مهرالدین مشید

 

چگونه شده که کارنامه های مدیریتی رهبران حکومتی و سیاسی در کشور زیر پرسش رفته است

آگاهی های سیاسی و هنر مدارا سرنونشت مدیران حکومتی و سیاسی را در پیوند به مردم رقم می زند

در این شکی نیست به سر رساندن هر برنامه و بویژه برنامه های بزرگ در سطح ملی نیاز به کار تیمی دارد؛ البته با توجه به این که کار های تیمی در روشنایی مدیریت کارای تیمی به پیش برده شود. این نیاز زمانی به گونۀ واقعی زمانی به درستی برآورده شده می تواند که مدیربت جمعی یا شورایی البته در فضای همدیگر پذیری میان اعضای جناح یا تیم موجود باشد. فضای کاری در میان تیم زمانی می تواند، بستر خوب برای پیشبرد برنامه ها واقع شود که اعضای تیم با توجه به ظرفیت ها و توانایی ها و قدرت شناخت از یکدیگر در فضای شفاف بدون هر نوع امتیاز طلبی و پلان های مخفی و پشت پرده صمیمانه و صادقانه بدون داشتن اهداف براندازانه و توطیه آمیز با هم کار کنند. کار تیمی زمانی می تواند به ثمر بنشیند که اعضای تیم در کنار داشتن صمیمیت از توانایی های اعضای تیم صادقانه و بدون در نظرداشت تمایلات قومی، سمتی، مذهبی وگروهی به گونۀ درست استقبال کرده و چنان هماهنگ و پیوسته و دوامدار کار کنند که در هر گام فضای اعتماد جمعی در میان تیم افزایش یابد. این زمانی ممکن است که اعضای تیم هر یک حیثیت یک پرزۀ فوق العاده موثر و قابلیت بازدهی را در راندن موتور برنامه های تیمی دارا باشند. البته این زمانی ممکن است که اعضای تیم به مدیریت شورایی به گونۀ واقعی باورمند باشند و در ضمن در میان تیم کارشیوه یی ابجاد شود که رهبری آن از حالت ایستایی و یک نواختی بیرون شده و هر یک اعضای تیم بتواند به گونۀ دوره یی در مقام رهبری صعود کنند. در این صورت است که هریک از اعضای تیم خود را در آینۀ کار جمعی دیده و ایده های مطلق گرایی، قوم گرایی و سایر گرایش های بیمار در میان تیم از بین می روند و بجای آنها دبوار های استوار اعتماد در فضای تفاهم ایجاد می شود. در این صورت نه تنها روحیه های ناسالم امتیاز طلبی و خانه برانداز در مبان اعضای تیم مهار می شود؛ بلکه ظرفیت همدیگر پذیری ها افزایش نیز می یابند و کار مدیریت جمعی در میان تیم بیشتر به ثمر می نشیند. در این صورت برای اعضای تیم مهم نیست که در کدام قدمه و مقام در ساختار تیمی اند؛ بلکه مهم آن است که در موتور تیم خود را بحیث پرزۀ کارا احساس کند؛ اما به این وضعیت نباید مطلق نگریست و این ذهنیت منغی در میان تیم جان بگیرد که گویا هر یک از اعضای تیم در هر مقامی که اند، گویا مقام های شان الهی . ابدی اند و هرگز تغییر نمی کند. مقاومت هر یک اعضای تبم با چنین روحیه نه تنها سؤ اعتماد در میان تیم؛ بلکه بیرون از تیم را نیز ایجاد می کند. از این رو کار دوره یی در بخش ها و مقام های تیمی به گونۀ درست؛ البته با توجه به ظرفیت اعضای تیم لازمی و حتمی است. مدیریت تیمی زمانی بهتر بارور می شود و به ثمر می نشیند که واکنش آن در برابر رخداد های بیرون و خواست های جامعه نرم و انعطاف پذیر باشد. از این رو مدیریت تیمی در فضای انعطاف پذیری بیشتر تقویت می شود. در این صورت تدابیر تیمی بدون هرگونه سکتگی و رکود به پیش می رود. موفقیت ها بیشتر وابسته به واکنش های مطلوب در زمان لازم است.

چگونه شده است که  کارنامه های مدیران و رهبران حکومتی وسیاسی در کشور محکوم به شکست بوده  و با همه توانایی هایی که دارند، نتوانسته اند نه تنها در کار حکومتی و سیاسی و حتا در کار تیمی شان برگ برنده در دست داشته باشند. این در حالی است که مردم افغانستان در دوره های مختلف رهبران دینی و سیاسی پرجاذبه را به آزمون گرفته است و مردم بدون در نظر داشت گرایش های قومی و زبانی و سمتی به دور آن حلقه زده اند و صادقان در رکابش گام برداشته اند؛ اما باز هم با آن که موفقیت ها و دستاورد هایی داشته اند و اما دستاورد های شان کمتر به ثمر نشسته اند. شاید شماری ها دلیل اش را برای برائت خود اوضاع نابسامان کشور را در موجی از تهاجم ها، مداخله بیگانه و ناامنی های دوامدار  عنوان کنند و بدین وسیله کندکاری ها ناکارایی ها و نامدیریتی ها و تکروی ها و امتیاز طلبی ها و ناانعطاف پذیری های شان را پنهان کنند.  در این شکی نیست که عوامل بالا بخشی از دشواری ها را نشانه میگیرد و اما این به معنای آن نیست که رهبران دینی و سیاسی کشور تمام گناه ها و ناکارایی و ناتوانی های شان را با توسل به آن توجیه کنند. این به همگان آشکار است که مسؤولیت بخش عظیمی از دشواری های کنونی بدوش رهبران دینی و سیاسی کشور بوده در بسیاری موارد انان بجای گره گشای دشواری های کشور،  برعکس عمل کرده اند. دلیل اش آشکار است که بزرگترین ضعف آنان ناتوایی های مدیریتی و خود خواهی وعدم انعطاف پذیری ها در عرصه های گوناگون و کم بها دادن به اصل شورایی که ستون فقرات و پایه های فولادین برای مدیریت سالم گروهی، سیاسی و کشوری است. با تاسف فراوان که در افغانستان ارزش هایی هنوز بارور نشده اند که حیثیت پایه را داشته و می توانند کار های گروهی و سیاسی را سمت و سؤ درست بدهند که کی از عناصر مهم آن عدم انطاف پذیری رهبران دینی وسیاسی در کشور بوده که آن هم برخاسته از ضعف مدیریتی است. بیشتر آنان طوری فکر کرده  اند که گویا رهبران دایم العمر اند و تا که زنده اند باید رهبر گروۀ خود باشند و حتا بعد از مرگ هم رهبری آنان امانت برای خانوادۀ شان سپرده شود. در حالی که این نه تنها معنای مرگ گروه را دارد؛ بلکه تمامی توانایی ها و ظرفیت های گذشته و حالیۀ گروه را آسیب پذیر کرده و به بدنۀ تشکیلاتی و سیاسی آن ضربۀ سنگینی وارد می کند. یکی از عامل کلان شکست گروه های جهادی و سیاسی افغانستان همین تک روی ها و به قول معروف " من درآوردی" ها بوده که سرنوشت مردم افغانستان را با خون و آتش گره زده است.

این بیماری مزمن بدون استثنا به مثابۀ دانۀ سرطانی دامنگیر تمامی رهبران سیاسی و حکومتی در کشور است که امروز عواقب ناگوار آن را با چشمان باز مشاهده می کنیم. بدون تردید این رویکرد ها ریشه در علل و عوامل گوناگون سیاسی، اقتصادی، اجتماعی، تاریخی و وابستگی های استخباراتی دارد که عقب مانی های فرهنگی علت اصلی آن به حساب می رود. جا دارد تا اثرات هر یک از این عوامل را اندکی روشن کرد. ناپختگی های سیاسی، عدم آشنایی درست به مدیریت سازمانی و ناآشنایی به رویکرد های تاکتیکی و راهبردی رهبران سبب شده خود محوری آنان شده و این به نحوی به دلهرۀ از دست دادن و منزوی شدن آنان بدل شده است. از همین رو بیشتر رهبران به نوعی خودکم بینی و افزون طلبی دچار اند که ناشی از ناآگاهی ها و مطلق گرایی آنان است. آنان در کنار دشواری های اجتماعی و تاریخی با مشکلات گوناگون دیگر دست و پا می زنند که بیشتر برخاسته از ویژه گی های ناجور فرهنگی است که هنوز هم با وجود ادعا های بلند و بالا در زیر آوار های سنگین عناصر فرهنگی بیمار نفس می کشند و از تن دادن به عناصر فرهنگی بالنده و پویا دوری می ورزند و چه رسد به آن که برای بالنده گی های عناصر فرهنگی و سیاسی کشور کار مهمی انجام بدهند. این ها در واقع سنگواره های ناجوری اند که حتا ارزش در دیوار گذاشته شدن را ندارند؛ زیرا که به قول گلکار ها پهلو و یا رخ ندارند و دیوار را هم کج می کنند. از همین رو است که دستاورد ندارند و هر سنگی را بالای سنگ می گذارند، تعمیر این جامعه کج تر می شود و به قول بیدل بزرگ:" تا ثریا می رود دیوار کج" ، دلیل اش آشکار است، آنانی که خود را به حیث معماران جامعه جا زده اند؛ نه تنها معمار نیستند و از داشتن علم و مهارت بسنده برای ساخت و ساز سیاسی و اقتصادی کشور رنج می برند؛ بلکه توانایی هایی را که هم دارند، یارای استفاده کردن از آن را ندارند. این در حالی است که کار هماهنگ سیاسی و اقتصادی ضامن فلاح و رستگاری جامعه است و چرخ های تحول و تغییر زمانی در یک جامعه با هارمونی درست به دوران می آید. از همین رو عامل مهم شکست سیاسی در کشور بی توجهی به پیشرفت های اقتصادی است که از سال ۲۰۰۱ بدین سو چرخ های آن بدست شماری مافیا زیر نام "اقتصاد بازارافتاده است.

هرگاه در این مدت مدیران کارآگاه سیاسی و اقتصادی در کشور موجود می بود و به گونۀ درست امور سیاسی و اقتصادی کشور را از لحاظ سیاسی و اقتصادی مدیریت می کردند، بدون تردید فاجعه در کشور تا این اندازه عمق و گسترده گی پیدا نمی کرد. شاید یکی از دلایل اش وابستگی های دردناک استخباراتی، سیاسی و اقتصادی مدیران سیاسی کشور باشد که هنوز هم زیر بار اهداف ببگانگان در کشور قدم بر می دارند و به قول معروف فکر شان اینجا و دل شان جای دیگر است و ممکن دلیل اش هم این باشد که دل از این کشور گرفته اند و موجودیت خانواده های شان در بیرون از کشور دلیل آشکار آ ن است. این نشانۀ آشکار بی مهری نسبت به مردم و رنج آنان است؛ زیرا مدیریت و مدارا دو اصل تفکیک ناپذیر در نظام اجتماعی است و مدیران جامعه بیش تر از دیگران برای انجام آن مکلف اند. این مدیریت زمانی به گونۀ درست به سر می رسد که مدیران حکومت و سیاست در قلب های مردم راه پیدا کنند و در قلب های آنان تمکین کنند. از همین رو است که مدیران حکومتی و سیاسی در کشور باید آگاهی سیاسی و هنر مدارا با مردم را داشته باشند. این مدیریت زمانی بهتر موثر بوده می تواند که در عرصه های مهم سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی بصورت فراگیر و جامعه شناسانه و مردم شناسانه تعمیم یابند. از همین جهت است که خلاف دوران کلاسیک و مدرن تاریخ در دوران پسا مدرن به دو رشتۀ جامعه شناسی و مردم شناسی تقسیم شده تا راه رسیدن به دل های مردم بوسیلۀ مدیران جامعه هموارتر شود. بدا به حال مدیرانی که ادعای اعمار جامعه را دارند و اما از آگاهی های واقعی حکومت کردن و هنر مردم داشتن محروم اند. این گونه مدیران ناخدایانی را مانند که کشتی توفان زدۀ کشور ها را بجای بردن به ساحل نجات به حلقوم امواج خطرناک می افگنند و بر سر سرنشینان آن فاجعه بار می آورند. از همین رو است که می گویند، آگاهی های سیاسی و هنر مدارا توانایی مدیران حکومتی و سیاسی را در پیوند به سرنوشت مردم رقم می زند. یاهو

 

 

 


بالا
 
بازگشت