مهرالدین مشید
آقای غنی به دنبال احیا و گسترش روش حکومتداری ناکام آقای کرزی
تا چه زمانی این ملت بر کفن کشان قدیم بدرود برکفن کشان جدید نغمهء نفرین بخوانند
باتاسف فراوان و صدها دریغ و درد که در افغانستان تنها هر از گاهی تاریخ تکرار نمی شود؛ بلکه از بد روزگار رهبران حکومتی و سیاسی، مقام ها، شخصیت ها، حاجب، پرده دار و دربان و بالاخره همه کس و همه چیز در آن به گونۀ خیلی خسته کن تکرار می شوند و این حقیقت آشکار می شود که این کشور جغرافیای تکرار های پیهم و خسته کن است که در طول تاریخ به گونهء ببرحمانه یی بر گرده های این مردم سنگینی کرده است و هر روز سنگین تر از گذشته برشانه های نسل های آیندهء آن فشار وارد می کند. از همین رو بوده است که هر از گاهی این ملت گویی احتیاج دوباره به ”کفن کش قدیم” پیدا کرده است و هر از گاهی کفن کش های قدیم بحیث مردان فاتح پس از روزگاران شان رخ نموده اند و مایهء شگفتی شده اند. از این رو بوده است که هر ستمگر و جلاد دیروز در فصلی دیگر بحیث آدم های شریف و هر دژخیم و قاتل گذشته بحیث سیاستگران ورزیده و موفق و بالاخره هر زشتی دوباره زیبا ظهور کرده اند. گفته های یاد شده بدون تردید در ذهن همه این پرسش را به بار می آورد که چه دلایلی وجود دارد که هر از گاهی این تکرار های خسته کن و زبون بر مقدرات این ملت حکومت می کنند و سرنوشت شان را به بازی می گیرند؛ مگر این سرزمین جغرافیای ترکتازی های قلدران و سیطره جویان ستمگر و مکار است که هر از گاهی با سیما های دیگر گویا غسل تمهید شده، دوباره چهره می نمایانند و گویا ظهور تازه پیدا می کنند. مردم افغانستان هر از گاهی قربانی اهداف شوم آنان شده اند، این قربانی دادن ها چنان وحشتناک بوده است که مردم ما را واداشت که هر از گاهی بر کفن کش تازه نفرین بفرستند، بر کفن کش قدیم ادای شکر کرده و بر وی بدرود بفرستند. کفن کش تازه هم به هوای بدرود های کفن کش قدیم هر دم برای غارت و جنایت دست ها را تا شانه بالاتر بر بزند ، ورد بری ذمه بودن خود را با ترانه های خوش فساد گستری و جنایت زمزمه کند و با تف کردن به ریش این ملت بر چشم شان خاک اندازد. آنان به آن هم بسنده نکرده ، این ملت را سر خر سیاه سوا کنند و هفت بار چه که هفتاد بار آنان را گرد شهر آرمانی بچرخانند. این ملت بدبخت هم آه از جگر ببرون نکند و گویا پهلوان زنده خوش است گویان بر روح پر فتوح کفن کش قدیم پیهم درود و سلام بفرستد. چه زمانی این ملت از چنگال آهنین این کفن کشان قدیم و جدید رها خواهند شد و با عبور از هفت خوان فساد، ستمگری، غارت، قلدری، جنایت، فریب و دروغ آنان رهایی پیدا کنند و از جال فریب آنان بیرون بجهند. یگانه راهء معقول برای رهایی از زنجیر کفن کشان قدیم و جدید به خودآگاهی آمدن مردم است تا از قاعده به راس روند آگاهی در جامعه تقویت شود تا با آگاهی از دایرهء خط سرخ مسوء ولیت آرای خویش را به گونهء درست به کار ببرند. در واقع ناآگاهی مردم از حق رای شان است که آنان به چالهء فریب کفن کشان می افتند. هرگاه مردم رای شان را در روشنایی درک چهار مسو ولیت و چهار رسالت به کار ببرند. واضح است که در این صورت فرصت آمدن شخصیت های آگاه، صالح، پاک و میهن دوست بر اریکهء قدرت میسر می شود و راهء رفتن به ارگ برای کفن کشان بسته می شود. حوادث چند دههء اخیر در جهان نشان داد که تنها ظهور رهبری آگاه و مدبر برای نجات یک کشور بسنده نیست؛ بلکه رستگاری واقعی یک ملت را در اصل سطح آگاهی مردم رقم می زند که در قاعدهء جامعه قرار دارند. بی توجهی به این قاعده که نقش تعیین کننده را برای گزینش رهبر حکومت دارد، سبب شده تا بسیاری از دستاورد های بزرگ ترین جنبش ها، بویژه نهضت های اسلامی در جهان اسلام چون مصر و کشور های دیگر به خاک یکسان شود. پس آگاهی کلیدی است که می تواند از ورود کفن کشان بر سکوی قدرت پیشگیری کند تا زمانی که مردم در تاریکی های وحشتناک جهل و نا آگاهی باقی بمانند، نه تنها استبداد، بی عدالتی، فساد و جنایت برآنان افزایش می یابد؛ بلکه با حاکمیت مفسدان و مستبدان هر از گاهی تاریخ نیز بر آنان تکرار می شود و با این حال هر از گاهی حامیان زاخیلوال ها، وردک ها وگلاب منگل ها و خود آنان بر مردم حاکم می شوند.
امروز رسانه ها از مقرری گلاب منگل بحیث والی ننگرهار خبر دادند. با خواندن این خبر دریافتم که رییس جمهور غنی با احیا و گسترش فرهنگ فساد بیچاره تر از حکومت آقای کرزی شده است. کرزی با نصب و برکناری های افراد فاسد و تباهکار از یک مقام به مقام دیگر افغانستان را به چنین روز سیاه رساند. افشاگری های رسانه ها و اعتراف های مقام های غربی در پیوند به سازش های او با طالبان و حمایت های مالی از آنان از این حقیقت تلخ پرده برمیدارد که آقای کرزی ماموریت داشته تا آن را به انجام برساند و طی سیزده سال ماموریت خود را به بهترین وجه برای به تباهی کشاندن افغانستان به انجام رساند و بدترین میراث فساد، جنابت و ستمگری را بر حکومت کنونی به ارث گذاست. یک یافتۀ جدید طلوع نیوز نشان می دهد که جنرالان ارتش ایالات متحده با نادیدهگرفتن فسادپیشهگان در حکومت افغانستان تلاشهای واشنگتن را درافغانستان ناکام ساختهاند. سندهای تازه فاششده حکومت این کشور نشان میدهند که ناکامی ایالات متحده در افغانستان یک شکست تاکتیکی نه، بل شکست جنرالان امریکا در افغانستان بودهاست. این سندها نشان میدهند که فساد در حکومت حامد کرزی بهاندازهیی بود که درسال ۲۰۰۶ میلادی او کسی را بهحیث رییس ادارۀ عالی مبارزه با فساد گماشت که او در ایالات متحده به قاچاق مواد مخدر محکوم شده بود. (1)
لاف های انتخاباتی رییس جمهور غنی این امیدواری را در افکار مردم زنده کرد که او سنت شکنی خواهد کرد و با جمع کردن گلیم فساد و راندن فساد پیشگان بزرگ از حکومت و به محاکمه کشاندن آنان، گام های جدی و استواری را برای ساختن افغانستان پس از کرزی خواهد برداست؛ اما کارکرد های ناکام و مقرری های تکراری و نصب آدم های بدنام مانند زاخیلوال، آقای گلاب منگل و ده های دیگر از یک مقام به مقام دیگر این حقیقت را آشکار می کند که گویا او هم در راستای ماموریت آقای کرزی قدم رنجه می کند و باید به هر ترتیبی که می شود، ماموریت خود را انجام بدهد. آقای غنی در حالی منگل را بحیث والی ننگرهار تعیبن کرده است که در نتیجهء امضای تواففنامه اش با طالبان در زمان ولابت اش در بغلان ولسوالی های دند غوری و شهاب الدین بدست طالبان سقوط کرد و طالبان تا دروازه های مرکز بغلان رسیدند. منگل در حالی بحیث والی ننگرهار تعیین شده که آقای سلیم کندزی با شکوه از نبود صلاحیت های لازم از مقام ولایت ننگرهار استعفا کرد. حال از مقرری منگل بحیث والی ننکرهار معلوم می شود که او برای گسترش حاکمیت طالبان در ولابت های شرقی و اجرای ماموریت سپرده شده به آن از سوی ارگ به آن ولایت مقرر شده است. پس چه توجیهی وجود دارد که یک والی ناکام و بدنام از یک ولایت برکنار و به ولایت دیگر مقرر می شود. این نشانگر آن است که آقای غنی از گذشت روزگار هنوز نیاموخته است و به یقین که ” هرکه ناموخت از گذشتی روزگار ... هیچ ناموزد زهیچ آموزگار" پس آنانی که حتا از گذشت زمان و مکتب حوادث نمی آموزند و استباهء احلاف خویش را تکرار می کنند و به این نکته توجه ندارند که بزرگ ترین درس تاریخی برای دانش آموزان تاریخ، گریستن بر سوگ اشتباه های گذشته، نه؛ بلکه خودداری از اشتباهء گذشته است که نباید به تکرار آن بپردازد. پس چه گونه ممکن است به حرف های رهبرانی توجه کرد و به آنان اعتماد و باور کرد به و مثابهء دیوا.ر های آهنین در برابر حرکت زمان می ایستند و از رخداد های آن چیزی نمی آموزند.
حال شگفت آور این است که این مردم با آنکه باربار بوسیلهء کفن کشان قدیم و جدید غارت شده اند و هنوز هم تاراج می شوند؛ اما باز هم در چهارسوق غارت ها نشسته اند و خویش را زیر پای اسپ کفن کشان مفسد و ببرحم افگنده اند. ارادهء سرنوشت سازی یک جامعه را که خداوند از آن به عنوان امانت بزرگ برای انسان یاد کرده است، به تاق نسیان نهاده اند. در حالی که این اراده است که باب مسوءولیت برای حساب کتاب به انسان را گشوده است و او را موجودی شبهء به مقام خدایی تقرب داده است. مقامی که به قول مولانای روم ” آنچه اندر وهم ناید آن شود” پس انسان جامعهء ما به مثابهء موجودی شبهء خدا اکنون در مرزی از فاجعه و فلاح قرار گرفته است. در حالی که اختیار دارد تا با استفاده از ارادۀ خود که او را پله به پله تا آستان الهی نزدیک می کند، به سوی رستگاری صعود می کند و برای رهایی خود و مردم خود گام برمی دارد یا این که بازهم باب فاجعه را دق الباب می کند، به لجن متعفن فرو می افتد و در ردیف چهارپایان قرار می گیرد. پس مردم افغانستان دو گزینه دارند یا با چنگ زدن به رسن مسوء ولیت الهی که اراده از آن پاسداری می کند، برای رهایی خود از منجنیق کفن کشان قدیم و جدید پای همت را تا افق های بلند رستگاری آگاهانه بلند برمی دارند یا این که از پلهء با شکوهء رهایی نزول می کنند ، برای همیش به السفل السافلین سقوط می کنند و افتادن خویش را در پرتگاۀ نابودی شکست خورده حیران به تماشا می نشینند. یاهو