غلام سخی ارزگانی

 

مقایسه حقوق زن در جهان کهنه و جهان نو:

جهان کهنه عبارت از تمام داشته های منفی ضد بشری، ضد دینی، ضد قانونی و ضد مدنی در جوامع فقیر است. برعکس جهان نو عبارت از کلیه ارزش های مثبت بشری، دینی، علمی، مدنی، قانونی، عقلانی و معنوی در جهان متمدن برای بشریت می باشد. اینک شمه ی از مثال های هردوی از آن ها ذیلا مقایسه می گردد که قضاوت عقلانی و مدنی را به شما خوانندگان گرانقدر واگذار می شوم:

محتوای جهان کهنه با محتوای جهان نو از اساس در تقابل قرار دارد و هر کدام در پی تسلط بر یک دیگر است. به عبارت روشن تر: جهل می خواهد بر عقل پیروز گردد و عقل مطابق نیازمندی زمان خواهان پیروزی بر جهل می باشد.

فرهنگ جهان کهنه با پشتوانه جهالت بدوی در خدمت تداوم استبداد سنتی است، ولی فرهنگ جهان نو با زیربنای منطق، علم، خرد و ارزش های مثبت مدنی در خدمت بشریت می باشد.

جهان کهنه با مطلقیت زندگی می کند، ولی جهان نو با تساهل، خرد و دیگرپذیری به سر می برد.

جهان کهنه، یعنی جهالت را در وجود انسان قبیلوی و سنتی به نمایش می گذارد، ولی جهان نو، یعنی مدنیت را در نهاد انسان عصری و عقلانی به اثبات می رساند.

جهان کهنه نقض کننده قانون به ضرر جامعه است، ولی جهان نو عامل تطبیق قانون به سود انسان ها است.

جهان کهنه تابع بدویت است، ولی جهان نو تابع مدنیت می باشد.

جهان کهنه با آزادی هرگز سازش ندارد، ولی جهان نو با آزادی عشق می ورزد.

جهان کهنه حقوق بشری را دفن گورستان می کند، ولی جهان نو حقوق بشری را زنده می کند.

جهان کهنه با جهالت و بدویت اداره می شود، ولی جهان نو با عقلانیت و عدالت اداره می گردد.

جهان کهنه تروریست پرور است، ولی جهان نو صلح پرور است.

جهان کهنه جهل پرور و قوم پرست است، ولی جهان نو خرد پرور و انسان دوست است.

جهان کهنه انسان کش است، ولی جهان نو نجات دهنده انسان از کشتن است.

جهان کهنه، ویرانگر تمدن است، ولی جهان نو تمدن پرور است.

جهان کهنه نادان پرور است، ولی جهان نو عالم پرور است.

جهان کهنه ظلم پرور است، ولی جهان نو عدالت پرور است.

جهان کهنه سنت پذیر است، ولی جهان نو سنت شکن و  نوآور است.

جهان کهنه عامل تداوم فرهنگ فرعونی جنس مذکر در جهان می باشد، ولی جهان نو عامل نابودی فرهنگ فرعونی جنس مذکر در خدمت انسان و انسانیت به قله های سعادت، عدالت و معنویت می باشد.

جهان کهنه با حمایت قدرتمندان جهان عامل افراط گرایی تروریسم است، ولی جهان نو عامل ریشه کن سازی افراط گرایی و تروریسم  در خدمت عالم بشریت است.

جهان کهنه عامل تداوم استبداد طبقاتی سنتی و عصری در کشورهای فقیر و اسیر می باشد، ولی جهان نو عامل قطع هر گونه استبداد طبقاتی بر مخلوقات خداوند در روی زمین می باشد

جهان کهنه در خدمت استبداد خارجی است، ولی جهان نو در خدمت دین، وطن، مردم و مصالح عادلانه ملی است.

جهان کهنه زن را از حق تعلیم و سواد محروم می کند، ولی جهان نو مبتنی بر قوانین دینی، مدنی و خرد حق آموزش وتعلیم را برای زن عملا تضمین می کند.

جهان کهنه حامی نظام منحط قبیلوی- قومی است، ولی جهان نو حامی نظام عادلانه دموکراسی است.

جهان کهنه عامل تسلط «فرهنگ مردسالاری» در متن جامعه است، ولی جهان نو عامل «انسان سالاری» در جهان است.

جهان کهنه حقوق مدنی زن را ضایع می کند، ولی جهان نو حقوق مدنی زن را برایش می دهد.

جهان کهنه زن را عاری از عاطفه می داند، ولی جهان نو وجود زن را پر ازعاطفه می داند.

جهان کهنه زن را منبع شرارت می داند، ولی جهان نو زن را مرجع اتحاد می داند.

جهان کهنه زن را منبع گمراهی مرد می داند، ولی جهان نو زن را عامل خوشبختی مرد می داند.

جهان کهنه زن را عامل فحشاء می داند، ولی جهان نو زن را عامل عفت می داند.

جهان کهنه زن را مورد هرگونه خشونت قرار می دهد، ولی جهان نو زن را از هرگونه جبر محفوظ می دارد.

جهان کهنه زن را اسیر می کند، ولی جهان نو زن را به طور خردمندانه آزاد می کند.

جهان کهنه کرامت انسانی زن را پامال می کند، ولی جهان نو عملا کرامت انسانی زن را رعایت می کند.

جهان کهنه دختر جوان را جبرا به قید ازدواج وادار می کند، ولی جهان نو مانع مطلق ازدواج جبری دختر می گردد.

جهان کهنه زن را  بیسواد و بی فرهنگ نگه می دارد، ولی جهان نو به حکم دین، مدنیت و عقلانیت زن  را باسواد با فرهنگ می سازد.

جهان کهنه تولد دختر را بد شگون می داند، ولی جهان نو تولد دختر را نیک شگون معرفی می کند.

جهان کهنه دختر صغیر را به قید ازدواج می آورد، ولی جهان نو از ازدواج دخترصغیر مطلقا جلوگیری می کند.

جهان کهنه سنت دخترفروشی را ادامه می دهد، ولی جهان نو سنت دخترفروشی را از ریشه نابود می کند.

جهان کهنه دختر را با سگ بدل می کند، ولی جهان نو عامل آن را قانونا مجازات می دهد.

جهان کهنه حقوق دینی و اجتماعی زن را زیرپا می کند، ولی جهان نو حقوق دینی و اجتماعی زن را احیاء می کند.

جهان کهنه زن را از حق عادلانه روابطه اجتماعی اش محروم می کند، ولی جهان نو حق عادلانه روابط اجتماعی را به زن می دهد.

جهان کهنه عمداٌ به زن خیانت می کند، ولی جهان نو به زن آگاهانه خدمت می کند.

جهان کهنه زن را زاده شیطان می داند، ولی جهان نو زن را اشرف المخلوقات می داند.

جهان کهنه زن را منبع فساد می داند، ولی جهان نو زن را منبع پاکدامنی می داند.

جهان کهنه زن را هوس باز می داند، ولی جهان نو زن را پرهیزگار می داند.

جهان کهنه زن را زیر برقع پنهان می کند، ولی جهان نو زن را از چنگ اسارت پنهان می کند.

جهان کهنه خانم را دردسر شوهر می داند، ولی جهان نو خانم را یگانه یار ویاور شوهر می داند.

جهان کهنه زن را بیش تر زیربار اسارت مرد می برد، ولی جهان نو زن را از زیر اسارت مرد نجات می دهد.

جهان کهنه زن را قبرغه سک می داند، ولی جهان نو زن را فرشته زندگی می داند.

جهان کهنه زن را شیطان زندگی معرفی می کند، ولی جهان نو زن را مادر تمدن معرفی می کند.

جهان کهنه زن را با فرهنگ مردسالاری به قتل می رساند، ولی جهان نو به صورت عقلانی، قانونی و مدنی عامل قتل زن را تدریجا نابود می سازد.

جهان کهنه حقوق مادی، اجتماعی و معنوی زن را رعایت  نمی کند، ولی جهان نو حقوق مادی، اجتماعی و معنوی زن را به صورت قانونی عملی می کند.

جهان کهنه زن را مایه شقاوت می داند، ولی جهان نو زن را محور وحدت و محبت می داند.

جهان کهنه زن را به بردگی می گیرد، ولی جهان نو زن را از بردگی نجات می دهد.

جهان کهنه شخصیت حقوقی زن را می کشد، ولی جهان نو شخصیت حقوق زن را زنده می کند.

جهان کهنه زن را سنگسار می کند، ولی جهان نو حق حیات زن را عملا تضمین می کند.

جهان کهنه زن را ناقص العقل می داند، ولی جهان نو زن را عقل زندگانی بشریت می داند.

جهان کهنه زن را پائین تر از مرد می داند، ولی جهان نو زن را مساوی با مرد می داند.

جهان کهنه زن را با جهالت نگه می دارد، ولی جهان نو زن را با عقلانیت و بصیرت  نگه می دارد.

جهان کهنه «فرهنگ بددان» را حفظ می کند، ولی جهان نو فرهنگ بددادن را از ریشه در جامعه معدوم می کند.

جهان کهنه زن را شایسته دوزخ می داند، ولی جهان نو زن و مرد پرهیزگار را شایسته بهشت می داند.

جهان کهنه «جنس مونث» را مجبور به خدمت گذاری برای «جنس مذکر» می کند، ولی جهان نو طبق ارزش های مثبت بشری، دینی، قانونی، مدنی و عقلانی جنس مونث و مذکر را عملا متساوی الحقوق در خدمت هم دیگر می داند.

جهان کهنه در نقاب دین زن را به زندان مرگ می برد، ولی جهان نو زن را با نور کلامی الهی، مدنی و عقلانی سعادتمند و شادکام نگه می دارد.

جهان کهنه حتا زن را گردن می برد، ولی  جهان نو عوامل گردن بریدن زن و مرد را از بین می برد.

جهان کهنه فرهنگ جاهلیت را با فرعونیت بر زن تحمیل می کند، ولی جهان نو زن را با فرهنگ مدنیت و عقلانیت زینت می بخشد.

جهان کهنه استبداد «جنس مذکر» را بر «جنس مونث» تحکیم می بخشد، ولی جهان نو استبداد جنس مذکر را نسبت به جنس مونث دفن گورستان می  کند.

جهان کهنه «فرهنگ مردسالاری» را در متن جامعه دایمی و نهادینه می سازد، ولی جهان نو «فرهنگ مردسالاری» را به طور تدریجی به «فرهنگ انسان سالاری» مبدل می سازد.

جهان کهنه فتنه را در زیرپای زن می بیند، ولی جهان نو بهشت را در زیر پای زن می بیند.

جهان کهنه اختیار مرگ و زندگی زن را در اسارت مطلق مرد قرار می دهد، ولی جهان نو اختیار مطلق زن را به دست خودش می سپارد.

جهان کهنه نسبت به زن فرعون گونه عمل می کند، ولی جهان نو نسبت به زن خداگونه، پیغمبرگونه و عاقلانه رفتار می کند.

جهان کهنه زن را به منظور ارضای شهوت رانی زینت می دهد، ولی جهان نو زن را با زیربنای دانش، منطق و خرد به مقصد نایل شدن به نمایندگی خدا در روی زمین زینت می بخشد.

 

درفرجام:

«جهان کهنه» حافظ منافع بافتارهای سنتی، حاکمیت های طبقاتی جدید استبدادی و نظایر این ها در کشورهای فقیر و به خصوص در افغانستان مردسالار می باشد، ولی «جهان نو» مبتنی بر خرد، منطق و دانش خواهان تحقق «نظام عادلانه انسان سالاری» در جهان و خاصتاٌ در افغانستان جنگ زده به نفع بشریت می باشد.

سخی ارزگانی

تاریخ: 10 جدی 1395 خورشیدی  برابر با 30 دسمبر 2016 میلادی/ کابل

 

 


بالا
 
بازگشت