند وریشه را با تبر تعصبات قومی می زنند؛ ملی گرایی را نه تنها طبقه حاکمه ونظام های عیاش وخودخواه مطرود وبه مسخره گرفتند، بلکه گروهای چپ افراطی وراست افراطی هیچ گاه نگاهی انچنانی به مسایل ملی نداشتند، وانرا پوششی برای نژاد پرستی نوع انحرافی از مسایل اجتماعی واقتصادی مهمترمی دانستند؛رقابت جدید درافغانستان بخصوص درچهاردهه اخیر بین دولت – ملت ها مخرب تروخشن تراز رقابت های گذشته بوجود امد زمامداران که در 15سال اخیر برسر اقتدار به همکاری امریکا براریکه قدرت وثروت تکیه زدند؛ با وعده های سراب گونه وغیر عملی شعار تحول وتداوم ، اصلاحات وهمگرایی سر دادند ؛ پیامد این شعارها ووعده های غیر قابل دسترسی اختلافات غیر قابل جبران را دربین اقوام واقشار مختلف افغانستان بوجود آورد. چرا زمانیکه به مساله ملی وحقوق اقلیت ها مواجه می شویم با حقیقت های نهایت تلخ وابهام آمیز مواجه می شویم ؛بخصوص اوانیکه با مفهوم پوچ خود ساخته وپرداخته ی استعمارکه گاهی پشتیبانی ازاقلیت ها وگاهی ازاکثریت شعارداده، کشورهای جهان سوم را در تنگنای تعصب قومی نگهداشته،توسط زمامداران و سران اقوام ومذاهب تقسیمات ، ناقص وپرازتناقض را درتعریف مسایل ملی ومفهوم ملت وملیت درایجاد جبهات شخصیت سازی کاذب کارکردند. وازین طریق مفهوم اسلامی وانسانی را که درطول تاریخ اقوام باهم برادرافغانستان زیست باهمی داشتند مجال ندادند تا موانع بزرگ که درراه رفع تبیض وبرقراری جامعه ای مبتنی برحقوق برابر ایجاد و کارکنند . برعکس درداخل کشور استعمارغربی وشرقی توسط اجیران فروخته شده ووابسته تعریف ملی گرایی ومنافع ملی را در ابهام قراردادند؛ ونگذاشتند تا اقوام درافغانستان درراه رسیدن به یک جامعه مدرن با درنظرداشت شرایط واوضاع واحوال پیشرفته امروزو فردابا حفظ هویت ملی وتامین منافع علیای همه اقوام برادر خودرا عیارکنند. افکاروبرداشت مختلف از مسایل ملی درسطح داخلی وخارجی رشد نمود که هرکدام سرانجام ازقدرت های بیرونی استعمار ابخوره داشته،مارا نه تنها درفقدان هویت ملی قراردادند؛ بلکه تعصبات قومی ، زبانی ومذهبی را کشت کردند ، تا مفهوم وحدت ملی واقعی یک امرغیرقابل دسترسی باشد. شما خود تصوربفرمائید که تمایلات بعضی از گروهای سیاسی وبعضی از اقوام درافغانستان درمورد وطن دوستی به شکل شعاری نه شعوری وعلمی به کلیمات مبالغه آمیز مفهوم وطندوستی را به (وطن پرستی) که بدون خداوند(ج) هیچ موجودی قابل پرستش نیست تبدیل نموده از آن استفاده افزاری می کنند؛ وادعا می کنند که ما عاشق افغانستان هستیم، وبردیگران غرورمی فروشند.باید از این گروها که دروطندوستی ظاهرسازی می کنند، پرسیده شود که دوست داشتن افغانستان باید همراه با دوست داشتن ساکنین واقوام تمام افغانستان که ازهرمذهب وزبان وقومی باشد . اگرواقعاَ به گفته ای این گروهای متظاهرومتعصب که افغانستان را دوست دارند ، باید اقلیت های قومی دیگرکه چوب اقلیت را درطول تاریخ خورده اند ؛ نباید از مفهوم استعماری واصطلاح اقلیت واکثریت یا به حیث شهروند درجه دوم محسوب ونام گرفته شود. انهاییکه دردوستی صرف بنام افغانستان سنگ برسینه می زنند قبل از اینکه خود اقلیت ها مدافع حق و حقوق خود باشند؛ لازم است تا این گروها  که خودرا اکثریت وانمود می کنند درتامین ورعایت حق وحقوق شان داوطلبانه درعمل دست بکارشوند؛ تا وطندوستی راخود به اثبات برسانند.بعضاً دیده وشنیده شده که بعضی ازاقوام هموطن خودرا به الفاظ تحقیر آمیزخطاب می کند، باید این وطندوستان که نسبت به دیگران ادعا ی سروری از ادرس قوم گرایی دارند ؛ نباید سکوت کنند ومانع استفاده هم چوالفاظ که موجب تفرقه وتعصب می شود شوند ؛ چرا زبان معرف شخصیت انسان است؛ هرزخمی تداوی می شود ، اما زخم زبان هرگزفراموش نمی شود. درصورتیکه حقی از یک هموطن ضایع می شود ، باید قبل ازاینکه خود انها مدافع حق وحقوق خود باشند ، به حیث هموطن بدون درنظرداشت تعلقات قومی ومذهبی درعمل از ان دفاع کنند . اما متاسفانه نه تنها دفاع نمی کنند ، بلکه با دولت وحکومت که روی تبعیض وتعصب قومی بمیان امده همراهی کرده شریک جرم می شوند. بازهم درجامعه ما دیده می شود که یک هموطن شان که خارج ازقوم وتبارشان مورد توهین وتحقیر وتبعیض قرارمی گیرد ، شخص تحقیرشده از نهایت درماندگی اگراعتراض کند، همین وطندوستان دوآتشه وخودخواه که درمکتب تعصب پرورش یافته اند ، به عوض اینکه درکنارهموطن تحقیرشده ومایوس قراربگیرند ؛ با درد ودریغ به شکل گروهی به او اعتراض می کنند ،جبهه گیری غیرمشروع وخلاف ارزشهای اسلامی وملی که خود رابه ان درظاهرپایبند نشان می دهد ، پشت پا زده درگیری های غیرقابل جبران را بوجود می آورند. همین گروهای ما جراجو وشریردرحقیقت ظلم، تحقیر وتبعیض را علیه اقلیت های ملی روا می دارند وخوشحال اند که ازالقاب قراردادی واعتباری ازادرس قوم ومذهب، بهره می برند ؛غافل ازاینکه کینه را دروجود مقابل کشت می کنند؛ تاعاقبت همین اقلیت ها را وادارمی سازند تادر جایگاه تجزیه طلبی قراربگیرند، ومساله ملی را به جنبه سیاسی واحساسی بکشانند وروی هم عاقبت می پرند. درین صورت است کسانیکه مورد تحقیر یک قوم علیه قوم دیگرقراربگیرند،وازطرف دیگر حکومت های که  به رای مردم نیامده باشند ، شخص تحقیرشده به هیچ عنوان توقع حمایه را نداشته اعتماد خودرا ازدست می دهد ، حتی همین شخص تحقیرشده به چیزی بنام هموطنش را نیز از دست می دهد. انهاییکه وقتاً فوقتاً ندای فدرالیزم سرمی دهند ، بدون شک مفکوره شان ناشی از عملکرد کسانیست که عدالت را نمی توانند نسبی دربین اکثریت واقلیت قومی برقرارکنند، بلکه عدالت را توهین می کنند. عاقبت همین نوع برخورد غیر عادلانه انهارا وادارمی سازد تا بسوی فدرالیزم وبدتراز ان بسوی تجزیه تمایل پیدا کنند. درین صد سال اخیرصرف نهضت امانی به همکاری ورهبری مشروطه خواهان قادرشد تاازمفهوم اقوام وادرس ملیت های ساکن درافغا نستان درسازندگی کشورووحدت ملی کاربگیرد؛اما دیگران که پی هم آمدند ، زمینه منازعات واختلافات را تیره تروپرکدورت ترکرده مرزهای جدید دربین اقوام ایجاد کردند وخود به بایگانی تاریخ سپرده شدند، چه همیشه دیدیم که حکومت ها ی گذشته  وبعد ی دروقایع اختلا لات داخلی ، اعتمادخودرا بجای اینکه برعسکرواردوی ملی می گرفتند ، با العکس تمام توجه خودرا درسوقیات قومی متوجه می ساختند. درصورتیکه یک قوم بغاوت ویا سرکشی می نمود ، حکومت برای مطیع ساختن آن ، یک قومی را می پالید که با همان قوم سرکش از قدیم نفرت ونزاع داشته باشد اورا اسلحه داده ، بطرف همان قوم یاغی سوق می داد که پیامد آن امروزهمین اختلافات وگره های کورتعصب است که نسل های بعدی را درخود آغشته ساخته است. این دیگردراکثرکشورهابه تجربه رسیده که کشورهای که از گروهای قومی ونژادی مختلفی تشکیل می شوند ، اگرنتوانند مساله هویت را حل کنند بزودی دامنگیربحرانهای هستی سوزی می شوند. زبانها، لحجه ها، آداب ورسوم ورسم ورواجهای گوناگون درکنارهم زیسته اند؛ ولی این تنوع فرهنگی می تواند یکی ازعناصرغنا وقوت باشد؛اگرما بتوانیم درعین زمان که دارای هویت های مستقل وفرعی هستیم ، هیویت جمعی خویش را رشد دهیم ومرزهای هویت های مشترک خویش را تبارزدهیم وارزشهای مشترک خودرا دریابیم ؛ودرقدم بعدی نظام سیاسی خویش را برپایه اراده وخواست مردم بنا نهیم، درآن صورت است که می توانیم الگوی موفقی حتی برای کشورهای منطقه شویم. ما درصورت می توانیم ازین اسارت ها ی تبار گرایی افراطی رهایی پیدا کنیم ، اگراعتقاد وباوربه مقوله های بزرگ انسان وانسانیت داریم ، اگربه کرامت وحیثیت انسان باورداریم ، برای تحقق این ارزوهای مقدس چاره ای جزکنارزدن مناسبات قبیلوی وقومگرایی وتیم پروری نداریم. چرا انسانیت انسان وشخصیت مستقل او هم نمی تواند درسایه قبیله وقومگرای تحقق یابد. مردم افغانستان درنیم قرن اخیرتمام اندیشه های قرون وستایی قبیله سالاری واندیشه های افراطی چپ وراست را به تجربه گرفت ؛ کاملاً  درعمل به مشاهده رسید واز محک تجربه هم گذشت که حاکمیت ظالمانه ای قبیله سالاری وقوم گرایی افراطی را نه فرهنگهای سیاسی پیشرفته جهان می پذیرد ونهم ارزشهای دینی وملی ما ونه هم روح جمعی ما وجهان که ما دران زندگی می کنیم.  با درنظرداشت انهمه تجربه مردم ما بیشتر از هروقت دیگربه تفاهم ووحدت وهمبستگی ملی نیازمندیم ، این ارزو بزرگ وانسانی بدون اگاهی وشناخت مناسبات قبیلوی جامعه خود وتحولات که درمنطقه جریان دارد واگاهی مردم افغانستان به حیث وارثین اصلی جنبشهای مردمی امکان پذیر نیست . این دیگریک حقیقت انکارناپذیراست که زمانیکه درمورد چیزی، دانشی نداریم از آن می ترسیم ووقتی ترسیدیم ازنظرعلم روان شناسی آرامش خودرا از دست می دهیم وهنگامیکه آرامش خودرا ازدست دادیم ازفرد یا چیزی که باعث آن شده متنفرمی شویم.بنابرین تا مردم افغانستان نسبت به یک دیگرخود شناخت نداشته باشند، ودر تعصبات بی مفهوم  نسبت به هموطن خود تجدید نظرنکنند ، رسیدن به  وحدت ملی وایجاد صلح پایدار وسلا متی زیست باهمی بازهم درتوهم خواهیم ماند. البته برای ازبین برداشتن این توهمات تبعیض آمیز پیشگامان نهضت ها ومیراث خواران جنبشهای مردمی درکشورما درقدم نخست جوانان دانشگاهی وجامعه مدنی ومراکزمطالعاتی باید درین امرمهم وملی پیش قراول باشند. نهایتاً برعلاوه بسیج عمومی که توسط نهادهای فرهنگی وملی غرض اگاهی مردم  صورت می گیرد؛ باید از دوستان ستراتیژیک خود بخواهیم که بودجه ای را   که برای جنگیدن علیه گروهای شورشی یاغی وباغی درافغانستان هزینه می کنید ؛ بهتراست که صرف مبارزه با بی سوادی، وساختن مکتب کنند، به جای ریختن بمب برسر مردم ، باید وسایل آموزشی وکتاب انها را بمباران کنید.! تا با صلح ودوستی درکنار یکدیگر زندگی کنیم ؛ واین چیزی است که نه تنها اسلام  بما می گوید بلکه تقاضای انسان وانسانیت نیزمی باشد.

 

 


بالا
 
بازگشت