مهرالدین مشید

 

افغانستان در قوس و قزح تمرکز و انحصار تا پرتگاهء مجمع الجزایر قدرت

 

بدون تردید بحث بر سر تمرکز قدرت در کشوری مانند افغانستان که از چهاردهه بدین سو بدترین جنگ ویرانگر داخلی را تجربه میکند، ناامنی ها هر روز بیشتر از روز دیگر در آن بیداد میکند، اوضاع سیاسی، اقتصادی و اجتماعی آن آشفته و هم پاشیده تر از هر زمانی است و بالاخره کشوری که جغرافیای قدرت آن بیشتر شباهت به مجمع الجزایر قدرت دارد؛ چندان برچسپ ندارد و حتا می تواند بحثی مزید بر علت باشد؛ پس در چنین حالی هر نوع بحث روی انحصار قدرت در افغانستان هم به گونه یی منتفی می شود؛ اما در این میان آنچه مسلم است، این که در افغانستانی که می توان از آن به عنوان مجمع الجزایر قدرت یاد کرد، قدرت در جغرافیای آن به قلمرو های بزرگ و کوچک تقسیم شده است که هر یک در قلمرو خود زنجیری از انحصار قدرت را کشیده است و در هر یک حکومت های مطلق العنان بوسیلهء چند تن حکمروایی دارند. شگفت آورتر این که در هر جزیرهء قدرت نوعی انارشیزم نیز حاکم است که محصول انحصارگرایی قدرت مرکزی هر جزیرهء قدرت است که از راس تا قاعده تمرکز قدرت در هر جزیره را به چالش برده است. این سبب شده است که مردم افغانستان در چندین جزیرهء قدرت تحت حاکمیت به ظاهر حکومت و در چندین جزیرهء قدرت تحت حاکمیت مخالفان مسلح به سر می برند و بیشترین قربانی را مردم در نتیجهء درگیری های حکمرانان جزیره ها متحمل شده اند و می شوند. نه تنها این؛ بلکه فلسفهء قدرت در مجمع الجزایر قدرت در افغانستان زمانی بیشتر پیچیده می شود که حضور نیرو های خارجی در دو طرف چه نیرو های همکار حکومت چه شبکه های استخباراتی پاکستان ایران که حالا مداخلهء شان از حد جنگ نیابتی فراتر رفته و به جنگ و مداخله مستقیم بدل شده است. چنانکه رییس جمهور غنی گفت که جنگ پاکستان برضد افغانستان به رویارویی مستقیم پاکستان در برابر افغانستان بدل شده است. این نیرو ها در دو طرف خود را تابع امر و نهی قدرت های محلی نمی دانند؛ بلکه به مثابهء نیرو های فراتر از قانون عمل می کنند؛ زیرا نیرو های خارجی در دو طرف نه تنها خود را فوق قانون حساب می کنند؛ بلکه به نیرو های بومی دو طرف باور ندارند و از همین رو هر از گاهی خارجی ها در دو طرف دست به جنایت می زنند که در این مدت هزاران انسان بیگناه را به قربانی گرفته اند. از حادثهء کندز و کشته شدن 26 فرد ملکی در فیروزکوه  به عنوان نمونه از آخرین رویداد های این چنینی می توان یاد کرد که مخالفان مردم ببگناه حتا کودکان را سپر جنگ می سازند و بدون تردید قربانیان کندز در نتیجهء دستور نظامیان پاکستان قربانی شده اند که مانع آنان شده اند تا خانه های شان را ترک کنند که نیرو های حکومت و خارجی هم نمی توانند، از این حادثه بری ذمه خود را حساب کنند. نیرو هایی در این کشتار دخیل اند که کشته شدن یک پشک به کونه غیر طبیعی در خیابان های نیویارک را بزرگترین ضربه به حقوق حیوانات می دانند و اما خون ده ها کودک بی گناهء افغان برای شان بی ارزش و حتا کشتن آنان را برای خود مباح می پندارند. از گفته های بالا فهمیده می شود که در اصل در افغانستان تمرکز قدرت مرکزی وجود ندارد که روی ابعاد انحصار گرایی آن بیشتر تمرکز کرد. دلیل اش این است که در این جزیرۀ قدرت  چندین جزیرهء دیگر در محور قدرت به ظاهر مرکزی موجود اند که هر کدام در همان محدودهء خود مسقل و بی بند و بار برای منافع خود عمل می کنند، هر یک بر تارک اهداف شخصی خود به خط درشت نام مردم را علم می کنند و هر ا گاهی که منافع شخصی و تیمی شان بهم خورد سر صدا بلند کرده و پای مردم را به میدان معرکه شخصی شان می کشانند. بصورت کل گفته می توان که ادامهء جنگ، افزایش ناامنی ها و دخالت خارجی ها سه عامل مهمی اند که فلسفهء قدرت مرکزی را در موجی از وابستگی های رهبران حکومتی و سیاسی افغانستان به ابهام کشانده است. این وابستگی ها سبب شده که کشور به جغرافیای نامحدود به جزیره های قدرت های گوناگون بدل شود و شیرازهء یک نظام مقتدر بحیث حافظ منافع ملی نیز در آن به چالش برود. این شیرازه شکنی قدرت مرکزی است که در آنسو مخالفان به تشکیل مرکز های خودخواندهء قدرت توفیق یابند و در این سو هم افزون بر اختلاف های آفتابی رهبران حکومت و جبهه گیری های آشکار آنان در برابر یکدیگر، سبب شده تا ستون های پنجم و ششم قدرت در زیر ریش ارگ بوجود آیند. تا حال ستون پنجم  به مثابهء نیروی حامی مخالفان در درون حکومت برای مردم تام آشنا بود و اما پس از عصیان و فوران خشم جنرال دوستم برضد انحصار قدرت در ارگ بحث ستون ششم هم آشکار شد. هرچند دوستم نام از آن برد و اما اضافه تر نگفت که این چگونه ستونی است، به گفتهء او ششم هم بر سرزبان ها افتاد؛ اما هنوز معلوم نیست که به گفتهء او آیا شامل ستونی است که ”پول های سیا را میان خود تقسیم می کنند و یا ستونی که مصروف زد و بند برای اخذ قرارداد های دولتی اند. به هر حال هر طوری که است، دوستم با زبان شکسته مردم را آگاه ساخت که ستون های زیادی در درون حکومت موجود اند که هنوز کسی از آنه خبر ندارد. عامل اصلی این همه بی بند وباری ها در درون حکومت همان نبود قدرت مرکزی تقسیم قدرت میان خزیره های مختلف است که آتش سوزندهء آن را تنها مردم افغانستان با گوشت و پوست خود احساس می کنند و ستون های تباه کن که کمر خویش را برای نابودی کشور محکم بسته اند، از آن فرسنگ ها بدور اند. از این معلوم می شود که در درون هر جزیرهء قدرت جزیره های دیگر قدرت موجود اند که به گونهء موازی با قدرت مرکزی عمل می کنند و خود را در تار و پود حکومت بسته اند و برای کس دیگر اجازهء ورود به دستگاه را نمی دهند که این موضوع انحصار در انحصار را به بار آورده است و به گفتهء یک نمایندهء مجلس حالا هفت تن در ارگ سکان دار این انحصار اند و با نصب اعضای خانواده ها و افراد وابسته به خود را در مقام های بلند در صدد نهادینه کردن این انحصار اند. خورده انحصارگران در ارگ چنان درگیر رقابت بر سر تقسیم قدرت اند که حتا انحصارگر بزرگ را به چالش کشیده اند. این انحصار گران در ستون های گوناگون حتا ذهن رییس جمهور را تخدیر کرده اند و با ارایهء اطلاعات نادرست او را به حاشیهء حوادث کشانده اند. این شهنشاه های حفظ رابطه ها و پشت پا زننده بر ضابطه ها کوشش می کنند که برای پنهان کردن شکست ها و پرده کشیدن بر رابطه های مشکوک شان اطلاعات درست را به به رییس جمهور تحریف کنند و آنچه که به گونهء واقعی در سطح کشور و بویژه در جبهه های نبرد با مخالفان می گذرد، همه را پنهان کنند، به این هم اکتفا نکرده؛ بلکه با دادن حق سکوت به حادثه سازان اصلی واقعیت ها را ”ماست مالی” می کنند. در حالی که نیرو های امنیتی در جبهه های نبرد حماسه می آفرینند و در برابر دشمنان کشور شجاعانه می رزمند و اما از نداشتن اسلحه و مواد غذایی رنج می برند. خورده انحصارگران در تبانی با قاچاقبران اسلحه در میدان جنگ نه تنها نیروی رزمی سربازان را زیر پرسش می برند؛ بلکه مورال رزمی آنان را نیز محو می کنند.

انحصارگران و ستون ها در تبانی با قاچاقبران اسلحه تمامی این ناروایی ها را بدور از چشمان رییس جمهور مدیریت می کنند و با ارایهء معلومات غلط بر چشم رییس جمهور خاک می پاشند. هرگاه چنین نمی بود، اوضاع سیاسی و امنیتی کشور تا این اندازه خراب نمی شد، کشور به پرتگاهء سقوط کشانده نمی گردید؛ اما این نمی تواند دلیل برائت رییس جمهور از مسوءولیت اش باشد و او نباید برای این افراد با این حد فرصت دهی میکرد و میدان را برای یکه تازی آنان باز می گذاشت. هرگاه چنین فرصت دهی از سوی رییس جمهور آگاهانه باشد، در این صورت کارکرد های او به کلیی نزد مردم به یک سوال کلان مبدل می شود. این معلوم می شود که آب از سرچشمه گل آلود است و هرچه در پایان می گذرد، ریخته از همان آب گل آلود است.حال بر مردم افغانستان است که از این بن بست چگونه رهایی پیدا کنند. منتظر بمانند تا در این مجمع الجزایر قدرت هر روز بیشتر از روز دیگر قربانی شوند یا این که راهی از این بن بست به سوی رستگاری بکشند.این در حالی است که به گزارش سازمان مللافغانستان پساز سومالی و کوریای شمالی سومین کشور فاسد و پس ازوینزویلا و کامبو   سومین کشور بی قانون و در عین حال دومین کشور فقیر در جهان است.  این در حالی است که قانون شکنی و قانون گریزی در کشور بیداد می کند. چنانکه رییس مبارره با فساد می گوید که نام های مقامی هایی را که دارایی های شان را در این اداره ثبت نکرده اند، افشا می کنند. این در حالی است که شورای وزیران فیصله کرده است که هر مقامی که دارایی خود را ثبت نکند، معاش اش نباید پرداخته شود و امتیازات اش گرفته شود. در این آشفته بازار بدترین  حکومتداری در افغانستان بازنده گان اصلی مردم افغانستان هستند که از هر سو تحت فشار شدید جزیره های قدرت اند و سرنوشت شان به گونۀ بیرحمانه یی در دست شبکه های استخباراتی به بازی گرفته شده است. اوضاع سیاسی، اقتصادی و امنیتی در کشور چنان پیچیده شده و بن بست رفته است که رهایی از آن به امری فراتر از ارادۀ مردم افغانستان بدل شده است. خارجی ها با دست بازی های استخباراتی توانستند، به بخشی از اهداف خود در افغانستان برسند که در این میان یکی آن از صحنه راندن مردم افغانستان و رهایی  آنان در آشفته بازار کنونی  است که سرنوشت خویش را به قول معروف در شاخ آهوی ختن به تماشا نشسته اند. یاهو

 

 

 


بالا
 
بازگشت