حفيظ روند

 

فرار کن که رفیق انتر ناسیونالست دیروزی آمد

 در دوران جنگ سرد با دوستان و همفکران از انگلیس ها میگفتیم که : (( سیاست خواهر و مادر ندارد)). در کتاب ها مخواندیم که :(( در سیاست دوست و دشمن دایمی وجود ندارد))، فقط منافع دایمی است . اما وقتکه تنها میشدم، با خود می اندیشیدم و با خود میگفتم نه کم و نه زیاد همین خط فکری، همین بلاک سوسیالستی و همین امپریالزم با متحدین و ابزار دستش میباشد و مبارزه هم در همین راستا تعریف و ادامه دارد . تا اینکه در بلاک سوسیالستی ( اتحادشوروی وقت) گرباچف خاهینی ظهور کرد و همه چیز را به هم ریخت و پیوست به آن بیمار سیاسی و روانی بنام بوریس یلتسن وطنفروش پیدا شد و همه چیز را بر باد داد ، که درنتیجه کشور بیچاره و جنگ زده ما در همین گرد باد تند طوفانی چون پر کاهی به باد فنا رفت ، که آغاز آن با اوردن دکتورنجیباله به جای ببرک کارمل و کودتای نا کام تنی گلبدین بر ضد دکتور نجیب و پیوستن کودتا چیان به رهبری شهنواز تنی وزیردفاع ، نیازمحمد مومند عضودفترسیاسی حزب، قادر اکا قوماندان قوای هواهی و مدافع هواهی، و تعدادی از جنرالان منجمله عبداله وزیر دفاع کنونی، استانکزی ریس عمومی امنیت ملی، و پیلوتان وابسته به جناح خلق ، به آی، اس ، آی پاکستان و حزب اسلامی گلبدین میباشد. در حالیکه آی ، اس ، آی پاکستان در حمایت از تنظیم های جهادی عملن با دولت دکتور نجیب در جنگ بود که بعد مدتی در نتیجه تک روی های دکتور نجیب ، اختلافات درونی و قطع کمک های خارجی نظام از هم فروپاشید. سر انجام ما ماندیم و دشمنان داخلی و خارجی افغانستان که وارد گود شدند و به عنوان مخالف جای آنانی را گرفتند که ما به صدای آنها گوش جان میسپردیم و به فرمان آنها سر میدادیم. درست اینجا بود که دقیق فهمیدیم و متوجه شدیم که چگونه جایگاه ها ی فکری و سیاسی به خاطر قدرت و مافع عوض میشود و تغییر میکند، ما با همفکران و همسنگران ما که لشکر بزرگی از ضفوف را تشکیل میدادیم ، تازه به فکر آن شدیم تا مقوله منافع دایمی در سیاست را دوباره باز خوانی نموده وبه خاطر نجات جان خویش و خانواده به هر طرف پناهنده و مهاجر شدیم که من میخواهم از شنیده گی و دیده گی ها ، در مورد سرنوشت و دیدنی های عجیب و غریب رفقا و دوستان مان و شخص خودم در کشور های که در دوران جنگ سرد دوست و دشمن بودند و با پایان دوران جنگ سرد و فروپاشی رژیم در کابل ، نسبت به ما ها ظاهرن تغییر موضیع داده بودند موجز چیزب بنویسم . هما طور که در بالا گفتم من به خاطر نجات جان خودم و خانوادهام ، از دست طالبان ترورست جز رفتن به ایران چاره دیگری نداشتم، در آنجا باید با استفاده از برگه تردد به کمک بخش مهاجرین دفتر سازمان ملل متحد گشت و گذار نموده اقامت می گزیدم که در زمان بدست آوردن این برگه باید به هیات مشترک سازمان ملل متحد، سپاه پاسداران ایران و نماینده تنظیم های جهادی افغانستان از مشخصات و بیوگرافی خود چیزی میگفتم و قناعت طرف مقابل را حاصل میکردم ، که من در برابر یکی از چندین سوال نماینده سپاه پاسداران که چرا به ایران آمده ام و به مسکو نرفته ام ؟ در پاسخ گفتم :(( اول ـ امکانات اقتصادی نداشتم تا مسکو میرفتم ، دوم ـ من آدم سیاسی هستم و بر ضد امپریالزم و نوکران طالبی آن در کشورم از اینجا مبارزه میکنم و خط ضد امپریالستی امام خمینی من را اینجا کشاند )) ، نماینده سپاه در پاسخ برایم گفت: (( شما چگونه مبارزه میکنید))، در پاسخ گفتم : (( مینویسم ، اخبار تهیه میکنم و در تجمع مهاجرین بر ضد آنها تبلیغ میکنم)) نماینده سپاه برایم گفت (( ما از این نوع امکانات برخوردار هستیم ، مگر شما نمیدانید و نشنیدهاید که جنرالان ارشد ، افسران ، پیلوتان ، تانکستها ی حفیظاله امین و شهنواز تنی تحت رهبری آی، اس، آی پاکستان ماشین جنگی طالبان را می چلانند و آتش توپ خانه آنها را گرم نگهمیدارند، جالب اینکه نخستین باری بود که من از زبان یک عضو سپاه پاسداران ایران نام جنرال شیرمحمد کریمی را شنیدم که میگفت ریس اپراسیون وزارت دفاع طالبان و از رفقای امین و تنی میباشد ، و در اخیر برایم گفت که حالا وقت جنگ است )). در پاسخ گفتم که: (( من نظامی نبوده ام و فن جنگ را هم نمدانم))، بالاخره به کمک نماینده سازمان ملل متحد برگه تردد دریافت نموده و چندی بعد ریفوجی سازمان ملل متحد شده و به اروپا منتقل گردیدم، خوب این از کشوریکه در دوران جنگ سرد ، برای کشتن من و امثال من تبلیغ و هزینه میکرد، اما رفقا و دوستانی که بعد از فروپاشی رژیم خود را به شکلی از اشکال به کشور های آسیای میانه و بویژه مسکو رسانده بودند و در آنجا به خاطر دوام زنده گی بخور و نمیر، با مقدار پول ناچیزی که از درک فروش خانه ووسایل آن در افغانستان بدست آورده و یا به قرض گرفته بودند ، در کنا ر خیابان ها جاده های مسکو بساطی هموار کردند ، تا دست فروشی نموده لقمه نانی برای خود و خانواده ها خویش بدست آورند، عده ای هم همان مقدار پول ناچیزرا نداشته ، بلکه در رینک های مسکو حمالی مینمودند، که متاسفانه یا بد بختانه توسط همان رفقای اترناسیونالست دیروزی خویش که در افغانستان مشترکن بر ضد بنیاد گراهی و ابزار دست امپریالزم و آی، اس ، آی پاکستان و دیگر دشمنان مردم افغانستان جنگیده بودند ، قربانی های بیشمار مشترکی داده بودند و مکافات و مجازات مشترک بدست آورده بودند ، افزون برآن زمانی در آنجا کورس های جنرال اشتاپ و کورس های عالی افسری خوانده بودند و در تصمیم گری های مشترک بر ضد امپریالزم و صیهونیزم سهم شایسته گرفته بودند ، تعقیب، بازرسی و تعقیر گریده و با جمع کردن بساط خویش خیابان و کوچه بدل میکردند و بالای یکدیگر صدا میزدند :(( فرار کن که رفیق انترناسیونالست دیروزی آمد، وبساطت را جمع کن که از دست ندهید))، نا گفته نباید گذاشت که وضع در کشور های ازبکستان ، تاجیکستان ، ترکمنیستان و. .... بهتر از آنچه که در بالا گفتیم نبود ، تعدادی هم در پاکستان رفته بودند که از طریق حزب اسلامی به حمایت آی، اس ، آی پاکستان هزینه هم دادند ،مانند : ظاهر سوله مل و عزیز عازم .. به همین ترتیب کشور های غربی تا فروپاشی بلاک سوسیالزم و سقوط حکومت دکتور نجیب ، عضوی از اعضای این دولت را به زر میخریدند ، تا در غرب پناهنده بشود ، به اصطلاح حقوق بشر، حقوق زن، دموکراسی و حقوق پاهنده گی را تجربه نمایند، اما همینکه رژیم کابل با فروپاشی اتحادشوروی سابق ، سقوط کرد، یکدم و در جا ارزش های نامبرده در غرب به ویژه ارزش های پناهنده گی تغییر نموده عوض میشود. اینجاست که باید قبول کنیم هر کشور را منافع ملی و منافع مردمش مهم است. در کشوریکه این مولفه مفقود گردیده او افغانستان است.

 

 

 


بالا
 
بازگشت