ــــ

سلیم رحیمی

 

تاجیکان تنها ولی مستحکم و مقتدر

مراسم خاکسپاری امیر حبیب الله کلکانی صفحه جدیدی را در تاریخ تاجیکان افغانستان رقم زد. امیر حبیب الله که یکی از جنگاوران دولت امانی بود و صادقانه برای آن میجنگید. در پی گرایش های فاشیستی آن زمان مجبور گردید تا در مقابل امان الله قیام کند و حکومت را از او بگیرد. ولی فاشیست ها با در دست گرفتن نظام های تعلیمی همیشه برای مردم وی را یک شخص نادان که به ضد مدنیت قیام نموده بود معرفی نمودند و در تمام این مدت کسی حق نداشت از وی و خوبی های وی یاد آوری کند. خاکسپاری دوباره وی تنها بحث تاجیک بودن و ملیت گرایی نبود بلکه فروریختن دیوار چند ده ساله فاشیزم در افغانستان است. این مراسم اگر چه از لحاظ معنوی ارزش بسیاری دارد ولی برای تاجیک های حقیقت های زیادی را برملا ساخت که باید تاجیکان در روشنایی این حقایق قدم های بعدی خویش را بردارند.

عملکرد ملیت های دیگر در مقابل تاجیکان

-          پشتون ها: پشتون ها از زمان امیر امان الله خان به تاجیک و فارسی ستیزی روی آوردند. در این دوره کوشش بسیار شد تا زبان پشتو را در مقابل زبان پارسی قرار دهند. آن ها کوشش کردند تا تعداد زیادی از پشتون ها را به مناطق فارسی نشین اسکان دهند و زمین های حاصلخیز و پر آب این مردم را برای پشتون ها تسلیم دهند. این فارسی ستیزی از آن زمان تا امروز ادامه دارد. جنگ و ضدیت پشتون ها تنها در مقال فارسی نبوده بلکه آن ها با هرچه که ضد پشتونیزم باشد به ستیز میباشند.

پشتون ها به اساس همین سیاست دیرین با بازخوانی تاریخ و روشن شدن حقایق تاریخی مخالف استند و هر عملکردی که دروغ های چند صد ساله آن ها را فاش بسازد را تقبیح میکنند. پس عجیب نیست که آن ها در مقابل خاکسپاری حبیب الله خان ضدیت نشان دهند.

پشتون ها خصوصیت عجیب دیگری دارند. آن ها همیشه ناخوداگاه در مقابل هر حرکت که مدنیت و پیشرفت را با خود داشته باشد عکس العمل نشان میدهند و پذیرای آن نمیباشند. حتی آنهایی که برای مدت زیادی در میان دیگر ملیت ها زندگی نموده اند اگر چه به ظاهر خودشان را آراسته اند و حتی ادا های روشنفکری در میاورند ولی این خاصیت را همیشه با خود حفظ نموده اند و با دلایل ظاهرا روشنفکرانه همیشه حمایت از پشتونیزم نموده و در مقابل مدنیت عکس العمل نشان میدهند. آن پشتونی که در آلمان به مردم حمله میکند و آن ها را میکشد و یا آن پشتونی که در امریکا با وجود بزرگ شدن در آنجا حملات تروریستی را سازمان میدهد نشاندهنده برگشتن آن ها به اصل میباشد. یعنی حتی اگر در بهشت بروند باز هم دست به ترور و انتحار میزنند.

پشتون ها هرگز بخاطر کشور، دین و منافع ملی با ملیت دیگری دوست و همراه نمیشوند. و تمام این ها را در طول تاریخ به سادگی فدای مقاصد پشتوانخواهی خود نموده اند.

پس همراه نبودن پشتون ها در خاکسپاری امیر حبیب الله خان چیز جدید و عجیب نمیباشد.

-          ازبک ها: نقش ازبک ها در تاریخ معاصر افغانستان بیشتر بعد از تشکیل حکومت مجاهدین آغاز میشود. که این زمان را نیز میشود به سه بخش تقسیم کرد.

o       از شروع دولت مجاهدین الی سقوط مزار به دست طالبان: جنرال دوستم منحیث یک جنرال زمان حکومت قبلی از قدرت فراوان برخوردار بود و در سقوط حکومت قبلی نقش قابل ملاحظه داشت. یار گیری ازبک ها در این دوران بیشتر به اساس مشاوره با کمونست های سابق که در پهلوی دوستم قرار داشتند صورت میگیرفت. این اشخاص دارای تجارب و تحصیلات عالی بودند و همیشه کوشش میکردند تا جنبش و دوستم را منحیث یک نمونه عالی به جهان معرفی نمایند تا بتوانند حمایت جهانی را برای دوستم حاصل کنند و در پهلوی او دوباره به قدرت و شوکت برسند. ولی در هر حال تصمیم گیری ها در اخیر به خود دوستم ختم میشد. که در این دوره یار گیری ها مصلحتی ، بنا به منافع مخلوط با عیاری خاص جنرال دوستم بود. که گاهی تصمیم ها در لحظات آخر تغییر میکرد و بیشتر این تصمیم ها شکل عیار گونه داشت. چون جنرال دوستم در لحظات اخیر به تنهایی تصمیم میگرفت و عمل میکرد.

o       بعد از سقوط مزار: مشاورین دوستم از او نا امید شده و هر کدام به طرفی رفتند خود او نیز نا امیدانه به ترکیه رفت. و دوباره برگشت و منحیث یک فرمانده در شمال کارش را با کمک احمد شاه مسعود آغاز کرد. که در این مدت ازبک ها بیشتر یاری میکردند تا یار گیری.

o       بعد از سقوط طالبان: بعد از سقوط طالبان جنرال دوستم دوباره به قدرت برگشت. او به فکر بازگشت قدرت و تسلط به شمال بود. تعداد زیاد از جوانان ازبک را در اطراف خودش جمع کرد. که البته تعداد زیاد این ها فقط بلد بودند انگلیسی صحبت کنند و رابط او با امریکایی های باشند. تعداد دیگری هم از دانش عالی بهره مند نبودند فقط احساساتی و کله شخ بودند. و تعداد دیگر هم دانش عالی داشتند ولی نه در سیاست. به همین سبب یارگیری های ازبک ها در این دوره بیشتر برای به قدرت رساندن دیگران به کار آمد وبس. این جوانان بیشتر از اینکه کوشش کنند یار گیری داخلی داشته باشند متوجه یار گیری های خارجی بودند. بیشتر از آنکه افغانستانی باشند ازبکستانی و ترکی بودند. این بود که دوستم فقط حیثیت کتلست را در بازی های سیاسی بازی نمود. یعنی همان ماده یی که تعاملات را تسریع میکند و خودش اصلن در نتیجه نیست. گاهی هم میتوان گفت دوستم را فقط میشد در زمان انتخابات استفاده کرد و بعد از آن فراموش نمود. تصمیم گیری های دوستم و سخنرانی هایش هم نشاندهنده نوعی بچگی و خامی مشاورانش را نشان میدهد. گله گزاری ها همراه با دل پر مانند پسری که از دسترخوان قهر کند، زور گویی های بدون عمل، حرکات طفلانه و بچه گونه.

در مراسم خاکسپاری امیر حبیب الله کلکانی باز هم دوستم منحیث یک رقیب مسلح وارد میدان شد و کوشش نمود تا جلو این مراسم را با زور تفنگ بگیرد. اطرافیان دوستم در شبکه های اجتماعی سخن های پر طمطراق و میان تهی میگفتند. ولی مردم به هر صورتی این خاکسپاری را انجام دادند و در این میان چیزی به دوستم نماند جزء بدبینی نسبت به او در میان تاجیکان.

دوستم در حلقه یک گروه بیسواد و احساساتی که بیشتر از جانب ترکیه هدایت میگیرند قرار دارد. آن ها کوشش میکنند تا به طریقه های بسیار طفلانه و سطحی به دوستم نشان دهند که مردم او را دوست دارند. چیدن زرد آلو، کمک به پیر مرد تاجیکستانی برای سفر به حج، کمک به یک ورزشکار و امثالش. در حالیکه او معاون رئیس جمهور است و میتواند در تمام کشور تاثیر گذار باشد.

همراهی لالی و جنرال طاقت و دیگر فاشیستان پشتون با دوستم نیز یکی از نقشه های همین مشاوران خام و مزدور را نشان میدهد. آن ها فکر میکنند که دوستم را هسته مرکزی تمام ملیت ها ساخته اند در حالیکه مجلس های دوستم با این افراد بیشتر مایه شرم روشنفکران بی طرف ازبک و آنانی که روزی دوستم را بخاطر اعیاری اش میستودند میباشد.

در حقیقت چیزی که از چشم ها نهان مانده اینست که دوستم خیلی وقت ها قبل مرده بود. دوستم روزی که بخاطر گردش هواپیما های امریکایی در شبرغان با تضرع از دولت تقاضای کمک میکرد مرد. دوستم روزی که از کرزی در انتخابات حمایت کرد مرد. دوستم روزی که در خانه اش در کابل بخاطر برخورد با اکبر بای محاصره شد مرد. دوستم روزی که با جمعه خان همدرد قاتل ازبک های جوزجان هم آغوش شد مرد. امروز آنچه که ما میبینیم فقط مرده متحرکی است که توسط مشاورین بیسواد، بی تجربه و عقده یی که بیشتر وابسته به ترکیه هستند کنترول میشود.

هزاره ها:    هزاره ها بعد از سقوط طالبان افتخارات زیادی را برای کشور به ارمغان آورده اند. هزاره ها اگر چه کمترین امکانات را در این مدت داشته اند ولی بیشترین استفاده را از فضای فراهم شده برده اند. بیشترین تعداد سنت ستیز ها و تابو شکن ها مربوط به هزاره ها میباشد. تعداد زیاد جوانان آنها بیشتر به سوی علم و دانش رو آورده و خود را با آن مزین نموده اند.

ولی این تصویری از تمام هزاره ها نمیباشد. همانطور که تعداد زیادی روشنفکر و دانشمند تحویل جامعه داده اند ولی در نقطه مقابل هنوز هم تعداد زیاد افراد خرافاتی و سنتی در میان این ملیت وجود دارند. یعنی اگر آن ها را به دو دسته تقسم کنیم سنت شکن ترین و سنت گرا ترین ها را میشود در میان آنها پیدا نمود.

اما هر دو گروه هزاره ها در مقابل تاجیک عملکرد تقریبا یکسان داشته اند. هزاره های سنتی که موضعگیری شان بیشتر به اساس تعلقات مذهبی میباشد زیاد نسبت به تاجیک ها خوشبین نمیباشند. ولی عملکرد روشنفکران هزاره همیشه قابل تعمق و تفکر میباشد. با وجود آنکه در بیشتر موارد تاجیک ها برادران هزاره خود را همراهی نموده اند مانند موضوع جاده کاتب، قیام تبسم و جنبش روشنایی، ولی هزاره ها هرگز کوشش نکرده اند تا بخاطر تاجیک ها خود را با ازبک ها و پشتون ها مقابل نمایند.

روشنفکران هزاره نه تنها از همراهی تاجیک ها طفره رفته اند بلکه به اشکال مختلف همیشه کوشش نموده اند تا تاجیک ها را مسبب تمام مشکلات این قوم نشان دهند. این ها همیشه از تحریف تاریخ سخن میگویند ولی وقتی در مورد حبیب الله خان میرسند گویا همان تاریخ نوشته شده گذشته صد در صد درست میباشد.

هزاره ها باید بدانند که اگر حبیب الله خان دزد و عقب گرا بوده پس عبدالخاق نیز غلام بچه بیش نبوده که در مقابل شاه عادل کشور ایستاد و وی را به قتل رساند. اگر تاریخ که در گذشته نگاشته شده را قبول کنیم باید هردو این موضوع را نیز بپذیریم. نمیشود که آن قسمت که مربوط ما است نادرست و قسمت های که مربوط به دیگران است درست باشد. در نوشتار های این افراد یک نوع عقده مندی خاصی نسبت به تاجیک ها مشاهده میگردد. وقتی اسد بودا به موضوعات فلسفی و دینی میپردازد میشود نکات قابل دقت و ظریف را در آن ها خواند ولی وقتی به سیاست و تاریخ میپردازد عقده مندی های خاصی را میشود در آن دید. انگار که عبدالرحمن خان تاجیک بوده و نسبت به هزاره ها ظلم نموده است. اصلن نوشتار های سیاسی او طفلانه و احساساتی و مسخره میباشد. به همین شکل نوشتار های رحمانی و حتی گاهی سمیع حامد این گونه کنایه ها را با خود دارد. ادا ها روشنفکرانه نیز بهانه یی خوبی شده است برای کوفتن بر فرق امیر حبیب الله خان.

در کل در منازعات سیاسی هزاره ها تاجیک ها را همراهی نمی کنند و بیشتر علاقه دارند تا تماشاگر باشند.

عملکرد تاجیک ها در مقابل تاجیک ها

آنچه دیگران در مقابل تاجیک ها میکنند اگر چه بعضن مایه تاثر میشود ولی غیر قابل انتظار نمیباشد. ولی چیزی که بیشتر ما را می آزارد برخورد خود ما در مقابل خود ماست.

گفتا: عجب است این که زچوبی و ز آهن

این تیزی و تندی و پریدن زکجا خاست؟

بر تیر نظر کرد و پر خویش بر او دید

گفتا: ز که نالیم که ازماست که بر ماست!

تاجیکان در افغانستان به چندین گروه تقسیم میشوند که هر کدام نسبت به وقایع نظر متفاوتی دارند. این تفاوت دیدگاه سبب شده است که این قوم با وجود تاریخ و فرهنگ غنی و همچنان جمعیت زیادش نتوانند جایگاهی را که مستحقش است، بدست آورد و برعکس خیلی حقوق شان نیز پایمال شده است.

-          سطحی نگر: تعداد قابل ملاحظه تاجیکان را همین سطحی نگران تشکیل میدهند. این افراد فقط واقعیت وقایع را میبینند ولی حقیقت پنهان در آن را اصلن نمیتوانند درک کنند. یکی از مشکلات تاجیکان نیز همین ها استند که خیلی به سادگی فریب خورده و در مقابل دیگر تاجیکان قرار میگیرند. تاریخ به نظر این ها همان چیزی است که در کتاب ها آمده است. زندگی نموده اند که بخورند، بخوابند و بمیرند. به نظر آن ها امان الله خان شاهی بود که میخواست افغانستان را اروپا بسازد. البته منظور از اروپا علم و دانش و پیشرفت تخنیک نبوده بلکه زنان سکسی تر و آزادی جنسی بوجود میامد. خوب حبیب الله خان که مانع امان الله شد یک یاغی بود. ظاهر شاه انسان آرام و صلح جو بود که در زمانش امنیت در تمام کشور حکمفرما بوده و مردم برای میله به هر طرف میرفتند و شب ها در چمن ها کنسرت بود. داود خان رئیس جمهور بود که با رئیس جمهور شوروی به خشونت حرف زد و در مقابل پاکستان سفربری اعلان کرد. زمان کارمل و نجیب هم خوب بود چون کوپون و مواد مفت به مردم توزیع میکردند و زنان آزاد بود. از اشرار هم نفرت دارند و این نفرت را تا آخر عمر با خود حمل میکنند. برای این طبقه مهم نیست و یا اصلن عقل شان را در این مورد استفاده نمیکنند که در مدت سلطنت ظاهر شاه چی بحال مردم شمال آمد و چی ویروسی را بجان این مردم انداختند. اینکه در چهل سال سلطنت ظاهر شاه چی مقدار کشور عقب افتاد. اینکه ادا و اطوار های غیرتمندانه داود خان تا به امروز چی به حال مردم آورده است و اینکه در داخل حکومت فاشیست نجیب چی جریان داشت. بر خورد این طبقه نیز در مقابل حبیب الله خان کمتر از فاشیستان نیست. بعضی هایشان او را دزد و یاغی میگویند که حکومت آزادی خواه امانی را سقوط داد. بعضی هم با گفتن اینکه نباید استخوان های مرده را کشید زیرا ارزش ندارد. اساسا آن را مرده پرستی مینامند.

-          روشنفکر نما ها: این طبقه سبب بدبختی زیادی برای تاجیک ها شده اند. متاسفانه که تعداد از این ها در پست های بلند دولتی و حتی به صفت استاد های دانشگاه و مکاتب مشغول بکار اند. این طبقه همیشه در خواب افلاطونی زندگی میکنند و مدینه فاضله در خواب میبینند. هرگاه تاجیک ها موضعی میگیرند تا بتوانند از زبان و فرهنگ شان دفاع کنند این دسته روشنفکر نما همیشه مانع بوده و حتی در جبهه مخالف ظاهر میشوند. این ها ترسو و بیکاره ترین دسته از تاجیکان استند که باید از میان برداشته شوند. روشنفکری هم فقط یک بهانه و پرده برای پوشانیدن ترس و بیکارگی شان میباشد. در مساله حبیب الله خان تعداد زیاد این ها خودشان را نشان دادند. آن استاد دانشگاه که خود همیشه از دروغ بودن تاریخ و بیکاره گی رهبران گذشته سخن میگفت به یکباره میشود پاسدار همان تاریخ دروغین و از امان الله خان شاه روشنفکر میسازد که مدنیت و پیشرفت به افغانستان میاورد و حبیب الله خان مرد را جاهل و ضد پیشرفت و ترقی میداند.

-          مبارزین (مجاهدین): بهترین طبقه برای دفاع از تاجیک ها همین جنگ سالاران میباشند. بگذار تاریخ، جهانیان و مخالفین هر نامی که میخواهند بر این ها بگذارند ولی قهرمانان واقعی تاجیکان همین ها هستند.

هر وقت دفاع از ارزش ها و حق تاجیک ها به میان میایید فقط این ها هستند که مردانه وار تا اخیر ایستاده میشوند و لرزه بر اندام مخالفین می اندازند. حتی همین روشنفکر نما های بزدل نیز خودشان را در عقب این ها پنهان میکنند تا در امان باشند.

متاسفانه ما تعداد زیاد از این ها را از دست دادیم بدون اینکه در زمان حیات شان ارزش واقعی شان را بدانیم. مارشال فهیم، جنرال داود، سید خیلی، رسول خان محسنی، شاه جهان نوری و امثال این ها ارزش زیادی داشتند ولی امروز در میان ما نیستند. ولی ما باید قدر داشته های خود را بدانیم.

شود هر كس به كوه عشقبازی پيرو فرهاد

بروز جان فشانی خون خود مردانه ميريزد

در روز های سخت فقط همین تفنگ بدستان هستند که به نجات مردم میایند و بس. ما هیچ منفعتی از قلم به دستان نبرده ایم و نخواهیم برد. در انتخابات همین ها بودند که حامی مردم شدند. در مساله هویت و شناسنامه همین ها ایستاد شدند. مساله امیر حبیب الله را همین ها به اخیر رساندند و مردانه ایستادند. و من دست همه این ها را میبوسم زیرا قهرمانان زنده تاجیک هستند که باید قدر شوند.

تاجیک ها و آینده

تاجیک ها در گذشته بزرگترین بازنده های میدان سیاسی و فرهنگی افغانستان بودند. این نشان میدهد که راهکار و روش آن ها اشتباه است و باید یک تغییر کلی در روش آن ها بوجود بیایید. این تغییرات اگر چه ظاهرا ناخوشایند و زشت باشد ولی میتواند برای آیندگان مفید و ارزشمند باشد.

1.      هر فرد یک سنگر (اتکا به اسلحه): نیچه که یکی از از رئالیست ترین فیلسوفان است در مورد جنگ میگوید: برای داشتن فرهنگی متعالی و به همین دلیل، ضرورتاً برای این بشر عاجز و ناتوان، مانند آنچه امروزه در اروپا مشاهده می‌کنیم، جنگ نه‌تنها لازم است، بلکه بزرگ‌ترین و مخوف‌ترین جنگ‌ها ضرورت دارد تا با ابزار فرهنگ، خود را از فرهنگ و هستی خویش محروم نکنند.

جملات مانند قلم بهتر از تفنگ است، بیشتر به داستان امیر ارسلان رومی شباهت دارد که هیچ مطابقت با واقعیت ندارد. تمام کشور ها هر روز به پیشرفته سازی تسلیحات رو می آورند و بیشتر از گذشته برای ایجاد توازن قوا رقابت تسلیحاتی براه می اندازند. هیچ کشوری در ساخت قلم رقابت نمیکند. واقعیت امر اینست که یک قلم پر بدون حمایت تفنگ پر اصلن ارزشی ندارد.

تاجیکان باید مسلح شوند. درست است که قلم و دانش از ضروریات بشر است ولی این ضرورت بدون داشتن زور و قدرت از نظر سیاسی و اجتماعی اصلن ارزشی ندارد.

هر وسیله جای کاربرد خودش را دارد و در افغانستان در شرایط کنونی ارزش تفنگ بیشتر از قلم است. اگر ما در جنگلی با گروه آدمخوار مواجه شویم هرگز کوشش نمیکنیم تا بوسیله قلم مبارزه کنیم. در چنین حالتی اسلحه و نجات جان ارزش دارد. پس باید همیشه مسلح و هوشیار بود زیرا با آدمخوارانی مواجه استیم که نمیشود با قلم و دانش با آن ها سخن گفت.

چنانچه نیچه میگوید: آرامش همیشگی نیز کسل کننده است؛ گاهی طوفان هم لازم است.

هیچ وقت آرامش و صلح آنقدر ارزش ندارد که بخاطرش از آزادی، حق و داشته های معنوی خود بگذریم. زندگی جز این نیست که آرمان و عقیده یی داشته باشی و در راهش تلاش و کوشش کنی. نباید بخاطر آرامش و صلح از عقاید و آرمان های خویش بگذریم. پس امروز طوفان لازم است.

2.      دوری از عرفان: شاید این سخن بسیاری را خوش نیایید ولی این یک واقعیت است که عرفان و تصوف همیشه سبب تنبلی و ضعف انسان میشود. وقتی به اشعار عارفان مانند مولانا و حافظ و بیدل مراجعه میکنیم تماما در مورد انسانی خیالی و ملکوتی سخن میگویند که نمیشود نمونه آن را در زمین پیدا کرد. پس انسان مولوی و حافظ با انسان واقعی تفاوت بسیار دارد. اینکه مولانا میگوید:

عشق میگوید به گوشم پست پست

صید بودن بهتر از صیادی است

به صورت واضع از صید بودن توصیف نموده است و ما را تشویق به بندگی و بردگی میکند. هر چه صید چاق تر باشیم صیاد را خوشحال تر میکنیم.

یا شعر مشهور سعدی:

بنی آدم اعضای یکدیگرند

که در آفرینش ز یک گوهرند

چو عضوی بدرد آورد روزگار

دگر عضو ها را نماند قرار

یکبار با خود بیاندیشم و راست باشیم. کدام آدم اعضای یکدیگر استند. آیا ما در زندگی واقعی چنین چیزی را میبینیم. واقعیت غیر این است. این کلمات همان بهتر که نوشته شود و بالای دروازه زده شود ولی عمل آن غیر ممکن است. واقعیت این است که ما تا زمانی اعضای یکدیگریم که منفعت ما در خطر نیافتد. وقتی موضوع منفعت افراد در میان بیاید دیگر عضو بودن ارزشی ندارد. حتی وقتی استخوان سیاه میشود عضو را قطع نموده دور میاندازند چون دیگر منفعت تمام بدن را زیر سوال میبرد.

دی شیخ با چراغ همی گشت گرد شهر

کز دیو و دد ملولم و انسانم آرزوست

این شیخ هم تا قیامت با آن چراغش در شهر گردش کند. او انسان که او آرزو دارد بجز در اشعار و افسانه ها در واقعیت وجود ندارد، و جز دیو و دد چیز دیگر عایدش نمیشود.

3.      تک حزبی شدن: تعدد احزاب و شهرت طلبی بزرگان تاجیک یکی از دلایل عدم اتحاد تاجیکان میباشد. تاجیکان باید یک حزب مقتدر واحد را تشکیل دهند تا بتوانند مقتدرانه و یکصدا برای رسیدن به خواست های خویش مبارزه نمایند. در زمان فعلی بهترین حزبی که میتواند تاجیکان را یکپارچه بسازد حزب جمعیت اسلامی میباشد. مهم نیست که رهبری حزب با کی است و یا اساسنامه و مرامنامه آن چی میباشد، هدف باید اتحاد و انسجام تاجیکان باشد. در صورت اشتراک تاجیکان در این حزب و تقویه نیروی جوان آن، میتوان رهبران آن را وادار ساخت تا از معامله گری و سیاست متزلزل و انعطاف طلبی دست کشیده و در پهلوی جوانان تاجیک برای رسیدن به اقتدار از دست رفته تلاش کنند.

4.      ایجاد گروه های ترور: ایجاد رعب و وحشت در میان مخالفان یکی از راه های رسیدن به هدف و تثبیت اقتدار میباشد. هرچند ظاهر این امر ناخوشایند و خشونت بار است ولی یکی از ضروریات اصلی برای رسیدن به گذشته پر افتخار میباشد.

این گروه ها باید از میان جوانان شجاع و جنگجو تشکیل شده و برای از بین بردن حریفان  و گاهی تاجیکان معامله گر بکار برده شود. تا زمانی که تاجیکان بتوانند در زیر یک پرچم جمع شوند بهتر است تا تمام زورمندان و ثروتمندان تاجیک چنین گروه های را در اختیار داشته باشند.

5.      عمل بالمثل: همیشه وقتی رئیس جمهور، وزیر و یا رئیسی از اقوام دیگر مخصوصن پشتون ها در جایی مقرر میشوند کوشش میکنند در قدم اول آن اداره را از نظر پرسونل قومی بسازند. یعنی تمام کارمندن مفید و اصلی را از قوم پشتون تعیین میکنند و پست های پسیف و بدرد نخور آن هم در صورت مجبوری به اقوام دیگر داده میشود. در قدم دوم کوشش میکنند تا تمام نامه ها و فورمه جات آن اداره را به زبان پشتو تغییر دهند. آن ها خوب میدانند که اگر بعد از آن ها کدام شخص از اقوام دیگر مخصوصن تاجیک ها به آن اداره بیایید بخاطر وحدت ملی و منافع ملی دست به تغییر دوباره نمیزند. و همین نکته ضعف باعث شده تا به مرور زمان زبان فارسی را از ادارات دور ساخته و زبان پشتو را جایگزین آن نمایند.

تاجیک ها باید بدون ترس از عکس العمل آن ها و بدون واهمه از قضاوت تاریخ دست به عمل بالمثل بزنند. ادارات که تاجیکان در راس آن قرار دارند باید تصیفه قومی شوند و تمام اوراق و فورمه جات دوباره به زبان فارسی تغییر داده شود. این عمل نه تنها مخالف منافع ملی و وحدت ملی نمیباشد بلکه در نقطه مقابل باعث تقویت آن ها میشود. چرا که زبان فارسی یکی از زبان های غنی و معتبر جهان میباشد و رسمی بودن آن در افغانستان نشاندهنده غنامندی زبانی کشور میشود. همچنان اکثریت مردم افغانستان در مکالمه روزمره خود به این زبان سخن میگویند و این کار سبب میشود تا مردم درک درستی از مواد داخل این مکاتیب و فورمه جات داشته باشند.

6.      تغییر مطالبات: تاجیکان ارزش های زیادی را در گذشته از دست داده اند. و بخاطر مصلحت گرایی و معامله گری رهبران و بزرگان همیشه خاموش نشسته اند. این گروه همیشه منتظر اند تا چیزی را از آن ها بگیرند و بعدا آن ها برای بدست آوردن 50 در صد آن چیز تلاش و مقاومت کنند و بعدا با گرفتن 50 درصد خوشحالی کرده و احساس قهرمانی کنند. این روش باید از بنیاد تغییر کند. خواست ها باید قسمی باشد که تاجیک ها برای گرفتن همه آن چیز های که از دست داده اند مبارزه را آغاز کنند. بعضی این موارد قرار ذیل میباشند:

-          تغییر زبان رسمی کشور به فارسی

-          تغییر سرود ملی به فارسی

-          تغییر پول کشور به فارسی و تغییر نام آن

-          تغییر نام کشور

-          تغییر تمام تاریخ دروغین و تعیین نفوس کشور

-          ..... و غیره

خواست های اخیر ریاست اجرائیه بعد از مذاکره با غنی و دار و دسته اش خیلی کوچک و بی ارزش بودند. دوسال قبل به اساس موافقتنامه حکومت وحدت ملی 50 فیصد قدرت به عبدالله انتفال نمود ولی در مدت دوسال به اثر بی لیاقتی او غنی توانست تمام قدرت را در خود خلاصه کند و عبدالله را به یک مهره بی تاثیر و بی خاصیت در حکومت وحدت ملی تبدیل نماید. عبدالله در اخیر نارضایتی خویش را اعلام نمود که بزرگان تاجیک و جمعیت او را همراهی کردند و دو باره غنی حاضر شد بعضی از صلاحیت های او را (نه کل آن را) برایش باز گرداند. در صفحات اجتماعی بعضی از برادران تاجیک ما با بسیار افتخار این نتایج و خواست ها را به نشر سپردند. مگر در این موارد چی چیز جدید بود که همه ما باید خوشحال شویم؟ مگر همین صلاحیت ها را دوسال قبل به عبدالله نداده بودند؟ مگر همین عبدالله به اثر بی لیاقتی آن را از دست نداد؟ ما در تاریخ همیشه چنین فریب خورده ایم.

پس خواست ها باید تغییر کند و تغییر بنیادی در کشور بوجود بیاید. بگذار تاریخ و مردم در مورد ما هر قضاوتی که میخواهند بکنند. بگذار تاریخ ما را جنگ طلب، فاشیست و تجزیه طلب بخواند. بگذار که همه از ما ناراض باشند (که همیشه هستند). بدون ترس از قضاوت تاریخ و جهان و عوام به خواست ها پافشاری گردد. بعد از پیروزی هیچ کسی پیروز را ملامت نمیکند. این را تاریخ ثابت نموده است.

7.      اتکا به خود: تاجیک ها باید تنها و تنها به خود و قدرت خود متکی باشند. درست است که باید متحدان داشته باشیم و برای همراهی دیگران با خود به مذاکرات و ائتلافات روی بیاوریم ولی نباید به هیچ کسی دیگر به جز خود اتکا کنیم. گذشته ثابت نموده است که هیچ گروهی دیگر بخاطر ما تا اخیر ایستاد نشده است و نخواهد شد. همیشه در لحظه اخیر تاجیکان تنها گذاشته شده اند و به دلیل اینکه بیشتر به دیگران متکی بوده ایم در لحظه اخیر تمام داشته های خویش را از دست داده ایم. چون آمادگی نداشتیم و هرگز به توانایی های ملت خود باور نداشتیم.

8.      نمایش قدرت: اهمیت زیاد دارد تا تاجیکان قدرت کسب کنند، آنرا افزایش دهند و برای نمایش قدرت از هیچ تلاشی دریغ نکنند. در بعضی روز های خاص مانند روز شهید تعداد از جوانان با اسلحه به جاده ها میایند و تعداد زیادی از تاجیکان به باور خودشان روشنفکر و صلحجو آن ها را ملامت میکنند و در صفحات اجتماعی و رسانه ها عمل آن ها را نکوهش میکنند. متاسفانه قسمی که قبلن شرح دادیم یکی از مشکلات اساسی تاجیکان را همین روشنفکر نما ها تشکیل میدهند. حرکت جوانان در چنین روز هایی تاثیر مثبت بسیاری در تثبیت قدرت تاجیکان و هراس دشمنان دارد. این چنین نمایش ها باید افزایش پیدا کند. در موضوع امیر حبیب الله خان هیچ روشنفکری نمیتوانست خواست های تاجیکان را عملی کند. مثلن پدرام میخواست به زبان قلم و دانش با دوستم و مشاورین بیسوادش مثل ته ینج و بابر فرهمند و  لالی و جنرال قدرت بحث کند؟ آیا این بحث نتیجه میداد؟ مگر بدون پشتوانه و حمایت همین جوانان و قمندانان سلاح بدست ممکن بود که این خواست تاجیک ها به کرسی بشیند؟

ما با جماعت دانشمند و روشنفکر طرف نیستیم که با فلسفه و قلم و دانش سخن بگوییم. مگر میشود با دوستم و لالی و غنی و کرزی و امثال این ها با قلم و دانش بحث نمود؟ مگر میشود با طالبان و داعش و حقانی و گلبدین علمی و روشنفکرانه بحث نمود؟ ما با جماعت دانشمند و مدرن طرف نیستیم. متاسفانه طرف مقابل ما هنوز به سبک کمون اولیه و عصر حجر زندگی و فکر میکنند. در چنین حالتی تنها و تنها زبان سلاح کارآ تر است.

9.      ترک جبهات جنگ در جنوب و جنوب شرق: از زمان تشکیل اردوی جدید تعداد زیاد از جوانان تاجیک در اردو و پولیس مصروف خدمت هستند. هر روز تعداد زیاد از این جوانان در جبهات شهید میشوند. هر روز اجساد جوانان بدخشان، تخار، اندراب، بلخ و دیگر ولایات تاجیک نشین به خانه هایشان آورده میشود و فراموش میشوند. گاهی این ها در مقابله با پاکستانی ها و مزدورانش کشته میشوند، گاهی در دسیسه های دشمن و سنگر فروشی شان و گاهی نیز بر اثر خیانت همسنگر پشتون شان از بین میروند.

هر گاه صحبت از توزیع قدرت و چوکی وزارت میشود، دهن عده یی کف میکند و سخن از لوی پکتیا و لوی قندهار میزنند. حالا زمان آن رسیده است تا این لوی پکتیا و قندهار خودشان از خانه و زن و فرزند شان دفاع کنند. این لوی ها همیشه تنبلی و تن پروری مصروف بوده اند و به بهانه های مختلف از زیر مسئولیت شانه خالی کرده اند یا مخالف حکومت های موجود جنگ کرده اند حالا باید نشان دهند که میتوانند از لوی بودن خویش دفاع کنند.

با آمدن حکمتیار باید تاجیکان بیشتر از بیش منسجم شوند چرا که آمدن او نه بخاطر آوردن صلح است و نه بخاطر منافع ملی بلکه بیشتر هدف تقویت پشتونخواهی میباشد و میخواهند از او برای تضعیف تاجیکان و بخصوص جمعیت استفاده کنند. برای پشتون ها اصلن مهم نیست که او در گذشته کی بوده و چی خیانت های کرده است چون در فرهنگ آن ها خایین وجود ندارد. مگر اینکه کسی مخالف پشتونخواهی آن ها باشد.

پس برای تاجیکان ضرورت است تا واقعبینانه به مسائل اطراف خویش نظر افگنند و از خیال پردازی های فرا انسانی و دست نیافتنی دست بردارند تا باشد که فرزندان و نسل های بعدی شان با افتخار به نسل ما نگاه کنند و از نوشتن و خواندن در مورد این زمان شرم نداشته باشند.

سلیم رحیمی

27/09/2016

 

 

 


بالا
 
بازگشت