مهرالدین مشید
مگر استکبار جهانی و ایادی داخلی آن خواسته افغانسنان را قربانی مبارزه با تروریزم کند
هرچند این پرسش تازه نیست که در افکار جامعهء ما نو به نو جان می گیرد؛ بلکه این پرسش از همان روز در افکار جای گرفت که برج تجارتی جهان در نیویارک مورد حملهء ۱۹ شهروند عرب قرار گرفت که یازده تن آنان شهروندان سعودی بودند. ابهام ها و پهلو های رمز آلود و لایه های ناگشودهء این رخداد سبب شد تا از این رخداد زیر نام سناریوی یازدهم سپتمبر یادآوری شود. از آن به بعد هر روزی که از این حادثه می گذرد بررمز آلودی آن افزوده می شود و سایهء شوم آن حادثه سنگین تر بر روان مردمانی رسوب می کند که کشور های شان پس از لشکرکشی امریکا زیر نام مبارزه با تروریزم به جبههء مقدم نبرد امریکا بر ضد هراس افگنان مبدل شده است و به گونهء بیرحمانه یی قربانی این بازی مرموز و خیلی پیچیده شده اند. امریکا اعلان کرد که سه هزار شهروندان اش در این حادثه کشته شدند و بیشتر از پنجصد و پنجا میلیارد دالر خساره مند شد. حالا که از این چنگ پانزده سال سپری می شود. ارقام و آمار موثق نشان می دهند که تا کنون در این جنگ ۲۴۰۰ امریکایی کشته و بیست هزار دیگر زخمی شده اند و ۱۱۰ میلیارد دالر در افغانستان مصرف کرده است. این جدا از هزینهء بیشتر از دو هزار میلیارد دالری امریکا است که برای ادامهء جنگ افغانستان و عراق به مصرف رسیده است و قرضه های امریکا به بیشتر از ۱۶ صد هزار میلیون رسیده است؛ اما آنچه شگفت آور است، برآیند این جنگ پانزده ساله که همه چیز برعکس است. طالبان نه تنها در افغانسنان سرکوب شدند؛ بلکه برعکس بیشتر از هر زمانی نیرومند شده اند، بیشترین ولسوالی ها را در اختیار دارند و بر سر تسخیر شهر های ولایت های مهم و استراتیژیک چون کندز، بغلان، فراه، هلمند، ارزگان و بادغیس با نیرو های دولتی در نبرد اند. طالبان در زیر تهاجم خونین امریکا نه تنها در افغانستان نیرومند شدند؛ بلکه کشور های خلیج و شرق میانه و شاخ افریقا و جنوب آن از عراق تا یمن و سوریه و از لیبیا تا سومالیا به میدان رزم آزمایی هراس افگنان بدل شده اند و تروریزم قدرتمندتر از هر زمانی در کشور های یادشده حضور فعال نظامی پیدا کرده اند. هر از گاهی با جلب و جذب تروریستان و صدور آنان به غرب اوضاع امنیتی کشور های غربی را از اروپا تا امریکا بیشتر از هر زمانی به چالش می کشند. این پیامد های مبارزه با تروریزم امریکا این پرسش را مطرح می کند که این تبعات محصول اشتباهات سردمداران مبارزه با تروریزم بویژه امریکا است و یا این که مبارزه با تروریزم بازی تمام عیار و برنامه ریزی شدهء استکبار جهانی است که برای رسیدن به منافع کلان اقتصادی به انسان و انسانیت اندکی هم توجه ندارند، نه تنها از کشتار روزانهء ده ها انسان در جهان از افغانستان تا عراق و شام خمی بر ابرو نمی آورند؛ بلکه با کشیدن میلیارد ها دالر مالیه از جیب شهروندان خود از کشتن آنان هم بوسیلهء تروریستان دریغ نمی کنند. این استکبار همان حلقه های مشخص و نیرو های اصلی تصمیم گیرنده در اروپا و امریکا است که با کارتل های بزرگ اقتصادی و نظامی و با مافیای سیاسی، اسلحه و اقتصادی رابطهء ناگسستنی دارند. در واقع این حلقه های خبیثه از امریکا تا اروپا است که در تبانی با عمال شان در کشور های منطقه عرادهء سنگین و آتش زای تروریزم را بر سر و سینه های شهروندان افغان از کندز تا بغلان، هلمند، فراه، بادغیس و ارزگان و بالاخره از شمال تا جنوب و از شرق تا غرب کشور بیرحمانه به حرکت درآورده اند. آیا به ساده گی می توان باور کرد که ظهور و نیرومند شدن گروه هایی چون طالبان، القاعده، داعش و بوکوحرام محصول اشتباهات غرب بوده که برای نابودی زمامداران رقیب خود، تروریستان را به گونهء مارها در آستین پرورش دادند. بعید نیست که اشتباهاتی صورت گرفته باشد که در محاسبهء پیش قراولان مبارزه با تروربزم پیش بینی نشده بود و یا غیرقابل پیش بینی بودند که به گونهء نمونه از ظهور نیرو های افراطی مانند القاعده و طالبان در افغانستان پس از سقوط رژیم نجیب در نتیجهء اشتباهات و رقابت های درونی گروه های جهادی می توان یادآور شد و به همین گونه ظهور داعش در عراق و سوریه که از متن مقاومتی ظهور کردند که امریکا در تجهیز و تمویل آنان نقش داشت؛ اما قدرتمندی تروریزم در سطح منطقه و جهان حکابت از آن دارد که موج خروشان تروریزم در واقع نتیجهء دست کاری های حلقه های معین شیطانی از واشنگتن تا لندن، پاریس و برلین است که در عقب این همه خون ریزی ها فقط اهداف اقتصادی شان را به بهای دزدیدن جیب های شهروندان شان دنبال می کنند.
گیریم قبول
کرد که اشتباهاتی در کار بوده و اما این اشتباه را در حد تکتیک یا رویکرد های
کوتاه مدت می توان قبول کرد و اما هرگز نمی توان آن را در حد استراتیژیک
پذیرفت. غرب شاید چنین بنماید که گویا افغانستان قربانی اشتباه ها و غفلت های
استراتیژیک آن شده است. غرب بویژه امریکا می خواهد با این گونه وارونه نمایی ها
و یا به تعبیری توجیهء تیوری توطیه افکار جهانیان و بویژه مردم افغانسنان را به
تحریف بکشد. این در ظاهر طوری معلوم می شود که گویا مردم افغانستان قربانی
اشتباهء استراتیژیک امریکا و هم پیمانانش شده اند. در حالی که پذیرش چنین موضوع
را جز خوش باوری های شتاب زدهء سیاسی چیز دیگری نمی توان تعبیر کرد. این در
حالی است که حلقه های معین قدرت در غرب که می توان از آنها استکبار جهانی تعبیر
کرد. می خواهند جهان را به کام خود ببلعند. هرچند در ظاهر طوری معلوم می شود که
آنچه تا کنون واقع شده همراه با غلطی ها بوده است که حتا سیاست های غلط کاخ
سفید در خود امریکا نیز تحت پرسش رفته و هر روزی که از آن می گذرد به انتقاد
جدی تر رو به رو می شود. چنانکه فرزند جان اف کنیدی در مقاله یی
زیر عنوان ” چرا عرب ها از ما نفرت دارند”
به نکات خوبی اشاره کرده است که پرده از غلطی های کاخ سفید برمیدارد و به وضوح
می نمایاند که چگونه سیاست های غلط امریکا در شرق میانه و حمایت آن از اسراییل
و زمامداران مستبد منطقه سبب شد تا روسیه به دفاع از بشارالاسد برضد امریکا و
سعودی میانه روان و تند روان را سرکوب کند و حتا مصر که سالانه سیزده صد میلیون
از امریکا دریافت می کند، حاضر شده تا پابگاهء نظامی برای روسیه بدهد. از سویی
هم نزدیکی پاکستان و ترکیه و روسیه هم پیمان نزدیک امریکا نشاندهندهء صف بندی
های جدید در آستانهء جنگ سرد می تواند، باشد. بنا بر این سیاست های امربکا در
شرق میانه در واقع جاده را برای ورود روسیه هموار کرده است و شاید هم هدف
مافیای قدرت در کاخ سفید کشاندن روسیه در جنگ و ضربه زدن اقتصادی به آن باشد.
اکنون کار بجایی رسیده است که رابطهء واشنگتن و
مسکو تقرب به دوران جنگ سرد کرده است. گفتنی است که در این آشوب ها
امریکا، پاکستان و سعودی دست اول دارند
بدون تردید بردن جهان به پرتگاهء جنگ سرد را در ویتوی روسیه و انگیس و فرانسه
در پیوند به سوریه و همسویی روسیه و چین در این قضیه می توان به تحلیل گرفت.
آشکار است که در عقب این آشوب دستان مافیای سیاسی جهانی به رهبری امریکا قرار دارد تا با ادمهء جنگ و ایجاد وحشت در جهان رقابت های تسلیحاتی را دامن بزنند و تجارت جهانی سلاح رونق بیشتری پیدا کند. طبیعی است که در این تجارت بیشتربن نفع را مافیای اسلحه می برد که رابطهء تنگاتنگ با مافیای سیاسی دارند. این مافیا های جهانی توانسته اند تا در تبانی با حلقه های مافیایی در درون کشور های خط مقدم نبرد با تروریزم که گاهی از آنها ستون پنجم نیز یاد می شود، بازی خود را در کشور های یادشده به پیش ببرند تا از این تجارت ناروا بر سر خون انسان سود ببرند. گزاف نیست که کپیتالیست ها را تاجران خون و سرمایه می نامند.از آنچه گفته آمد، فهمیده می شود که استکبار جهانی و ایادی داخلی آن خواسته است تا نه تنها افغانسنان و سایر کشور های اسلامی؛ بلکه تمامی جهان را زیر نام مبارزه با تروریزم به قربانی بگبرد تا باشد که فابریکه اسلحه سازی شان فعال ماند و مافیای اسلحه و کارتل های نفتی سود بیشتر ببرند. حال بر تمامی مردم جهان و بویژه کشور های خط مقدم نبرد باتروریزم که افغانستان در خط مقدم تر از همه قرار دارد، لازم است تا خود برای نجات شان وارد صحنه شوند. هرچند چگونگی این حضور یابی در صحنه خیلی دشوار است؛ زیرا مافیای جهانی در تبانی با عمال محلی و منطقه یی خویش در کمین افتاده و حتا این گونه حضور ها را هم به تاراج می برند و با وارد کردن اتهام ها و برچسپ زدن ها نقش واقعی مردم را کم رنگ نشان داده و حتا تا سرحد مسخ کامل داعیهء آنان را مخدوش می کنند؛ اما هرچه است، موافقان و مخالفان حکومت اعم از سیاسی و مسلح باید بدانند که هر دو قربانی این بازی خطرناک اند و در صورت ادامهء جنگ هر دو بازنده هستند؛ زیرا این جنگ وحشتناک ظرفیت ها و توانایی های هر دو طرف را نابود می کند که در دراز مدت به نفع استکبار جهانی و عمال داخلی آنان و برضد منافع ملی، وحدت و اقتدار ملی است، عناصر مهم و روایت های کلانی که استکبار داخلی، منطقه یی و جهانی دست بدست هم داده اند و در صدد نابودی و براندازی تشکل آن اند. پس بهتر است که برای نجات کشور از نابودی کامل آن از جنگ و برادر کشی دست برداشت. از اغیار برید ، دست دشمنان را رها کرد و دست بدست هم داد فکر میکنم که امتیازگیری ها در میدان سیاست بیشتر از هر رمانی آسان، میسر و کم هزینه است. اگر مخالفان مسلح می خواهند پیش از جنگ برسر شستن پا قربانی شوند، چه بهتر که برای نجات پا ها کمر را محکم ببندند. درست این زمانی ممکن است که مخالفان مسلح با دست کشیدن از جنگ راهء مصالحه را در پیش گیرند و بدین وسیله دستان استکبار و ایادی آن را از سر مردم افغانستان قطع کنند. یاهو