نصرالله نیکفر

  

افغانستان قربانی منافع یک‌تبار

کشوری‌که به نام افغانستان در بدل فروش بخش‌های زیادی از خراسان دی‌روز به‌دست عبدالرحمان‌خان شکل گرفت و مانند پوستِ میش گرگ خورده در نقشه‌ی گیتایی برای خویش جای‌گاه خوش کرد. با آن‌که انگلیس‌ها در باره‌ی نام‌گذاری این حوزه‌ی تمدنی به‌نام افغانستان از پیش زیاد اندیشه کرده بودند، اما پس از عبدالرحمان‌خان بودکه تلاش بر این شد تا تمام داشته‌ها و نداشته‌های این جغرافیا افغانیزه شود.

برنامه‌ی کوچ قبایل جاجی منگل از هند بریتانوی به‌سرزمین‌های خراسان آغاز شد و در زمان امان الله خان و نادرخان این جابه‌جایی‌ها شدت بیش‌تر به خود گرفت. با وجود این‌همه جابه‌جایی‌های دیوانه‌وار هنوز این قبایل به آن‌سوی مرز دیورند سخت احساس وابسته‌گی می‌کنند و خویش‌را تافته‌ی جدا بافته از خاک افغانستان امروزی می‌دانند و دلی برای آبادانی این خاک‌دان درد زده، شوم و خاکستر شده نمی‌سوزانند.

انگلیس‌ها خوب می‌دانستندکه چه‌گونه جای پایی برای پایش استعمار و مهره‌های استعماری‌اش باقی بماند. بحثی راکه و خاکی راکه مربوط به این‌سوی مرز نمی‌شود توسط مهره‌های خود یک قضیه‌ی حیثیتی ساختند و ذهنیت عده‌ای مردم را به‌سود این شعار تغییر دادند. خیلی‌هایی که نمی‌دانند و از تاریخ آگاهی ندارند این دروغ بزرگ را پذیرفته اند و حتا آن‌هایی‌که حالا با سواد شده اند به گونه‌ای ارثی زیر تاثیر این داعیه‌ی دروغین رفته اند.

از زمانی‌که قبایل مهاجم در خراسان به‌قدرت رسیده اند تا این‌دم همواره منافع یک تبار منافع خراسان تعریف شده است. فرهنگ یک تبار فرهنگ تمام مردم افغانستان امروزی تعریف شده است. تاریخ یک تبار و خان‌خانی‌ها و هم‌دیگر کشی‌های آن‌ها تاریخ این کشور تعریف شده است. اما حقیقت چیزی نیست که به این سادگی‌ها در پیش‌گاهِ دروغ های بزرگ رنگ ببازدو قربانی شود. با آن‌که این پاره‌ی بی‌معنا و بی‌مفهوم منافع هیچ‌کس جز قبیله را تامین نکرد و نمی‌تواند بکند؛ بازهم پس ازین کسی به این سادگی خویش‌را قربانی تمامیت خواهی‌های غیر انسانی و خردسوز نمی‌کند.

در معامله های سیاسی، آموزشی، اقتصادی و فرهنگی همیشه سود یک تبار در نظر گرفته شده و همیشه کوشیده اند منافع یک تبار کوچک را منافع تمام مردم افغانستان جا بزنند. برای همین است که منافع یک تبار سازندگی یک کشور را ندارد و ما ویران‌تر از همیشه به سر می‌بریم. فرهنگی که بار وری و توانایی امروزی شدن را ندارد. گذشته ای غیر خردی و قبیله‌یی که با نهادها و باورهای امروزین هیچ سر آشتی ندارد، به‌تر است که کنار گذاشته شود. چون این گذشته‌ی بی پایه و بی ریشه نمی‌تواند و هیچ‌گاه در هیچ تاریخی نتوانسته است دردی را درمان کند. پس باید به بسیار زودی دفن شود این گذشته‌ی آلوده به خونِ و حشی‌گری و دانش ستیزی و خرد سوزی.

بحث دیورندکه سال‌هاست مارا و مردم مارا به خاک و خون کشانیده و همه هستی و بود مارا سوختانده است بازهم اجیران استعمار می‌کوشند تا مارا برسر نیزه‌ی این داعیه دروغین بکشند. قضیه دیورند با آن‌که پایان یافته است و اگرهم پایان یافته نباشد؛ بازهم یک داعیه‌ی ملی و مردم شمول نیست. این داعیه یک داعیه‌ی یک‌جانبه و تک‌تباری است. مارا (مردم افغانستان) را با آن سر و کاری نیست. مردم افغانستان داعیه‌دار آن نیستند. چند دلال سیاسی‌که مرز دیورند حیثیت گاو شیری را برای آن‌ها و تبارشان دارد همیشه این گند را زیر و رو می‌کنند تا بوی بدش همه مردم را بی‌هوش کند؛ ولی دیگر این داعیه کهنه و خیلی خنده‌دار شده است. خوبست بیش‌تر ازین به شرف مردم نخندید و بگذارید انسان‌های این سرزمین زندگی خویش‌را بکنند. از عبدالرحمان‌خان تا داوودخان، این مرز به‌رسمیت شناخته شده و همه آن‌را پذیرفته اند. حالان‌که مرزهای شمال، شمال‌شرقی و غربی توسط همین شاهان مستبد امضا شده است و اگر قرار باشد ادعای ارضی بکنیم باید این مرزهارا ادعا بکنیم نه مرزی راکه از طرف حاکمان افغانستان به رسمیت شناخته شده و پایان یافته است.

بازهم اگر توجه کرده باشید در قضیه‌ی دیورند می‌خواهند مردم افغانستان‌را تنها به‌خاطر منافع یک‌تبار چوب سوخت بسازند. همین چندی پیش جوانان و فرزندان این کشوررا به‌خاطر همین منافع غیر ملی به کشتن دادند و مادران‌شان را عزا نشاندند.

این‌که پس از یک‌ونیم دهه تجربه‌ی به اصطلاح دموکراسی و داد و گرفت باجهان مدرن ما هنوز از مفسدترین کشورهای جهان هستیم و این‌که ما از جمله کشورهای بد امن و تولید کننده‌ی تروریزم هستیم و این‌که از جمله بزرگ‌ترین کشورهای تولید کننده‌ی مواد مخدر جهان هستیم، در میان همه دلایل یک دلیل بزرگش همین تمامیت خواهی یک تبار و تعریف کردن همه چیز از قانون گرفته تا فرهنگ و تاریخ و سود سیاسی و جهانی به نام خودشان بوده است. دلیل این همه شکست و دلیل این همه بدنامی تنها و تنها خواست های یک جانبه و غیر ملی قبیله توسط نماینده‌های آن‌ها از نشانی زعامت این کشور است. برای امتیازهای فردی‌شان کشور و مردم را به پرت‌گاهِ نابودی کشانیده اند.

امتیازهای کلان را یک تبار مصادره کرده است و از نشانی حکومت تنها به سود یک تبار زمینه سازی می‌شود. شرکت‌های بزرگ سرمایه‌داری در دست یک تبار است. کابل‌بانک راکه بیرون از تبار خودشان بود به اثر دسیسه های اهریمنی از دست مالکان آن بیرون کردند و به گند کشیدند. در حالی‌که وضعیت عزیزی بانک خراب‌تر از کابل‌بانک است اما دیده می‌شودکه هیچ سر و صدایی در این باره نیست.

در بورسیه های تحصیلی و پست‌های کلان دولتی همیشه اگر توجه کرده باشید برای یک تبار زمینه سازی می‌شود و آن‌ها از همه امکانات این دولت برخوردار اند، حتا در دانشگاه‌های افغانستان یک دانش آموخته‌ی تبار خویش را با یک کارشناس ارشد و دکتر ما به میدان می‌کشند. به بهانه‌ی تناسب قومی آدمان بی‌تخصص و بی‌سواد خویش را بر بالای مردم در نهادهای اکادمیک مسلط کرده اند و نهادهای آموزشی و دانش اندوزی را از بن خراب کردند. جای اصل شایسته‌گی، لیاقت و کارآیی را تقسیمات تباری گرفته و به جای جذب یک انسان شایسته در یک دانشگاه به اندیشه‌ی جابه‌جایی یک انسان از تبار خویش هستند.

حتا این‌ها آرامی مردم شمال را برداشت نتوانستند. برای همین کوشیدند شمال کشور را به لانه‌ی دهشت افگنان و انسان‌کشان خردسوز بدل کنند. آدمانی زیادی را به‌نام‌های این و آن در بدنه‌های حکومت برای تقویت تروریستان برچسپ زده اند و تقویت کرده اند. این‌ها دایه‌ی مهربان‌تر از مادر نمی‌شوند. برای همین باید هرچه زودتر ستون های تمامیت خواهی را به زمین بزنیم و فشار وارد بکنیم تا منافع مردم افغانستان تعریف شود، فرهنگ کشوری به‌نام افغانستان تعریف عادلانه شود، تاریخ کشوری به‌نام افغانستان علمی و صادقانه تدوین شود. در غیر این بحث دیورند، تمامیت خواهی‌های تباری مارا صدسال دیگرهم پس خواهد زد و در گرداب فقر و خردسوزی خواهیم مرد.

 

 


بالا
 
بازگشت