مهرالدین مشید

 

کندز قربانی غفلت های حکومت یا گزینه یی برای بازی های بزرگ

کندز از سال گذشته تا کنون دوبار بصورت دراماتیک بدست مخالفان مسلح سقوط می کند. این در حالی است که از یک سال بدین سو عملیات برای پاکسازی ولسوالی های کندز از سوی نیرو های امنیتی به شدت ادامه دارد و در این مدت هر از گاهی مقام های دفاعی و امنیتی مستقر در کندز از تامین زود هنگام امنیت در این ولایت سخن گفته اند؛ اما در این مدت هیچ گاهی شهروندان کندز از عملیات ها در کندز خوشنود نبوده و همیشه ابراز نارضایتی کرده و از مقام های امنیتی کشور خواهان رفع نگرانی های شان شده اند. کندز در حالی بار دیگر بدست طالبان سقوط کرد که عملیات نظامی به شدت در ولسوالی های دشت ارچی، قلعهء زال و حق تاش ادامه داشت و معاون لوی درستیز چند روز پیش از دستاورد های کلان نیرو ها و تلفات سنگین طالبان در کندز خبر داد. گذشته از این که پس از سقوط کندز شورای ولایتی از عدم هماهنگی نیرو ها در این ولایت خبر می دهند و از جمله عامل سقوط شهر کندز را عدم هماهنگی میان نیرو ها عنوان می کنند، می گویند که تنها نیرو های امنیت ملی در برابر طالبان ایستادند و نیرو های دیگر از مقاومت دست کشیدند. گفته هایی وجود دارد که در کنار سایر ضعف ها و دشواری های اکمالاتی ضعف مدیریتی فرماندهان و ناهماهنگی نیرو ها در کندز بیشتر از دیگران زمینه را برای حمله و پیشروی طالبان  در شهر کندز فراهم کرده است. آنچه پرسش برانگیز است رها کردن اطراف شهر کندز باوجود زیر تهدید بودن شدید آن از سوی طالبان است که چگونه عملیات به فاصلهء هشتاد کیلومتر دورتر از شهر کندز کشانده می شود. مقام های نظامی کشور می گویند که هدف شان از عملیات یاد شده نابودی مرکز های ظالبان در کندز بوده است که وارد شدن طالبان در شهر کندز تا نزدیکی های ساختمان مقام ولایت خلاف کفته های آنان را ثابت کرد که این تاکتیک غلط از آب بیرون برآمد؛ زیرا کندز در حالی دوباره بدست طالبان سقوط کرد که مقام های نظامی مستقر در کندز از پیروزی های بزرگی در دشت ارچی و قلعهء زال سخن گفته بودند. سقوط دوبارهء کندز این گمانه زنی ها را قوت بخشید که عملیات در دشت برچی و قلعهء زال پاسخی فراافگنانه به نگرانی های باشنده گان شهر کندز بود که در عمل ثابت شد. مقام های نظامی در حالی از پیروزی های پیهم در کندز سخن می گفتند که شهروندان آن با همه بی باوری ها از افزایش ناامنی ها در این شهر نگران بودند که بالاخره ثابت شد که نگرانی های آنان درست و وعده ها دروغ بوده است. حوادث تازه در کندز بیشتر این گمانه زنی ها را تقویت کرد که جنگ در ولسوالی های کندز بیشتر شکل مانور را داشته تا

بیرون راندن طالبان از کندز. هرگاه چنین نمی بود، با این شتاب کندزیان قربانی رخداد کنونی نمی شدند؛ زیرا طالبان به گونهء سمارق یک باره در اطراف شهر کندزسبز نشده اند. هرگاه قبول کنیم که گویا طالبان با استفاده از بستر های مردمی به چنین موفقیت نایل آمده اند. پس در این صورت نقش نیرو های استخباراتی در کندز زیر پرسش می رود و مقاومت نیرو های امنیت ملی به گفتهء باشنده گان کندز پس از خودداری سایر نیرو ها از جنگ در برابر طالبان عملی تلافی جویانه در پیوند به غفلت های وظیفه یی آنان بوده است؛ این یک روی سکهء بازی است و روی دیگر آن سخن دیگر دارد؛ البته با این تحلیل که کندز گزینه یی برای بازی بزرگتر به بهای قربانی شهر و شهروندان کندز برای رسیدن به هدف های دیگربرگزیده شده است. حادثه سازی سال پار در کندز سبب شد تا امریکا اعلان کند که ده هزار نیرویش در افغانستان می ماند و حالا سیزده هزار نظامی خارجی در افغانستان حضور دارند. با این تحلیل هدف از حادثه سازی ها در کندز جلب کمک های نظامی و مالی خارجی ها است که در آغاز نشست بروکسل رخ داد. هرگاه چنین نمی بود، گزارش سیاه و خاکستری کمیسیون حقیقت یاب کندز زیر هفت من خاک باقی نمی ماند، عاملان و غفلت کننده گان آن محازات می شدند و اعضای کمیسیون خاکستری هم سکوت اختیار نمی کردند. از این معلوم می شود که اعضای کمیسیون هم اشخاص دست چین بودند که ماموریت استخباراتی خود را زیر نام کمیسیون حقیقت یاب انجام دادند. بعید نیست که این بار باز هم کندز و شهروندان آن قربانی یک کمیسیون حقیقت یاب دیگر شوند. چنانکه همین حالا گفته های مقام های محلی کندز فرار آنان را از اصل موضوع نشان می دهد. سخنگویان حکومتی کندز بجای ارایهء کوتاهی ها و عوامل شکست شان در کندز، به پاسخ های فراافگنانه پرداخنه و می خواهند بگویند که عامل سقوط کندز موقعیت استراتیژیک آن است که گویا بر سر چهار راهء وصل کشور های آسیای میانه و جنوب آسیا قرار دارد. در این شکی نیست که کندز یا کهندژ قدیم در شمال کشور از جمله ولایت های مهمی است که از لحاظ نظامی دارای اهمیت استراتیژیک بوده و در ضمن دارای اهمیت اقتصادی نیز است. یکی از دلایل مهم استراتیژیک بودن کندز موقعیت آن در شمال هندوکش است که در طول تاریخ به مثابهء کاپیسا در جنوب هندوکش برای نیرو های مقاومت ملی اهمیت بسزای نظامی داشته است. کندز واقع در شمال و کاپیسا واقع در جنوب هندوکش در طول تاریخ مرکز و محراق مبارزاتی نیرو های مقاومت ملی در برابر متجاوزان خارجی بوده است که نیرو های ملی هر از گاهی تلاش کرده اند تا دست کم یکی از این دو پایگاه را حفظ کنند. هرچند این موقعیت استراتیژیک کندز در طول تاریخ هر از گاهی لرزان بوده که به دلیل ساختار های ارضی آن قیام آوران ملی نتوانسته اند، از آن بحیث پایگاهء دایمی استفاده کنند و اما این از اهمیت استراتیژیک بحیث کهندژ قدیم چیزی کم نمی کند؛ زیرا از نام کندز پیدا است که در طول تاریخ دژ استواری برای مبارزان ملی بوده است؛ اما کاپیسا یا بگرام به دلیل موقعیت جیو استراتیژیک آن در طول تاریخ بیشتر سنگر دفاع و پناه گاه نیرو های مقاومت ملی بوده است. از همین رو در طول تاریخ مهاجمان و متجاوزان تلاش کرده اند تا بیشتر این دو محور استراتیژیک را مورد حمله قرار بدهند تا جلو تمرکز و تجمع رهبران ملی را بگیرند. چنانکه نورستان در زمان امیر عبدالرحمان فتح شد که او توانست با استفاده از ساختار های ملوک الطوایفی یا خان خانی نیرو های بومی را برای تصرف نورستان بسیج کند. وی توانست تا با لشکر کشی از راه پنجشیر خاواک کافرستان آن روز و نورستان امروز را تصرف کند. از ساختار های پیچیده زبانی و قومی باشنده گان نورستان همین اکنون نیز فهمیده می شود که این ولایت در طول تاریخ آخرین پناه گاهء رهبران و رهروان نیرو های مقاومت ملی بوده است. بانوجه به اهمیت استراتیژیک کندز باید گفت که هرچه باشد، بصورت قطع سقوط یک بارهء آن را بدست طالبان در نتیجهء غفلت های توام با سازش های پشت پرده مقام ها را نمی توان، بر آن توجیهء کرد. هرچند در رخداد سقوط کنونی کندز کابوس ستون پنجم سنگینی چه که حتا سایه هم ندارد. از این معلوم می شود که این بار ستون پنجم چنان پیش از پیش جای قدم های خود را روبیده پل پاکی کرده است که تمامی نشانی ها را از زیر عینک تحقیق و بازرسی هم پنهان کرده است. آشکار است که مخفی کاری ها در این بازی ها پیچیده تر از آن است که بتوان به ساده گی کلافۀ سر در گم آنرا پیدا کرد؛ زیرا این بازی ها در بستر عمق استراتیژی های کلان راه اندازی می شوند و از آن رو چندان محسوس نیستند که درک آنها هم گاهی دشوار می باشد. داستان انتقال جنگ از جنوب به شمال سر نخ درازی دارد که نوشته های اخیر گیتس در کتاب خاطرات  اش در پیوند به گفت و گو هایش با  حامد کرزی رییس جمهور پیشین بخشی از این توطیه را ارایه کرده است که هدف از آن دست باز دادن برای آقای حامد کرزی در شمال برای جابجایی طالبان به هدف فشار دادن جبهۀ شمال بود. احتمال دارد که انتقال وزیرستان به شمال  هم برای تهدید روسیه و چین  هم بخشی از آن بوده باشد. هرچند ظهور داعش در افغانستان و اختلاف روسیه با امریکا در سوریه تا حدودی بر این استراتیژی اثر گذاشته است و نزدیک است به همسویی پاکستان، روسیه و طالبان بدل شود؛ اما از این که این گونه استراتیژی ها دراز مدت اند و ممکن نیست تا به این ساده گی از تغییر آن صحبت کرد. از آنچه گفته آمد، این پرسش در افکار جان می گیرد که آیا کندز قربانی غفلت های وظیفه یی و سهل انگاری ها شده و یا قربانی سازش پنهان و توطیه های نامریی پشت پرده که می توان از آن را گزینه یی برای بازی های بزرگ عنوان کرد. این پرسشی است که شاید بدین زودی ها پاسخ نیابد؛ زیرا رخداد هایی که در آن دست کاری های استخباراتی در عمقی از توطیه ها نقش سنگین داشته باشد. هرگزبه زودی افشا نمی شوند؛ زیرا با توجه به دست داشتن مقام های حاکم هر از گاهی مانند ترور های سیاسی ماست مالی و تحریف می شوند. این گونه رخداد ها چنان ”تابویی” ساخته می شوند که حتا قربانیان و وارثان آنان از نزدیک شدن به آن می هراسند نا مبادا به گونهء آن پروانه بلعیده شوند که به هدف رسیدن به هدف به آغوش گلی پناه می برد. هرچه باشد چنین قربانی بزرگ که حیات ده ها انسان مظلوم را بگیرد و ویرانی و تباهی وحشنناکی را در پی داشته باشد، ارزش آن بسا کلان تر از آن است که زیر نام بهانه های بازی بزرگ آن را به گونهء بیرحمانه به بازی گرفت. یاهو

 

 

 


بالا
 
بازگشت