مهرالدین مشید

 

مکثی بر سخنان آقای حکمتیار رهبر حزب اسلامی افغانستان

رهبر حزب اسلامی پس از ظهور از غیابت بیست ساله مسوءولیت بزرگ را در پیش دارد و می توان گفت که با آزمونی دشوارتر از گذشته قرار دارد نبوغ و درایت سیاسی آقای حکمتیار را پس از چهل سال جنگ و بیست سال غیابت به نمایش می گذارد. گفته می توان که بیرون شدن آقای حکمتیار از این آزمون دشوار معنای مرگ و زنده گی سیاسی او را دارد. هرگاه از این آزمون بزرگ موفقانه بیرون شود، خوب خوب؛ ورنه بهتر بود که در غیابت بسر می برد تا مشت باز و چهرهء عریان او را کس نمی دید. برای بیرون بدر شدن از این آزمون قبل از همه به احیا و بازسازی حزب اسلامی بپردازد و اصل شایسته سالاری را براقتضای زمان در این حزب بوجود آورد و زمینهء رهبری این حزب را بوسیلهء رهبران نسل دوم و رهبران جوان بسپار تا این ها بتوانند با عقلانیت سالم دینی و درایت سیاسی کشتی توفانزدهء این حزب را به ساحل موفقیت رهنمون شود. د و رهبران پیشین و سالخوردهء این حزب را که شماری از ایشان از اوضاع کشور سال ها بدور مانده اند و صلاحیت بیرون کردن این حزب را از بن بست کنونی ندارند، به گونهء دیگری محترمانه نوازش بدهد. وی می تواند این کار را از طریق راه اندازی انتخابات شفاف در درون حزب بوجود آورد و پیش از همه انتخابات را در درون حزب احیا و بالنده کند. از سوی هم از فرصت سازی برای سرخوان کردن آنانی به گونهء جدی اجتناب کند که دست های شان در فساد و اختلاس های کلان دخیل است و در میان این ملت با کارنامه های زشت به اندازهء کافی خود را بدنام کرده اند تا بدین وسیله فضای این حزب را برای پذیرش همگان فراهم کند و مردم افغانستان مطمین شوند که حزب اسلامی با ارادهء جدید از جنگ مسلحانه به مبارزهء سیاسی صلحجویانه گذار کرده است. این تغییر می تواند تصویر این حزب را حتا در افکار دشمنان آشتی ناپذیر آن تغییر بدهد و آنان را واخواهد داشت که واقعیتدهای گذشته را با چشم باز نگاه کرده و بدور از جانب گرایی نقش این حزب را در ویرانی کابل در زمان جنگ های تنظیمی یک جانبه ارزیابی نکنند و تمامی مسوءولیت ها را بدوش آن نیافگنند. بدین وسیله آنان در یک داوری جانب گرایانه مسوءولیت این حزب را در جنگ های گروهی حتا بیشتر از آن گروه های سبک و سنگین کنند که در ناروایی ها برابر و حتا بیشتر از آن اند.

این سخنان آقای حکمتیار قابل فهم است که هرچند وی در سخنرانی خود به نکات زیادی اشاره کرد؛ اما این گفته های او قابل تعمق است؛ حمایت وی از یک حکومت متمرکز و قانونمند بدون قید و شرط  و نفی حکومت  های ایتلافی و شرکت های سهامی؛ البته حکومتی که خود عامل جنگ است. خواست وی از مخالفان مسلح برای پیوستن به صلح در یک تفاهم صادقانه و بین الافغانی برای قطع جنگ و آبادانی کشور، تاکید وی برای حرمت جنگ و بی هدف خواندن آن و پیام وی برای تمامی رقبا و مخالفان سیاسی پیشین اش در داخل و بیرون از نظام برای تامین صلح و دست دوستی دراز کردن اش برای پیشگیری از رقابت های منفی به سود منافع ملی و شکستاندن دیواری های بی اعتمادی و بنای دیوار مستحکم اعتماد در کشور. گفته می توان که این اظهارات آقای حکمتیار که گفت، با پیام صلح آمده ایم، به سوی همه دست دوستی دراز می کنیم، رقابت های منفی را کنار بگذاریم، جنگ کنونی نامقدست است و بویژه این گفتۀ او برای طالبان "اگر شما اسلام مى خواهيد، من قبل از شما اسلام مى خواهم." و تمرکز وی به این که هر جنگى كه منجر به كشتار افغان ها و ويرانى اين كشور شود، قابل پذيرش نيست. حرف های اند که نشاندهندۀ آخرین انعطاف حکمتیار برای بریدن از سیاست های جنگی و تمکین بر مبارزۀ سیاسی برای مصالحۀ پایدار در کشور است. از همه مهمتر این که سخنان آقای حکمتیار در لغمان رویکرد های تازۀ فکری او را به نمایش می گذارد و بو ضوح نشان داد که او انعطاف پذیری های فکری را هم قبول کرده و سخنانش بیانگر بیرون شدن او از لاک ایده ئولوژیک بود که و آشکار گردانید که او با فکر بازتر و بزرگتر دینی وارد نظام شده و به تمامی شهروندان کشور بدون در نظرداشت دین و مذهب و باور های گونه گون خواهان حق مساوی است.  وی به حکومت منتخب حتا در سطح قریه ها اشاره کرد و گفت که مردم از یک رهبر ملی باید اقتدا کنند. هرچند ناگفته هایی هم داشت، به سیاست های ایران در افغانستان اشاره کرد و اما در مورد مداخلۀ پاکستان در افغانستان چیزی نگفت و این سکوت این دلیل الزامی را به بار آورد که چگونه وی به کشتار های بیرحمانۀ امریکایی ها در شماری موارد اشاره نکرد و بر کشتار بیرحمانۀ طالبان انگشت انتقاد تند نهاد؛ اما معلوم می شود که هدف از اشارۀ او به ایران برملا کردن آزادی ها در افغانستان بود و اما این را با لحنی ادا کرد که نباید ادا می کرد. در این میان اشاره نکردن او به مسآلۀ حقوق زنان کمبودی مشهود در سخنرانی او بود، هرچند در سخنرانی جلال آباد به آن اشاره کرد. امید است که این حرف ها در عمل تحقق پیدا کنند و دراز راۀ صلح در کشور کوتاه شود؛ بویژه این که گفت، گذشته ها را به گذشته می سپاریم و دیگر آن گذشته ها تکرار نخواهید شد و پس از این تمامی نیرو را باید برای صلح و ثبات در کشور هزینه کرد؛ بویژه این اظهارات او که گفت حزب اسلامی ابزاری برای جهاد بود و تمامی اقوام و گروه ها حق مساوی دارند و از حقوق و امتیازات برابر برخوردار اند. جا  دارد که او از کارنامه های مسعود شهید پشتیبانی کند و با دعا خواندن در سر قبر اش یاد و حماسه های او را گرامی دارد. به همین گونه  او باید در هر ولایت افغانستان سفر کند و مردم را به صلح دعوت کند و جنگ و جنگ افروزی را در کشور مردود بشمارد تا باشد که افکار عمومی را برای صلح آماده کند و بدین وسیله در صفوف مخالفان مسلح رخنه وارد کند. این چرخش بزرگ نشاندهندهء این است که حزب اسلامی نه تنها اراده قوی برای مصالحه دارد؛ بلکه نیرومندتر از آن اراده برای زیست باهمی تمامی اقوام زیر چتر حاکمیت قانون تحت رهبری یک حکومت مقتدر مرکزی نیز دارد. این موضع این حزب را فال نیک گرفت و برای ترغیب و تقویت این روحیه باید از میزان بدبینی ها کاست و برای رسیدن به صلح سراسری کار صادقانه و مشترک نمود؛ اما نباید فراموش کرد که ایجاد اصلاحات بنیادی در درون حزب اسلامی و جاگزینی رهبران آگاه به مسایل ملی و ببن المللی به ابتکار و رهبری آقای حکمتیار حرف اول را برای تصمیم گیری های جدید در پیوند به تغییرات در درون این حزب و بیرون از آن در سطح ملی برای تامین صلح و ثبات در کشور می زند. این رویکرد نه تنها هویت افسانه یی این حزب را بحیث یک حزب منضبط با اتوریته به نمایش خواهد گذاشت؛ بلکه قاطعیت این حزب را برای نه گفتن به فساد و خیانت وجنایت ثابت خواهد کرد. در غیر این صورت غیابت اش هزاران بار بهتر از ظهور اش خواهد بود؛ اما با تفاوت اینکه جنگ برضد مردم افغانستان به هر عنوانی که باشد مردود است و کشتن افغان ها به دستور استخبارات پاکستان و قدم رنجه کردن در رکاب آی اس آی مفهوم دیگری ندارد و خوب شد که آقای حکمتیار با زبانی دیگر عرض حال کرد و با بدرور گفتن به گذشته ها بر خود اتمام حجت کرد. حال وی مکلفیت دارد تا این اتمام حجت را صادقانه و با روحیهء ملی تداوم بدهد و تعمیم ببخشد تا باشد که برای تامین صلح و ثبات در کشور کار مهمی را انجام داده باشد؛ زیرا صلح نیاز مبرم جامعهء ما است و صلح است که منافع ملی کشور را احیا و اقتدار از دست رفتهء ملی را دوباره به کشور باز می گرداند. هر شخص و گروهی که برای رسیدن به منافع ملی و اقتدار ملی این کشور جنگ زده را صادقانه کمک می کند، ولو که کوچک هم باشد، منطقی خواهد بود که بدون در نظرداشت گرایش های شخصی، قومی و گروهی از آن پشتیبانی کرد؛ زیرا دشمنی با صلح دشمنی با مردم افغانستان است و ایجاد هر گونه موانع در راهء صلح معنای آب ریختن در آسیاب دشمن را دارد. از این رو بهتر خواهد بود که خواسته و نخواسته از روند صلح پشتیبانی باید کرد و برای اثبات این روحیه از هر نوع پیشداوری های شتاب زده خودداری کرد و از میزان بدببنی ها به اندازهء کافی باید کاست؛ زیرا به قول معروف خوبی خوب بار می آورد و بدی هم بدی را به بار می آورد. صادقانه اندیشیدن برای صلح را نباید با پیوند های گروهی به اشتباه گرفت و با سنگ اندازی در راهء صلح به بهانهء اتهام وارد کردن ها زیبایی ها را در ترازوی زشتی ها سبک و سنگین کرد. در شرایطی که افغانستان در برابر جنگ نااعلام شدهء دشمن محیل و خطرناکی قرار دارد و هر روز بحران امنیت و بحران سیاسی و اقتصادی و اجتماعی در کشور فربه تر می شود و کشتی توفان زدهء کشور بجای رفتن به ساحل رهایی در حلقوم امواج توفنده شنا می کند، نه تنها این که کشور به میدان بازی بزرگ جنگ قدرت ها بدل می شود و جنگ هر وز بیشتر از روز دیگر پیچیده تر می گردد. در چنین حالی نجات کشور از بحران و بیرون کردن آن از پرتگاهء سقوط مهم تر از همه می باشد؛ زیرا که خطر از دست رفتن کشور کم خطرتر از تحت خطر قرار گرفتن اسلام نیست و هر دو خطر دست به دست هم داده و بحران هویتی و ملی را بوجود می آورد که این بحران بحران خطرناک تر از هر بحرانی است. رفع این بحران مسوء ولیت ملی را می طلبد و اندک ترین غفلت در برابر چنین مسوءولیت، چهار رسالت انسانی، اجتماعی، تاریخی و جغرافیایی را آسیب پذیر می سازد. در این صورت انسانیت چه که اسلامیت را هم به خطر رو به رو کرده و کمدترین بی تفاوتی در برابر آن گناهء بزرگ و اشتباهی جبران ناپذیر است.

از همین رو است که دشمنی با صلح به هر بهانه یی که انجام شود، دشمنی نه تنها با ثبات؛ بلکه دشمنی با شرف و عزت انسان افغانستان است که می تواند، دشمنی بزرگ با اسلام نیز تلقی شود. در فضای صلح است که وقار و شرافت ملتی تضمین می شود و حاکمیت ملی آن را تمثیل می کند. از این رو دشمنی با صلح با حاکمیت و اقتدار ملی است و این گونه دشمنی را جز به اشارهء شبکهء استخبارت خارجی و دشمنان سوگند خوردهء مردم افغانستان، چیز دیگری نمی توان خواند و دفاع از این صلح را حق مسلم شهروندان افغان می توان خواند؛ بویژه حق فرزند آن شهیدی که جان شیرین خود را شجاعانه و بی هراس در راه آزادی کشور و پاسداری از شرافت دینی مردم خود فدا کرده است؛ اما در بدترین حالت زنده گی می کند و به لقمهء نانی احتیاج است و رنج بزرگ آن هرگز خمی بر ابروی مجاهد نمای دیروزی و کاخ نشین های کنونی نمی آورد. از این رو دشمنی با صلح دشمنی با شهدای جهاد و وارثان جهاد است. پس از صلح هرچند که تاثیرات اندک داشته باشد، باید استقبال کرد و دست صالحان را بر اصل آیت "الصلح خیر" فشرد و برای آنان بجای ابراز انزجار، خیر و مقدم گفت.یاهو

 

 

 

  

 


بالا
 
بازگشت