منورخالد

 

واقعيت زندگي اجتماعي سال هاي دهه شصت

 

سال هاي ١٣٦٤- و١٣٦٥ ه ش أوقات خوش با دوستان و هممسلكان در سرويس جراحي وزير اكبر خان روغتون سپري ميشد.

جديدأ بعد از گرفتن تخصص در جراحي بطني به وطن عودت نموده بودم  و سرشار از اميد و ارزو در خدمت هموطنان قرار داشتم.

ازكار و فعاليت و كمك به مريضان و انجام عمليات هاي عاجل و پلاني   ما را مدتي روحأ ارام و اسوده ميساخت

روز ها هم از لكچر هاي طبي محتر م مرحوم إسداله رحمت به سرپرستي پوهاند صاحب معروف لطيف مستفيد ميشديم.

روز هاي خوب بادوستان مسلكي جناب داكتر يوسفي، داكتر عبدي، داكتر عمري، داكتر شيوامل ، داكتر تابان، داكتر حفيظ مكرم  و داكتر نسيمه جان داشتيم.

همچنان از شوخي هاي دوستانه مرحوم داكتر حفيظ مكرم هم لذت ميبرديم و غم هاي اجتماعي بي خانگي  معاش ٢٠ دالر ماهانه با ٧٥ ساعت كار  در هفته  بي امنيتي به اثر اثابت راكت هاي كور مجاهدين مسلمان نما وغيره وغيره را گاهي فراموش ميكرديم.

وپول معاش كه بدست مي امد زندگي بخور و نه مير را سپري و شكر خدا را ميكرديم كه اقلأ در وطن خو  د هستيم.

چوكي حكومتي مقام دولتي  موتر دولتي برس هاي WHO   با معاشات دالري و خانه مكرويان به حزبي ها و يا نوكران انها داده ميشد.

پول و خيرات أمريكا وجود نه داشت مگر انهم رقم زمان فعلي بين خود شان تقسيم ميشد

خلاصه به أصل مطلب بر ميگردم و مزاق هاي داكتر مكرم عزيز را با دوستان شريك ميسازم

در عمليات خانه صدا ميكرد كه او بچه هوش كنيد در وقت عمليات پشتو صحبت نه كني كه  زخم مريض چرك ميكند.

ها ها ها

يا به شوخي ميگفت او داكتر جان تو خو پشتون هستي من خو سر و پاي پشتو را نه فهميدم  و ميگفت كه يك روز در خبر ها ميگويد كه :

خبرون سر ته ورسيد

وروز ديگر ميگويد كه:

خبرونه پاي ته ورسيد

 

با انكه خودم پشتون هستم اين مزاق هاي بر علاوه كه هيچ نوع كدورت خلق نميكرد بلكه صميميت ها بيشتر ميشد.

دليل ان اين بود كه ما خود را تنها افغان فكر ميكرديم و بس.

با عرض حرمت

 

 

 


بالا
 
بازگشت