محمد ضیا ضیا

 

دشمنان وحدت و برادری ما کی ها اند؟

تاریخ معاصر افغانستان گواه آن است که از سال 1747 میلادی با به قدرت رسیدن احمد شاه ابدالی تا امروز مرکزیت قدرت ( به استثنای دورۀ کوتاه امیر حبیب الله کلکانی و استاد ربانی) اکثراً سلطنت و حاکمیت به دست سه قبیله از پشتونها  (سدوزایی، بارکزایی و محمد زایی ها) قرار داشت و پس از کودتای ثور، از تره کی تا نجیب و از ملا عمر تا اشرف غنی نیز به دست آنها قرار گرفته است. این حقیقتیست که نه پشتون ، نه تاجک و نه دیگراقوام ازان بی خبر است.

 حاکمیتهای مرکزی پشتون،  دیگر قبایل پشتون و سایر اقوام کشور را که تعداد آن تا حدود پنجاه می رسد، در طول این مدت تحت اثر قرار داده و اما؛ تاجکها، اوزبک ها، هزاره ها و قزلباشها را به گونۀ ابزاری به خاطر بقای شان در عرصه های نظامی و سایر بخشهای ملکی مورد استفاده قرار داده اند. چنانچه از همان آوان سلطنت احمد شاه ابدالی به بعد، نام بسیاری افراد از اقوام تاجک، اوزبک، هزاره، قزلباش، نورستانی ... را در شمار وزرا، سپه سالار ها، والی ها، منشی ها ... و در زمان حکومتهای ظاهر شاه، خلقی ها و پرچمی ها و تنظیمی ها تا درجه های وزیر و صدر اعظم و در زمان کرزی و اشرف غنی تا معاونیت ریاست جمهوری مشاهده کرده می توانیم.

اگر دقت شود، با وجود آنکه قدرت سلطنت، امارت، جمهوریت و تک حزبی حزب دموکراتیک خلق به دست پشتونها بود و اشرف غنی احمد زی رئیس جمهور فعلی هم پشتون است، بازهم عدۀ کثیر پشتونها دانسته و ندانسته فریاد می زنند که ما کنار زده شده ایم، حقوق سیاسی، اجتماعی، فرهنگی و مدنی پشتونها پامال شده است. ..... ظاهراً هر شخص ( غیر پشتون) اگراین سخن را می شنود، عصبانی میشود و این ادعای پشتونها را از اساس بی بنیاد می داند.

پرسش این است: آیا قوم و قبایل پشتون واقعاً جابر و حق تلف اند و یا این قوم نیز مثل سایر اقوام ساکن در افغانستان،  مظلومیت ها و بیچاره گیهای خود را پشت سر گذشتانده اند و هنوز هم می گذرانند؟

با تاسف؛ تاجک ها نیز به ویژه هزاره ها، هر دو پا را در یک موزه گذاشته و می گویند؛ پشتونها به آنها جفا کرده و حقوق شان را غصب کرده اند!!

جان من! عزیز من! پندار من این است: اگر با چشمان باز و تأمل بخردانه به این مسألۀ قوم سوز و ملت سوز که از سالها فرزندان مام میهن ما را به آتش انداخته و فرایند آن جز بد بختی چیز دیگر نیست، دقت شود، آنگاه معلوم می شود که:

آن عده پشتونها اگر بگویند:  قوم شان به وسیلۀ دیگر اقوام خاصه تاجک ها متضرر شده اند، اشتباه است و اشتباه محض است.

آن عده تاجک ها، هزاره ها .... اگر بگویند؛ قوم پشتون بالای آنها ظلم  روا داشته و آنها را از ابتدایی ترین حقوق مدنی و شهر وندی محروم ساخته اند، باز هم اشتباه است و اشتباه بزرگ است.

پاسخ این است: اگر از تاریخ معاصر افغانستان به این سو حساب کنیم؛ بی شک که همه اقوام با وجود زبانهای متفاوت، مذاهب و ادیان متفاوت، مناطق و فرهنگهای متفاوت همیشه در کنار هم بوده اند، به همدیگر احترام گذاشته اند، ازدواج ها کرده اند، در تجارت، زراعت وسایر مناسک دینی و ملی دوش به دوش هم بوده اند. بنا بران هیچ قوم در افغانستان به شمول پشتونها بصورت خود جوش بالای دیگر اقوام نه حمله کرده اند و نه حق دیگر اقوام را غصب کرده اند. مگر که این شاهان و امیران خود کامه و ستمگر ازقوم پشتون چون امیر عبدالرحمن، نادر خان و برادران خون آشام او بود که برخی از اقوام معلوم الحال پشتون را در چنان شرایطی که اکثریت آنها در عالم بی سوادی، بی خبری و گوش به فرمان به سران قومی می زیستند، همان حاکمان جابر و نوکر بیگانه با استفاده از بی خبری و به طغیان آوردن احساسات قومی و زبانی قوم خود سوء استفاده کردند. ضمناً برای جلب و ادامۀ حمایت آنها به عوض مکتب، سرک، شفاخانه، شهر سازی ... از کار گذاری نظامنامه ناقلین تا صدور فرمانهای چور، چپاول، قتل، غارت و صاحب کردن زمینهای زراعتی در مناطق شمال و هزاره نشین پرداختند.  تاسف این است؛ اکثریت افراد عادی تا مکتب خوانده ها و آنهایی که پوشیدن نکتایی را علامت مدنی بودن و روشنفکر!! بودن می دانند، دشمنان اصلی شان را که طی سالهای متمادی ظالمانه ترین ستم ها و انواع بدبختی ها را بالای خود شان، پدر و پدر کلانهای شان تحمیل کرده اند، آنها را تا هنوز نشناخته اند و آنها عبارت اند از:

 سوای شخصیت های گرانمایه ملی گرا و بی تعصب پشتون، آن عده شاهان، امیران، سلاطین و زعمایِ قدرت طلب که جُز به قدرت خود،  نه به آب و نان مردم و نه به پیشرفت و ترقی ملت و نه به عزت و آبروی میهن، اعتنا نکردند و بر خلاف به خاطر به دست آوردن اقتدار و حفظ اقتدار شرم آور شان از برادر کشی تا قوم کشی و از مردم کشی... تا وطنفروشی  کارنامه های زشت و ننگین به یاد گار گذاشتند.

بیگانه ها از جمله انگلیس با به قدرت رساندن دست نشانده های شان به حاکمیت قدرت.

پستی و مزدوری اراکین ملکی و نظامی به حاکمیت در قدرت با توجه به کمیت آنها از پشتون تا تاجک و هر تبار دیگر.

خریداری روحانیون دین فروش، خوانین منفعت جو، ، بزرگان و متنفذین قومی و مذهبی پست فطرت، به وسیلۀ حاکمیت قدرت.

نمونتاً نگاهی به کارنامه های امیر عبدالرحمن و اخلاف او  می اندازیم:

امیر عبدالرحمن با بستن حلقۀ غلامی انگلیس به گردن،  به قدرت رسید. همه ساله از انگلیس پول می گرفت که این اُجرت غلامی تا زمان فرزندش امیر حبیب الله  ...دوام داشت. بدنامترین سند وطنفروشی او معاهدۀ ننگین دیورند است. آیا فرو مایه گی بیش ازین چه خواهد بود که گوشه یی از دامان پاک مام میهن را این امیر اجیر به هند برتانوی فروخت؟  از هرگونه ستم به رعایا دریغ نکرد. او نه تنها کله منار ها از مردم هزاره که هم تبار و هم مذهب و هم زبانش نبودند، ساخت و حدود %70 آنها را با قاعدۀ نسل کشی قتل عام کرد بلکه  از به قتل رساندن و زندانی ساختن پشتون های شینوار، نورستان و ده ها و صد ها پشتون وطندوست و آزاده این وطن دریغ نکرد.

نوشتۀ اطراف نشان: نشان خدمت سرکوبی اشرار شمالی  *  از حضور اعلیحضرت محمد نادر شاه افغان* ۱۳۰۹

اعلیحضرت امان الله خان غازی که برخلاف اسلافش پادشاه آزاده، ترقیخواه و میهن دوست بود، ضمن یک سلسله وقت نلشناسی ها و اقدامات عجولانه و خیانتِ  ستون پنجمی های داخل نظام و روحانیون نوکر انگلیس  به سقوط مواجه شد. سپس نادر خان به کمک انگلیس پشتونهای دو طرف خط دیورند را اغواکرد و با حمایت آنها  خود را تا کابل رساند. ازان گذشته امیر حبیب الله کلکانی که تحت شرایط خاص حاکمیت دینی و فرهنگی زمان و توطئۀ دین ابزاری انگلیس و در جوار آن روحیۀ ستم ستیزی علیه اقتدار فردی و خانواده گی امیران پشتون تبار، حاکمیت را به دست گرفت، با وجود آنکه دهقان بچۀ بی سواد، بیش نبود، به خاطر آنکه قتل و قتال در وطن صورت نگیرد، در مقابل لشکر اغواشده و خریده شده نادر خان ایستاده گی نکرد، تاج و تخت را به نادر خان وا گذار نموده، از کابل عقب نشینی کرد.          

آیا فرمان یا ارادۀ چور، چپاول و غارت کردن خانه های کابلیان توسط نادر خان تا تاراج ارگ به وسیلۀ اغواشده گان پکتیا و برخی قبایل دیگر پشتون و پشتونهای آنطرف خط دیورند را کسی پنهان کرده می تواند؟ مگر این نادر خان خون آشام نبود که در قرآن مُهر کرد و آنرا به وساطت روحانیت پادشاه ساز مجددی ها،  به امیر حبیب الله کلکانی و همکارانش فرستاد؟ روستا زادۀ بی سواد به قرآن و به مجددی  و به قول نادر خان حرمت گذاشت، مگر نادر خان،  حبیب الله کلکانی و همکارانش را بسیار نامردانه به چوبه های دار آویخت. 

با این هم حلق درنده خویی نادر خان به خون امیر حبیب الله کلکانی و همکارانش تازه نشد، صدها جوان، روشنفکر، فرهنگی و آزاده را از هرقوم و تبار به قتل رساند. به این هم بسنده نشد، دو بار اغواشده گان پکتیا و پشتونهای آنطرف دیورند و همچنان پشتونهای مناطق تگاب را دستور داد که مردم شمالی را چور کنند و به غارت بگیرند که شیرۀ فرمانش این بود: ( سر مردم شمالی از من  و آل و مال شمالی از شما) به همین دلیل بود که لشکر وحشی و اغوا شدۀ نادر خان از کوتل خیر خانه تا همه مناطق دند شمالی را چور وچپاول کردند، مردان و خاصه جوانان شمالی را به قتل رساندند، به زن وفرزند مردم دست درازی کردند، دختران و پسران جوان را باخود بردند که خودم قصه های المناک آن دورۀ سیاه را از زبان پدر، مادر و بزرگان خود شنیده ام. و تا هنوز کسانی در قید حیات اند که از حکایت های جان گداز حملۀ منگلی و پشتونهای تگاب و نسل کشی محمدگل مهمند و غصب زمین های آبی و سپردن آن به اقوام پشتون و کوچی در شمالی حکایت ها به سینه دارند و در قید حیات اند.

از بدِ حادثه که دستگاه جهنمی پاکستان یکبار دیگر با استفاده از شهنواز تنی وهمراهان خلقی او و حکمتیار در زمان داکتر نجیب و بار دیگر همان دستگاه جهنمی  ISI با پروژه طالب سازی، نخست پشتونها را به میدان کشید و با ساختن امارت اسلامی!! طی پنج سال، تمامی اقوام کشور را درتاریکترین دورۀ وحشت و بربریت گذاشت که ادامۀ پروژه طالب سازی بالای اقوام مختلف به سر تا سر افغانستان سرایت کرد. و پس از سالهای 2006 و 2007  با عملیات انتحاری، انفجار تا کشت، و قاچاق کوکنار که دامنۀ آن تا داعشی ها شد، کشور ما را به خاک و خون یکسان کرده است.

در نتیجه:

اکنون همه اقوام افغانستان از پشتون تا تاجک، و از هزاره تا اوزبک و همه میدانند که امیر عبدالرحمن با سیاست جباری و نسل کشی به نام قوم شریف پشتون لکه گذاشت و جفای تاریخی کرد و چه روشنفکران نا عاقبت اندیش در زمان اعلیحضرت امان الله خان پادشاه ترقیخواه، به حمایت از تبار پشتون،  به ساخت نظامنامۀ ناعادلانۀ ناقلین و تحمیل زبان پشتو در ادارات و مکاتب بود که سر انجام به کدام نتیجه نرسید. سپس نادر خان و برادران خون آشامش بخصوص هاشم خان و شاه محمود یک بار دیگر مردم شریف جنوبی و پشتون های تگاب را اغوا نموده آنها را به قتل، غارت، تجاوز، غصب مال و مواشی مردم شمالی فرمان داد، گذشته ازان طالبان که مایه اش را از حزب اسلامی گلبدین حکمتیار گرفت، نیز به اقوام مختلف افغانستان و خاصه به قوم پشتون شدید ترین جفا ها و ستم ها را روا داشت چنانچه تا امروز اکثریت مناطق برادران پشتون نشین ما به ویژه مناطق نوار سرحدی با پاکستان به خاک و خون افتاده اند...

 بنابران:

حال وقت آنست که همۀ هموطنان ما از شرق تا غرب و از شمال تاجنوب کشور ما، به نیرنگ ها و مداری بازی های دستگاه های دولتی ناسالم و استفاده جو و همچنان به چال ها و فریب های رهبران آزموده شده و از چلوصاف برامده حزبی، قومی و مذهبی که هر کدام با استفاده از نام قوم ما، زبان ما، مذهب ما سرنا می زنند  و  به نام حمایت از پشتون، تاجک، هزاره ..... به همه ما خیانت میکنند، راه خود را با آنها جدا بسازیم و برخلاف، به هریک از اقوام و زبانهایی که تعلق داریم،  منحیث فرزندان این سرزمین همدیگر را در آغوش بگیریم و با این شعار که هیچ قوم و زبان برتر ازقوم و زبان دیگر نیست، برادر وار زنده گی کنیم.  که انشاءالله.

 

 

 


بالا
 
بازگشت