محمد یوسف ايوبی

 

ریشه های تحجر

با کمال درد در دیار فغان ها و ناله ها ، در سرزمین دروغ ها و نیرنگها در کشورکه خلقش از سال های دور با رنج های بیکران دست و پنجه نرم می دارند  شهروندانش و زمام دارانش به انسان ها به هموطنان شان به شهروندان کشور به چشم انسان و انسانیت نمی نگرند بر عکس این دو گروپ به همدیگر به چشم وسیله و ابزار به خاطر تامین نعمات مادی و رفع نیاز های یومی شان نگاه می کنند .انسانها به فقیر، ثروت مند ، معتبر ، با ارزش ، بی ارزش ، باسواد بیسواد منقسیم اند و همه درد ها و رنج های یک جامعه طبقاتی در آن با بد ترین شکل و در پیوند با اشغال امپریالستی بیداد می کند ، حرفی از ارزش های انسانی ، آزادی ، حرمت و احترام متقابل ، اصول و نورم های هم بستگی شهروندی ، ارج به پرنسیپ های مدنی و مدنیت امروزین وجود ندارد ، همه ارزش های انسانی با میزان زور وزر و حاکم و محکوم محاسبه و از عقب عینک های سیاه جهل و تحجر قرون اوسطایی به میزان گرفته می شوند ، تحصل ، تخصص ، شایستگی ، تقوا ، وطنپرستی با تملق ، زور ، سلاح ، مقام پدر، کاکا ، برادر ، قوم ، مذهب ، وابستگی به سفارت ها و استخبارات خارجی جا بدل نموده است . این تحجر، در وجود مفاهیم اطاعت ، قناعت ، تسلیمی به قضا و قدر ، حکمت الله و .... از سالین دور و متمادی بدین سو و تا امروز در فرهنگ کلتور ، عنعنات ، مناسبات ،و بلاخره در شراین و ورید های ذهنی به خصوص قشر جوان مان آگاهانه و یا هم نا خود آگاه  تزریق گردیده اند به گونه مثال :

در گذشته های نه چندان دور و همین اکنون اگر شهروند عادی نزد قریه دار،  ملا ، مولوی ، مامور کاتب والی به خاطر کاری مراجعه نماید ، خود را به گونه های بنده الله ، خاک .... ،غلام تان ، نوکر تان و ... معرفی میناید و حتی اگر فامیل ها به خواستگاری نزد والدین فامیل دوشیزه ی می رفتند و یا می روند می گفتند و می گویند ما آمده ایم تا پسر مان را به غلامی قبول نمایید . اینکه ملا و مولوی و استادان معارف چه قدر از نصاب تعلیمی را مصرف توضیح مسایل چون السلطان ظل الله ، المتوکل علی الله ، قسمت و تقدیر ، اتوریته بودن معلم ، داکتر افسرمی کردند و تا کنون نیز می کنند جنریشن ما خوب بیاد دارند جای تاسف اینست که همین مزخرفات در سطوح مختلف و به گونه های نسبتا" متفاوت  نه تنها تقلیل یافته اند بلکه با شدت بیشتر فزونی کسب و ریشه دار شده اند.  چنین موارد در حقیقت جوانه های همان افیون است جوانان را به گمراهه برده حس پویایی و جویای ، نگاه نقادانه و دیگاه های متفاوت ، بینیش چند بعدی ، توصل و دستیابی به باور ها ، اندیشه ها و دیده گاه های مخالفین در بعد سیاسی و مذهبی را در ذهن شان می کشد .

 من بار ها و بار ها از استادان و منورین نسبی برجسته شنیده ام که افغانستان و جاپان در یک روز اسقلال خود را گرفته اند ولی تا دیر ها در مورد اینکه جاپان از کدام کشوری استقلال خود را گرفته است سوالی را از مدعیان این موضوع طرح نه کردم در حال که جاپان هرگز در مستعمره و اشغال کشور دیگری نبوده است تا برای حصول استقلالش جنگ کند. و یا اینکه اکثریت ملا ها و« روشنفکران » دینی مذهبی زمانی حرف از حقوق زن در میان است ادعا می کنند که گویا اعراب دوران « جاهلیت » یعنی قبل از اسلام دختران نو زاد شان را زنده به گور می کردند و دین اسلام بدین وحشت و ظلمت نقط پایان گذاشته است . در عصر که جنریشن ما به مکتب و مدرسه و حتی دانشکده و دانشگاه می رفت هرگز سوال نه کردیم که مادر پیامبر اسلام ، مادران چهار یار کبار، مادران صحابه کرام و مادران صد ها هزارلشکر اسلام ، زنان مشهور چون بی بی خدیجه  چگونه ازین عرف دوران جاهلیت زنده ماندند. ما هرگز نپرسیدیم و حق وارد شدن به جرو بحث پیرامون مفهوم دوران جاهلیت برایمان میسر نبود . به کدام حق دوره های قبل از اسلام حد اقل همین شبه جزیره عرب را دوران جاهلیت می نامند در دوره های قبل از اسلام در کلده ، عراق  ،شام  ، مصر وسایر بلاد عرب نشین مراکز تمدنی بزرگی وجود داشت که ایجاب بحث گسترده و مستدل داشته درین جا به همین اشاره اکتفا می کنم .  عده ی بنام های عالم دین استاد دانشگاه خطیب در مورد سال نو جشن نو روز، موسیقی رقص ، حقوق زن و بسا موارد دیگربا طمطراق  این مراسم و عنعنات دیرینه ، تاریخی و کهن باشنده گان این مرز و بوم را غیر اسلامی غیر شرعی و حرام می گویند.  دوست محترم و دانشمندم استاد حمید مهرورز که من اورا یک سرمایه علمی و ادبی کشورمی دانم در آمد آمد جشن نوروز امسال و در پیوند با حرام و حلال دانستن این جشن چیز های مفید تحریر داشته بودند که جملات چندی از نبشته شان را اینجا نقل قول می دارم .

« ستيز اسلامِ اينان با نوروز، در واقع ستيز با زيبايى، نيكويى، سرسبزى، شگوفايى، نشاط، خلاقيت، حيات و طبيعت است. چيزهايى كه قرآن ما را به تعقل در بارهء آنان فرا ميخواند. اينان آنقدر "ازخودبيگانه" و غرق در ناسيوناليزم عربى اند كه فرق اسلام را با ناسيوناليزم تاريخى عرب نميدانند. رواياتِ كه برساختهء آن ناسيوناليزم است، سده هاست زيرِ نامِ اسلام بر زبانِ اين گونه افراد جاريست؛ و چه جفاهاى تاريخى كه از دستِ اينان بر تاريخ و فرهنگِ ما نرفته است. » در کشور ما نیاز مبرم جامعه به روشنگری و نجات مردم به خصوص جوانان از تحجر عربی سنتی و دینی در حقیقت به نمای حاد عرصه روشنگری تبدیل شده است ، بدون شک در مراحل مختلف تاریخی کشور روشنفکران وطندوستان و اهل دانش و فرهنگ و قلم بدستان  در عرصه های مختلف کار های مفید را انجام داده اند اما تسلط سنت ومزخرفات بنام مذهب بر افکار عامه به خصوص جوانان در کار روشنگری علمی همیشه منحیث مانع ازبیان روشن ، لازم و مبرهن حقایق جلو گیری نموده است . سالهای جهاد و به خصوص سال های حاکمیت جهادی ها به وضاحت نشان داده است اینکه باور های مذهبی انهم به گونه وارونه و تحریف شده و دور از زیست معاصر انسان متمدن چنان سرا پای جامعه را در پیوند با فقر، بیکاری ، محرومیت ها،  فساد ، بی سوادی وجهل مشحون و مشغول نموده است که اکنون بدون شک باشنده گان سر زمین ما را می توان کتله های بزرگ انسانی معطوف به آخرت ، مرگ ، جنت و دوزخ نامید نه اجتماع فعال زنده ،  پویا ، نقاد ، حق طلب و عدالت خواه  که در تصامیم اجتماعی سیاسی کشور شان شریک باشند . بدین ترتیب تهداب و ریشه های تحجر از همان اولین لحظات طفولیت با اذان گفتن در گوش طفل اغاز و در خانه ،کوچه ، مسجد مدرسه مکتب ، پوهنتون محیط کار ادامه یافته  تدوین و تکوین شخصیت انسانهای جوامع معطوف به تحجر توام با خرافات ، رعب ، ترس  تطمیع و ... تکمیل می شود .

اکنون شکستاندن ستریو تیپ های ازین گونه و ایجاد تغیر در شخصیت انسانهای که در چنین جوامع ، پرورش و رشد یافته اند ، کاریست بس دشوار !  در کشور ما افغانستان که  روشنگرانش در اغلب موارد در پیوند با مسایل قومی زبانی سمتی و مذهبی  قلم فرسایی و سخن پردازی دارند چگونه می توان انتظار تغیر در درک و فهم انسانهایش از جهان مدرن ، از مدرنیته و پست مدرنیزم و امثال اینها داشت . انقلاب ، تغیر ، تحول و تجدد در دیدگاه ها باور ها، سنجش ها و بینیش ها را نمی شود صرف با تبلیغ و روشنگری  بوجود آورد.  تغیر شرایط عینی ، انسانی شدن محیط ماحول ، رشد متناسب  شرایط اقتصادی کشور ، تغیر زنده گی شخصی و خانواده از طریق اشتغال افرینی معقول ، متناسب ، مسلکی و تخنیکی با کار برد تخنیالوژی معاصرقادر خواهد بود تا نسل جوان و مستعد به کار را تغیر دهد . که این ماءمول نیز در وجود اشغال امپریالستی و نوکرانش ، در وجود حاکمیت مذهب و ملا و اخوند و اندیشه های جهادی و قوماندان و مشر و ملک چشم انداز متاسفانه دور و دراز و تاریک و مبهم را ترسیم می کند . واه بحال ، من ، تو ، ما ، ملت و وطن وسرزمین ابایی و اجدادی مان که رهای از اسارت قرون اوسطایی و تحجر ، رهایی از یوغ استعمارو استثما ر، رهای از نابرابری فقر ، عقب مانده گی اقتصادی و .... را به گونه قرون اوسطایی اش در قرن 21 در عصر کمپیوتر ، تسخیرفضا و جهانی شدن تحمل و تجربه می کند .  اکنون این رسالت بزرگ بدوش فرد فرد از روشنگران به خصوص نسل جوان است تا راه نجات مردم و جامعه را از تحجر ارتعصب از عقب مانده گی از فقر و بی سوادی در پرتو دانش معاصر جستجو نموده ارزش های برباد رفته کشور را دو باره احیا و مردم را از شر این دزدان و مافیای «جهادی » برهاند. 

محمد یوسف ايوبی از دنمارک

13.5.17     

 

             

 


بالا
 
بازگشت