ــــ
کاندید اکادمیسین سیستانی
25/12/ 2016
د پښتنو پرونی دوست ولی نن دښمن سو؟
(بخش دوم)
دربخش اول این مقاله از دوستی وعلاقمندی سیاه سنگ به زبان و فرهنگ و فرهنگیان پشتون و از جمله «رحمان بابا» مثال آوردم که سیاه سنگ نخستین نویسنده تاجیک تبار است که از تخریب زیارت رحمن بابا متاثر گردیده و در دفاع ازمقام معنوی و روحانی رحمان بابا قلم رانده است و حتی از نویسندگان پشتون پرسیده که چرا دراین سیصد سال پس از مرگ رحمان بابا، کسی از میان شما پیدا نشد که مثل آن دو نویسنده غربی، اگر300 صفحه نمیتوانست در باره رحمامان بابا بنویسد، لا اقل 30 سطرنوشته میتوانست ولی ننوشت چرا؟
سخنان سیاه سنگ چنین است:«کـمـابیش سـه صـد سـال از نمـردن عبدالرحـمـان میگــذرد. ایکاش در این درازنا، یکــی پیدا میشــد و پیشـتر از Robert Sampson و Henry Raverty، اگــر نه در سـه صـد برگ، در سـی ســطر، نشـان میداد کـه او کیسـت، چـه میگـوید و چـرا میگـوید. »[بخش اول را در لینک ذیل بخوانید:
http://www.afghan-german.net/upload/Tahlilha_PDF/a_sistani_da_pashtano_parunai_dost.pdf
من از جمله ده ها مقاله سیاه سنگ در بارۀ شعرا وهنرمندان پشتون ، دو نمونه را آوردم،تا خواننده پشتون آنرا بخواند با خود فکر کند که چرا وبه کدام علت این دوست کم نظیر پشتونها به یک دشمن بیرحم علیه پشتون وفرهنگ آن تبدیل شده است؟ اکنون میخواهم علت دشمنی سیاه سنگ را با مفاخر فرهنگی پشتونها معلوم کنم .
سیاه سنگ از تاجیکان غزنی است اما علاوه برزبان مادری،پشتو را خوب میداند و برآن مسلط است. چونکه پدرش صاحب منصب نظامی بود و در گردیز پکتیا و در خوست که هردو از مناطق پشتو زبان اند، اجرای وظیفه کرده است وفرزندانش مکتب ولیسه را بزبان پشتو در آن ولایات خوانده ودر آخراز لیسه غازی کابل فارغ شده ودر بهار 1978 شامل پوهنځی طب کابل میگردد ودر همان پوهنځی به سازمان سیاسی «ساما» شامل میشود.
خودش میگوید:" در 1979، به ســازمان آزاديبخش مــردم افغانســتان (ســاما) پيوستم. آنجا، ســروده ها، برگردانها و نوشته هاي سياسيم به نام مستعار "پلاتين" در انتشارات آييژ و غرجستان چاپ ميشدند. گذشته از سه بار زنداني شدن چند روزه تا چند هفته، در 1980 بازداشت شدم و هفت سال و سه ماه در زندان پلچرخي (کابل) ماندم. کنايه نيست اينکه ميگويم از کف خاک تا عرش پاک سپاسگزار حزب دموکراتيک خلق افغانستان استم. هفت سال نشستن در زندان چشم اندازهاي نويني به ديدگاهم بخشيد. هرگز نميتوانستم در "آزادي" بخت اينچنين بلند داشته باشم. اگر بازداشت نميشدم، در تنگناي قفس کوچک خودم، ميپوسيدم.
در زمستان 1994، در پل محمود خان کابل زخم برداشتم. کمکهاي بيدريغ دکتور چراغ علي چراغ و دکتوران بدون مرز براي بيرون کشيدن گلوله که در گلويم گير مانده بود، هرگز فراموشم نخواهند شد. آنها مرا به يکي از پيشرفته ترين کلينيکهاي اسلام آباد پاکستان فرستادند تا بهتر شوم.
در تابستان 1994، به سازمان ملل پيوستم. از ياري بخت، با پشتيباني کمابيش هفت ساله اين سازمان، توانستم در همه ولايتهاي افغانستان کار کنم.
در بهار 2001 به کانادا آمدم و در شهر کوچک "ريجاينا" که از سوي باشندگان افغانش، به شوخي "چخانسور کانادا" نام گرفته است، زندگي ميکنم.
در 1999 و 2000 سه گزينه سروده ها، داستانها و برگردانهايم به نامهاي "هاي آذرشين"، "اگر بهار نيايد" و "پراکنده هاي پيوسته/ بخش نخست" چاپ شدند. پس از آمدن به کانادا، با دوهفته نامه "زرنگار" و سايتهاي "فردا" و "کابل ناتهـ" پيوسته همکاري (بهتر است بگويم: کمکاري) داشته ام. »
کابلناتهه( http://www.kabulnath.de/Salae_Charom/Shoumare_69/DrSiasang.html)
من با آقای سیاه سنگ در سال ۲۰۰۶ از روی نوشته ها وموضع گیریهایش در دفاع از زبان پشتو آشنا شدم و وقتی دیدم در مقابل یک نویسنده بنام سالار عزیزپورکه در نوشته های خود پافشاری داشت تا نویسندگان فارسی زبان افغانستان کلمات واصطلاحات مروج پشتو مثل:پوهنتون؛ ؛پوهنځی؛ ښونځی؛ در ملتون؛ زیږنتون: وغیره را در نوشته های خود استعمال نکنند، بلکه معادل فارسی آنها مثل دانشگاه ودانشکده وداروخانه وغیره را بکار ببرند، آقای سیاه سنگ جواب محکم ومستدلی به او داد که بردلم چنگ زد و ارادت مرا نسبت خود بیشتر ساخت. علاوتاً مقالاتی زیادی در بارۀ شاعران پشتون چون حمید ماشوخیل(مومند) وحمزه شینواری وساحل و بخصوص سلسله مقالات «وآن گلوله باران بامداد بهاری» دربارۀ آخرین 24 ساعت زندگی داودخان زیاد تر مرا علاقمند او ساخت.
این علاقمندی سبب تبادله پیامهای برقی میان من وسیاه سنگ شد تا آنجایی که باری از وی خواهش نمودم تا در سلسله پژوهش های خود در باره نخبه گان پشتون، بخصوص در مورد داکتر فطرت ناشناس و شاعر مطرح عبدالباری جهانی نیز پژوهشی انجام بدهند. نامبرده با کمال خوشی به این خواهشم لبیک گفت وکار روی پروژه ناشناس را روی دست گرفت ومدتی بعد مطلع شدم که بیش از 60 ساعت وقت خود را در تلیفون با ناشناس به پرسش و پاسخ وقف کرده است وکتابی در حدود 300 صفحه تهیه دیده است.
درسال 2008 سایت کابل ناتهه ، برنامه جالبی را روی دست گرفت و در هرچند ماه یک شمارۀ خاص بنام نخبه گان فرهنگی افغان اختصاص داد وبعد از معرفی مرحوم عبدالرحمن پژواک و مرحوم داکتر اکرم عثمان و مرحوم آصف آهنگ، نوبت به تقدیر از خدمات فرهنگی صبورالله سیاه سنگ رسید. شماره 79 اگست/ سپتمبر2008 ،کابل ناتهه بنام "ویژه نامۀ سیاه سنگ" به روز رسید وحاوی حدود۶۰ تا۷۰ مقاله وپیام تبریکی به آدرس کابل ناتهه بنام آقای سیاه سنگ رسیده بود وهمه نشر شدند. یکی از پیامهای دلنشین بقلم واصف باختری، شاعر وادیب بلند مرتبت افغانستان نوشته شده بود که برای فهم کمال وتوانائی های سیاه سنگ بریده های از آن را در زیر میخوانیم:«پیام واصف باختری :
« ...بدون گزافه و اغراق میتوان گفت برخی از داستانهای بسار خوب و موفقی که در دسترس داریم، به قلم داکتر سیاه سنگ نوشته شده اند، یک مجموعه از داستانهایش در حدود ده سال پیش در پشاور به چاپ رسیده است.
داکتر سیاه سنگ همانگونه که در زمینه داستان کوتاه نویسی و سرایش شعر تجربه های خوبی دارد، از نگاه دیگری نیز مدیونش استیم. به این معنا که در زمینه ترجمه شعر و هم در زمینه ترجمه داستان کارهای بسیار دل انگیز و چشمگیری از او خوانده ایم. داکتر سیاه سنگ با ترجمه ادبیات منطقه و جهان به فرهنگ ما خدمت کرده است.
نامبرده افزون بر فارسی/دری و پشتو، بر زبانهای انگلیسی، اردو و هندی تسلط بسیار زیاد دارد. جالب است که او میتواند زبان هندی را با الفبا یا رسم الخط خاص هندی بنویسد و هم نوشته های این خط و زبان را بخواند. من شخصاً در افغانستان کس دیگری را دارای این توانایی تا حال ندیده ام. نفی نمیکنم که کس دیگری نیست، اما من ندیده ام. یگانه کسی را که بهره مند از این قابلیت است و من میشناسم، داکتر سیاه سنگ است.
در یک زمینه دیگر که با تاسف شمار خیلی کمی از فرهنگیان ما قدم و قلم زده اند، یعنی عرصه نقد، نیز داکتر سیاه سنگ از پیشگامان به معنی دقیقتر و علمیتر مساله است.
کار دیگر داکتر سیاه سنگ پرداختن به ادبیات پشتو در دو سوی خط دیورند است. تا جایی که آگاهی دارم او مطالب زیادی را از فارسی/ دری به پشتو و از پشتو به فارسی/دری ترجمه کرده و در معرفی یک تعداد شاعران پشتوی مناطق آنسوی دیورند کوششهای چشمگیری داشته است.»
http://www.kabulnath.de/Schankar%20Dara/Safahe_%201_%20Shoumae_79.htm
بعد از انتشار «ویژه نامه سیاه سنگ» باری با او تلیفونی صحبت کردم، و بمناسبت پیامها ومقالات دلچسپ وآموزنده عنوانی او،به او تبریک گفتم، اما او از نویسندگان پشتون گلایه داشت. او گلایه کرد که آیا این همه خدمات من به زبان وفرهنگ پشتونها اینقدر ارزش نداشت که یکی از فرهنگیان پشتون فقط دو سطر بزبان پشتوی خود مینوشت و از این خدماتم تشکرمیکرد؟ برایش گفتم من وآقای هدایت الله هدایت وداکتر عثمان هرسه تن پشتونیم وبرای شما پیغام های مفصلی نوشته ایم، گفت هرکدام تان پیام خود را به دری نوشته اید، ونبودن یک پیغام به زبان پشتو، طعنه بزرگی از سوی نویسندگان تاجیک برای من خواهد بود که اگرروزی بپرسند: آقای سیاه سنگ، کجاست پاداش آن همه خدمات تو برای زبان وفرهنگ پشتو، دراین ویژه نامه برای ما نشان بده! ومن جوابی به این پرسش ندارم. من هرسخنی که فکرمیکردم او را تسلی خواهد داد،برایش گفتم ، اما معلوم بود که قناعتش را فراهم نکرده ام.
همان زمان در ذهنم گذشت که سیاه سنگ دیگر از زبان و فرهنگ پشتو دفاع نخواهد کرد وما براثر غفلت وبی تفاوتی خود نسبت به او،یک سنگر عظیم ومستحکم زبان پشتو را از دست خواهیم داد. بنابرین برای آنکه ازتاثر سیاه سنگ کاسته باشم،مقاله تندی به آدرس فرهنگیان پشتون نوشتم ودرپورتال آفغان جرمن به نشر سپردم، اینک آن مقاله را دوباره از نظر دوستان میگذرانم.
دپښتانه فرهنگیانو ستره بی غوری دسترسیاه سنگ په مقابل کی
(سیستانی- ۳۱/ ۸/ ۲۰۰۸)
کابل ناتهه، دمحترم ایشورداس په مشری، هغه فرهنگی او اجتماعی ویب پاڼه ده چی په خپل لږوعمر کې ئې ستر سترفرهنگی کارونه ترسره کړي دي . دبیلګې په توګه د انترنټ له لیاري ، دمرحوم علامه حبیبی او دمرحوم پژواک درناوی، اوپه ژوندیوکې دمحترم داکتر اکرم عثمان ، محترم محمدآصف آهنگ او اوس دستي د محترم ډاکترسیاه سنگ درناوی ترسره شوئ دی، چی له دی بابته موږ محترم ایشورداس ته کور ودانۍ وایو.
د کابل ناتهه اوسنۍ درناوی(ویژه نامه) د ډاکتر سیاه سنگ ، فرهنگی خدمتونو ته ځانګړه شوئ دی . په دې فرهنگی درناوي کې ګڼ شمیر مقالې ، مصاحبې او پیغامونه چی ټولې تر۶۵ هم زیاتي دي، شاملي دي . منصفانه باید ووایو چی: دا ټولې مقالې اوپیغامونه په ډېره لوړه سطحه کی د برجسته او نامتولیکوالو لخواڅخه لیکل سوې دي .هرلیکوال د داکټر سیاه سنگ پرمختلفو اړخونو، لکه د ده پرشعری سبک،داستانی خصوصیات، تخلیقی یا تحقیقی اړخونه، یا لرغون پیژندنې ،ترجمې او نوروداسی آثارو باندی ډېرې په زړه پوري لیکنې کړې دي .
په رښتیا هم ډاکټر سیاه سنگ په دې ارزي چی د ده څخه په ژوند کی درناوی وشي . ځکه نوموړئ هغه لوی انسان دی چی د ده سره نژادی، قومی ، مذهبی، سمتی او ژبنۍ تعصب نشته ،او ټول انسانان ورته د ورونو په شان اېسی ،همدا دلیل دی چی ډاکترسياه سنگ تر هرڅه دمخه ،د خپل هم ژبو مخی ته دریږی او هغه لیکنی چی دهغه څخه نفاق او دښمنی پورته کیږی په کلکه غندي . دمثال په توګه ، کله چی (عزیزپورپنجشیری) دخپل کتاب (پژوهشی در گسترهء زبان و نقدی بر عوامل نا به سامانی آن در افغانستان) په ترڅ کې پر پښتوژبه باندی تاخت وتاز کوی او نه غواړی چی پښتو کلمات او اصطلاحات لکه :پوهنتون، پوهنځی، ښونځی او داسی نور، په افغانستان کی استعمال شی،زموږ پښتانه لیکوالان او حتی دپښتوژبې یوازنی ژب پوه (داکټر زیار) ځانونه ناخبره او چپ ونیول،خو دوه ستر تاجیکان: یو داکټرسیاه سنگ او بل ئی انجنیر خلیل الله معروفی وو چی په ډېر میړانه او قوی منطق سره دهغه مخی ته ودرېدل او پاخه ځوابونه ئی ورته و لیکل . داکټر سیاه سنگ دخپل دیوه منصفانه نقد په ترڅ کی:«گناه پوهنتون و بيگناهی دانشگاه!» تر عنوان لاندی داسی ولیکل:
"آقای عزيزپور! آیا گاهی اندیشیده اید که در هفتاد سال زندگی پوهنتون کابل، "زبان و ادبيات" در پوهنتون کابل در بيشتر از٩٩% حالات هميشه يک معنا داشت: زبان و ادبيات فارسی؟... هزاران دانش آموز [پشتو زبان] پوهنتون کابل، هفتاد سال آزگار، آموزش هرچه زودتر فارسی را با جان و دل پذيرفته اند، و شما حتا نام "پوهنتون" را نميپذيريد! گناهش چيست؟ روشن است: "پشتو" بودن! در چشم عزيزپور گناه واژهء "پوهنتون" روشنتر از آفتاب است: "پشتوبودن" و نه "بيگانه بودن". اگر چنين نيست، چرا نميخواهد يا نميتواند با واژه های غيرفارسی زيرين نيز آشتی ناپذير باشد: راديو، تلفون، تلويزيون، ايميل، انترنت، فکس، بانک، موتر و ...؟ شايد بگويند اينها واژه های پرهيزناپذير اند. خيلی خوب! از آنها ميگذريم؛ آيا نامبرده با اين واژه های بيگانه نيز آشتی ناپذير است: عشق، شعر، غزل، مصراع، خطر، حرف، جامعه؟ آنهم هيچ، دور نه نزديک، چرا سالار عزيزپور اين واژه های آشناتر از فارسی ولی غيرفارسی را مانند "بم دستيهای زبان پشتو" از گسترهء زبان و ادبيات فارسی برون نمی اندازد؟ خانم، جنگل، هندوانه، ميز، اتاق، خان و چند هزار واژهء ديگر؟ چرا؟»
داکتر سیاه سنگ نه یوازی د افراطی تاجیکو لیکوالانو په مقابل سخت دریدلی دی، بلکی وفارسی ژبو ته د پښتود ادبیاتو او همدارنگه دپښتنوشاعرانو ، ادیبانو او هنرمندانو په معرفی کولو کی ستر خدمتونه کړې دي .آن تر دې حده چی دخپل تاجیکانو له خوا ورته "فاشیست، او بی کلتور" او نور پیغورنه ورکړه سوی دي . مګرهغه بیا هم خپله ملي دنده بولي چې دنفاق مخه ونیسي او دافغانستان دخلکو په مینځ کی ورورگلوی راولي او تعمیم ئی کړي . دا هغه ستر کاردی چی زموږ دپښتنو دلوی لیکوالو په وسعه ندی پوره،او په پټه خوله ځینی تېریږی . زموږدژبې متخصصین حتی دپوهنمل بصیرکامجوځواب هم نشی ورکولای .خو دافسوس ځای دادی چی پدغو۶۵ مقالوکی چی دستر داکټر سیاه سنگ په باره کی لیکل سوی او په کابل ناتهه ویب پاڼه کی نشر سوی دي، یوه کوچنی دپنځوکرښو په اندازه لیکنه هم زموږدپښتنوفرهنگ پالو اولیکوالو له خوا نه ده لیکل سوې .
دا ولی او په څه علت زموږپښتانه لیکوالان دومره بی تفاوته دي؟
آیا دا په دې معنا ده چی گواکي داکتر سیاه سنگ تاجیک دی ، پرېږده چې فارسی ژبي خلک دده په باره کي لیکنې وکړي؟ زه فکر نه کوم چی داسي خبره وي ،ځکه درې یا څلور تنه پښتانه فرهنگپالو د ډاکتر سیاسنگ په دې درناوي کي برخه اخیستې ده، خود ددوی لیکنې هم په فارسی ژبه دي، لکه دداکترناشناس، هدایت الله هدایت او زما لیکنې بدبختانه ټولی په فارسی لیکلې سوې دي، لیکن خبره خو داده چی باید یوڅو مقالی دپښتنو لیکوالانو لخوا په پښتو ژبه هم د ډاکتر سیاه سنگ په باره کی لیکل سوې واي . ځکه ډاکتر سیاه سنگ پرپښتو او پښتنوباندی خورا زیات حق لری، اوپښتانه خو یو حق شناس قوم دی، اوپښتنو ته نه ښائی چی د ډاکتر سیاسنگ حق هیرکړي .
زه دیو پښتون بچی په حیث، دهغه پښتانه څخه چی ځان دپښتنو دژبې، کلتور اوملی هویت ساتندوي ګڼي،لکه : داکتر خوشحال روهی، زرین انخور،معصوم هوتک، باری جهانی، هارون خپل ، رسول باوری ، پوهاندزیار، پوهاند حسن کاکړ،استاد بشیرمومن، پوهنمل نوزادی،استاد یون،استاد صمیم، استاد آصف بهاند،داکترخالق رشید،داکتر زیرکیار، داکتر نبی مصداق،داکتر عبدالروف خپلواک،داکترداود جنبش ،داکتر عبدالحی نیازی، حبیب الله غمخور، نجیب احمدزی او نورفرهنگی پښتنوڅخه دا گیله لرم چی ولی دوي دډاکتر سیاه سنگ په دې درناوی کی برخه وانه خستل؟
دځوانانوڅخه گیله نشته، خو دپښتوژبی او دپښتنو دکلتورمدافعین ولی دومره بی غوره وی چی دخپل دژبی او کلتوریو قوی سنگر، دخپل حمایی څخه بی برخی کړی او په دغه بی غوری او بی پروائی سره پخپل لاسونو کی دغه قوی سنگر وران او ویجاړ او زمینه دې ته برابروی چی بالاخره سیاه سنگ دپشتواوپشتنو سنگر خوشی کړی.
زه هغو پښتنولیکوالوته چی د پښتنو ژبې ، کلتور، ملی ښیګنې او پښتونولی ته اعتقاد لري،لیکن د ډاکتر سیاه سنک په دې ویاړنه کي ئې برخه نه ده اخیستې، خپل ژور تاثرات څرگندوم او دمحترم ډاکتر سیاه سنگ څخه
دیو پښتون روشنفکر په حیث معذرت غواړم .په درناوی. پای ۳۱/ ۸/ ۲۰۰۸ »
تجلیل از باری جهانی واولین حمله سیاه سنگ برنخبه گان پشتون!
بعد از نشرگلایه من از فرهنگیان پشتون، آقای حبیب الله غمخور پیام تبریکی خود را بزبان
پشتو عنوانی آقای سیاه سنگ نوشت وفرستاد، اما دل سیاه سنگ، چنان سیاه وسنگ شده بود که نه نوشته آقای غمخور ونه ابراز اخلاص من ذره ای براو تاثیر نکرد.
دراواخر ماه جون 2010 کلوپ قلم افغانها دراستکهلم سویدن برای تقدیر از مقام معنوی وشاعری عبدالباری جهانی محفلی تدویرکرد وآقای جهانی از امریکا وآقای سیاه سنگ از کانادا وتعدادی دیگراز علاقمندان جهانی از شهرهای اروپا در آن محفل شرکت ورزیدند. بعد ازخوش آمدگوئی به حضار و معرفی مختصر آقای جهانی از سوی گرداننده کلوپ قلم، نخستین سخن ران من بودم و دومین سخنران آقای سیاه سنگ بود. سیاه سنگ بعد از سخنان متعارف در حق شاعر، به نقد بخشی ازشعرهای جهانی پرداخت وهر شعری که ترجمه اش را میخواند، آنرا از لحاظ محتوا وعدم همآهنگی معنای کلمات مورد نقد قرارمیداد وبدینسان کار به سلاخی شعرهای جهانی کشید. این نوع نقد در یک چنین محفلی بزرگداشت (مثل اینکه دور از عرف معمول بود،) علاقمندان شعرجهانی را از سخنان سیاه سنگ خیلی ناراحت ساخت. بعد از سخنرانی سیاه سنگ، آقای داکتر حنیف بکتاش سومین سخنرانی بود که پشت تریبون قرار گرفت و به زبان پشتو سخنرانی کرد. قبل یا بعد از سخنرانی جالب شریف سعیدی شاعر جوان و نوپرداز کشور، چند دقیقه برای تنفس اعلام گردید وحضار برای گرفتن قهوه وچای برخاستند، دقایقی نگذشته بود که یکی از دوستان بمن اطلاع داد که سیاه سنگ را محاصره کرده اند ومبادا توهینش کنند، کمکش کن! من از جا بلند شدم وبسمت سیاه سنگ رفتم، دیدم یک خانم ودو سه مرد افغان آقای سیاه سنگ را مورد سوالات خود قرارداده اند، ازافراد گرداگرد سیاه سنگ معذرت خواستم و گفتم من با سیاه سنگ کارخاصی دارم، این را گفته او را از دهلیز تالار خارج ساختم، و چیز های بی ربطی از او سوال کردم تا آنکه کسی آمد و بما اطلاع داد که محفل شروع شده است. به محفل برگشتیم ودرجای خود نشستیم. دیدم یکی از علاقمندان آقای جهانی که از بلجیم آمده بود، کتاب شعرجهانی را بدست گرفته تاریخ شعری را که مورد انتقاد سیاه سنگ قرارگرفته بود، به حضار میخواند و افزود که آقای سیاه سنگ شعر را میخواند ولی تاریخ سرودن شعر را نمیخواند و بیجا بر آقای جهانی انتقاد میکند. حاضرین برایش کف زدند، و بعد نوبت چند سخران دیگر رسید وخواندن پیام ها نیز به پایان آمد و در آخر از آقای جهانی دعوت بعمل آمد تا محفل را با سخنان خود ختم کند.
آقای جهانی با حوصله مندی وخونسردی از انتقادات سیاه سنگ تشکر کرد، وبیان داشت که گاهی شاعران در عالم خیال چیز های می سرایند که در عالم واقعیت وجود ندارد و اینهم یکی از آنجمله اشعار است که آقای سیاه سنگ آنرا به زمان خلقیها نسبت میدهد.حضار برایش کف زدند ومحفل ختم شد.
من باردیگردست سیاه سنگ را گرفتم واو را بسوی در خروجی تالاررهنمائی کردم وبازهم او را با سخنان خود مصروف ساختم تا اینکه همه حضار از سالون بیرون برآمدند و هریک شان به سوی موترهای خود رفتند، وآقای جهانی نیز بیرون آمد و من وسیاه سنگ را در بیرون تالاردور تر از دیگران دو بدو دید که باهم گپ میزنیم.خدا میداند در دلش چه گذشت، ولی نزدیک ما آمد وبا ما خدا حافظی نمود و بسوی موتری که او را می برد، رفت. بعد از رفتن جهانی منهم سیاه سنگ را به مهماندارش تسلیم دادم و درموتردوست خود نشستم وحرکت کردیم.
رسیده بود بلای ولی بخیر گذست:
در راه دوستی که از ننگرهار است،ومرا بخانه میرساند گفت: امروز 8 نفر ما برای هر نوع جنگ آماده شده بودیم. گفتم چرا؟ گفت: دراینجا یک انجمن وجود دارد که قهرمان ملی گفته بر دیگران فریاد میکشند، فکرمیکردیم که آنها علیه شما یا آقای جهانی حملات زبانی بکنند وبنابرین ما برای دفاع از شما آماده گی گرفته بودیم. او ادامه داد که بعد ازخواندن مقاله سیاه سنگ ، محفل وضع دیگری بخود گرفت وهرکس در باره اینکه سیاه سنگ چرا جهانی را بی آب کرد، حرف میزد. ما مطلع شدیم که چند نفر ازعلاقمندان آقای جهانی قصد توهین به سیاه سنگ را در ختم محفل دارند، خوب شد که شما سیاه سنگ را از توهین نجات دادید.گفتم سیاه سنگ مهمان ما وشما بود وباید مانع هرنوع بی احترامی نسبت به مهمان خود میشیدم.
بعد از رسیدن به محل اقامتم،درذهنم گذشت که مبادا جهانی صاحب از دیدن من و سیاه سنگ در برون تالاربا خود چنین فکر کرده باشد که نکند این مقاله سیاه سنگ را سیستانی پیش از پیش خوانده و اوکی کرده باشد وبعد ازخواندن آن اینک سیاه سنگ را مورد نوازش قرارمی داد ؟؟؟
میزان آسیب پذیری روابط فرهنگی افغانها خیلی بالاست:
فردای روز محفل تجلیل ازجهانی ، همینکه بشهر خود گوتنبرگ برگشتم در تلاش افتادم تا جهانی وسیاه سنگ را با هم آشتی دهم. با هردو تلیفونی صحبت کردم ونیت خود را با ایشان درمیان گذاشتم. پیشنهاد من این بود که سیاه سنگ مقاله خود را در رسانه های جمعی به نشر نسپارد وجهانی هم از کدورت نسبت به سیاه سنگ درگذرد،وبا هم آشتی کنند. در آغاز هر دو به این پیشنهاد من موافقت کردند، ومن مقاله ای بمنظور رفع کدورت آن دو دوست فرهنگی نوشتم و به نشر سپردم،اما آقای سیاه سنگ منتظرمعلوم شدن نتیجه تلاش های آشتی جویانه من نگردید و مقاله اش را در فیسبوک گذاشت و از گرفتن کامنتهای تبریکی فیسبوکی نقد اشعارباری جهانی غرق شادمانی شد. وقتی میخواستم ایمیل توافق خودش را دراین زمینه با دیگران درمیان بگذارم، گفت نشر پیامهای شخصی مداخله به حریم خصوصی است ونمیخواهم این کارصورت بگیرد. دانستم که سیاه سنگ با تلاش من حاضر به گذشت نیست. من هم از این روش سیاه سنگ آزرده شدم و از آن روز به بعد رابطه ام را با او قطع کردم.
این درحالی بود که آقای باری جهانی نیز پیامی بمن فرستاد ودر آن مرا در نوشتن نقد سیاه سنگ مقصر دانسته بود، حالانکه سیاه سنگ هرگز نقد خود را به من نشان نداده بود ومنهم مثل خود جهانی برای اولین بار آن را در روز محفل تجلیلش شنیدم. وبا طبع ومیل من برابر نبود، زیرا من از سیاه سنگ چنین نقدی را انتظار نداشتم، بلکه انتظارداشتم که او مثل سابق، همانگونه که از حمیدمومند ودیگرشاعران ونویسندگان وهنرمندان پشتون با حرمت یاد کرده بود ، ازجهانی نیز قدر خواهدکرد و او را برای کسانی که پشتو نمیدانند واز اشعارش درست برداشت نمیتوانند ، با قلم روان و بیان شرین خود شعر واندیشه های او را معرفی کند. وقتی نوشته او را خلاف توقع شنیدم، من از سیاه سنگ درحالی که در دل ناراضی بودم، دوبار او را از خطراحتمالی هتک حرمت نجات دادم، بدون آنکه خودش از موضوع بوئی ببرد. آقای جهانی به تصور اینکه من سیاسنگ را بخاطر نقدش مورد توجه خاص در آن محفل قرار داده ام ، ضمن نامه ای بمن گفته بود با دوست خود سیاه سنگ تا میتوانی علیه من سنگ اندازی کن! من که تازه رابطه ام را با سیاه سنگ بخاطر جهانی گسسته بودم، با ارسال نامه تحت عنوان «شرمندۀ انتخاب خویشم» رابطه باجهانی را نیز قطع کردم.
بدینسان رابطه فرهنگی من با جهانی از (سپتمبر2010) تا امروز قطع است، وبا سیاه سنگ نیز از ماه سپتمبر 2010 تا پنجم نومبر 2016 (روز یاد بودمرحوم داکتر اکرم عثمان که باهم روبرو شدیم وسلام گفتیم) برای مدت 6 سال هیچ رابطه فرهنگی وسلام وعلیک نداشتم و دراین مدت هیچ نوشته ای از او را (بجز مصاحبه اسد کشتمنددر باره اکرم عثمان از قلم سیاه سنگ ونوشته اخیرش در مورد «رحمان بابا» چیز دیگری نخواندم.
نتیجه
اگر از آنچه تا کنون گفته آمدم نتیجه بگیرم میتوانم بگویم که سیاه سنگ به علت بی تفاوتی وعدم عکس العمل مثبت فرهنگیان پشتون در برابر خدمات فرهنگی خود به زبان وفرهنگ پشتونها، از یک دوست ومدافع پشتونها، به یک دشمن بیباک وهتاک پشتونها مبدل شده است. برای من سوال برانگیز است که چگونه یک انسان نورمال وصاحب عقل سالم حاضر میشود از ده ها نوشته ومقاله تحقیقی با ارزش خود که ثمرۀ کار مغزی چندین ساله اش میباشد بگذرد و به کارهای پشتون ستیزانه دست بزند و وانمود کند که اگر قلمبدستان پشتون آن رخ مثبت او را ندیده اند، اکنون رخ منفی او را ببینند، باشد که عکس العمل ایجاد کند وسیاه سنگ را بهتر از پیش بشناسند؟!!
این کار سیاه سنگ؛ نوعی انتقام کشی از پشتونهاست تا احیاناً جای از دست داده خود را درمیان فرهنگیان تاجیک دوباره بدست آورد.سیاه سنگ باید بداند که اگر قلم بدستان پشتون از وی استقبال نکرده اند، ولی دشمن سیاه سنگ هم نبوده اند، آما این کار های سیاه سنگ میتواند نفرت بیشتر مردم را نسبت به او برآنگیزاند، و او را در سطح پشتون ستیزانی چون لطیف پدرامها ومجیب الرحمن رحیمی ها و فهیم کوهدامنی ها وامثال شان تنزل دهد . مدافعان مفاخر فرهنگی وتاریخی افغانها ولو اندک اند، نباید آنها را بچشم حقارت ببیند.
دلایل ومنطقی که تا کنون از سوی همین عده معدود مدافعین مفاخرپشتون ابراز گردیده، سیاه سنگ چه جوابی دارد تا به آنها بدهد،مثلاًگفته میشود ، توارد در اشعار قدما یک رسم مروج بوده وبکار بردن اصطلاح "دزد" به شعرای متقدم، نا آگاهی ناقد رحمان بابا(سیاه سنگ ) را نشان میدهد، نه ضعف یا دزدی شاعر را،وسپس مثالها وادله فراوانی دراین زمینه ابراز میکنند.(دیده شود مقالات اقایان داکتر لطیف یاد، فارانی وسرلوچ مرادزی وغیره!)
من که شاعر هم نیستم، به این عقیده ام که ارزیابی وسنجش کارکرد های سیاسی وفرهنگی شخصیتهای یک جامعه چند قرن گذشته با معیارهای امروزی عملی درست وشایسته شمرده نمیشود، زیرا برخی از کارهای که امروز نزد ما بد ومذموم تعبیر میشود، در عصر زندگی همان شخصیت مورد بحث ما یک عمل با ارزش وقابل تحسین بشمار میرفته است. برگردان شعر یک شخص مشهور مثل حافظ وسعدی وبیدل از فارسی و انعکاس دادن آن در زبان پشتو نشانه فضیلت وبزرگی رحمان بابا شمرده میشد، نه به معنی دزدی و دستبرد به حق دیگران!
مآخذ نمائی گفتاردیگران یک پدیده غربی است ، نه شرقی. و این پدیده درشرق وکشورهای اسلامی در قرن بیستم و در برخی کشور عقب افتاده بعد از جنگ جهانی اول اندک اندک معمول گشته وقبل از آن کسی ازاهمیت آن اطلاعی نداشت. پس از آنکه این رسم درکشورهای اسلامی نیز جا افتاد، شاعران هم به فکر وذکر امانت کلام دیگران افتادند و برخی از آنها گاهی مصرع یا کلمه ای را بین قوس ناخنک میگیرند و در حاشیه شعرخود اشاره میکنند که این مصرع یا این کلمه از فلان شاعر است.
اما دزدی شعر،همانا دزدی است که داکتر حق شناس؟ شعر معروف «چیست تاریخ» علامه اقبال لاهوری را بنام خود نشر کرده وغافل ازاینکه مردی چون «احسان لمر» پیدا میشود وآن دزد معنوی را با پشتاره دستگیر و رسوای عالم میسازد(به بخش نظرسنجی مقالۀ اقای فارانی در افغان جرمن آنلاین رجوع شود) .
خدا بزرگان ما را از چنین خجالتی بدور داشته باشد. و به سیاه سنگ این عقل وهمت را بدهد تا دست ازتخریش نخبه گان پشتون بردارد و بیش ازاین برزخم پشتونها نمک نپاشد. البته هیچکس مانع نقد سیاه سنگ و دیگری نخواهد شد، بشرطی که در راستای سازندگی و آگاهی باشد. نقاد در اشعار یا نوشته های نویسنده ای ،باید نکاتی را کشف وبه نقد بکشد که پیامش برای جامعه مضروخطرناک باشد. مانند درس های استاد خلیلی درکتاب عیاری از خراسان ،که اخلاق واطواربچۀ سقو را درمیان جوانان کوهدامن وپروان وپنجشیر زنده ساخته است وبه پیروی از آن گروهی آدمکش واوباش وغارتگر ودزد وغاصبان ملکیت های شخصی وعامه، افغانستان را به گروگان گرفته اند وکشور رابه حیث فاسد ترین کشوردنیا بسوی نیستی وجنگ داخلی سوق میدهند.
پای